به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
[منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
فیلم سینمایی فروشنده باعث امیدواری نیست. باعث سرافکندی هم نیست. فروشنده چیزی به ما نمیفروشد، چیزی هم نمیخرد.
فروشنده با انتظاری که از اصغر فرهادی میرود یک فیلم تمام قد معمولی است. چه بسا اگر یک ناظر غیر آگاه به ترتیب فیلمهای فرهادی بخواهد اولین فیلم او را حدس بزند فروشنده را انتخاب خواهد کرد. حتی چهارشنبه سوری از فروشنده بهتر بود. فروشنده تکرار مکررات است. فرهادی معلوم نیست چرا از این نوع قصه گویی که چند تیکه و بد بیراه سیاسی است و یک تعلیق در فضای اجتماعی خسته نمیشود؟ اگر درباره الی و جدایی روایتی است در مذمت قضاوت زود هنگام و مدح نسبیت گرایی پست مدرن، فروشنده هیچ چیز نیست، اگر هم هست، چیز جدیدی نیست، همان قبلی هاست. کارگردانی نیز همان قبلی هاست چه بسا ضعیف تر. ضعیف از این منظر که همان است که بود، خلاقیتی دیده نمیشود. دوربین همچنان روی دست و زندانی در چند فضای آپارتمانی. همسایه ها هم همان قبلی هایند.
بگذارید درباره بازیها حرف نزنیم و بسنده کنیم به اینکه: علیدوستی شهرزاد سریال فتحی است و شهاب حسینی، نه قباد، بلکه خود شهاب حسینی است. ای کاش دوستان ژوری و لابی ایرانیش در کن به جای فروشنده جدایی را میدیدند و ای کاش بعد از درباره الی از فرهادی هیچ فیلمی نمیدیدیم. ولی شاید اهمیت فروشنده نه در بازی حسینی بلکه در موضوع آن است: زن، تعدی به زن، خشونت و همان همیشگیها: غیرت و آبرو و قضاوت، اینبار در نسبت با زن. فرهادی اما نه درباره زن و نه درباره خشونت حرفی برای گفتن دارد.
درست است که با فلسفه نمیتوان قصه نوشت، اما به شرط تسلط به تکنیک با فلسفه میتوان قصه بهتر نوشت. قصه های فرهادی جز چند معما و تعلیق و چند نشانه، مساله های فلسفی ندارند و چون بدون #فلسفه قصه میشوند لذا فلسفه نمیشوند. مخلص کلام: تقلای فرهادی درافاضه کلام درباره خشونت و مدرنیته و زن بی نتیجه است و مقایسه متن فیلم با حرفهای خود فرهادی نیز این را تصدیق میکند. در مصاحبه ها فرهادی از کنش عماد ناراضی است اما در فیلم عماد مورد اعتماد بیننده است. او درک میشود. او نه متعصب مذهبی است و نه یک تازه به دوران رسیده بی غیرت قرتی. هرچند او پریشان است و درگیر، اما انگ با غیرتی و بی غیرتی و عاشق بودن و عاشق نبودن به او نمیخورد. علیدوستی اما با این گزاره موافق نیست. او میگوید:": اینکه مرد فیلم در مقابل عرف جامعه سرخم میکند و به جای دفاع از عشقاش، که قربانی شده بود، کاری کرد که زن بار دیگر قربانی شود، از نکات اصلی این فیلم است. این چرخه غلطی است و اگر فیلم از این سمت، دیده شود حرفهای زیادی در خودش دارد."
معلوم نیست شهرزاد قصه ما چه انتظاری از عماد بیچاره داشت. کدام عرف؟ کدام سرخمی؟ و کدام قربانی؟ عماد دیگر چه کار میتوانست بکند؟ شاید تنها کاری که میتوانست بکند رفتن به پلیس بود، که نکرد و این البته انتظار بیجایی ایست چرا که در فیلمهای فرهادی، مردم بدون نیاز به قدرت سیاسی زیست میکنند و این بی نیازی نه از این حیث است که مردم مظلوم اند و دولت جائر، از این منظر که در نگاه فرهادی قدرت سیاسی کلا چیز بی خاصیتی است.
