به گزارش منظوم؛ مرجع سینما و تلویزیون ایران، با اقبال جهانی به سینمای فرهادی چند سالی است که در سینمای ایران فیلم های زیادی با مضامین اخلاقی ساخته می شود؛ فیلم هایی که در آن ها شخصیت اصلی بر سر یک دوراهی اخلاقی باید میان اخلاق و منفعت طلبی شخصی یک راه را برگزیند.
گرایش به طرح این نوع سوالات اخلاقی در سینما همچنین تحت تاثیر فضای سیاسی کشور که اخیرا عرصه بحث های پردامنه در مورد گسترش فساد اقتصادی بوده نیز قرار گرفته است و از این رهگذر امسال شاهد ساخت چند فیلم بودیم که شصخیت هایی درگیر وسوسه فساد اقتصادی را محور داستان خود کرده بودند.
مصطفی زمانی در جشنواره فجر امسال بازیگر دوفیلم بود که از جهت این رویکرد داستانی، فیلم نامه هایی شبیه به هم داشتند اما او در این دو فیلم دو نقش کاملا متفاوت داشت.
در «
سارا و آیدا» ساخته
مازیار میری، نقش یک بسازبفروش فاسد را داشت که با ایجاد روابطی خاص برنده مناقصه های مهم می شود و در «
یک روز بخصوص»، ساخته
همایون اسعدیان، نقش روزنامه نگاری را داشت که درگیر مبارزه ای جدی با فساد اقتصادی است اما بیماری خواهرش او را در برابر وسوسه فساد قرار می دهد و این محذوری است که او با تصمیمش در مورد آن باید بار اصلی درام فیلم را به پیش ببرد.
مصطفی زمانی در این دو فیلم دو نقش کاملا متضاد و به نوعی بازی در دو سوی میز فساد را تجربه کرده است. با او در مورد بازی اش در این دو فیلم و به ویژه بازی اش در فیلم همایون اسعدیان و پایان غیرمنتظره فیلم گفت و گو کردیم که در آن به دفاع از پایان فعلی فیلم و نگاه خاص همایون اسعدیان در فیلم سازی برخاست.
کمی به عقب برگردیم. به آن روزهایی که در هجده- نوزده سالگی از آمل به تهران آمدید و بالاخره نقش یوسف را به دست آوردید. نگاه تان به سینما از آن روز تا مروز چقدر تغییر کرده و از مسیری که در این سال ها طی کرده اید راضی هستید؟
ماجرای به تهران آمدن من و تست دادن در دفترهای سینمایی مال اوایل دهه هشتاد است. تقریبا از اواخر دهه هفتاد ما در سینمای خودمان با این پدیده رو به رو شدیم که مردم به سینما می رفتند تا چهره های زیبا ببینند و این فاکتور در دیده شدن شما به عنوان بازیگر تاثیر اساسی داشت.
اما آن زمان این مسئله تا این حد هنوز در تلویزیون رواج پیدا نکرده بود. اساسا من با یک اتفاق و شاید بشود گفت از سر لجباری با شخصی که تحریکم کرد به سمت سینما آمد. دانشجو بودیم و قرار بود یک مغازه دایر کنیم که به قول معروف پول توجیبی خودمان را دربیاوریم ولی یکی از کسانی که قرار بود با ما شراکت کند گفت که تو بهدرد این کار نمی خوری و برو هنرپیشه شود. واقعا با همین مقدمه بود که آمدم تهران برای تست دادن و کم کردن روی آن دوست.
خب ظاهرا در تهران و در دفترهای سینمایی زیادی تست دادید.
بله! ولی واقعا این تست دادن ها من را با دنیای جدیدی آشنا کرد. خیلی نه شنیدم، ولی من فقط برای نقش یک تست می دادم! پررو بودم. می گفتم دستمزدم اگر حتی یک تومان ناقابل هم باشد راضی ام ولی بدون پول بازی نمی کنم. بعد از دو سال دیدم جهان این آدم ها با من خیلی متفاوت است. آدم در جوانی نوعی صداقت همراه با شجاعت دارد و می خواهد دنیایی را که هنوز مزمزه نکرده ببلعد.
