به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
به گزارش منظوم؛ مرجع سینما و تلویزیون ایران، هر چند عبارت «فیلم عامهپسند» از آن دست عباراتی است که به علت کثرت استعمال در موارد مختلف، معنای واضحی برایش وجود ندارد، اما میتوان آن را به طور کلی به فیلمهایی اطلاق کرد که در آنها از الگوهای روایی، ساختاری و مضمونی کهن و پذیرفته شده استفاده میشود تا با طیفهای گستردهتری از مخاطبان ارتباط برقرار کنند. هماکنون لااقل سه فیلم روی پرده سینماهای ایران هستند که میتوان – به این معنا – آنها را متعلق به «سینمای عامهپسند» دانست: آس و پاس (آرش معیریان)، مشکل گیتی (بهرام کاظمی) و سلام بمبئی (قربان محمدپور). اما آیا تمام این آثار را – آن طور که به نظر میرسد در ذهن برخی از ما جا افتاده – باید به صرف «عامهپسند» بودن، فیلمهایی بیارزش تلقی کرد؟ حتی در مورد بدترینِ این فیلمها هم به نظر این گونه نمیرسد.
اول این که میان همین فیلمها باید تمایز قائل شد. سلام بمبئی در مقایسه با دو اثر دیگر، فیلم بهتری است و دلیل کیفیت بالاترش نه فقط سطح و هزینه بالاتر تولید، که همچنین وفادار ماندن بیشتر به الگوی روایی مورد ارجاعش است. هر قالبی، الگوهای خودش را دارد. نمیتوانیم یک الگوی کلی برای تمام فیلمها در نظر بگیریم. همان طور که بررسی فیلمی از آنتونیونی تحت الگوهای ژانری فیلمهای جریان اصلی سینمای آمریکا ممکن است منجر به این نتیجهگیری شود که آنتونیونی فیلمساز بدی است. عاشقانههای – غالباً – موزیکال هندی هم الگوهای ویژه خود را ساختهاند. طبیعتاً این حق برای هر بینندهای محفوظ است که یک الگوی روایی/ مضمونی/ ساختاری خاص را به دلایلی دوست نداشته باشد. اما این مخالفت نباید منجر به در نظر نگرفتن تمایز میان فیلمهای مختلف متعلق به آن دسته شود. اگر قرار باشد یک منتقد سینما هم به جای توجه به هر فیلم به عنوان یک محصول منحصر به فرد، فیلمها را بر اساس دستهبندیهای کلی مورد قضاوت قرار دهد، پس تفاوت منتقد با یک تماشاگر عادی قرار است خودش را در چه جایی نشان دهد؟ از سوی دیگر میتوانیم فیلمی مثل سلام بمبئی را با توجه به الگوهای همگانیتری از جمله پیچیدگی شخصیتهای، تنوع الگوهای داستانی و روایی، تمهیدات اندیشیده شده جهت جلوگیری از «شیرفهم» کردن تماشاگران، تلاش برای خلق موقعیتها و ایدههای جدید و... بررسی کنیم. این هم یکی از روشهای ممکن برای بررسی چنین فیلمی است. فیلم در هیچ کدام از این زمینهها امتیاز بالایی نمیگیرد. اما نکته این است که سلام بمبئی قرار هم نیست چنین فیلاست. پس این راه هم پیش پای ما وجود دارد که فیلم را با توجه به الگوهای قالب مورد ارجاعش (در اینجا آثار نمونهای جریان اصلی سینمای هند) بررسی کنیم و سلام بمبئی، اتفاقاً در این زمینه – لااقل از نظر فیلمنامهای – فیلم بدی نیست. فیلم در همان دقایق ابتدایی تکلیفش را با تماشاگر روشن میکند و همین، راه را بر سوءتفاهمهای احتمالی میبندد. فیلم با همان الگوی آشنای دل باختن پسر و دختری از دو دنیای مختلف – این بار الگوی پسر/ دختر پولدار و دختر/ پسر فقیر به پسر و دختری از دو کشور متفاوت تبدیل شده است – آغاز میشود و میدانیم که قرار است موانعی عاطفی بر سر راه رسیدن این دو به هم پدید آید. پس محمدپور سعی میکند به همان شیوه فیلمهای نمونهای جریان عامهپسند سینمای هند، فیلمش را پر از سکانسهای خوش آب و رنگ عاشقانه و لحظات پر سوز و گداز دوری عشاق از هم کند و در این راه (لااقل در دقایقی) موفق نشان میدهد. اتفاقاً ایراد بزرگ فیلم این نیست که به سراغ الگوی فیلمهای هندی رفته است. وقتی سینمای ایران با آن همه ادعا در تولید یا بومی کردن الگوهای فیلمهای انسانی یا عاشقانه ناموفق نشان داده، چقدر خوب که تعدادی از