به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
بازخوانی یک یادداشت قدیمی با موضوع حاشیهای بر روایت سینمای شبهروشنفکری از فتنه ۸۸
کارگردان قصهها را فقط یکبار از نزدیک دیدهام، در روزی که خاطرهاش را همان چهار سال پیش بعضی سایتها با تیتر «مغزپستهای» منتشر کردهاند: «روز قدس سال فتنه». کارگردان محترمه و اعضای خانوادهاش به دعوت دلسوزان انگلیسی و آمریکایی طوبی و نوبر به خیابان آمده بودند. در یکی از فرعیهای خیابان طالقانی؛ رخشان بیاعتماد به مردم را دیدم. رخشانِ بیفروغ و مأیوس، اعتمادش را به مردم و احترامش را به انتخاب آنها از دست داده بود و کلافه و عصبانی شاید از اینکه چرا حتی یکدهم از آنان که در تهران به موسوی رأی داده بودند دیگر حاضر به همراهی با جنبش اشراف نیستند، داشت از نماز جمعهای که نیمهکاره رهایش کرده بود برمیگشت و میرفت سوار احتمالاً پیکانِ «زرد قناریاش»! شود و همراه خانواده کلافهاش به خانهای در ایالاتمتحده تهران شمالی برگردد.
باران کوثری و نوید محمدزاده در فیلم سینمایی عصبانی نیستم
ما هم با خیل مردمی که شورش اشراف را با نگاهی تلخ و صبور مینگریستند به خانههایمان در کوچههایی برگشتیم که برخلاف نیاوران و شهرک غرب شبهایی آرام داشت. کوچههایی که سکوت شبهایش را فریادهای اکبر الله، اکبر الله، نمیشکست و روزهایش را زوزهٔ گرگان گرسنهٔ دریدن صندوقهای رأی نمیآلود. جالب است که اصلیترین شعار و مهمترین مطالبه جنبش سبز در روایت سینمای روشنفکری از ماجراهای سال ۸۸ سانسور میشود! و نهتنها اسمی از تقلب به میان نمیآید که حتی اشارهای هم به آن نمیشود !همین که حتی در شرایطی که آزادند هر دروغی را ببافند؛ میل به تکرار بزرگترین دروغ تاریخ ایران: «تقلب در انتخابات ۸۸»؛ را ندارند نشان میدهد که رفقای روشنفکر چه وحشتی از ثبت این وقاحت عظیم در حافظه تاریخی ایرانیان دارند و نگران و مضطرب به میدان آمدهاند تا مگر با دروغ؛ دروغ را بشویند و از خاطرهها بزدایند.
باران کوثری و نوید محمدزاده در فیلم سینمایی عصبانی نیستم
دروغ جدید این است: جنبش سبز برآمده از طبقات محروم بود و دغدغه عدالت داشت و مبارزه با فقر و فساد و تبعیض! کارگردان فهیم قصههابهدرستی خود را در محکمه افکار عمومی میبیند و برای فرار از اتهامات؛ به قصه سر هم کردن روی آورده است. مجرم زیر نگاه سنگین طبقه فرودست -که چهار سال پیش کارگردان برای غصب رأیشان به خیابان آمده بود- به داستانسرایی و قصه بافی روی کرده است. مغزپستهایها و مراد از دماغ فیل افتادهشان؛ وقتی با قاعده بسیار ساده ریاضی ۱۳<۲۴ روبرو شدند برآشفتند و سینه تنگشان طاقت تحمل رأی مردم را نیافت و فریاد «تقلب. تقلب»شان در «بیبیسی» و «ویاوای» پیچید.
ملکه جنبش سبز در «بیبیسی»؛ منطق درخشان جنبش را با ابداع گزاره «مگر میشود لرها به دامادشان رأی نداده باشند»! در تاریخ عقلانیت جهان ثبت کرد و به دنبال آن ندیمههای فرهیخته و هنرمندش -ازجمله کارگردان محترمه- را به خیابانهای تهرانجلس و لسآنجلس گسیل کرد تا رأی شوهر مظلوم و ستمدیدهاش را از تودههای پاپتی و «بیسواتهای جوات موات» پس بگیرند. اما در نهایت، شورش اشراف بر جمهوریت دینی جامعه ایرانی -بهرغم حمایت دوستان ملت ایران در کاخهای باکینگهام و الیزه و سفید و سیاه- شکست خورد و هشت ماه تلاش و تکاپویشان؛ در جنبش مردم در ۹ دی به گل نشست.
