به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
لیلا حاتمی در «رگ خواب» روی مرزی بازیک حرکت کرده؛ ابتدا رفتار و بیانش یادآور شمایل پیشین است اما تفاوت خیلی زود آشکار میشود. او قالب همیشگیاش را شکسته و در نقش دختری بدون اعتماد بنفس، تنها و دست و پا چلفتی رویی دیگر از تواناییاش را به رخ میکشد. ویژگی اصلی نقش حاتمی در «رگ خواب»، تغییر تدریجی احساسات و ترسهاست. او از سطحی پایینتر از صفر شروع میکند، در دوره عشقورزی به اوج میرسد و باز هم روزگار تنهایی فرا میرسد. حالات، رفتار، شیوه صحبت کردن، احساسات و نهایتا رسیدن به استیصال و اوج درماندگی او در نقش مینا باورپذیر و ملموس است.
حمید نعمتالله در دومین فیلم بلندش چند مفهوم را یک جا دنبال کرد. خط کلی داستان «بی پولی» درباره زندگی ایرج چیت چی است که بهرام رادان بازی اش کرده. او موقعیت خوبی در یک شرکت طراحی مد لباس دارد اما کم کم شرایطی پیش می آید که ایرج را از آن جایگاه دور میکند. مرد مغرور قصه بجای سازش از شرکت بیرون میآید و گرفتار فقر میشود. ایرج چیتچی گذشته ای فقیر داشته و حالا که به نان نوایی میرسد بخاطر غرور گرفتار فقر می شود. غرور بی جای او اجازه نمی دهد همسرش از شرایطی که پیش آمده بویی ببرد تا این که زندگی اش در آستانه «قهقرا» است. موقعیت متضاد ایرج که از یک سو آه در بساط ندارد و از آن طرف جلوی همسر و فامیل نقش مرد متمول بازی می کند، او را در یادها نگه داشته. شاید اگر بهرام رادان درک درستتری از نقش میداشت نتیجهای بهتر برایش رقم میخورد.
لیلا حاتمی در «بی پولی» نقش همسر ایرج را بازی می کند. آن چه باعث شده این شخصیت در ذهنمان ثبت شود، نمایش دو روی کاملا متضاد اوست. تا وقتی ایرج وضع مالی خوبی دارد، در خانه حکمرانی می کند. به زن زور می گوید و ذره ای از خودخواهی اش عدول نمی کند. در این پارت شکوه زنی ساده است که رفتار تند همسر را تاب می آورد و البته چاشنی عشق هم به رفتارش اضافه می کند. تن صدایش پایین است، در دنیای ذهنی خودش غوطه ور است، به ماورا علاقه دارد و البته از نگاه همسر زنی مشنگ است. وقتی ایرج ورشکست می شود تصمیم به کمک میگیرد اما اخلاق سابق او را بر نمی تابد و حالا از زنی مظلوم به زنی قلدر تغییر موضع میدهد. بر سر ایرج داد و فریاد میکند اما همچنان تهمایههای سادگی را دارد و این بر ملاحت کاراکتر افزوده. صدای زیر او در خاطرتان هست؟
حبیب رضایی در نقش پرویز افراشته از اوایل داستان وارد«بی پولی» میشود؛ مردی موجه و دوست دوران تحصیل «ایرج چیتچی». متملق است و خودش را توی دل ایرج جا می کند. ایرج که ورشکسته می شود نقش دلسوز بازی می کند و مثلا قصد کمک به او دارد اما پرویز افراشته به واقع یک شیاد است. همه این ها بضاعت تبدیل شخصیت به آدمی سیاه را دارد اما حمید نعمتالله رنگ دیگری به کاراکتر داد و افراشته را آدمی شیرین دید. وقتی دوربین او را در خلوت قاب می گیرد این بخش از شخصیت پررنگتر است؛ حتما در خاطرتان مانده آن زمانی که ترانه «سر پل تجریش» را زمزمه میکند و میمون وار آویزان بارفیکس می شود و به شیوه ای خاص لباسش را میکند.
