به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
فیلم سینمایی سرخپوست دومین اثر سینمایی بلند نیما جاویدی، در مقام کارگردانی و نویسندگی است که همانند فیلم سینمایی ملبورن، برای حضور در جشنواره فیلم فجر ساخته شده است. این فیلم که به تهیهکنندگی مجید مطلبی و بازی ستارگانی چون؛ نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار، آتیلا پسیانی، ستاره پسیانی، مانی حقیقی و حبیب رضایی ساخته شده است، توجه خیلی از مخاطبین و منتقدان جشنواره فیلم فجر 37 را به خصوص مسعود فراستی را به خود جلب کرده است.
سرخپوست کیست؟
فیلم سینمایی سرخپوست روایت داستانی در سال 1347 را به تصویر میکشد که زندانی در مسیر ساخت باند فرودگاهی قرار دارد که به سفارش ملکه وقت ایران، در حال توسعه است. نوید محمدزاده که به عنوان رئیس این زندان به ایفای نقش پرداخته است، در حین جابجایی زندانیان خود به زندان جدید، با فرار یکی از زندانیان به اسم احمد سرخپوست روبرو میشود.
بازیگران
بازی ستارگان فیلم سینمایی سرخپوست، بسیار جذاب و کاریزماتیک است. نوید محمدزاده برنده 2 سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر، با بازی متفاوت خود و شخصیتی درونگرا، محکم، باهوش و نظامی را به نمایش میگذارد. پریناز ایزدیار با تیپی آراسته به عنوان مددکار مهربان و دلسوز زندان نیز جایگاه خاصی دراماتیکی در این فیلمنامه دارد. ستاره پسیانی با تیپ و استایل جدیدی که به جرئت از بهترین بازیهای وی تلقی میشود، بازی چشمنوازی را برای مخاطبین و بینندگان فیلم به اجرا در میآورد.
نکات فنی
به جرئت میتوان گفت که فیلم سینمایی سرخپوست،به عنوان یک فیلم خوش ساخت و کامل ، با یک تیم حرفهای تولید که هر یک از مهرهها به خوبی انتخاب شدهاند ساخته شده است.
فیلمبرداری و قاببندی هومن بهمنش شاهکاری از تصاویر احساسی و دراماتیک را خلق میکند، که به جرئت فیلم سرخپوست یکی از بهترین آثار او تلقی میشود.
طراحی صحنه محسن نصراللهی با توجه به اظهارات وی در نشست خبری جشنواره فجر، که منجر به ساخت صفر تا صدی لوکیشن زندان شده است، به راستی که شایسته تقدیر است.
طراحی لباس شیما میرحمیدی در اولین فیلم سینمایی خود، قابل قبول است.
طراحی گریم ایمان امیدواری نیز به نوع خود ستودنی است و اوج هنر وی در گریم ستاره پسیانی قابل مشهود است.
آهنگسازی رامین کوشا در فیلم سرخپوست از بهترین آهنگسازیهای وی بهشمار میآید و حد قابل توجهی مطلوب است.
کارگردانی
با توجه به اینکه نویسندگی و کارگردانی فیلم سرخپوست توسط آقای جاویدی انجام شده است، به خوبی فیلمنامه به نمایش و ساخت رسیده است و از جالبترین نکات قابلتوجه سرخپوست، عدم نمایش شخصیت احمد سرخپوست در طول فیلم است که باید به آقای جاویدی تبریک گفت.
در کل فیلم سینمایی سرخپوست با توجه به بازخورد مناسبی که از سوی مخاطبین و منتقدین جشنواره فیلم فجر 37 داشته است، ارزش دیدن را دارد و یک اثر شاخص و قوی برای سینمای ایران به حساب میآید.
ژانر معمایی بود و خوب بهش پرداخته شده است
هم کارگردانی خوبی داشت
هم فیلم نامه قشنگی
هم بازیگران کار کشته ای
شخصیت پردازی ها بسیار مناسب و شکل گیری زوج محمدزاده(سرگرد جاهد) و ایزدیار(مددکار) که رویاروئی ها و دیالوگ های قابل تاملی که میان آنها رد و بدل می شود به شدت لذت بخش است.
در سرخپوست خوشبختانه دوربین در چشم نواز ترین حالت خودش در سینمای ایران قرار دارد و با ذهنی خلاق نماهای چشم نوازی را به تصویر می کشد و به حق فیلم را به انحصار پرده سینما در می آورد.
فیلمنامه و دکوپاژ در بهترین حالت خود قرار دارد؛ به خوبی از پس شخصیت بخشی به زندان و چوبه دار بر می آید و از همان ابتدا میان مخاطب و لوکیشن ارتباط برقرار می کند و سپس به آرامی و بدون هیچ عجله ای شخصیت ها را وارد می سازد و پس از ورود شخصیت های اصلی تماما تمرکز خود را بر روی حل مسئله ای می گذارد که ذهن شخصیت های اصلی را به خودش درگیر نموده و نهایتا در یک رفت و آمد میان آرامش و تلاطمِ دو شخصیت اصلی آن مسئله را فیصله می بخشد.