اما بعد از دو سال به این نتیجه رسیدم که این اصلا قرار نیست مسیر من باشد و ول کردم و برگشتم سر درسم. بعد از مدتی یکی از دوستان به من زنگ زد و دروغی به من گفت که باعث شد پایم به پروژه
یوسف پیامبر باز شود. این دوستم زنگ زد و گفت آقای
فرجالله سلحشور عکس تو را دیده و برای بازی در نقش یوسف پسندیده و بیا برای تست، که البته دروغ می گفت. من هم رفتم دفتر آقای سلحشور و در تست پذیرفته شدم.
اما اگر بخواهم به پرسش اول شما بازگردم باید بگویم تصورم از سینما پیش از ورود به آن خیلی مطابق با کلیشه های رایج بود. ولی بعد از چند سال کار در سینما در 28 سالگی یک دفعه پشت سرم را نگاه کردم و دیدم این چند سال کار راضی کننده نیست. دچار یک سردرگمی شخصی شدم. و محور این سردرگمی این سوال بود که سینما در کجای زندگی من قرار دارد. به این نتیجه رسیدم که باید سینما را در مرکز زندگی ام قرار دهم و خیلی جدی تر به موضوع نگاه کنم. الان که جلوی شما نشسته ام خیلی راضی ام از این که بازیگر هستم.
پس از ایفای نقش در سریال «یوسف پیامبر» امکان داشت که با یکی- دو انتخاب اشتباه تبدیل به یک بازیگر تلویزیونی معمولی شوید اما خیلی زود وارد سینما شدید و با آن تجربه کم مسیرتان را بعد از سریال «یوسف پیامبر» در سینما ادامه دادید.
شاید باورتان نشود، من هشتم بهمن رفتم جلو دوربین سریال «یوسف پیامبر» و حالا بیش از دوازده سال از آن روز می گذرد. آن سریال قرار بود هجده ماهه تمام شود اما 33 ماه طول کشید. سال آخری که سر فیلم برداری «یوسف پیامبر» بودیم بهمن ماه بود و من داشتم پیش یکی از دوستانم غرغر می کردم که حیف! نشد امسال توی جشنواره فیلم داشته باشم. این را گفتم تا بدانید که توی ذهن من این خیلی طبیعی بود که ادامه مسیر بازیگری من از سینما می گذرد نه تلویزیون. همان طور که گفتم، خیلی پررو بودم!
بعد از سریال «یوسف پیامبر» تنها در یک سکانس در سریال «در چشم باد» بازی کردید. فکر می کنید امروز آیا شرایطی فراهم هست که بخواهید دوباره در تلویزیون نقشی بازی کنید؟
همان یک سکانسی هم که در «
در چشم باد» بازی کردم دیالوگ نداشت. راستش اگر تلویزیون آدم ها را به خودی و غیرخودی تقسیم نکند و بپذیرد که ما هم خودی هسیتم، بپذیرد که ما نسلی هستیم که توافق داریم جنگ بد است و مخالف تحولات رادیکال ایم، آن وقت می شود در تلویزیون هم کار کرد.
از دیگر سریال هایی که شما بازی کردید، این بار در شبکه خانگی، سریال «شهرزاد» بود که از هر نظر یک پدیده بود. «شهرزاد» موفقیت بزرگی در شبکه خانگی به دست آورد. چون بدون این که مثل سریال هایی مانند «قلب یخی» چندان به تماشاگر باج بدهد توانست محبوبیت فراوانی به دست بیاورد و بالاترین آمار فروش را در شبکه خانگی داشت. اما این یک سال اخیر جنجال های فراوانی حول این پروژه به وجود آمد. فکر می کنید با وجود این حاشیه های فصل دوم سریال هم به همان موفقیت فصل اول دست پیدا کند؟ به نظر من فصل دوم «شهرزاد» واقعا یک هندوانه سربسته است چون شرایط خیلی عوض شده این هجمه ای که علیه «شهرزاد» شروع شد به نظر من بیش تر به خاطر موفقیت فصل اول آن بود. حالا یک آقایی که پنجاه درصد در سرمایه گذاری «شهرزاد» شریک بوده در جای دیگری یک گرفتاری مالی پیدا کرده و عده ای هم می خواهند این را بچسبانند به «شهرزاد». حساب های این آقا هم مسدود شده است. این ماجرا واقعا این قدر جنجال نداشت. ترس من این است که در فصل دوم این جنجال ها به کار ما لطمه بزند. خیلی ساده نیست که بگوییم ما همه کارمان را بلدیم و این اتفاق ها هیچ تاثیری روی کار ما نمی گذارد.