فیلمسازان به سراغ الگوهایی از نقاط دیگر دنیا بروند که این نوع نگاه در آنها هنوز جواب میدهد. (در همین فیلم به تفاوت بازی بازیگران هندی و ایرانی توجه کنید. بازیگران هندی جوری در نقش خود جا افتادهاند که انگار سالهاست که با همین طرز تلقی از دنیا رشد و زندگی کردهاند اما بازی بازیگران اصلی ایرانی آن قدر پر حس و حال نیست. همین میتواند نمایانگر یکی از نقاط ضعف سینمای ایران باشد.) با این وجود مشکل اصلی سلام بمبئی این است که در نهایت به طور کامل به الگوی اولیهاش وفادار نمیماند. در نتیجه با فیلمی سر و کار داریم که با ایمان به یک الگوی دست کم گرفته شده در سینمای ایران شروع شده و پیش میرود اما سر بزنگاه به نظر میرسد ایمانش را به آن الگو از دست داده است. این یکی از دلایلی است که باعث میشود سلام بمبئی – جدا از نقاط ضعف و قوتاش – فیلم «ناقصی» باشد. با این وجود همین تلاش ناقص در برهوت سینمای ایران – جایی که عدهای تلاش میکنند جلوی تکثر دیدگاهها را گرفته و به جای بررسی فیلمها به طور مجزا، با دستهبندیهای کلی حرف خود را به کرسی بنشانند – میتواند شروعی برای تولید فیلمهایی از همین دست (منتها با کیفیتی به مراتب بهتر) و ایجاد تنوع در فضای سینمای ایران باشد.
بحث «بیایمانی» به الگوی سینمایی، به شکل شدیدتری در فیلم مشکل گیتی (بهرام کاظمی) دیده و باعث شده فیلمی که میتوانست یک ملودرام استاندارد و جذاب در سطح سینمای ایران باشد، به فیلمی کمتأثیر تبدیل شود. در واقع تازه در 20 دقیقه پایانی فیلم است که مشخص میشود ایده اولیه فیلم میتوانست به یک فیلم خوب عامهپسند تبدیل شود. تا قبل از دقایق پایانی، مشکل گیتیقرار است یک فیلم کمدی باشد (که نمیخنداند)، برخی از معضلات اجتماعی این روزها را بررسی کند (که شعاری، کلی و کممایه بودن بحثهای مطرح شده باعث میشوند فیلم به این مرحله نرسد) و احتمالاً با تأکید بر کلمه «دلواپس» در یکی دو جمله بیربط به سیاست، چند متلک سیاسی هم بپراند. بیایمانی سازندگان مشکل گیتی نسبت به ساخت یک «فیلم ژانری» باعث میشود با فیلم آشفته و چندپارهای روبهرو باشیم که یک جا پر از واکنشهای اغراق شده و دیالوگهای لوس است و جایی دیگر داستانی جدی در مورد به هم ریختی زندگی زناشویی. همین امر باعث میشود پارههای مجزای فیلم تأثیر اندک یکدیگر را هم از بین ببرند. وقتی ماجرای ارتباط بحران زناشویی و بحران کاری زوج اصلی بالاخره در اولویت داستانی قرار میگیرد، فیلم تازه تا حدی جان میگیرد و معدود سکانسهای درگیرکننده فیلم هم در همین دقایق شکل میگیرند. کاظمی هم با اجرای مناسبش در یکی دو سکانس مهم در اواخر فیلم نشان میدهد که احتمالاً قابلیت ساخت یک ملودرام قابل قبول را دارد. در چنین شرایطی اگر منجزی (فیلمنامهنویس) و کاظمی روی وجه ملودراماتیک فیلم تمرکز میکردند، مشکل گیتی با توجه به چند ایده بالقوه جذابش (از جابجایی شخصیتها گرفته تا پرداختن به تقابلهای دوتایی که روی هم تأثیر میگذارند و خرده داستانهایی که در صورت پردازش بهتر میتوانستند ارتباط مناسبی با داستان اصلی پیدا کنند) میتوانست نمونهای از یک ملودرام استاندارد و احساساتبرانگیز در سطح سینمای ایران باشد. اما حیف که انرژی فیلم آن قدر صرف ماجراهای بیربط شده که این یکی دو سکانس عملاً تأثیر چندانی بر کیفیت فیلم نمیگذارند. کاش فیلمسازان ما به این نکته توجه کنند که بیان حرفهای مثلاً «گنده»، اگر پایه و اساس داستانی مناسبی نداشته باشد، گاهی تأثیر معکوس بر کیفیت فیلم میگذارد. ساخت یک ملودرام برانگیزاننده، خیلی سختتر از بیان شعارهای گلدرشت اجتماعی است. همان طور که سطح پایین بودن تحول قهرمان زن مشکل گیتیخیلی مهمتر است تا پیامهای مطرح شده در مورد تأثیرات منفی غرق شدن در فضای مجازی.