هر چند در این فیصله بخشیدن نویسنده سخن بسیار است؛ سخن اول بر روی اینست که محمدزاده به سادگی متوجه پنهان شدن فراری می شود؛ که میتوان گفت لزومی به پیچیدگی اش نبوده چرا که همانطور که راقم در اوایل سطور ذکر کرده فیلم در ژانر معمایی قرار نمی گیرد پس نمیتوان از آن انتظار ایجاد معما در سرتاسر داستان را داشت هر چند اگر پی بردن به محل اختفای زندانی معماگونه می بود،دلنشین تر می شد. سخن دوم در نحوه به پایان رساندن داستان است به نحوی که رئیس زندان هر چند مجاهدت فراوانی در دستگیری فراری در طی داستان دارد اما وقتی او را به چنگ می آورد، بسیار آسان چشم بر هم نهاده و فراری را به حال خود وا می نهد؛ در این مسئله میتوان با زاویه های مختلفی نگاه کرد که خود سخن های دیگری را می طلبد.
سرخپوست قطعا چند مرتبه از سطح رایج سینمایی کشورمان بالاتر است و شاید بتوان حد اعلای سینمای جنایی و حتی کل جریان سینمایی کشورمان نامید. بازی نوید محمدزاده نیز در سطح خود فیلم و توصیفات قبلی است.
به نظرم کارگردانی از فیلمنامه جلوتره و فیلم نامه پیچیدگی خاصی نداره و معمای فیلم خیلی تو در تو نیست و پیچ و خم نداره و وارد سبک معما گونه نمیشه همون طور که تبدیل به یک درام نمیشه.
داستان سرخپوست هیجان و ریتم بالایی نداره و تنها قراره شخصیت اصلی که سرگرد جاهد باشه دنبال یک زندانی باشه،در چنین زمانی باید شخصیت اصلی داستان رو پیش ببره که بر عکس این عمل اتفاق می افته و ترفندهای زندانی و مددکار هست که فیلم رو جلو می بره.
عدم نمایش سرخپوست مخاطب رو برای حل معما تشنه تر میکنه و با این که بی گناه هست کارگردان شخصیت سرگرد رو رها نمیکنه چون عدالت برای او گرفتن زندانی هست و قضاوت به عهده ی او نیست.ماجرای گم شدن زندانی(سرخپوست) در کنار عشق و علاقه ای که بین دو شخصیت اصلی داستان در فضای سرد و بی روح زندان ایجاد میشه، ترکیب خوبی رو میسازه.
موسیقی متن و فیلم برداری و قاب بندی ها و فضاسازی فیلم به همراه کارگردانی ،همگی در بالاترین سطح سینمای ایران بود و تعریف هایی که از فیلم میشد واقعا به حق بود،در مورد بازیگری هم پریناز ایزدیار بازی نسبتا تکراری داشت و بیشتر برای نمایش نوع شخصیت رئیس زندان و شناخت بیشتر او به فیلم اضافه شده بود و نقش نوید محمدزاده هم خیلی پیچیده نیست و نقش یه رئیس زندان پایبند به قانون رو داره که پی زندانی گمشده اش هست و شاید بازیگر های دیگه ای هم میتونستن این نقش رو بازی کنن ولی نوید محمد زاده که بیشتر اوقات نقش یک فرد برون گرا و احساسی رو بازی می کرد خیلی خوب و کم نقص تونست نقش یه فرد درون گرا رو بازی کنه و باورمون نمیشد همون بازیگریه که تو ابد و یک روز و یا مغزهای... بازی کرده، و گریم هم خیلی روش نشسته بود و قطعا لایق بردن سیمرغ بود.
قسمت آخر فیلم هم خوب در اومده که دوربین از نگاه زندانی به سرگرد میبینه و اون نفس نفس زدن ها پشت دوربین و نگاه با اضطراب از پشت دیواره به جاهد و همین طور خانواده اش واقعا فوق العاده بود و حس رو منتقل می کرد.فیلمساز با قرار دادن عشق در فیلم کار رو برای اون پایان بندی فراهم کرد البته اتفاقات آخر فیلم علتش فقط علاقه به مددکار نبود و چندین عامل دست به دست هم دادن تا اون اتفاق رخ بده.
کارگردان فیلم که در اثر اول خود متهم به این بود که از فرم اصغر فرهادی پیروی میکنه و حتی تقلب کرده ،این بار به نوعی فیلمی ساخته که اون رو از بقیه فیلم ساز ها مستثنی کرده و فیلمش یکی از بهترین های سینماست.
یا دانشگاهی؟
اگر که رویا تنها احتلامی بود بازیگوشانه
تشنج پوستم را که میشنوم
سوزن سوزن که میشود کف پا
علامت این است که چیزی خراب میشود
دمی که یک کلمه هم زیادیست
درخت و سنگ و سار و سنگسار و دارسایه دستیست که میپندارد
دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد
چقدر باید در این دو متر جا ماند تا تحلیل جسم حد زبان را رعایت کند؟
چه تازیانه کف پا خورده باشد
چه از فشار خونی موروث در رنج بوده باشی
قرار جایش را میسپارد به بیقراری که وقت و بیوقت
سایه به سایه
رگ به رگ
دنبالت کرده است تا این خواب...
