به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
وی نخستین پسر فاطمه و چهارمین فرزند یک خانواده تهیدست بود؛ البته فرزندان این خانواده، متعلق به دو همسر پدرش بودند.
دوران کودکی دولتآبادی مصادف بود با زمان جنگ جهانی دوم که فقر و ناخوشی و بهدنبال آن، اقتدار روسها بر ایران را به همراه داشت.
در فقر آن سالها محمود از مدرسه رفتن بازماند و به کار پرداخت؛
از کار روی زمین و چوپانی گرفته تا پادویی کفاشی، صاف کردن میخهای کج و بعد وردستی پدر و برادرها در کارگاه تخت گیوهکشی. مدتی هم شاگرد دوچرخه سازی شد.
وی بعد در یک کارخانهی پنبه پاککنی کار کرد تا به کار در سلمانی رسید که تا سالیان دراز، در مواقع اضطرار ممر معاشش شد.
محمود، در اوان نوجوانی بیمار شد و برای معالجه به مشهد رفت و پس از آن به همراه پدر و مادرش عازم عتبات عالیات گردید.
وی پس از بازگشت، به صورت موقت در تهران اقامت گزید و مدت یکسال در تهران ماند و در طی ایام اقامت در تهران فعالیتهای گوناگون، از جمله کار در چاپخانه و حروفچینی را تجربه کرد.
یک سال بعد دوباره به سبزوار بازگشت و در سال (۱۳۳۷) با هدف استخدام در ارتش و ورود به آموزشگاه گروهبانی عازم مشهد شد.
خودش اظهارمیکند که در این سفر با پدیدهای به نام «تئاتر» آشنا گردیده و مدتی بعد به مطالعهی آثار چخوف و هدایت روی آورد.
وی از اوان نوجوانی کار کردهاست و ناملایمات و دشواریهای بسیاری را گذرانده،؛ اما گویی ادبیات معجون مشکلاتش بودهاست؛ چرا که در اوج تألمات روحی (مرگ پدر و برادر)، در اوج نداشتن و فقر، حتی در دو سالی که زندانی بود، به گفتهی خودش: “به نوشتن و ادبیات میاندیشید”.
در سال (۱۳۳۹) به شوق نامنویسی در کلاس "تئاتر آناهیتا" دوباره به تهران آمد و به خاطر گذشتن از موعد نامنویسی کلاس، در تکاپو برای یافتن شغل تازه، گذارش به "تئاتر پارس" در خیابان لالهزار افتاد و بهعنوان عامل پشت صحنهی تئاتر استخدام شد.
این شغل مسیر زندگی وی را تغییر داد و وی بهتدریج به سایر حرفههای تئاتر علاقمند شد و علاوه بر آنکه به عنوان کنترلچی فعالیت میکرد، سمتهایی چون اعلام برنامه، دکلماتوری و سوفلوری را هم برعهده گرفت.
وی میگوید که در همین زمان نخستین جوانههای نویسندگی بر شاخسار جانش شکوفه زده و نمایشنامهی «تنگنا» را در همین ایام نوشتهاست.
در سالهای دههی 40، محمود دولتآبادی با تئاتر آشنا میشود و به مدت یک سال، در این رشته تحصیل میکند و رتبهی اول را در آن کسب می کند.
پس از پایان تحصیلات یکسالهاش در این رشته در چندین تئاتر و فیلم ایفای نقش میکند.
از سال (۱۳۴۰) تا (۱۳۵۳) تأتر و داستاننویسی، دوشادوش هم، ذهن دولتآبادی را تسخیر کردهبود.
دولتآبادی سال (۱۳۴۵) با احمد شاملو آشنا میشود.
وی در کنار بازیگری، کار نویسندگی را نیز آغاز کرده و نخستین آثارش را در مجلهی "آناهیتا" -که با همت مصطفی اسکویی به عنوان نشریهی ارگان و ناشر آثار و افکار گروه «آناهیتا» انتشار مییافت- چاپ کرد.
سپس در سال (۱۳۴۶) با غلامحسین ساعدی آشنا شد.
ساعدی در این ایام بهترین رابطه را با ادارهی تئاتر وزارت فرهنگ و هنر داشت و کلیه نمایشنامههایش توسط این وزارتخانه خریداری و به وسیله گروههای مختلف اداره تئاتر اجرا میشد.
وی از طریق رابطه با ساعدی به عنوان بازیگر در خدمت تشکیلات ادارهی تئاتر وزارت فرهنگ و هنر در آمد.
اما تئاتر برای دولتآبادی در سال (۱۳۵۳) به پایان میرسد.
محمود دولتآبادی در نمایشهایی نظیر؛ «شبهای سفید»، «قرعه برای مرگ»، «اینس مندو»، «نگاهی از پل»، «شهر طلایی»، «قصه طلسم و حریر و ماهیگیر»، «ضیافت و عروسکها»، «مرگ در پاییز»، «تامارزوها»، «راشومون»، «حادثه درویشی»، «چهرههای سیمون ماشار» و «در اعماق»، به ایفای نقش پرداختهاست.
وی همچنین در نقش کوتاهی در فیلم «گاو» داریوش مهرجویی، به نقشآفرینی پرداختهاست.
دولتآبادی مجموعه داستانهایی نظیر؛ «لایههای بیابانی» و «کارنامه سپنج» و رمانهایی نظیر؛ «سفر» (1351)، «آوسنه بابا سبحان» (1346)، «گاوارهبان» (۱۳۵۰)، «جای خالی سلوچ»، «عقیل، عقیل» (۱۳۵۳) و «از خم چنبر» (۱۳۵۶)، «کلیدر»، «روزگار سپریشدهی مردم سالخورده» (1379)، «اتوبوس» و «زوالِ کلنل» و نمایشنامههایی نظیر؛ «تنگنا»، «باشبیرو» (۱۳۵۲) و «ققنوس» و مجموعه مقالاتی نظیر؛ «ناگریزی و گزینش هنرمند» و «موقعیت کلی هنر و ادبیات کنونی» و سفرنامههایی نظیر؛ «دیدار بلوچ»، را در کارنامه دارد.
محمود دولتآبادی، لوح زرین بیست سال داستاننویسی برای کلیهی آثار (۱۳۷۶)، جایزهی بدر برای یک عمر فعالیت فرهنگی از نخستین دورهی جایزهی ادبی یلدا (۱۳۸۲) و نامزدی دریافت جایزهی مَن بوکر آسیا از جشنوارهی کتاب سنگاپور (2010)، را در کارنامه دارد.
کتاب کلیدر خیلی قشنگ بود پیشنهاد میکنم بخونید:)