- منظوم
- سریال ها
- سریال تلویزیونی مدار صفر درجه (1386)
- آهنگ های مدار صفر درجه (1386)
آهنگ های سریال مدار صفر درجه (2 قطعه)
پخش آنلاین موزیک
دانلود آهنگمتن آهنگ من عاشق چشمت شدم علیرضا قربانی
وقتی گریبان عدم
با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را
پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را
با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم
شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گِلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی
با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را
پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را
با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم
شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گِلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی
نمایش بیشتر
آهنگ تیتراژ با صدای علیرضا قربانی
پخش آنلاین موزیک
دانلود آهنگمتن آهنگ ای باران علیرضا قربانی
تا ماه شب افروزم پشت این پرده ها نهان است
باران دیده ام، همدم شبم یارِ آنچنان است
جان می لرزد که ای وای اگر دلم دیگر برنگردد
ماهم به زیر خاک و دلم در این ظلمت زمان است
ای باران ای باران از غصه ام آگاهی
بزن نم به خاکش ز اشکم نپرسد چرا تنهایی
بگو به خاکم نشینه ماهی میباری بر مزارش خوش به حالت که بارانی
از قطره ات چون شکفد به خاکش سبزه همی
بوی ماهم کشان ابرِ خاکش، ابرِ باران
باران دیده ام، همدم شبم یارِ آنچنان است
جان می لرزد که ای وای اگر دلم دیگر برنگردد
ماهم به زیر خاک و دلم در این ظلمت زمان است
ای باران ای باران از غصه ام آگاهی
بزن نم به خاکش ز اشکم نپرسد چرا تنهایی
بگو به خاکم نشینه ماهی میباری بر مزارش خوش به حالت که بارانی
از قطره ات چون شکفد به خاکش سبزه همی
بوی ماهم کشان ابرِ خاکش، ابرِ باران
نمایش بیشتر
آهنگ تیتراژ با صدای علیرضا قربانی
حبیب پارسا در بورسیه تحصیلی دانشگاهی در پاریس پذیرفته میشود. در دانشگاه با دختری یهودی بهنام سارا آشنا میشود. با آغاز جنگ جهانی و درگیری فرانسه وحمله آلمانها به فرانسه حبیب به کمک زینت الملوک، همسر همایون پناه، دیپلمات ایرانی با تهیه پاسپورتهای جعلی برای سارا و مادرش آنها را به ایران میفرستد. اما حبیب به علت خیانت مظفر، یکی از همکلاسهایش دستگیر و بعد از مدتی روانه تهران شده و با کمک تقی، یکی از دوستانش آزاد میشود. بعد از مدتی حبیب با پرونده سازیهای عموی سارا دوباره به زندان میافتد. و پس از سالیان زیاد در حالی که حبیب به سنین میانسالی رسیده از زندان آزاد شده و سارا به استقبالش میآید.