محمد مختاری
بخشی از مجموعه شعر «وزن دنیا»
بازی پریناز ایزدیار و نوید محمد زاده هم بسیار عالی بود
تقریبا مثل فیلم تنگه ابوقریب بود (یک داستان نه چندان خاص اما عرضه شده در یک قالب بسیار زیبا با جلوه های بی نظیر سمعی بصری)
طراحی صحنه و لباس و چهره پردازی و موسیقی و فیلم برداری عالی (بهترین و با کلاس ترین قیافه ای که از نوید دیده بودم!! خسته شده بودیم از بس تو فیس معتادا و بزن بهادرا بود)
اما داستان :
با اینکه تر و تمیز شروع شد و تمام شد (خیلی از فیلم هامون تو این مورد ضعف دارن ولی نقطه قوت سرخپوست بود)
ولی خیلی خطی بود و خبری از چالش و هیجان نبود (هیجان انگیز ترین بخشش همون صحنه دیده شدن سرخپوست بود)
نه یک عاشقانه رو درست و حسابی به تصویر کشید (برعکس شبی که ماه کامل شد) که شاید به خاطر ضعف شخصیت سازی یا بازی خانم ایزدیار بود
نه پیچیدگی ها و چالش های معمایی خاصی داشت (تنها مورد معمایی قشنگش همین فلسفه واکس زدنش بود که آخر فیلم جوابمو گرفتم)
اما بازی ها
که تنها نوید محمد زاده خوب بود (خوب نقش یک فرد درونگرارو مسن تر از خودشو بازی کرد با اینکه خودش برون گراست)
بقیه خیلی معمولی بودن (البته آقای رضایی هم خوب بودن)
خانم ایزدیار هم لباس خوشگلی نداشت!! و هم بازی معمولی بود (کل بازیش به اندازه همون سکانس های متری شیش و نیمش نبود!!)
در کل ارزش دیدن رو داره به خاطر قاب ها و پلان های قشنگش (دنبال دیالوگ ها زیبا و یا داستان چند لایه و پیچیده توی این فیلم نباشید)
ولی دیدم هیچ کدوم اصلا صفحه ندارن داخل منظوم/:
بازم بای(:
فیلم بدی نیست ولی با توجه به تعریف هایی که از این فیلم شنیده بودم آنچنان فوق العاده هم نبود
البته من توقع فیلمی در سطح متری 6.5 رو داشتم ولی این فیلم زیاد چنگی بدل نمیزد هرچند که با وجود فیلم های دیگری که میبینیم و مرخص هستند این فیلم باز بهتر از آنها بود
نکته دیگر اینکه با احترام خاصی که به آقای محمدزاده قائلم و از علاقه مندان ایشان هستم ولی نوع بازی ایشون مشکل نگران کننده تیپ شدن را دارد طی میکند
موضوع فیلم قشنگ بود ولی بنظر من قانون چیزی نیست که بخاطر عشق روی آن پا بگذاریم
نوید محمدزاده برنده جایزه ی نقش اول مرد از بیست و یکمین جشن خانه سینما برای فیلم سرخ پوست💙
کجا هستن اونایی که میگفتن نوید فقط بلده رگ گردنشو نشون بده(:
بازی نوید محمدزاده متفاوت و جذاب بود
فقط یک ذره مسخره بود که می خواستند به خاطر اینکه نمی تونن چوبه دار رو بردارن می خوان یکی دیگه بسازن بعد آخر فیلم برش می دارن
بله فیلم متفاوت و خوش ساختی بود
شما با این تحلیلتون حرف تمامی منتقدان را در هم شکستید چرا که مذخرف است ! (مزخرف صحیح است و پیشنهاد دیگر اینکه اگر از این فیلم احساس خوبی ندارید ، حداقل ندیده فضاوت نکنید)
قبلا هم گفته بودم کارگردان خیلی بیشتر می توانست از توانایی های نوید محمدزاده بهره بگیرد و به همین کیفیت خوب قانع شده بود
سرخپوست فیلم جذابی هست
اما؛
نمی توان مانند فیلم هایی نظیر شبی که ماه کامل شد،متری شیش و نیم و تنگه ابوقریب روی آن حساب کرد و با دیدن چندباره آن باز تازگی آن را حس کرد
فراستی تا قبل از اینا سو تفاهم بود
نمیدونم تیکه انداخته بود یا از نگاه مثبت گفت
ولی خود حقیقت رو گفت
(یک فیلم با شروع هالیوودی و پایان بالیوودی)
سرخ پوست از نظر فیلمنامه نویسی بسیار خوب بود اما پایانش درخور داستان نبود واقعا باید از آقای جاویدی پرسید چجوری این پایان تخیلی رو براش نوشتن؟!!!شاید بخشی از آن به این برمیگرده که ما به پایانی خوش عادت کردیم...
