سپند امیر سلیمانی چهرهای شناخته شده برای دوستداران سینما و تلویزیون است. بازیگری که به خاطر پرورش در یک خانواده سینمایی و تئاتری از دوران کودکی با سینما و صحنه آشنا شد اما علاقهای به بازیگری نداشت تا این که به شکلی اتفاقی پس از سالها به سینما دعوت شد. سپند که بیش از سینما شیفته موسیقی است، پس از سالها اثری از خود منتشر کرد که با استقبال علاقهمندان موسیقی روبهرو شد. با او که یکی از بازیگران خوش اخلاق سینما و تلویزیون این سالهاست، از علاقهها، دلمشغولیها، خاطرات و نقش آفرینیهایش گفتیم و شنیدیم که در ادامه میخوانید.
شما در خانوادهای سینماگر به دنیا آمدید. این موضوع چقدر در پیشرفتتان تاثیرگذار بوده است؟
آن اوایل که کار در سینما را شروع کردیم، نسبت به ما به عنوان یک خانواده سینمایی موضعگیری وجود داشت. البته حالا تعداد خانوادههای سینمایی بیشتر شده و به همین خاطر موضع منفی نسبت به ما کمتر شده است.
از چه سنی با پدرتان سر صحنه کارهایش میرفتید؟
از سه سالگی سر تمرینهایش میرفتم. از ٥ تا ١٠ سالگی بازی میکردم، اما راستش علاقه چندانی به بازی نداشتم.
با چه کسانی همبازی بودید؟
در نمایشی که زنده یادان جمیله شیخی و داوود رشیدی در آن بازی میکردند، نقش نوه خانم شیخی را بازی میکردم. از ابتدا علاقهام بیشتر به موسیقی بود. سالها بعد وقتی اتفاقی آقای ابوالحسن داودی مرا در تئاتر دیدند و از من برای بازی در نان و عشق و موتور هزار دعوت کردند، بازیگری برایم جدی شد.در افتتاحیه تئاتری که از پدرم بود، آقای داودی مرا که دیدند، گفتند؛ بازی میکنی؟ گفتم، نه! او گفت، اگر ما بگوییم چی؟ گفتم، اگر شما بگویید باشه! یک روز طبق قرار رفتم دفترشان. یک صفحه دیالوگ به من دادند. خط اول را که خواندم آقای داودی گفت، کافی است . بعد گفت، با سپند قرار داد ببندید. جالب است بدانید که همان سال، همین خط موبایلی را که با آن تماس گرفتید، از دستمزد فیلم نان و عشق و موتور هزار خریدم. برای این فیلم 500 هزار تومان دستمزد گرفتم.
بعد از انتخاب در نان و عشق و موتور هزار چطور به فیلمهای بعدی راه پیدا کردید؟
سر صحنه همین فیلم بودم که آقای پیمان قاسم خانی مرا به آقای مهران مدیری برای سریال پاورچین معرفی کرد و خانم بهاره رهنما هم مرا به خانم پریسا بختآور برای سریال من یک مستاجرم.
خیلیها با پدرتان همبازی بودند؛ مثل زنده یاد رضا کرم رضایی که بازیگر بسیار با استعدادی بود. از نزدیک با ایشان مراوده داشتید؟
آقای کرم رضایی در تئاترها با پدرم بودند. خانه آقای کرم رضایی امیر آباد بود و ما زیاد به خانهشان میرفتیم. خانهای در بومهن داشتیم که یادم است زمان موشک باران تهران خانواده آقای کرم رضایی به آنجا آمدند. بازی ایشان را در فیلم همسفر آقای اسداللهی خیلی دوست دارم.
فکر میکنید چرا بازی ایشان دلچسب و دوست داشتنی بود؟
بازیگرانی که در فیلمها خودشان هستند، همیشه جذاباند. کرم رضایی در فیلمها خودش بود. بازیاش در نرگس خانم بنی اعتماد با اینکه کوتاه بود، اما هر چقدر بگردید، کس دیگری را نمیتوانید جای او تصور کنید. آنقدر قوی ظاهر میشد که انگار بهترین گزینه ممکن برای نقش است. ایشان بازیگر باسواد و فهمیدهای بودند. سال ١٣٤٦ در آلمان تئاتر خوانده بود و ترجمههای درخشانی از آثار نمایشی داشت.