با این که قبلا دوماه فیلم برداری داشته اید هنوز بار روانی این ماجراها روی گروه سنگین است؟
آقای
حسن فتحی آدم خیلی شریفی است. ایشان خیلی حساس است به این که عده ای مثلا بگویند پول بیت المال در این پروژه حیف و میل شده است. ما خیلی از ایشان می خواهیم که این حرف ها را نخوانند و دنبال نکنند ولی این عبارت «حیف و میل بیت المال» برای ایشان سنگین است. من که اصلا به این انتقادات توجهی ندارم و پاسخی هم نمی دهم. مهم این است که آدم کاری را که به درست بودنش ایمان دارد انجام دهد.
اشاره کردید به این که به انتقادات پاسخی نمی دهید. اما چرا اخیرا برای مدتی صفحه اینستاگرام شخصی ات را هم بسته بودید؟
از آدم انتظاردارند که به هر اتفاقی واکنش نشان دهد. مثلا می گویند چرا وقتی آقای کیارستمی فوت کرد هیچ واکنشی نشان ندادی خب من اصلا خودم را در حدی نمی دانستنم که بخواهم به فوت ایشان واکنش نشان دهم. دوم این که حریم خصوصی زندگی من همیشه برایم خیلی اهمیت داشته که این حریم معمولا در این شبکه ها نقض می شود. سوم این که خیلی از هنرمندان یا چهره های مشهور با استفاده از این شبکه ها در مورد خیلی موضوعات به مردم خط می دهند یا به برخی مسائل دامن می زنند.
من این کارکرد شبکه های اجتماعی را هم نمی پسندم. به نظر من تصمیم هر شخص نهایتا برای خودش محترم است. این که شما بخواهی نظر خودمت را تعمیم بدهی به دیگران یا برای آن ها تعیین تکلیف کنی. شکل دیگری از دیکتاتوری است. ضمنا این برای ما عقب ماندگی می آورد که دویست هزار نفر یا دو میلیون نفر بخواهند راجع به پستی که مصطفی زمانی گذاشته بحث و جدل کنند. اصلا من این قدرها اهمیت ندارم که حرف هایم بخواهد این همه جدی گرفته شود. این درگیری دائمی در شبکه های اجتماعی به نظر من سررگمی و راهی برای گذران زندگی هایی است که زندگی های سختی هستند و خیلی سخت می گذرند.
برگردیم سر نقش شما در «شهرزاد». نقش فرهاد به دلیل رمانتیسم پررنگش خیلی مورد انتقاد قرار گرفت ولی واقعیت این است که دهه های سی و چهل مستعد این رمانتیسم بود و آدم های آن دهه ها واقعا چنین آدم هایی بودند. بخصوص فرهاد که روزنامه نویس و شاعر مسلک هم هست. برای بازسازی شخصیت فرهاد آیا به شخصیت های ادبی و فرهنگی آن دوران هم نظر داشتید که مثلا تکه هایی از این شخصیت های واقعی را در بازی تان درنقش فرهاد بگنجانید.