به نظر من اینکه شخصیت اصلی فیلم بعد از اون هم تقلا برای دستگیری زندانی در آخر بخشیدش نوعی خیانت به داستان فیلم بود و اصلا جالب نبود
تمام منتقدان دست به دست هم دادند تا برای امثال شما پایان رو قابل فهم کنند
به نظر من این پایان یکی از بهترین پایان های تاریخ است
شما باز حرف خودتونو میزنید؟
از اول خشن نسون داده شد؟ از کجا بگم؟(اسپویل)
رقص در اتاقش
تخفیفی به زندانی
بغل کردن بچه
بستن پنجره ای که ویو به دار داشت برای مادر
آهنگ گذاشتن برای مددکارش و....
از همه مهم تر این بود که ممکن بود بخواد از همون اول زندانی رو ول کنه، ولی مطمئن نبود تا موقعی که شاهد قتل اومد و گفت که شهادت دروغ دادم
و نکته ی دیگری که به ذهنم میرسه اینه که یکی از انگیزه های اصلی این بود که آبروش میره و حیثیتش زیر سوال میره
لحظه آخر فهمید کجاس
وای گذاشت بره
این طوری هم به وجدانش صدمه نمیخوره،هم به آبرو و اعتبار و حیثیتش(پیش خودش البته)
در ابتدا تصویری که به تماشاگران از سرگرد جاهد نشون میده آدم خشک و جدی و خودبین هستش که در ادامه همین ادم قبل از اینکه حتی مددکار رو ملاقات کنه عاشقش میشه در حالیکه باید مددکار با توسل به حرفایی که میزنه این آدم خشک و جدی رو نرم کنه که در فیلم اتفاق نمیفته و همه چیز خیلی سریع پیش میره.
به صورت کلی بخوام ایراد این فیلم رو بگم در یک جمله:
غفلت فیلمساز از یک معجزه،معجزه ای به نام دیالوگ.
به عنوان مثال فصلی از فیلم که سرگرد در زندانی که مدتی قبل سرخپوست در آن حبث شده بود ، به دام میافتد ... نه تحولی ، نه مکث و درنگی و نه حتی موسیقی تاثیرگذار تا حداقل متوجه تحول کارکتر سرگرد شویم !
همان کارکتری که حاضر است برای رسیدن به مقامی والا ، ویران کردن زندانی که سرخپوست در آن پنهان شده را بپذیرد...
سرگردی که با توجه به روحیه نظامی او ، هیچگاه نباید تحت تاثیر احساسات خود باشد ... آن هم عاشق زنی که تنها برای آزادسازی سرخپوست از زندان (که باز انگیزه کارکتر مددکار از این عمل واضح نیست و حاضر است به این راحتی خود را به دردسر بیندازد) به او نزدیک شده
انگیزه کارکتر مددکار به قدری مبهم است که حتی میتوان به این مطلب استنداد کرد که او برای طلب کردن مبلغی از او حمایت کرده و به دنبال آزادسازی وی است ...
انگیزه مددکار هم یه ضعف دیگه هستش
دهه ای که شاید بهترین در فیلم سازی ژانر اجتماعی برای سینمای بعد از انقلاب بود
نظر خودم مغزهای کوچک زنگ زده بهترین فیلم دهه نود بود
متری شی و نیم
برادرم خسرو
ابد و یک روز
آیا می توان آنها را بهترین فیلم تاریخ چهل ساله سینما دانست ؟؟؟ آری ، مگر هنگامی که "خالتور"سازان به کار خود بیش از پیش ادامه دهند
من نگفتم بهترین فیلم سینمای جهان اما
منظورم سینمای خودمون بود
اسم هیچ فیلمی رو هم شاهکار نزاشتم
ولی بازم حرفتونو قبول دارم (:🌹
میشه یکی که فیلم رو دیده کمکم کنه
اگر دنبال هیجان و استرس به همراه لحظات عاشقانه هستی شبی که ماه کامل شد
اگرم دنبال یک فیلم درام هستی سرخپوست
شخصا شبی که ماه کامل شدو میپسندم
اما درکل
اگر می خواید بعد از دیدن فیلم احساس ارامش و حس خوب بهتون بده سرخپوست
اگر دنبال فیلم هیجانی هستید شبی که ماه سفارش شد
اما من سرخپوست رو پیشنهاد میکنم
دلیل واکس این بود که بتونه زیر چوبه دار که تاریکه قایم بشه و بدن واکس زده سیاهش توی گشتنا پیدا نشه
که البته چند مشکل هست یکی این که چند بار اون زیرو گشتن (حتی با چراغ قوه) اینکه چرا پیداش نکردن عجیبه
دوم اینکه انقدر بارون بارید طبیعتا باید بدنش و واکس ها زیر اون بارون شسته می شد که نشد
سوم اینکه هنگام اینکه چوبه دارو بار زدند اما اونو پیدا نکردند از عجایبه
بهترین فیلم امسال و جزو بیست فیلم برتر تاریخ سینمای ایران
بازی نوید از بهترین بازی های بعد انقلاب
فیلمبرداری که همه ازش تعریف میکنن...فیلم نه سکانس سختی داشت برای فیلمبردار نه چیز دیگه..