آن دوره با کدام خانوادههای سینمایی بیشتر رفت و آمد داشتید؟
بیشترین رفت و آمد ما با خانواده آقای جمشید مشایخی و علی حاتمیبود. با این دو خانواده یک مثلث را شکل دادهبودیم. همیشه با هم بودیم. همه بچهها با هم بزرگ شدند. خانم لیلا حاتمیو کمند همسن هستند .آنها همیشه با هم بودند.
بازی هم میکردید؟
خیلی! سام مشایخی کمیاز من بزرگتر است. یادم است یکبار او نقش زورو را بازی میکرد و یک شنل و پیراهن نایلون تنش کرده بود و به خودش ادکلن زده بود که بگوید عرق کردهام! بعد مثل زورو که کبریت میکشید و جایی را آتش میزد، کبریت کشید. به محض روشن شدن کبریت پیراهنش آب شد و همان لحظه بخش کوچکی از گردنش سوخت!
نقش شما چه بود؟
چون کوچک بودم همیشه نقش کسی را بازی میکردم که کشته میشد. یکبار خیلی گریه کردم که نمیخواهم بمیرم اما کسی به حرفم گوش نمیکرد و دوباره مرا میکشتند.
این معاشرتها بعدها هم ادامه پیدا کرد؟
هر چه جلوتر آمدیم فاصلهها بیشتر شد. مادر بزرگها و پدر بزرگها هم که از بینمان میروند فاصله بیشتر میشود، طوری که خانوادهها دیگر به هم تلفن هم نمیزنند و با همان تلگرام حال و احوال میکنند.
بعد از آن که وارد جریان اصلی بازیگری شدید، یکی از کسانی که در کارهایش بازی کردید سعید آقاخانی بود. به جز سریال من یک مستاجرم که اولین آشنایی شما با او بود، در خروس و خوش نشینهای آقا خانی هم بازی کردید. این رفاقتها چطور ادامه پیدا کرد؟ کارهای سعید را از ساعت خوش دنبال کرده بودم. سر صحنه سریال من یک مستاجرم، یکبار که میخواستم به نیت کار در موسیقی، گروه را رها کنم و از سینما فاصله بگیرم؛اما سعید حرفهایی به من زد که نشان میداد آدم خوش ایدهای است و نسبت به زندگی و کارش فهم دقیقی دارد. با او رفت و آمد داشتم و فرزندانش که الان برای خودشان مردی شدهاند، در بچگی مرا عمو صدا میکردند.
شما را در سریال معمای شاه دیدیم. البته در فیلمها و سریالهای تاریخی دیگری هم بازی کردهاید، مثل کلاه پهلوی، مظفر نامه، تبریز در مه و ... به تاریخ معاصر علاقه دارید؟ خیلی. دوره راهنمایی نمره تاریخم 20بود.
شما با عارف لرستانی دوست بودید، او چه اخلاقی داشت؟ عارف اخلاق عجیبی داشت، برای مثال اگر کسی با او یکی دو بار همصحبت می شد، به راحتی می توانست به دیگران بگوید عارف رفیقم است. خیلی خون گرم و بجوش بود. جای خالی اش واقعا پر نشدنی است..
با هم رفت و آمد داشتید، زیاد همدیگر را می دیدید؟ بله! هر از گاهی همدیگر را می دیدیم.
مطمئنم از او خاطره های زیادی دارید، چه لحظه هایی را با عارف سپری کردهاید؟ همه لحظاتی که با او بودیم سرشار از خنده و شوخی بود.