روی دیگر سکه، آس و پاس، تازهترین همکاری پویا فیلم و آرش معیریان است؛ فیلمی که حتی بیش از سلام بمبئی به الگوهای مورد ارجاعاش وفادار میماند. در اینجا با الگوها و شمایلهای مشهور بخشی از سینمای موسوم به «فیلمفارسی» طرفیم که در فیلم ظاهر میشوند: از آوازخوانی سر میز غذا گرفته تا شخصیت کلاه مخملی، الگوی جابجایی طبقه اقتصادی، تأکید بر زندگی اشرافی برای تأثیرگذاری بر تماشاگری که امکان تجربه مستقیم این شیوه زندگی را ندارد، پسر فقیری که عشق دختر پولدار را رد میکند و ارجاعات و متلکهای سطحی سیاسی برای خنک کردن دل تماشاگر. نکته مثبت کارهای فرحبخش/ علیخانی این است که تکلیف خود را با آثارشان میدانند. اما چرا آس و پاس در این شرایط به فیلم لوس و سطح پایینی تبدیل شده است؟ آیا دلیلاش الگو گرفتن از جریان موسوم به فیلمفارسی است؟ به نظر این گونه نمیرسد. فراموش نکنید که نزدیک به نیم قرن قبل، مسعود کیمیایی با استفاده از انواع و اقسام عناصر مرتبط با فیلمفارسیها، فیلمی به نام قیصر ساخت که به تثبیت جریانی در سینمای ایران کمک کرد که از سوی خیلی از منتقدان «موج نو» سینمای ایران نامیده شده است. مشکل فیلمی مثل آس و پاس نه الگو گرفتن از فیلمفارسیها، که عدم خلاقیت در بهروزرسانی الگوهای مضمونی آن دسته از فیلمها و عدم استفاده خلاقانه از شمایلهای فیلمفارسی است. به عنوان مثال، شخصیت کلاه مخملی در فیلم فقط بازآفرینی تیپ قدیمی سینمای ایران است بدون این که لااقل به یک تیپ اجتماعی تبدیل شده یا به عنوان یک کاراکتر ذرهای خلاقیت در خلق این شخصیت خرج شده باشد. تمام خواسته سازندگان آس و پاس این است که تضاد میان ظاهر شخصیت کلاه مخملی و رقصیدن او در سکانسی از فیلم باعث خنده لحظهای تماشاگر شود. استفاده از ارجاعاتی به مباحث روز سیاسی (شخصیت منفی اهل عربستان است، وکیل و مشاور او دستمالی با طراحی پرچم آمریکا در جیب دارد) هم نقشی بیش از این ندارد. ضعف فیلم ناشی از الگوبرداری مضمونی و شمایلشناسانه از جریان فیلمفارسی نیست بلکه ناشی از این طرز تفکر است که بازآفرینی عناصر فیلمهای قدیمی برای تولید یک فیلم عامهپسند کفایت میکند. در چنین شرایطی، فیلم پر از عناصری است که به هم ربط پیدا نمیکنند و تأثیری به جز کارکرد لحظهای پیدا نمیکنند. پس اگر انحراف از الگوی ژانری باعث ضربه خوردن مشکل گیتی میشود و بخشهایی از فیلم سلام بمبئی که به الگوی فیلمهای نمونهای جریان اصلی سینمای هند وفادار هستند به مراتب بهتر از قسمتهایی هستند که از آن الگو تبعیت نمیکنند، فیلمی همچون آس و پاس به یاد ما میآورد که صرف بازخوانی الگوهای قدیمی سینمای عامهپسند هم منجر به خلق یک اثر استاندارد نمیشود. ساخت یک فیلم خوب عامهپسند، به اندازه هر فیلم خوب دیگری نیاز به خلاقیت، تلاش، اعتقاد، دست کم نگرفتن تماشاگر، و آشنایی با الگوهای روایی مختلف دارد.
آخرین اخبار، رویدادها و حواشی روز سینما، تلویزیون، بازیگران و هنرمندان ایران را در صفحهی اخبار منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران میتوانید دنبال کنید.