درکل فقط یک کادربندی بود که به نظرم یک بچه پونزده ساله خلاق از پسش برمیومد
سیمرغ های جشنواره از نظر من:
بهترین فیلم:سرخپوست
بهترین فیلمبرداری:متری شیش و نیم
بهترین موسیقی:متری شیش و نیم
بهترین فیلمنامه:سرخپوست
بهترین کارگردانی:سعید روستایی...متری شیش و نیم
بهترین دکور و طراحی صحنه:سرخپوست
بهترین فیلم(نگاه ملی):بیست و سه نفر
بهترین صدابرداری :شبی که ماه سفارش شد
بهترین بازیگر نقش اول مرد:نوید محمدزاده..سرخپوست
بهترین بازیگر نقش اول زن:الناز شاکردوست...شبی که ماه سفارش شد
بهترین بازیگر مکمل مرد:نوید محمدزاده...متری شیش و نیم
بهترین بازیگر مکمل زن:فرشته صدر عرفایی...شبی که ماه سفارش شد
پ.ن:این فیلم هارو باید اینجوری نامگذاری کرد:)...:شبی که ماه سفارش شد،تنگه سفارشی،ماجرای سفارش رد خون،به وقت سفارش
بازی نوید محمد زاده فوق العاده بود ولی بازیش توی مغزها به مراتب درخشان تر بود(از نظر من)و امسال به نظرم بهترین بازیگر اول مرد پیما مهادی بود تو متری شش و نیم(بازم از نظر من)
درسته که شبی که ماه کامل شد خیلی از جوایزو به خاطر موضوعش برد ولی نمیشه راحت از کنارش گذشت
شما تمام طول روز و شب منو زیر نظر داری؟
اخه خیلی مطمن گفتید این حرفو
شبی که ماه کامل شد تنها فیلمی بود که زمان جشنواره دیدمش😊
فیلم بدی هم نیست فیلم قشنگیه اما درحد سرخپوست و متری شیش و نیم نیست
ولی یک اتفاق که باعث شد ازش نفرت پیدا کنم اکران نابرابرش با سرخپوست و بچه بازی های الناز شاکردوست و همکاری بی دلیل تلوزیون و سینماتیکت با این فیلم بود
(هرچند خودم سرخپوست ندیدم)
الان من دقیقا برای همین این حرفو زدم چون نشستم دونه دونه نقات قوت و منفی این سه فیلم رو مقایسه کردم
فیلمبرداری سه فیلم اول به نظرم اول متری شیش و نیم دوم شبی که ماه کامل شد و سوم سرخپوست
هرچند نظرها متفاوته و من هم برای نظر شما احترام قائلم❤💪
طراحی صحنه و لباس و چهره پردازی و موسیقی و فیلم برداری عالی (بهترین و با کلاس ترین قیافه ای که از نوید دیده بودم!! خسته شده بودیم از بس تو فیس معتادا و بزن بهادرا بود)
اما داستان :
با اینکه تر و تمیز شروع شد و تمام شد (خیلی از فیلم هامون تو این مورد ضعف دارن ولی نقطه قوت سرخپوست بود)
ولی خیلی خطی بود و خبری از چالش و هیجان نبود (هیجان انگیز ترین بخشش همون صحنه دیده شدن سرخپوست بود)
نه یک عاشقانه رو درست و حسابی به تصویر کشید (برعکس شبی که ماه کامل شد) که شاید به خاطر ضعف شخصیت سازی یا بازی خانم ایزدیار بود
نه پیچیدگی ها و چالش های معمایی خاصی داشت (تنها مورد معمایی قشنگش همین فلسفه واکس زدنش بود که آخر فیلم جوابمو گرفتم)
اما بازی ها
که تنها نوید محمد زاده خوب بود (خوب نقش یک فرد درونگرارو مسن تر از خودشو بازی کرد با اینکه خودش برون گراست)
بقیه خیلی معمولی بودن (البته آقای رضایی هم خوب بودن)
خانم ایزدیار هم لباس خوشگلی نداشت!! و هم بازی معمولی بود (کل بازیش به اندازه همون سکانس های متری شیش و نیمش نبود!!)
در کل ارزش دیدن رو داره به خاطر قاب ها و پلان های قشنگش (دنبال دیالوگ ها زیبا و یا داستان چند لایه و پیچیده توی این فیلم نباشید)
هوشمندانگی نیما جاویدی اینجاست که به هیچ عنوان جز یک نمای مدیوم شات از سایه وی ، این مظهر انسانیت را برای مخاطب به نمایش نمی گذارد ...
فضای معماگونه فیلم نیز برمی گردد به نشانه ها و عناصری که هم فضای رازآلود و کارآگاهی فیلم را تشکیل داده است ، هم نشانه هاییست برای تحول شخصیت اصلی (با بازی نویدمحمدزاده)
اصلا پیچش داستانی خاصی نداشت (با اینکه پتانسیلشو داشت)
سرخپوست 7
متری شیش و نیم 8
شبی که ماه کامل شد 9
هرچی ضعیف تر میشه بالاتر دادید
در عوض من هم چندان فیلمنامه "مـتری شیش و نیم" را کامل نمیدانم ، "شبــی که ماه کامل شد" که خود درامی سوزناک است و هیچ نیازی به دراماتیزه کردن آن وجود ندارد ، تنها کارگردانی این دو فیلمنامه کار شاقی بوده است
نوید محمدزاده (با اضافه وزن و صدای بم) بازی کاملا متفاوت و درخشانی ارائه میکند.
