به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
از نظر خودم بخشی از پرونده کاری من مربوط به دورانی است که تعلقخاطری به سینما داشتم. یعنی زمانی که دوست داشتم، فیلمها و گونههای مختلف سینما را تجربه کنم؛ همانند ورز دادن و ورزش کردن. به عبارت دیگر من در هر دورهای خودم را مجبور میکنم که وارد گونههای متفاوت سینما شوم که تابهحال شبیه آن را کار نکردهام. من این اجبار و الزام را در فیلم «دهلیز» برای خودم قراردادم؛ تا قبل از فیلم «دهلیز» تعدادی تلهفیلم برای سیمافیلم ساخته بودم. بعد از فیلم «دهلیز» بود که تصمیم گرفتم فیلم بعدی در مایه اجتماعی باشد یا فیلمی باشد مربوط به زمان حال. به عبارت دیگر جلوی خودم را گرفتم که صرفا فیلمهایی در یکگونه بسازم یا بخواهم با این فیلمها جای پای خودم را به عنوان کسی که فیلم میسازد و تجربه میکند، محکم کنم. بیشتر به این بخش تجربی نگاه میکنم.
بنابراین ریسک کردید؟
قاعدتا تجربیات از این دست در فضای سینمای حرفهای و سینمایی صنعتی ممکن است در برخی از مواقع جواب ندهد اما اگر در رزومه و فیلمشناسی فیلمسازهای معروف جستوجو کنید، میبینید که کارنامه فیلمسازانی که در گونههای مختلف فیلم داشتهاند و به عنوان فیلمسازهایی که جای پایشان در تاریخ سینما محکم بوده است، خیلی هم متنوع نبوده بلکه انگشتشمار هم بوده اما حداقل من این تصمیم را در این سن و این دوره از زندگی گرفتم که گونههای مختلفی را تجربه کنم که سررشتهاش در دغدغههایی است که نسبت به پیرامونم دارم.
این دغدغهها چطور شکل اجرایی میگیرد؟ به عبارت دیگر پیشنهاددهنده کیست؟
به عنوان کسی که فیلم میسازد ممکن است پیشنهاددهندههای این طرحها خودم باشم یا ممکن است بر اساس طرحی از دیگری باشد که مطابق با دغدغه خودم آن را به جلو ببرم.
در مقطعی شما به عنوان دستیار کارگردان فعالیت کردید. در این روند با کارگردانان مختلف و جریانهای فکری متفاوتی کار کردید که خیلی متنوع است. میتوان گفت که در این روند آدم به یک گروه و ژانری تعلقخاطر پیدا میکند. خودتان را متعلق به کدام جریانات میبینید؟
ببینید! نمیتوانم آنالیز دقیقی از خودم بدهم یا اینکه بگویم من اصولا بر چه پایهای این روند را طی کردم. از آنجایی که خیلی به اتفاقاتی که برای من میافتد و پیش رویم قرار میگیرد اهمیت میدهم، سعی نمیکنم اتفاقات را به طرفی که خودم تمایل دارم حرکت بدهم و بچرخانم. سعی میکنم در مسیر و جریان اتفاقات کارم را ادامه بدهم. ولی در مورد اینکه چه جریاناتی بر من تاثیر گذاشته، میتوانم بگویم چند سالی است از این نگاه جریانی پرهیز کردهام. یعنی به عنوان آدمی که در سینما کار میکنم یک تعلقخاطری دارم، یک کارهایی را باید تجربه کنم و جلو بروم. ممکن است در مقطعی این کارها مورد تایید باشد یا در مقطع دیگر مورد تایید نباشد یا ممکن است خیلی جریان روی موجی نباشد.