اصولا کاراکترهای غیر طبیعی در ذهن می مانند؛ مثل آنها بدنشان کلیه تولید میکند، از کتشان پول بیرون میریزد، گوششان فوقالعاده تیز است، شامهشان بیش از حد قوی است ... حمید نعمت الله هم در «آرایش غلیظ» شخصیتی ساخت که برق سه فاز تولید میکند. کارگردان استفادهای استعاری از کاراکتر کرده به این ترتیب که مرد برقی به زنان حساسیت دارد و زمانی که چشمش به آنها میافتد و احتمال گناه وجود دارد، بدنش برق تولید میکند. در زمان اکران «آرایش غلیظ» برخی عقیده داشتند اگر شخصیت مرد برقی را از کل داستان فیلم جدا کنیم، لطمهای به ساختار آن وارد نمیشود اما کارگردان و نویسنده فیلم، از وجه فانتزی و استعاری برقی استفادهای بهینه کردند.
سریال «وضعیت سفید» آینه سالهای جنگ است؛ روزهایی که خیلیها بخاطر شرایط بحرانی مجبور به ترک شهر و زندگی در جایی امنتر بودند. حمید نعمتالله راوی داستان چند فامیل شد که بخش اعظمی از سرگذشت آن ها شبیه چیزی است که خودمان تجربه کردهایم. در این همنشینی اجباری هم شادی است و هم دلخوری و البته آدمهایی صاف و زلال که برغم اعتیاد، با مرام اند و خانواده دوست. بهروز یکی از آن هاست. لحن حرف زدنش که تحت تاثیر فیلم های فارسی است ، دنیای سرخوشانه، نوع خاص عشق ورزیاش به همسر ، نحوه راه رفتن و تیپ ظاهری مثل شلوار گشاد و سبیل بهروز را در خاطرمان زنده نگه داشته است. منیژه گفتنهایش یادتان هست دیگر.
اشاره شد که کاراکترهای «وضعیت سفید» تعداد زیادی از آدم های دهه شصت را نمایندگی می کنند. یکی از آن ها عاشقی دلخستهای است که در گذر از دوره نوجوانی به جوانی قرار دارد. امیر نمونه نوجوانهایی است که با تخیل ذهنی زندگی می کنند و حسرت نداشتهها را با فکر و خیال های شیرین جبران. او عاشق هم هست ؛ یک عشق پاک و زلال که جرات ابرازش را ندارد. پرگو است و با حرف هایش همه را کلافه کرده؛ بریده و نامفهوم حرف میزند و همین باعث عزلت بیش تر شده. امیر را برای نوجوان های دهه شصت شخصیتی ملموس است: عشق ، حیا، خیال ... این مختصات امیر را در ذهن مان حک کرده.
مهرداد جزو شاه نقش های بازیگری حامد بهداد بحساب می آید. او یک نشئه باز حرفهای است، میخواهد با مرام باشد، به زنش شک دارد و ... آن چه مهرداد را در خاطرمان زنده نگه داشته سکانس دعوا با زنش است. مصرف زیاد مواد مخدر و ور رفتن مدام همسرش با موبایل او را به مرز جنون رسانده و شروع به کتککاری می کند. دوستش جهان دخالت میکند و مهرداد با زبان رمز قصد لو دادن رابطه همسرش را دارد:«سین شین نُه، جیم شین اوکی». رمزگشایی حرفهای زنش برای جهان در اوج عصبیت نکته دیگری است که به جذابیتش کاراکتر حامد بهداد اضافه کرده .
جوان خوش بر و رویی که در یک بوتیک کار می کند و با اطلاع از بی پولی اتی به او قرض می دهد و رابطهشان کم کم گرم می شود. شاید این نقش را بازیگری دیگر بازی کرده بود چندان در حافظه ها نمی ماند اما حمید نعمتالله برای نقش جهان از محمد رضا گلزار استفاده کرد که پیش و البته پس از آن به عنوان یک بازیگر تجاری و گیشهای شناخته می شود. او بازی کنترل شده ای دارد و نعمت الله روی کوچک ترین حرکات گلزار حساس بوده کما این که خود گلزار چندی پیش به این مساله اعتراف کرد. جهان جوانی آرام است که کم کم عاشق می شود و در نهایت برای عشقش دست به قتل می زند.