سکانس پایانیِ فیلم اگرچه جذابیت بصری دارد اما برای من به شخصه قانعکننده نیست اگر به دلیلِ عشق باشد! احساس میکنم فیلم در پایان هدفش رو گم میکند!
ولی با این حال، نقاط مثبتِ فیلم بسیار بیشتر از نقاط منفیِ آن است.
نکتهی آخر اینکه به نظرم میشد از اول حدس زد، سرخپوست کجاست...
کامل پایان براتون قابل فهم خواهد شد
بعد از دیدن فیلم ((سرخپوست)) بی دریغ متوجه شدم بدون شک با یکی از مهمترین و تاثیر گذار ترین فیلم های تاریخ سینمای است طرف هستم. داستان ((سرخپوست)) داستان چند لایه، عمیق و معمایی است که با فراز و نشیبی از فرار و گریز میان زندانی و زندانبان در پس زمینه ای عاشقانه و تاثیر گذار و منسجم روایت می شود.
فیلمی دقیق ، زیبا و بسیار خوش ساخت که به واقع پنج سال وقفه در ساخت آن بیش از پیش نشان از بلوغ فکری و تسلط در کارگردان و فیلمنامه نویس آن یعنی نیما جاویدی دارد.
برای چنین آثاری حرف برای گفتن بسیار است. پس نما به نما به جلو میرویم و سعی در بررسی تخصصی آن میکنیم.
سکانس شروع فیلم را بیاد بیاورید، حیاط زندان و دیوار های محصور شده، دوربین در وسط حیاط زندان قرار گرفته است و چوبه دار در نمای میانی به تصویر کشیده می شود. هوا ابری، بارانی و رنگ و لعاب لوکیشن به درستی سرد و بی جان است تا نشانی باشد از روابط سرد درون زندان و القاء این حس به مخاطب. در همین نما کمی نزدیک دوربین دو پیت حلبی با شعله های آتش دیده می شود، گویی یک عشق آتشین سعی در بر هم زدن نظم این فضای مرده و سرد درون زندان می کند.
دوربین، قاب، رنگ، چیدمان اجزا و همه المان های دیگر همگی با کمترین لوکیشن موجود در راستای روایت داستان و القاء حس درست آن به مخاطب، بخوبی و بدون نقص در کنار هم قرار گرفته اند.
((سرخپوست)) فیلم بسیار خوبی است، یک اثر ناب هنری که در طول آن حتی نمی توان لحظه ای از آن چشم برداشت. داستان فیلم ((سرخپوست)) نقطه عطف این اثر هنری است، در سراسر داستان یک دغدغه انسانی و تحسین بر انگیز همیشه در جریان است و لحظه ای از آرمان خود پا پس نمیکشد. نیما جاویدی حتی در انتخاب اسم اثر نیز نهایت ظرافت و دقت را بخرج داده است، احمد سرخپوست، بی گناهی است که زمین و دارایی اش را از او گرفته اند و در عین بی عدالتی حکم اعدام برایش صادر کرده اند. چیزی شبیه بلایی که در تاریخ بر سر سٌرخپوست های قاره آمریکا آمده است.
احمد سرخپوست به درستی نماد اقلیتی است که برای نجات جان خود از ظلم حاکم لحظه ای دست از تلاش بر نمی دارند.
به واقع فیلم ((سرخپوست)) چیزی متفاوت تر از تمامی آثار شاخصی است که تا کنون با موضوع فرار از زندان در سینمای هالیوود دیده ایم از ((رستگاری در شاوشنگ))، ((فرار از آلکاتراز))، ((محکوم شماره سیزده)) ، ((فرار بزرگ)) تا ((پاپیون))، اینجا با یک نگاه ویژه و خاص طرف هستیم، ((سرخپوست)) برخلاف همه ی این آثار نه بر ضد فراری است و نه بر ضد زندانبان بلکه نگاه بیننده را در هر دو سو همراه خود می کشاند و از همه مهتر این که به هیچ وجه تصویری از فراری در طول فیلم به بیننده خود نمی دهد در عین حال حس همزاد پنداری مخاطب را به شکل اعجاز گونه ایی با فراری بی گناه قصه به وجود می آورد.
گفتیم دغدغه انسانی در سراسر فیلم جریان دارد، در یکی از سکانس های ابتدایی فیلم، سرگرد نعمت جاوید با بازی نوید محمد زاده از یک زندانی به نام سید که در حرفه نجاری تبحری دارد می خواهد تا چوبه دار جدیدی بسازد، سید در برابر خواسته سرگرد مقاومت می کند، ابتدا دستش را بهانه می گیرد که دیگر توان و قدرت گذشته و جوانی را ندارد. سرگرد برای رسیدن به خواسته خود، سید را تهدید به پرونده سازی می کند اما باز هم از این کار نتیجه ای نمی گیرد، سید صادقانه به او می گوید که اگر چوبه دار را بسازد برکت از زندگی او خواهد رفت.