خب، حسن فتحی واقعا آدم فاضلی است. بنابراین وقتی فیلم نامه می نویسد شما مطمئن هستید که تمام منابع موجود در مورد آن دوره را زیر و رو کرده است. پس من بازیگر خیلی نمی توانم به این فکر کنم که بروم و منبع جدیدی در مورد رمانتیسم شخصیت فرهاد مطرح شد من هم شنیده ام اما باید دید کدام بخش از مخاطبان این طور به فرهاد نگاه می کردند. مخاطبانی که از سی سالگی عبور کرده بودند بیش تر قباد را می پسندیدند چون او شخصیتی رها داشت اما مخاطبان جوان تر فرهاد را بیش تر می پنسدیدند چون آن ها هنوز نگاه شان به جهان براساس یک سری اصول و چارچوب است.
به نظر من منتقدانی که فرهاد را زیر سوال بردند در میانه این دو گروه بودند و بیش تر خودشان و ذهنیت خودشان را می نوشتند تا این که نگاهی واقع گرایانه به فرهاد داشته باشند. من مشکلی با نقد ندارم. یکی از بهترین نقدهایی که بر کار من نوشته شده نقدی منفی و بسیار تند بود که بر کار من در «ماهی سیاه کوچولو» آن هم با ادبیاتی بسیار تند نوشته شده بود ولی نقدهایی که در مورد شخصیت فرهاد مطرح شد به نظرم بیش تر حدیث نفس منتقدان بود تا انتقاداتی واقعی.
اشاره خوبی به نقش تان در «ماهی سیاه کوچولو» کردید. وقتی شما آن نقش را پذیرفتید هنوز فیلم های «سیانور» و «امکان مینا» ساخته نشده بود و سال ها بود شخصیت های چریک و واقعه هایی مثل حمله اتحادیه کمونیست های ایران به آمل در سینما بازسازی نشده بود. برای بازی در نقش آن چریک آیا مطالعاتی هم در مورد جنبش چریکی داشتید یا صرفا متکی به فیلم نامه بودید؟ اساسا چقدر به تحقیق برای بازی در نقش های مختلف متکی هستید؟
من واقعا خیلی اهل مطالعه به آن معنا نیستم و مطالعاتم محدود به درس های دانشگاهی هم ام بوده و برای چنین نقش هایی که از خود من خیلی دور است حتما باید مطالعه کنم و برای «ماهی سیاه کوچولو» هم مطالعه کردم. ولی متاسفانه پروژه در اواسط کار از مسیر اصلی منحرف شد در حالی که می توانست اثر درجه یکی باشد.
شما از بازی در این فیلم ناراضی هستید. مشکل «ماهی سیاه کوچولو» چه بود؟
مشکل «ماهی سیاه کوچولو» روراست نبودن آدم ها بود. در آن فیلم مجموعه ای از آدم ها کار می کردند که برای چیزی که می خواستند نجنگیدند و با هم دچار رودربایستی شدند. من این حرف ها را در نشست مطبوعاتی فیلم در جشنواره در حضور خود عوامل فیلم هم گفتم. کارگردان فیلم یکی- دو سال زودتر از آن چه باید، کار سینما را آغاز کرد. فیلم نامه نویس هم نصف سیناپس را خودش نوشت و بقیه را به تهیه کننده سپرد. تهیه کننده هم بعدها از ادعاهایی که اوایل کار داشت کوتاه آمد.
«
ماهی سیاه کوچولو» برای من یک وسوسه بود. این که تو بروی و چهل روز در جنگل بازی کنی درا ین سینمایی که پا از آپارتمان بیرون نمی گذارد یک وسوسه بود. این که تو در مورد واقعه ای مثل واقعه آمل که هنوز ابعاد زیادی از آن ناگفته مانده فیلم بسازی یک وسوسه بود. برای همین هم «ماهی سیاه کوچولو» فیلمی بود که حیف شد.
شما امسال در فیلم «سارا و آیدا» و همچنین در فیلم «یک روز بخصوص» بازی کردید. نقش حامد در «یک روز بخصوص» دقیقا نقطه مقابل نقش سعید در «آیدا و سارا» است. سعید و حامد در دو طرف متضاد میز فساد نشسته اند. یکی با فساد مبارزه می کند و دیگری مفسد است. کدامیک از این نقش ها اول پیشنهاد شد و آیا خودتان متوجه کنتراست شدید این دو نقش بودید؟
اول «یک روز بخصوص» را بازی کردم و وقتی نقش «سارا و آیدا» پیشنهاد شد کاملا به تضاد این دو شخصیت آگاه بودم.
