کموبیش اینگونهام. آدمی هرچقدر در کوچه پسکوچههای روزگار بیشتر تردد میکند و بر تجربیاتش افزوده میشود به این نتیجه میرسد که انسانها همه «گنهکاران بیتقصیرند». شرایط محیطی و وراثت است که شخصیت ما را شکل میدهند و انسان در مواجهه با کنشها، متناسب با شخصیتش واکنش نشان میدهد. ازاینرو واکنش آدمها نسبت به یک امر مشابه، ممکن است متفاوت باشد و همین باعث میشود که نسبت به تعاریف بشری در فرهنگهای مختلف، یکی خوب به نظر برسد و دیگری بد.
درصورتیکه رفتارهای متفاوت، برآمده از شرایط متفاوتند. بحث در رابطه با این موضوع، به دایره مبهم جبر و اختیار برمیگردد که بسیار گسترده است و مجال پرداختن به آن در اینجا میسر نیست، اما در رابطه با بازیگری، بهویژه از نوع واقعگراییاش، قضاوتنکردن نقش ازسوی بازیگر، یک اساس یا یک ضرورت حیاتی است.
اگر ما جهان را از دریچه شخصیت نمایشی نبینیم، آنچه ارائه میشود مطلقا یا اهریمن است یا اهورا و از آنجایی که در دنیای واقعی همهچیز نسبی است و نه مطلق، آنچه دیده میشود موجودی تکبُعدی، نامأنوس، غیرقابلپذیرش و فاقد جذابیت است که چون نمیتواند ارتباطی با مخاطبش برقرار کند، اخته و بیارزش و بیتأثیر هم هست.
هاشم دماوندی شخصیتی است که مدام بین مصلحت و اخلاق و وظیفه در رفتوآمد است و مخاطب مدام منتظر واکنشی از اوست. کمی از رنگآمیزی نقش در فصل دوم سریال صحبت کنیم. پیشنهادی برای این شخصیت به حسن فتحی داشتید؟
رماننویس، خود بهتنهایی در صدها و بلکه هزاران صفحه، شخصیت و شرایط مفروضش را توصیف میکند تا ما با کمک تخیلمان وارد دنیایی شویم که کاملا ساختهوپرداخته ذهن نویسنده است، اما در درام اینگونه نیست. درامنویس، ذهنیت خود را راجع به یک کاراکتر روی کاغذ میآورد و بازیگر آن را با ذهنیت خود مخلوط میکند و به عینیت درمیآورد. او این کار را با کمک کارگردان انجام میدهد، اما در درام، حتی کار به اینجا ختم نمیشود، عناصر دیگر نمایشی و گروههای متعدد فنی و هنری هم در فراهمکردن شرایط مناسب برای روایت قصه یا ایجاد یک اتمسفر مؤثرند. این خاصیت اجتنابناپذیر درام است و اگر قرار باشد یک اثر دراماتیک، خروجی خوبی داشته باشد، تعامل هنرمندان با همدیگر امری ضروری است. بازیگر اگر پیشنهادی برای ارائه نقشش نداشته باشد، یعنی اینکه خلاق نیست.
این بازیگر یا بیاستعداد است یا بیتفاوت یا بیانگیزه که نهتنها هیچ کمکی به ساخت اثر نمیکند، بلکه محصولی مخرب و آفت زده به بار میآورد. هیچ باغبانی از محصول آفتزده سودی نمیبرد. هیچ تیم فوتبالی با بازیکنان بیانگیزه و خنثی به جایی نمیرسد و هیچ کارگردانی با درایت و کاربلدی مانع پیشنهادهای خلاقانه متناسب با کار نمیشود. خوشبختانه آقای
حسن فتحی کارگردانی بادرایت و کاربلد است. بهاینترتیب، هاشم دماوندی بهعنوان یک شخصیت دراماتیک ازسوی نویسندگان نوشته شد و سپس ازسوی بازیگر به اجرا درآمد و با مدیریت کارگردان، با عناصر دیگر درام هماهنگ و در قالب یک اثر تصویری ارائه شد.
