به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
سریال « «نفس»» بالاخره در ماه رمضان امسال روی آنتن رفت. وقتی چند بار زمان پخش آن با تاخیر و درنهایت بهطور رسمی اعلام شد. کارنامه کارگردانش در ساختههای قبلی چندستاره بود و مخاطبان جدی خودش را پیدا کرده بود و اسم جلیل سامان بهواسطه ارمغان تاریکی و پروانه برای خیلیها مترادف با ساخت یک سریال استاندارد بود تا اینکه «نفس» پخشش آغاز شد و انگار روز به روز بیشتر از این کارگردان ناامید شدیم. اما برای این ناامیدی دلایلی داریم که در ادامه میخوانید.
ساناز سعیدی در سریال تلوزیونی نفس
تغییر زمان پخش
آنطور که پیش از این بارها عنوان شد «نفس» قرار بود که سریال مخصوص دهه فجر باشد و در ١٥ قسمت روی آنتن برود اتفاقی که به شکل دیگری افتاد و احتمالا یک دفعه نویسنده مجبور به استفاده از سیاست کش دادن و آب بستن برای دو برابر کردن قصه شده و این برای کارگردانی که سابقه قابل تامل دارد یک شکست محسوب و «نفس» را نمیتواند سریال محبوب تماشاگر کند.
کش دار بودن وقابل حدس بودن اتفاقات فیلمنامه تا اینجا و عشقی که از همان ابتدا هم قابل حدس بود و سیاه و سفید کردن شخصیتها بر خلاف کارهای قبلی ضربه بدی به این مجموعه زده است. شاید اگر این سریال در همان دهه فجر و با ١٥ قسمت پخش میشد هم بیشتر دیده میشد هم نیازی به کش دادن داستان نبود و هم حالا سامان با این همه نقد مواجه نمیشد.
ژاله صامتی در سریال تلوزیونی نفس
زمان بد پخش
شاید اگر «نفس» در باکس آخر شب در نظر گرفته شده بود اتفاق بهتری برایش می افتاد درست در ساعتی که بیننده در شبکه سه مطابق هرسال به عادت متتظر یک سریال طنز یا یک درام خانوادگی سرگرم کننده است با سریالی مواجه میشود که تقریبا در دل تاریخ معاصر روایت میشود و یک ملودرام عاشقانه و جدی است که هم نیاز به حضور ذهن دارد و هم تمرکز بر داستان که به نطر نمیرسد در آن ساعات که یک روزه دار یا حتی بیننده ای که تازه خودش را به تلویزیون رسانده علاقه ای به دنبال کردن همچنین داستانی با این موقعیت زمانی و این لحن جدی داشته باشد. هرچند که این تصمیم مدیریتی است و شاید عوامل سریال خیلی در آن دخیل نباشند اما به هرحال به کلیت این کار آسیب و ضربه زده است.
مسعود رایگان در سریال تلوزیونی نفس
تکرار همه چیزهای تکراری
فرم طراحی لباس، حتی چیدمان صحنه و تاکید استفاده از بعضی چیزها مانند باجه تلفن، چند ماشین قدیمی برای صحنهسازی و شلوغی بی جهت خیابانها در صحنههایی که به ظاهر هیچ نیازی هم به استفادع از این همه سیاهی لشگر نیست. نکته عجیبتر این است که حتی شکل همراهی دوربین در صحنهها هم مشابه کارهای گذشته کارگردان است و این یعنی عقب گرد و از خود عقب افتادن!
در یاداوری حالات دوران گذشته هم که سامان تنها به خوردن ساندویچهایی با کاغذ روغنی و نان بولکی کفایت کرده و این برای کارگردانی که دو اثر خوب و جذاب در این زمان و حوزه داشته شبیه یک شوخی ناراحت کننده با مخاطب است! تنها چیزی که فرق کرده فقط یک خط داستانی ست که پیچیدگیهای جدیدتری پیدا کرده و شکل عاشقانه روایت مثلا در بستری دیگر رخ میدهد.