آشنایی اولیه تان کجا بود و اولین همکاریتان چطور اتفاق افتاد؟ اولین بار به اتفاق یکی از دوستانم به خانه عارف رفتیم. او در خیابان شیراز نزدیک ونک خانه ای اجاره کرده بود. بعد که قرار شد سریال مرد دوهزار چهره ساخته شود، هر دوی مان در آن سریال نقش مامور مخصوص پرواز در هواپیما را بازی کردیم. از آنجا بود که همکاریمان شروع شد و در سریالهای آقای مدیری بازی کردیم.تابستان دو سال پیش ، عارف تئاتری بنام شام آخر را که آقای فرهاد آییش متن آن را نوشته بود، کارگردانی کرد و من هم در آن بازی کردم
طنز و بازی او چقدر غریزی بود؟ یکی از نشانه های او در بازی های طنز فریادهایی بود که می زد، داد؛ بیدادها ، شلوغ کاری و عصبانیتهایی که او را خیلی با نمک می کرد و اتفاقا مردم هم این جنس بازی او را پسندیده بودند و الان هم با همین ویژگی او را به یاد می آورند. به نظرم بازی او در این حالت خیلی به واقعیت نزدیک می شد.
اجرا و نقش آفرینی در صحنه را خیلی جدی می گرفت؟
درست اشاره کردید او هیچ چیزی را موقع کار به شوخی نمی گرفت و زمانی که در قالب و نقش قرار می گرفت، همه آن نقش می شد و اگر قرار بود ذره ای شوخی در نقشش وارد نشود وارد نمی کرد.
آدم تودار و منزوی نبود؟ نه! بسیاراهل معاشرت و صحبت و بحث بود.
وقتی همسر مرحوم لرستانی را در مراسم تشییع دیدید، به او درباره عارف چه گفتید؟ می توانم بگویم او یک ایرانی تمام عیار بود. عارف ایران را خیلی دوست داشت. به همین خاطر وقتی همسرش را دیدم به او گفتم همیشه فکر می کردم عارف به خاطر این عشق روزی شهید وطناش می شود.
به نظرتان سینما و تلویزیون ایران چقدر توانست از استعداد و توانایی عارف لرستانی استفاده کند؟ نه سینما و نه تلویزیون ایران نتوانستند از تواناییهای او استفاده کنند. ما که عارف را از نزدیک می شناختیم، می دانیم که او چه شخصیتی بود. او یکی از با مطالعه ترین بازیگران ایرانی بود و هنر و قدرتش خیلی بالاتر از جایگاهی بود که داشت.
جذابترین شخصیت تاریخ معاصر را چه کسی میدانید؟
امیر کبیر! چون از کسی نمیترسید و حرفش را رک میزد.
خود شما هم رک هستید؟
به شدت! این را هم در نظر داشته باشید که روی دیگر رکگویی در تاریخ افرادی مثل کریم شیرهای بودند. آنها طنازان نترسی بودند.
در معمای شاه، جوانی اسدالله علم را بازی کردید. به نظرتان علم چه جور شخصیتی بود؟
به نظرم عجیبترین شخصیت دربار و دوره پهلوی بود؛ شخصیتی مورد اعتماد شاه که حتی از خصوصیترین امور دربار و پهلوی دوم اطلاع داشت.
فرق علم با فردوست که هر دو از نزدیکان پهلوی دوم بودند، در چه چیزهایی بود؟
فردوست با وجود این که از دوران مدرسه با شاه بود، اما علم به پهلوی دوم نزدیکتر بود. در عین حال علم همیشه به محمدرضا شاه وفادار ماند. در حالی که فردوست- آنطور که اکنون در تاریخ عنوان میشود- به او وفادار نماند.
شما این شبها در سریال همسایههای مهران غفوریان هم بازی میکنید. البته در فیلمها و سریالهای طنزی مانند پاورچین، شبهای برره، مرد هزار چهره، قهوه تلخ، شوخی کردم ، نان و عشق و موتور هزار و... هم بازی کرده اید. کدام اثر طنز باعث بروز خلاقیت بیشتر شما شده است؟
بازیام در همسایهها را باید مدتی بعد داوری کرد اما به نظرم نان و عشق و موتور هزار، پاورچین و خوش نشینها به نحوی تجربههای جدیدی برای من بودند .این کارها در کنار دیگر سریالها باعث نشان دادن خلاقیتهای من شدند.