بسیاری از مخاطبان به پررنگشدن فضاهای اکشن و پرهیجان در فصل دوم سریال اشاره میکنند که کمی با تم اجتماعی- عاشقانه سریال در تضاد است. نظر شما دراینباره چیست؟
به اعتقاد من این ضرورت قصه و درام است. اگر رویداد را به یک قطار تشبیه کنیم و قصه را به مسیر راهآهن؛ این قطار برای رسیدن به مقصد مجبور است از مناطق مختلف عبور کند؛ مناطق سرسبز، کوهستانی، کویری و... . قطار نمیتواند همیشه از جنگل بگذرد در صورتی که مقصد آنسوی کویر است. دنیای واقعی هم همین است.
این خاصیت درخت واقعیت است که با نهال خشونت پیوند زده شده است. البته از منظری این تنوع جغرافیایی، چون ایجاد تنوع میکند میتواند جذاب هم باشد. از سوی دیگر، گاهی پدیدهها در تضاد است که هویتشان پدیدار میشود. اگر تاریکی نباشد، روشنایی معنایی ندارد. زیبایی در کنار زشتی تعریف میشود.
عشق در کنار خشونت است که ارزشهایش را با تلألوی بیشتری نمایان میکند. بهلحاظ استعاری یا نمادین، هرجا عشق بمیرد یا سرکوب شود، جایش را خشونت میگیرد. احترام و مهربانی محصول عشق است و خشونت و انتقام محصول تحقیر. اساسا یکی از بناندیشههای سریال شهرزاد پرداختن به همین موضوع است. شخصیتهای نمایشی در شهرزاد هرکدام به تناسب رویدادها و موقعیتهایی که با آن روبهرو میشوند ناگزیر، دست به رفتاری میزنند که گاهی خشونتبار است و این ریشه در واقعیتی دارد که در آن زندگی کردهاند. شاید اگر سریال به فصلهای مجزا تقسیم نمیشد و همه این قصه در یک فصل واحد اتفاق میافتاد، پذیرش این روند از سوی مخاطب، بدون مقایسه فصلها، بهتر صورت میگرفت.
هاشم دماوندی و گذشته و رابطه عاشقانهای که در فصل دوم سریال به آن اشاره شد، شمایل دیگری از این شخصیت را به مخاطب نشان داد و به نظر میرسد سرانجام رابطه گذشته آنها و تأثیرش در زمان حال ادامه داشته باشد، در مورد این فصل از زندگی هاشم صحبت کنید. نگاه شما به این موضوع چیست؟
اساسا ایجاد عواطف، احساسات یا هیجانات روحی از اراده و اختیار انسانها بهدور است؛ یعنی اینکه در شرایط نرمال، ما نمیتوانیم بالاجبار از کسی متنفر باشیم یا خوشمان بیاید. اگر میوهای ترش است حس چشایی ما قادر نیست خلاف قاعده عمل کند و آن را شیرین یا شور احساس کند، مگر اینکه اختلالی در حس ما وجود داشته باشد یا ما بیمار باشیم. پدیده عشق و دلدادگی هم از این قاعده مستثنا نیست. عشق و عاشقی سن و جنسیت نمیشناسد. به اختیار نمیآید و به اختیار هم نمیرود. پدیدهای است که با چونوچرا و اماواگر بیگانه است.
ما نمیتوانیم از میان برداریمش، تنها میتوانیم مدیریتش کنیم. در سریال
شهرزاد کیفیت عشق و دلدادگی متناسب با شخصیت، جنسیت، سن، جایگاه اقتصادی و اجتماعی آدمها اتفاق میافتد. دلدادگی هاشم و بلقیس، عشقی است که هیچگاه به وصلتی نینجامیده و با توجه به شرایط موجود به نظر میرسد که به وصلتی هم نینجامد و این یک تراژدی است؛ یک تراژدی بزرگ که میتواند با مرگ استعاری انسان مترادف شود.
هاشم در قبرستان خطاب به فرهاد میگوید: «عشقی که امید به وصلت درش نباشه، همسایه دیواربهدیوار مرگه» و البته به روایتی، اگر عشق به وصلت منجر شود کیفیت و ماهیتش را از دست میدهد، زیرا به گفته بزرگ آقا در این دنیا اساس بر نرسیدن است و این اساس تلخ در رابطه با هاشم و بلقیس به واقعیتی تراژیک منجر میشود.