از بین دو نقش انگار نقش سعید در «آیدا و سارا» بیش تر در آمده. سعید شخصیت یکدستی دارد و از ابتدا تا انتهای فیلم رفتارش بر یک خط ثابت حرکت می کند اما حامد در «یک رروز بخصوص» دچار تناقضات فراوانی است و کشمکش های شدید درونی را تجربه می کند. هر دو فیلم هم به بحران فساد اقتصادی در فضای معاصر می پردازند. با توجه به فضای کلی جامعه و آنچه در مورد مبارزه با فساد اقتصادی این روزها ورد زبان هاست، کشمکش ها و تناقضات شخصیت حامد چقدر برای خودتان قابل درک بود؟
نقش من در «سارا و آیدا» شخصیتی غیرمتعارف است و نوع بازی من هم با این شخصیت تنظیم شده اما من با آقای اسعدیان در «یک روز بخصوص» تصمیم گرفتیم حامد شخصیتی به شدت عالی باشد. درآوردن این عادی بودن خیلی برای من سخت بود و با کمک همایون اسعدیان توانستم نقش را بازی کنم؛ ولی نقشم در «سارا و آیدا» بازی کردنش خیلی ساده بود و شاید برای همین هم باشد که به نظر شما نقش سعید درآمده و نقش حامد درنیامده. قرار ما با آقای اسعدیان این بود که این نقش عادی جلوه کند، خیلی وقت ها که من دیالوگ می گفتم آقای اسعدیان کات می داد و می گفت مصطفی چرا امریکایی دیالوگ می گویی.
قرار ما این بود این نقش هیچ جلوه ای نداشته باشد و چشم تماشاچی را ندزدد. اما حامد شخصیت متناقضی دارد. او یک سری اصول اخلاقی دارد که به نظر خودش خیلی به آن ها پایبند است اما شرایط بیرونی اجازه پایبندی به این ایده آل ها را به او نمی دهد. این موقعیتی است که خود ما هم دائم با آن دست به گریبان هستیم. برای همین هم باید بگویم که تناقضات شخصیت حامد برای من خیلی ملموس بود. تنها اتفاق خاصی که برای او می افتد، در همان سکانس فینال است.
دقیقا مسئله فیلم همین سکانس فینال است. به نظر می سد سکانس فینال نتیجه منطقی آن چه تا آن لحظه دیده ایم نیست. چون اگر حامد را شخصیت اخلاق گرایی بدانیم نباید آن پایان رقم بخورد. با تصمیمی که حامد می گیرد هم به طرف مقابل مدارک لازم را می دهد که او را به فساد متهم کند و هم خواهرش را در خطر جدی مرگ قرارمی دهد.
به نظر می رسد پایان منطقی فیلم جایی است که در آن شب بارانی حامد از ماشین پیاده می شود تا برود و چک را بگیرد و قطرات باران کم کم شیشه ماشین را فرا می گیرد و تصویر حامد محو می شود. این جست که ما می بینیم آدمی اخلاق گرا مثل حامد در مقابل فساد به زانو در می آید و تاثیر این شکست بر مخاطب شاید خیلی بیش تر از پایان فعلی فیلم باشد که حامد عملی به ظاهر قهرمانانه اما بی فایده انجام می دهد. اما با این تصمیم همه چیز را یک جا از دست می دهد. شما خودتان با این پایان مشکلی نداشتید؟
به نظر من این پایان بهترین پایان ممکن بود. این دعوا از همان موقع فیلم برداری جریان داشت ولی ما مستندساز نیستیم. مثلا
اصغر فرهادی همیشه پایان فیلم هایش باز است، یعنی نه خودش پایانی به شما می دهد و نه پایان شما را می پذیرد. چون فلسفه اش این است که پایان مهم نیست. ولی همایون اسعدیان به شدت به امیددادن در فیلم هایش مصر است. منتقدان ممکن است آن پایان را بپسندند اما فیلم ساز این جا تصمیم دیگری گرفته و همان را هم در فیلم اجرا می کند.