در سریال همسایهها چه برخوردی با نقش داشتید ؟
نقشی که در همسایهها داشتم، من را به چالش کشید. دیالوگهای این سریال برای من که باید درباره ریاضی فیزیک در آن حرف بزنم، خیلی تخصصی است. دائم مشغول اعرابگذاری روی متنهایی که به دستم میرسد هستم.
به نظرم بازی در این سریال یک کار خطرناک بود. با همیشه فرق داشتم و کارم با ریسک همراه است.
جذابیت بازیهای شما همیشه بسته به خنگی و گیجی و گولی نقشی است که بازی میکنید.
تقریبا. ببینید! نقشهایی مثل سامان در پاورچین یا دکتر در اخراجیها هیچکدام خنگ نیستند. اینها دانا هستند ولی در برابر زرنگی دیگران و شارلاتان بودن اطرافیان خنگ به نظر میآیند. وگرنه دکتر خارج درس خوانده که خنگ یا ساده نیست. بازی در این گونه نقشها سخت است، چون بازیگر باید نقش کسی را بازی کند که همه چیز را میداند در حالی که نباید بداند. تنها نقش کاملا خنگ من، شخصیتی بود که در سریال مسیر انحرافی بازی کردم. او رسما خنگ و نفهم بود.
یکی از عناصر در انتخابهای شما برای بازی جذاب بودن نقش است. از بین نقشهایی که بازی کرده اید کدام نقش برایتان جذاب تر است؟
نقشم در سریال نرگس که یک نقش خاکستری متمایل به سیاه بود. آن نقش را خیلی دوست دارم. خوشبختانه یا متاسفانه برخی انگار با طنز ما را تعریف کرده اند. به نظرم حداقل سعید آقاخانی با خداحافظی طولانی، رضا عطاران با دهلیز ومهران غفوریان با «ارادتمند، نازنین بهاره تینا» نشان دادند که خیلی بیشتر از آن چیزی که برخی فکر میکنند، بازیگر هستند.عدهای متاسفانه و به اشتباه فکر میکنند بازیگری فقط در نقشهای جدی خلاصه میشود.
به نظرتان اگر سراغ سینما نمیآمدید، موزیسین معروفی میشدید. ساز تخصصی تان چیست ؟
دف و تنبک! در خانه هفت تا س از دارم که از همه استفاده میکنم.
زمانی که موسیقی میخواندید استادتان که بود؟
استاد دف من آقای احمد خاک طینت بود. تنها کسی بود که بیژن کامکار او را تایید می کرد.کلاس موسیقی میرفتم، میرفتم به هنرستان صدا و سیما نرسیده به تجریش. همان سالی که برای نام نویسی رفتم گفتند امسال دیگر کلاسهای موسیقی تشکیل نمیشود. من هم تصمیم گرفتم رشته برق بخوانم.
اهل کنسرت هم هستید؟
کنسرتهای فرمان فتحعلیان، امید حاجیلی و رضا یزدانی را میروم. هر سه خواننده را دوست دارم و دوستانم هستند. متاسفانه سالنهای کنسرت در ایران استاندارد نیستند و تنها سالن میلاد نمایشگاه بین المللی بهتر از دیگر سالنهاست.
با کدام موزیسین دوستی صمیمی دارید؟
با سالار عقیلی در دانشگاه اراک درس میخواندیم و همخانه بودیم. هر دو بازیگری میخواندیم. او میخواست هنر بخواند، ولی رشتهای به اسم بازیگری در دانشگاه نبود. البته همان زمان به خوانندگی علاقه داشت و میخواند.
سالار چگونه پسری بود؟
پسری ساکت و بسیار محجوب بود.
از همدیگر چیزی یاد گرفتید؟
قرار بود او به من آواز یاد بدهد و من به او دف یاد بدهم اما هیچ وقت این اتفاق نیفتاد.
دراتاق با هم اجرا هم میکردید؟
او یکضرب میخواند.