یک "کلا" دیگر نیز درباره فیلمهای فرهادی وجود دارند: ضعفا و آسیب دیدگان فیلمهای فرهادی مذهبی هایند. مذهبی ها در فیلم های فرهادی آبژه اند. سوژه نیستند و این عجیب است. در نگاه فرهادی از طرفی هم حکومت مذهبی بی خاصیت است و هم مذهبی های فرودست و درام و کنش اجتماعی فیلم توسط جامعه سکولار شهری رقم میخورد. این بدین معنی است که تلویحا در نگاه فرهادی ریشه مشکلات و بحرانها زاییده قشر متوسط و سکولار است و فرهادی با این حربه نه به جنگ مذهبی ها میرود و نه به جنگ سیاست، فرهادی طبقه متوسط را هدف قرار گرفته است و شایدم به خاطر همین است که فیلمهای او در ممیزی مشکل زیادی ندارند. از این حیث است که فرهادی یک فیلمساز بی خطر است چرا که او به همان طبقه ای میتازد که قدرت و مذهبی ها دوست دارند کمی مورد تازش قرار گیرد و از این منظر او یک همدست است.
نکوهش اصغر فرهادی از سمت حزب الهی ها نیز کار بیهوده ایست و بازی در زمین همان میانه های سکولار است. همانهایی که میلر به زعم فرهادی سالها پیش همتای آمریکایشان را به تصویر کشیده بود و این فرهادی را ترغیب کرد که به پاس احترام به میلر فیلم خود را از ارجاعاتی به میلر خالی نگذارد، هرچند که ارجاعات به میلر کاملا غیر ضروری به نظر میرسند. همین بس که همه سکانسهای نمایش میلرمیتوانستند حذف شوند و فیلم همچنان به قوت خود باقی بماند. سکانسهای میلر بیشتر حس تحمیل دارند. اینگاری باید می بودند تا بیننده طبقه متوسط کتابخوان غربی را درباره درک ایرانیها از فرهنگ آمریکایی به هیجان بیاورند. خلاصه میلرها نه کمکی به قصه میکنند نه کمکی به حرف نداشته فیلم. میلرها قرار است بیننده غربی را سر ذوق بیاورند. شایدم اصلا فروشنده برای ما نیست. خریدار کس دیگر است. شاید.
فروشنده اما از این حیث که مساله جنسی را جدی گرفته است فیلم ماست. فیلم حرف ابراهیم فیاض درباره وقوع یک انقلاب جنسی را تایید میکند و نشان میدهد که چگونه بعد از ویرانی خانه (رژیم شاه) خانه جدید ( نظام) از ناحیه امر جنسی دچار بحران است که هیچ، چه بسا پاشنه آشیل نظم متاخر امر جنسی ایست.
این قسمت از فروشنده که که ادبیاتی هشدارگونه دارد به ما تعلق دارد. بقیه اش بگذارید سند بخورد به نام خالکوبی علیدوستی. مهم نیست. غضنفر را بچسب.
بسیاراگاهی دهنده...شما سطحی نقدمینویسیدکه بگوییددراین صغحه نقدی هم وجودداشته باشدولی نقدیعنی تفکیک خوبی از بدی فیلم ولی این بنوعی
حمله بود،سکانسهای روشن وخاموش شدن نور روی اجسام درتیاترویا پیری
انان که باگریم شکل میگیرد درمیانه های فیلم وپایان فیلم وحتی گفتگوی روسپی با ترانه علیدوستی وقتی که ازتنهایی میترسد وخنده های نوشته شده
درون تیاتر که روسپی رابه خنده وامیدارد بنوعی به فرضیه استانیسلافسکی اشاره دارد ماهیت فیلم تیاتری درون پرده که معلوم نیست کدام مشغول زندگی وکدام
مشغول بازی کردن نقش شان هستند.فیلم شخصا برای ایران است زیراکشوری
که رتبه ای کمتر از ده انگشت دست در ازار وتجاوز جنسی به بانوان دارد نه
بایستی همچنین فیلمی ساخته شود ویا بازباید فیلمهایی شعاری وپرطمطراقی مانند قلاده های طلا ومعراجی ها واخراجی های٣ورسوایی ساخته شود تا دل
خالی از اندیشه شما خنک شود که باز میتوانیدبانقدهایتان فیلمی بزرگ را خوار
وفیلمی کوچک وبدردنخوررا متاثرکننده وعمیق جلوه دهید.
این که فرهادی هر جور دیگه ای فیلم بسازه ، که توش طرفداری از قشر خاصی باشه، یا بگه الزاما فلان حرف درسته که من میزینم، خب اون وقت فیلمش نه تنها در حد بادیگارد حاتمی کیا میاد پایین، بلکه در حد ده نمکی میشه فیلم هاش
هنر فرهادی، زیستن در واقعیته، واقعیت جامعه ای که هست، که نه جامعه تخیلی
پسندندکه الکی از
چیزهای واهی تعریف وتمجیدکنند