گفتید که آقای اسعدیان خیلی تاکید داشت که شخصیت شما خیلی واقعی و عادی از آب دربیاید و به اصطلاح امریکایی نشود. فکر نمی کنید که این پایان در تضاد با آن شخصیت پردازی و فضاسازی است و اتفاقا به شدت امریکایی ست؟ یعنی فیلم بدون در نظر گرفتن شرایط واقعی پیرامون شخصیت اصلی می خواهد هر طور شده، به شما بقبولاند که اخلاق پیروز است. حال آن که این پیروزی برای حامد سراسر باخت است.
نه حرف فیلم ساده است. حامد در انتهای فیلم به ذات خودش و به اصل خودش باز می گردد. ما در تمام طول فیلم تا لحظه پایانی در خانه و محل کار و بیمارستان و... داریم تصویر یک آدم اخلاق گرا و معتقد به اصول را از حامد می سازیم. اما اگر هم پایانی که شما می گویید واقعی باشد کار سینما همین است که واقعیت را تغییر دهد.
شاید تماشاگر در سینما بعد از دیدن فیلم با خودش بگوید این حامد عجب آدم ساده لوحی بود. هم چک را گرفت و مدرک علیه خودش به دشمنانش داد و هم چک را انداخت توی چاه توالت تا آخرین امید خواهرش برای پیوند قلب از بین برود. این به نظر شما یک پیروزی است؟
اگر فیلم ساز بخواهد به آن هزار نفر نگاه کند به نظر من فیلم سازی مرده است. اصلا سینمای ایران به نظر من به این دلیل مرد که به سلیقه مردم نگاه کرد. سینما مال مردم نیست. سینما مال سینماگر است. نباید این قدر از مردم خط بگیرد. فیلم ساز باید براساس اعتقاد خودش فیلم بسازد. ممکن است خود من هم منتقد پایان فیلم باشم اما به همایون اسعدیان به خاطر این که به اعتقادش عمل می کند احترام می گذارم.
مصطفی زمانی تا به حال شاه نقشی نصیبش نشده است. منظورم از شاه نقش مثلا نقش هامون برای خسرو شکیبایی است یا نقشی که هدیه تهرانی در «شوکران» بازی رکد یا نقش «لیلا» برای لیلا حاتمی. این شاه نقش ممکن است وجهی مثبت داشته باشد. یعنی یک تشخص سینمایی به بازیگر بدهد و ممکن است بازیگر با تلاش برای بازتولید آن این شاه نقش را تبدیل کند به پاشنه آشیل خودش. آیا شما دوست دارید چنین نقشی در کارنامه تان باشد؟فهرست شما را من می توانم ادامه هم بدهم؛ مثلا برای
محمدرضا فروتن این شاه نقش نقش اش در فیلم «شب یلدا» بوده یا برای
بهرام رادان «سنتوی» بوده، ولی الان چند سال است که در سینمای ایران از این شاه نقش ها نداشته ایم. امسال هم نداشتیم. همان طوری که گفتید بازی در چنین نقشی هم جنبه های مثبت دارد و هم جنبه های منفی. من این را تا حدی بعد از بازی در نقش یوسف حس کرد.
نقشی نبوده که بعداز دیدن فیلمی دل تان خواسته باشد ای کاش شما آن را بازی می کردید؟
نه اصلا! من گاهی اوقات حرف های عجیب و غریبی می شنوم که بعضی ها می گویند فلانی فلان نقش را خراب کرده است. خب این یعنی اگر من آن نقش را می گرفتم بهتر بازی کردم ولی این به نظر من قضاوت غیرمنصفانه ای است، چون هر نقشی در شرایط خاصی بازی می کشود و آن شرایط یک بار وجود داشته و بازیگر هم در همان شرایط بازی کرده. پس نه هرگز چنین سودایی داشته اسم و نه به خودم اجازه چنین قضاوت در مورد همکارانم می دهم.