تایید را به چه چیزی تعبیر میکنید؟
منظورم از مورد تایید بودن کارها، فقط بخش خاصی نیست. منظورم از تایید، امری کلی است. کل این ماجرا برای من زمانی جذاب میشود که بتوانم نسبت به فضایی که به آن انرژی و دغدغه دارم، تجربه کنم. واقعیت این است بیشتر از آنکه بخواهم به جریان کلان فکر کنم و اینکه وارد چه جریانی میشوم یا با چه ژانر سینمایی طرف هستم، بیشتر دارم به شکل تجربی و اتفاقاتی که پیش روی من است نگاه میکنم. به همین دلیل نمیتوانم قضاوت خوبی انجام دهم و خیلی هم سعی کردم قضاوتی به وجود نیاورم تا اگر هم قضاوتی به وجود آمد، خیلی اذیت نشوم. به عبارت دیگر سعی کنم فقط کارم را انجام بدهم.
شما تجربه سینمای کودک هم داشتید و این حوزه را هم تجربه کردید اما آن را ادامه ندادید.
سینمای کودک را همچنان دوست دارم. همچنان به نظرم مهمترین گونه سینما، سینمای کودک است چرا که خیلی قوت و قدرت کارش قویتر از بخشهای دیگر است. اگر ما در سینمای اجتماعی یک تلنگری به زمان حال و پیرامونمان میزنیم یا در سینمای سیاسی داریم برای یک قشر خاص، یکبخشی را تحلیل یا به نمایش میگذاریم؛ سینمای کودک دقیقا کار با زمان حال و آینده یک جامعه است.
و این بسیار هم مهم است.
بله! مهم است و شما میتوانید به عنوان فیلمساز یکبخشی از زندگی یک کودک و حتی آینده او را تغییر دهید.
به فیلم «دارکوب» برسیم که در این دوره از جشنواره به نمایش در میآید. این فیلم در کدام بخش از دغدغه ذهنی شما قرار میگیرد؟ به عبارت دیگر این سوژه چه بخشی از ذهن شما را درگیر کرد تا به سمتش بروید؟
درباره فیلم «دارکوب» نمیتوانم بگویم که این فیلمم از همه متفاوتتر است اما واقعیت این است که فیلم «دارکوب» یک فیلم اجتماعی و جدی است. فکر میکنم موضوعی که در این فیلم پرداخته میشود، موضوعی مغفول در فضای اجتماعی ما است. یعنی جزو مسائل اجتماعی است که به آن نگاه نمیشود. زمانی ما به یک موضوع میپردازیم که در جامعه مد شده یا فقط به مسائل مشترک انسانها، مسائل عاطفی مشترکشان میپردازیم که قاعدتا تعداد زیادی از مخاطب را درگیر میکند اما بخش دیگری وجود دارد و آن بخش هم همان بخش لایه زیرین اجتماع است. یعنی معضل و مسالهای وجود دارد که ممکن است عوام یا همه جامعه با آن درگیر نباشند ولی همه جامعه در مرز درگیری با آن هستند. یعنی ممکن است فردا هر خانوادهای با این موضوع یا معضل روبهرو شود. در «دهلیز» هم همینطور بوده است. من وقتی به مساله قصاص، کنترل خشم، اتفاقات و درگیریها میپرداختم، موضوع این نبود که همه جامعه با آن درگیر هستند یا اینکه کسانی که با آن درگیر هستند محدودند اما به خودم میگفتم اگر واقعا در مورد این موارد اطلاعرسانی نشود، ممکن است روزی برای هر بخش و هر فرد این اتفاق بیفتد. در «دارکوب» هم موضوع تقریبا همین است.
بنابراین تحقیق میدانی و کیفی زیادی انجام دادید؟
کار ما یک بخش طولانی تحقیقات داشت. از سویی فیلمنامه خیلی سختی بود. با اینکه فیلمنامه خیلی بهظاهر روند داستان گونه دارد اما در روایات سعی کردیم هم کار فضاسازی و انتقال پیام اجتماعی اتفاق بیفتد و هم بتوانیم روایت نمایشی را بهخوبی بیان کنیم. به نظرم «دارکوب» خیلی فیلم سختی برای ما بود و امیدوارم این سختی در زمان نمایش نتیجه خوبی داشته باشد.