این سریال قهرمانهایی دارد که هرکدام تأثیری در پیشبرد داستان دارند. از نظر شما فصل دوم سریال به جهت پرداختن به شخصیتها چطور است؟
البته شخصیتهای دیگری هم نوشته شده بودند که حذف شدند. این شخصیتها هرکدام بهتنهایی قصهای جذاب و دراماتیک داشتند، اما به دلیل اینکه ممکن بود داستانکهای آنها، مزاحم روایت قصه اصلی شود کنار گذاشته شدند، اما شخصیتهایی که در فصل دوم اضافه شدند و حضور دارند درواقع آنهایی هستند که در پیشبرد قصه و درام نقش مهمی ایفا میکنند که در فصل سوم بیشتر متوجه تأثیرات حضور آنها خواهیم شد.
شهرزاد از جمله سریالهایی است که تداوم پیدا کرد. برخی از افت کیفی مجموعه در فصل دوم صحبت میکنند. تا چه حد این انتقاد را میپذیرید؟
ممکن است بعضی از قسمتها رضایت مخاطبان را بیشتر جلب کرده باشد و بعضی قسمتها کمتر، همانطور که در فصل اول هم اینگونه بود. در فصل اول هم بینندگان از بعضی قسمتها راضیتر بودند. من این را افت کیفی فصل تعریف نمیکنم.
حتی در فصل دوم سعی شد اشتباهات و غفلتهای فنی و غیرفنی فصل یک تکرار نشود، با وجود برخی حاشیهها، کارگردان و دستاندرکاران فنی و هنری سعی کردند با وسواس و دقت بیشتری به کار تولید بپردازند. البته لزوما قرار نیست داستان و درام کاملا موافق خواسته مخاطبان ادامه یابد و چون این اتفاق نمیافتد ممکن است گروهی سرخورده و ناراضی شوند. برخی روابط عاشقانه را میپسندند، برخی هم طالب رویدادهای اکشن و هیجانانگیزند.
در هر صورت این خاصیت درام است که به موقعیتهای متفاوت سرک میکشد و از آنها میگذرد و گاهی این امر همچون زندگی واقعی اجتنابناپذیر است. گاهی از بیعلاقگی از چیزهایی دوری میکنیم که ممکن است همان چیزها برای دیگران جذابیت داشته باشند.
روند بازی شما و حضورتان در سینما یا تلویزیون تا حد زیادی برآمده از دانش و صبری است که سالها برای آن تلاش کردید و از نظر من شما نمونه صبر و تلاش برای رسیدن به هدف هستید. اگر قرار باشد برای نسل جوان علاقهمند به این هنر نکتهای یا توصیهای داشته باشید، چیست؟
بهطور خلاصه عرض کنم که من همیشه سعی کردهام در جایگاه مطلوب قرار گیرم و نه در جایگاه طالب. وقتی مطلوب یا خواستنی باشید، فرصت انتخاب دارید که خواستهها و شرایط را بپذیرید یا خیر، اما اگر صرفا طالب یا خواهان باشید، این دیگران هستند که شما را انتخاب میکنند و در این انتخاب ممکن است شرطوشروطهای سخت و غیرقانونی هم داشته باشند.
هرچه طالبتر باشید ممکن است مورد سوءاستفاده بیشتری قرار بگیرید و البته بهراحتی هم جایگزین برای شما پیدا میشود، زیرا بسیارند افراد طالبی که همیشه تن به شرایط و خواستهای سختتر بدهند، اما برای مطلوبشدن باید دانشمان را افزایش دهیم، تلاش کنیم و صبر و استقامت داشته باشیم. البته تلاشمان باید با دیدی واقعگرایانه و در مسیری درست و متناسب با استعداد و تواناییهایمان باشد، در غیر این صورت صبر، تلاش و استقامتمان، به نتیجهای نمیرسد.
تو شهرزاد فوق العادس بازیش