فراری قصه ما یعنی احمد سرخپوست نه تنها قاتل نبوده و نیست بلکه با تمامی مشکلات پیش رو و مخفی شدن در فضای زندان تا رسیدن به هدف خود که آزادی است باز هم حس انسانی را فراموش نکرده و در این شرایط نیز برای نجات جان قورباغه خود دست از تلاش بر نمی دارد (یادداشتی که برای نجات قورباغه می نویسد و در آخر همین یادداشت و تطبیق دست خط او توسط سرگرد جاوید محل مخفی شدنش لو میرود).
فیلم به ضرورت تاریخ در دهه چهل می گذرد، در نتیجه خبری از دوربین در محوطه زندان نیست، فراری قصه که نماد مظلومیت و اقلیت یک جامعه است فرصت را غنیمت می شمارد و در زمان تخلیه زندان و انتقال زندانیان به زندانی دیگر (بعلت تخریب زندان و تاسیس و توسعه فرودگاه) دست به فرار زده است اما هنوز نتوانسته خود را به بیرون از محوطه ی زندان برساند. سرگرد جاوید از موضوع با خبر می شود، هدف او پیدا کردن و بازداشت زندانی است، انگیزه نیز وجود دارد، در دوران خدمت او حتی یک مورد از فرار گزارش نشده است و مهتر اینکه حکم ترفیع و ارتقا شغلی او به رئیس اداره شهربانی نیز به همین دلیل است، حال با گرفتن این حکم انگیزه سرگرد برای انجام ماموریت بیش از پیش می شود پس همه چیز به ضرر احمد سرخپوست و فرار او چیده می شود، مدد کار زندان بازی پریناز ایزدیار (نماد مهربانی، دلسوزی و انسانیت) برای کمک به زندانی بی گناه وارد عمل می شود. او نیز دغدغه ی انسانی دارد، سرگرد از نیت مدد کار با خبر نیست. تا قبل از ورود مددکار دوربین نماها را با زاویه ای کمی پایین تر از سطح (لو انگل) به تصویر می کشد اما با آمدن مددکار زاویه دوربین نماهای بین او و سرگرد جاوید را در سطح مستقیم به تصویر می کشد. دوربین، نور، موسیقی، رنگ و بازی ها همگی نشان از حس عشق و عاطفه میان این دو کاراکتر را القا میکنند. اینجا نقش نور و موسیقی نسبت به مابقی المان ها بسیار پر رنگ تر است.
پخش موسیقی توسط سرگرد از بلند گوهای محوطه زندان گواه عشق آتشین اوست. دستپاچگی مددکار در خروج از زندان اوج خلاقیت در به تصویر کشیدن این عشق را رقم می زند، گویی از لحظه ورود مددکار شاهد تحول درونی در سرگرد هستیم.
رابطه میان مددکار و زندانیان یک رابطه انسانی و دوستانه است، در جایی مددکار به سرگرد می گوید از سیگار بیزار است اما مشخص می شود که این تنفر و بیزاری را در کیف شخصی اش جای می دهد تا به زندانیان بدهد.
در مقابل اما رابطه میان سرگرد و زندانیان، خشک، خشن و بسیار سرد است. در سکانس بعدی وقتی سرگرد و مددکار در حال گشتن فضاهای زیر زمینی زندان هستند، مددکار به تاثیر رفتار انسانی و خوی مهربانی با زندانیان تاکید دارد اما سرگرد به او می گوید این روش در زندان جواب نمی دهد. فیلم بلافاصله جواب این دو تقابل را در سکانس بعدی پاسخ می دهد، جایی که سرگرد با سه زندانی هم سلول احمد سرخپوست روبرو می شود تا اطلاعات بیشتری از نحوه فرار او بدست بیاورد، در این سکانس هیچکدام از زندانیان با سرگرد همکاری نمی کنند، زن مدد کار از پس زمینه قاب دوربین به جلو وارد می شود و می گوید اگر من بخواهم چه؟ یکی از زندانیان می گوید اگر شما بخواهید حرف می زنم. چهره سرگرد در نمای کلوز آپ فرو میریزد. گویی مددکار به او ثابت می کند که در فضای زندان نیز این مهربانی و انسانیت است که جواب خواهد داد.
در سکانس دیگری شاهد رفتار خشن سرگرد نعمت با دختر کم سن و سال احمد سرخپوست هستیم، جایی درون یک سلول (انتخاب لوکیشن عالی است)، فریاد او بر سر کودک. چندی بعد محبوس شدن سرگرد در سلول انفرادی و تلاش او برای رهایی، لباس نظامی او خاکی می شود. از این سکانس دیگر سرگرد را با لباس نظامی نمی بینیم، این تغییر ظاهری نشان از تحولات عمیق درونی در شخصیت او دارد.