سختیای که در کارهای شما هست به انتخاب بازیگران برمیگردد؛ به عبارت دیگر بازیگرانی را انتخاب میکنید که از تصور مخاطب دور است. یعنی مخاطب تصویری از بازیگر دارد اما شما تصویر دیگری برای مخاطب میسازید. گویی شما وارد چالش میشوید و بازیگرانی را انتخاب میکنید تا تصویر ذهنی مخاطب را برهم بزنید.
این امر به این دلیل است که با مقوله بازیگری خیلی درگیر هستم. از قبل هم بازیگری برای من خیلی مهم بود. از سوی دیگر من در جایگاه کارگردان هیچوقت طرف نابازیگر نمیروم. به نظرم بازیگری از مهمترین بخشهای حرفه سینماست و برای حل این موضوع یک لایه دیگری پیدا میکنم.
یعنی شکستن کلیشهها؟
به عبارت دیگر روندی است که بتوانم از توانایی بازیگرها در نقشهای متفاوت استفاده کنم. فراموش نکنید که خودم دغدغه بازیگری داشتم و دارم. شاید تجربه بازیگری و این دغدغه باعث میشود که بازیگرها را با شکل کلیشهای معمولشان نبینم. سعی میکنم در این مسیر به متفاوتسازی فکر کنم.
شما را در بازیگری در نقشهای آدمهای خیلی خوب و اغلب مذهبی دیدهایم اما در جایگاه کارگردان بازیگرهایی انتخاب میکنید که در تصور مخاطب دارای تفاوتی از زمین تا آسمان است. شما وقتی فیلمنامه مینویسید به بازیگر خاصی فکر میکنید؟
این بخش، بخش گستردهای است. یعنی اینکه در جایگاه کارگردان میتوان به بازیگری فکر کرد ولی لزوما آن بازیگر حتما برای آن نقش مناسب نیست. متاسفانه در سینمای ما در مورد تعداد بازیگرهایی که در آن کار میکنند، چه به لحاظ توانمندی خود بازیگران و چه به لحاظ فیلمنامهها یا به لحاظ توقع تهیهکننده و کارگردان؛ خیلی فضای گستردهای نداریم. امیدوارم که این فضا به وجود بیاید و ما بتوانیم گستردگی بیشتری در این عرصه پیدا کنیم. از سوی دیگر در فیلمنامه، ما به بازیگرهای خاص فکر میکنیم اما اینکه لزوما آن بازیگرها بتوانند بیایند، خیلی مشخص نیست و نمیتوان روی آن حساب کرد. برای همین حتی اگر در فیلمنامه به بازیگری فکر شده باشد یا نشده باشد، بههرحال موقع انتخاب بازیگر و بستن گروه، این مساله خیلی از پیش تعیین شده نیست. به همین دلیل سعی کردم مثلا به انتخابهای کلیشهای تن ندهم. سعی کردم بازیگرهای متفاوتتری پیدا کنم.
« هیچ چیز سختتر از اون نیست که ببینی عزیزت تصمیم گرفته تنها باشه. تو از دیدنش، از شنیدن صداش لذت میبری اما اون درها رو بسته و تنهایی رو جای تو انتخاب کرده… هیچ چیز سختتر از اون نیست که ببینی تنها شدی. عزیزانت رو میبینی و دوستشون داری ولی همه تو رو انکار میکنن. درها رو به روت بستن و تو تنها شدی. تنهایی باتلاقه. »
تنها چیزی که چنگی به دل نمی زد طراحی صحنه بود. البته طراحی صحنه در اون خونه قدیمی خوب بود ولی در باقی لوکیشن ها انگار که هیچ کاری انجام نگرفته است.