مزاحم همسایهها نبودید؟
یک خانه بزرگ 200 متری گرفته بودیم. آن زمان خانه خیلی ارزان بود؛ با پولی که در تهران میشد یک خانه 60 متری اجاره کنیم در اراک یک خانه 200 متری اجاره کردیم. سالار در قسمت نشیمن اتاق آواز میخواند و من در پذیرایی .
کدامیک سحر خیزتر بودید؟
اصولا همه از من سحر خیزترند.
کدامتان شبها بیشتر بیدار میماند؟
باز اینجا هم من. نزدیک به هزار و 500 فیلم داشتم که آنها را تازه از ١٢ شب به بعد میدیدم.
خودتان هم حالا مثل سالار سراغ خوانندگی رفته اید. صدای کدام خواننده را همیشه گوش میکنید؟
مرحوم ناصر عبداللهی.
صدای آهنگ پیشواز انتخابی گوشی همراهتان هم یکی از ترانههای اوست؟
درست است. صدای مورد علاقه ام است.
حالا که طرف خوانندگی رفتهاید ، آیا به نظر خودتان صدای خوبی دارید؟
دوروبریها که این جوری میگویند و با این گفتن گولم میزنند(خنده).
آلبوم نمیدهید؟
همان تِرٓک شب پاییز که سال گذشته خواندم بیشتر از آن چیزی که فکر میکردم مورد استقبال قرار گرفت ، با این که خیلی تبلیغ نشد. نزدیک به یک میلیون دانلود داشت. جنس آن کار خیلی آرام بود.
از این که از خواندنتان استقبال شد خوشحال شدید؟
بیشتر ترسیدم! خودم را آماده فحش خوردن کرده بودم. البته قبل از ترانه شب پاییز آهنگ دل بده را برای چهلم زنده یاد مرتضی احمدی خواندم که شبکه هفت پخش کرد و در مراسم جشن حافظ هم اجرایش کردم.
مرتضی احمدی را دوست داشتید؟
به شدت؛ عاشق صدایش بودم. یکبار از او پرسیدم چطور در سن 90 سالگی ماشالله این قدر خوب مانده اید، گفت، هیچ وقت در زندگی حسود نبودم. حسودی آدم را پیر و دل انسان را سیاه میکند.
خب! به نظر شما چرا آدمها به هم حسودی میکنند؟
اگر میخواهیم حسودی نکنیم بهتر است به این فکر کنیم که هر کسی که به جایی رسیده حتما نقطه مثبتی داشته که ما آن را نداریم. به جای این که از داشتههای دیگران ناراحت شویم بهتر است برای رسیدن به آنچه که دوست داریم داشته باشیم ، تلاش کنیم. در این صورت بیبروبرگرد موفق خواهیم بود.
با مرتضی احمدی همبازی هم بودید،نه؟
در سریال «تازه چه خبر همسایه» آقای بهروز بقایی نقش پسر ایشان را بازی کردم. او هم مثل رضا کرم رضایی به نقش شناسنامه خودش را میداد. صدایش در عنوانبندی حسن کچل و بابا شمل هنوز در ذهنم مانده.
و سخن آخر؟
در ١٧ سالگی خبرنگار بودم. هیچ خبرنگاری نمیتواند پیدا شود که بگوید ، به سپند امیر سلیمانی زنگ زدم و جوابم را نداد یا بد جوابم را داد. از این که آدمها سلایق شخصیشان را در جاهایی که بیننده و خواننده زیادی دارد، بیان کنند، ناراحت میشوم. شغلم به من یاد داده که همان اندازهای که افراد میتوانند دوستت داشته باشند، همان مقدار هم میتوانند از تو بدشان بیاید. از طرفی؛ هیچ وقت در جایی از کار خودم تمجید نکردهام. نگران خودم نیستم، تکلیفم مشخص است و دارم کارم را میکنم. اگر هم کسی علیه من مینویسد، حق دارد که از من خوشش نیاید. ولی بالاخره در این کشور 80 میلیونی پنج نفر پیدا میشوند که ممکن است از من خوششان بیاید .بنابراین خودم را موظف میدانم نگذارم به این پنج نفر توهین شود.