شهاب شادابی در سریال تلوزیونی نفس
موسیقی کهنه شده
موسیقی برخلاف ارمغان تاریکی و حتی پروانه کارکرد خاصی ندارد و مداومت در استفاده از فرهاد مهراد تنها خوش سلیقه گی (البته دستمالی شده) کارگردان است.
در تیتراژ هم که کار متفاوتی از آثار قبلی محمد اصفهانی نشنیدیم.
یک علیرضا کمالی و دیگر هیچ
اما یکی از امیدواریهایی که برای تماشای سریال «نفس» داشتیم تبحری بود که او در بازی گرفتن دارد و همچنین سابقه خوب او در معرفی بازیگر بود که ما را امیدوار نگه میداشت. این ذهنیت با معرفی سارا بهرامی و البته احیای لیلا زارع برای ما به وجود آمد و او با آن دو کار به ما اثبات کرد که هم در معرفی چهرههای جوان موفق است و هم ذکاوت خاصی برای اهمیت به نقش زن در پیشبرد فیلمنامهاش دارد و به حساسیت این نقشها آگاه است. همه اینها باعث شد تا برای تماشای «نفس» با این دغدغه بنشینیم که با معرفی یک بازیگر خوب جدید مواجه میشویم. اما ساناز سعیدی در قالب این نقش چیزی نیست که انتظارش را داشتیم. او شاید به جهت ظاهری در سطح قابل قبولی باشد اما در تمام پلانها از او یک ری اکشن خاص میبینم بدون هیچ تغییری در ظاهر! أساسا إحساسات در صورتش نمایش ندارد و این در حالی ست که در معرفی این کاراکتر نیامد که أر یک "صورت یخی” بی احساس ست که برعکس با یک دختری احساساتی مواجهیم که در بازیاش نیاز به ری اکشنهای حسی بسیار است. در نتیجه این امیدمان هم ناامید شد اما در این میان یک کوروسویی به نام علیرضا کمالی وجود دارد که حسابی می درخشد و بازی حوبی از خود ارائه داده است؛ هم نگاههای درست دارد، هم إحساسات مویرگی جذابی در صورتش نمایان میشود که گل درشت نیست و هم طغیان یک مبارز را به خوبی نمایش میگذارد.
قربان نجفی در سریال تلوزیونی نفس
به دنبال مهدویان
حالا که در این حوزه نام یک اعجوبه به نام محمدحسین مهدویان میدرخشد دیگر سامان نمیتواند تنها باشد و خیلیها علاوه بر او شاید باید بدانند که برای روایت داستان در این بستر زمانی بیننده دیگر نمیتواند شاهد چیزهای قدیمی و حتی همان عشقهای قدیاست که نیاز هم به بسته جدید بصری دارد (چیزی شبیه به ریسک استفاده نکردن از دوربین دیجیتال) هم به قصه رئالتر و پر مغزتر و البته نمایش آدمهایی که همه خاکستری هستند و نمیتوان حدسشان زد.
فاطمه گودرزی در سریال تلوزیونی نفس
بدون صاحب!
اما این تصور هم برایمان پیش می آید که حاشیههای فرامتنی هم تأثیر بد خود را روی متن گذاشته درست آنجایی که مدام به خاطر مسائل مالی یا اختلافات میان تهیه کنندهها سریال یا متوقف یا درگیر حاشیه میشد. حالا هم در تیتراژ اثری از نام تهیه کننده نیست و بیننده نمیداند مدیر این پروژه کیست و قطعا این تنشها در روند تولید سریال را با عدم موفقیت روبرو کرده است.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
خب وقتی آن ها با ماشین اینور و اونور میرن نمیشه که فقط داخل ماشین رو بازسازی کنیم و بعدش دور و بر ماشین پر از ماشین های امروزی بشه
به نظر من آقای جلیل سامان باید کارگردان شهرزاد میشد
اولا راکد بود اما کم کم جذاب شد