وقتی سرگرد نعمت جاوید با حضور ناگهانی در رختشورخانه متوجه خیانت مددکار به خود می شود، چهره مددکار در مدیوم کلوز پر از استرس و ترس به تصویر کشیده می شود، نور باز هم اینجا کاربردی اساسی دارد، رنگ متمایل به آبی و سرد.
سرگرد بین حس خیانت و عشق مستأصل می شود.
عشق میان سرگرد و مددکار در فیلم نقطه قوت اثر است، این درحالی است که دیالوگ عاشقانه ابدا میان این دو شخصیت زده نمی شود بلکه بازی های زیر پوستی و کارکرد دوربین و رنگ این فضا و حس را بخوبی به وجود می آورند. سکانسی را بیاد بیاورید که مددکار در حال صحبت کردن با سرگرد است اما صدای هواپیما مانع از رسیدن صدای او به سرگرد می شود، نزدیک شدن مددکار به سرگرد و نجوای او زیر گوش سرگرد برای رسیدن صدای خود به او، عامدانه قاب عاشقانه ای می سازد.
پلان سکانس انتهای فیلم تنها جایی است که دوربین بدرستی روی دست و از نگاه پی اووی احمد سرخپوست گرفته می شود، حس ترس و اضطراب کاملا القا می شود. مربع انسانی و عاشقانه این بار از دریچه چشمان سرخپوست میان سرگرد و مددکار، خود و خانواده اش ساخته می شود. سرگرد به سرخپوست می فهماند که او را پیدا کرده است اما خودش رهایش می کند تا غرور نظامی اش حفظ شود. تحول شخصیتی سرگرد در این سکانس به روشنی به اوج خود رسیده است.
در یکی از نماهای ابتدایی فیلم شاهد پرسه زدن گربه ای سیاه در اطراف چوبه دار بودیم، در پایان فیلم تعریف آن نما به درستی مشخص می شود.
در فیلم ((سرخپوست)) همه بازیگران، بازی های درخشانی از خود بجا می گذارند، از نوید محمد زاده تا پریناز ایزدیار و از ستاره پسیانی در نقش همسر احمد سرخپوست تا تمامی نا بازیگران همگی درخشان و مثال زدنی ظاهر شده اند.
در پایان می توان گفت نتیجه تمامی این ظرافت های کاری و توجه به جزئیات و داستان در کارگردانی و فیلمنامه نویسی نیما جاویدی، فیلمی است که به واقع می توان آن را در صف مدعیان بهترین های تاریخ سینمای ایران قرار داد.
عاشقش شدم اصلا
از کارگردانی شروع کنم واقعا بدون نقص خیلی عالی بود حز کردم نویسندگی هم فراتر از سینمای ایران
احمد سرخ پوست بدون اینکه نشونش بدن یک کاراکتر فوق العاده ازش ساختن
یه خسته نباشید به طراحی دکور واقعا زحمت زیادی براش کشیده شده🌸
فیلمبرداری هم که محشر اون صحنه ای که زندانو دود فرا گرفت واقعا فیمبرداری عالی بود(هرچند فیلمبردار کار زیاد سختی نداشت و میشه گفت بیشتر قاب بندیش معرکه بود)
موسیقی متن بسیار لذت بخش البته موسیقی متری شیش و نیم رو بیشتر دوست داشتم ولی این هم معرکه بود
نوید محمدزاده با بازی این نقش واقعا به همه ثابت کرد میتونه نقش متفاوت بازی کنه خیلی عالی بود:امتیاز به بازی نوید محمدزاده ۸ از ۱۰
پریناز ایزدیار هم درکل کار سختی نداشت ولی بازی خوبی داشت برنده سیمرغ شدن براش زیاد بود ولی اینکه کاندید نشد هم براش واقعا توهین بود:امتیاز به بازی پریناز ایزدیار ۶ از ۱۰
امتیاز فنی به این فیلم ۸ از ۱۰
یک امتیاز هم بخاطر علاقم به فیلم چاشنیش میکنم چون واقعا عاشقش شدم💪😉
بروید ببینید،لذت ببرید از این فیلم سطح جهانی
که به نظر من از متری شیش و نیم یک سرو گردن بالاتر بود و یک سیمرغ توهین به عوامل این فیلم بود
امیدوارم جشنواره منتقدین جبران کنه
قشنگ قبل اکران فاتحش خونده شد
به یکی چیزی پی بردم
احتمالا برای اینکه نیما جاویدی زمان شاه رو خوب نشون داده باهاش چپ بستن
البته خود جاویدی گفت که برای این زمان قدیم رو انتخاب کردیم که دوربین مدار بسته در کار نباشه
(یکی از دلایل) امیدوارم که به اسکار بره و حقش رو بگیره
به خاطر اینکه اگر در رمان حال بود دوربین ها همه چیز رو خراب می کردند این فیلم در زمان قدیم گرفته شده
نمیدونم والا چی بگم
امتیاز سرخپوست بعد مسابقه:7.3
اعتبار منظوم قبل مسابقه:10
اعتبار منظوم بعد مسابقه:0