باران کوثری و نوید محمدزاده در فیلم سینمایی عصبانی نیستم
البته از زاویهای دیگر و با نگاهی خوش بینانه، «شرم» خانم بنیاعتماد از واقعیت شورش کور اشرافیت که امروز با چنین قصهبافیها و داستانپردازیهایی سعی در پنهان کردنش دارد قابل تحسین است. هشت سال پیش در حاشیه فیلم گیلانه ایشان نوشته بودم: «خدا، خانم بنیاعتماد را حفظ کند و دعای جانبازهای قطعنخاعی بدرقه راه فیلم بعدیاش باشد. راجع به «ننه گیلانه» باید به همین سادگی نقد نوشت. اگرچه به نظر، کمی دهاتی و زیادی عوامانه بیاید. درست مثل خود فیلم… . البته میشود پرسید که: حالا چرا؟ و «حالا که من افتادهام از پا، چرا» که نمیپرسیم و میگذریم. با این تذکر که تمام آن سالها که بهترین دغدغه نسلی از فیلمسازان طبقه متوسط، ازدواج مجدد خانمهای روشنفکر یا پیرمردهای سنتی و یا جشن تولدهای شهرک غرب یا دعواهای سیاسی بر سر حقوق زنان و جوانان و… بود زنانی مثل «گیلانه» و پسرانشان مثل اسماعیل، چشمبهراه نه اگر حمایت که لااقل همدلیای، از سوی اهل هنر بودند.»
انگار باز هم باید این اختلاففاز و عقبماندگی از جامعه را به یاد ایشان آورد. اسید پاشی و ماهعسل با برلین بلنده! وقتی جشنوارههای بلوند اروپایی اینچنین برای فیلمهای سیاهچرده و بداخلاق؛ ناز و کرشمه میکنند انتظار دارید جوان فیلمساز ما دل از دست ندهد؟ ماهعسل با کن قشنگه و ونیز سفیده و برلین بلنده و بقیه مانکنهای غربی فقط با یک فیلم. هرچه سیاهتر تودلبرو تر. هر چه هتاکتر و دروغگوتر، خواستنیتر.
باران کوثری در فیلم سینمایی عصبانی نیستم
عصبانی نیستم هم همانقدر راست است که «تقلب شده است!» اگرچه گوینده؛ یکی را امسال و دیگری را چهار سال پیش سر داده باشد. یادمان باشد: هیچ دروغی از کسی که سابقهٔ «تقلب، تقلب، ابطال انتخابات!» را در کارنامه دارد بعید نیست. فیلم ساختن برای غرق شدن در آن توهم شیرین و آن نفرت نمکین آسانترین درمان و بهترین قرص است؛ خصوصاً که پیشاپیش جشنوارههای بلوند اروپایی خاطرخواهیشان را ابراز کرده باشند.
«عصبانی…» هم یکی دیگر از میخهایی است که توسط خود مغزپستهایها بر تابوت جنبش سبز کوبیده میشود. ماهیت جنبش سبز آنچنان اشمئزاز آور است که امروز حتی هوادارانش هم تاب یادآوری آن را ندارند و تلاش میکنند با ادوکلن تحریف؛ جنازه «ادعای اصلی خود: تقلب»؛ را گندزُدایی کنند. ادوکلنهایی که بهزودی برندهای آلمانی و فرانسوی مشهورشان خواهد کرد. بزرگترین دروغ تاریخ ایران را سر دادند، واقعیت ۲۴ میلیون هموطن را منکر شدند و دم از واقعیت زدند!
از چنان رکاکت و وقاحتی البته عجیب نیست که چهار سال بعد با روایتی اینچنین وارونه از شورش اشراف به میدان بیاید و جنبش مغزپستهای را آنچنانکه در «عصبانی…» میبینیم برآمده از طبقه فرودست (که البته در شعارهای آن روز جنبش سبز جوات موات بودند و بیسوات و…) و منادی آرمان عدالت! بنمایاند! در این میان نمیدانم گناه «شریعتی» و «مصدق» چیست که باید اینچنین به اسارت جریانی دربیایند که سرسپردگی و وفاداریاش را به فرنگیها جار زده است.
باران کوثری و نوید محمدزاده در فیلم سینمایی عصبانی نیستم
مصدق خوب است به شرط آنکه کودتای آمریکایی-انگلیسی و شعبان بیمخها و پری بلندههایش را به یادها نیاورد و شریعتی خوب است بهشرط آنکه از دکتر و مهندسها و فیلمسازهای فرنگرفته وطنفروش حرفی نزند. حتی امیرالمؤمنین را هم قبول داریم بهشرط آنکه هزاران فتنهگر جامعه مسلمانان را در جمل و صفین و نهروان از دم تیغ نگذرانده باشد. چه میکند عشق «برلین بلنده» با فیلمساز خوش استعداد ما. بر چهره وطن اسید بپاش و به شهری نو و مدرن بگریز. ماهعسل با برلین بلنده خوش بگذرد. اما خیال غرب جمع باشد این بار با برلین بلندهها و کن قشنگهها و ونیز سفیدهها و هواداران شهرنو و مدرنش در ایران نخواهد توانست کودتا کند؛ این گوی و این میدان.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
نقد جالب و قابل تاملی بود .
خواهش میکنم نقد های این چنینی زیاد منتشر کنید.
مرسسسسسسسسسسسسسی