به گزارش منظوم؛ مرجع سینما و تلویزیون ایران، روزنامه ایران مطلبی را درباره حواشی مجریان تلویزیونی منتشر کرد. ایران نوشت:
«خدا را شکر چادری ام»؛ این جملهای است که بلافاصله بعد از انتشار عکسهای یک مجری تلویزیون در اروپا، در شبکههای مجازی دست به دست شد؛ مجری پرحاشیهای که زمانی از چهرههای مطرح صدا و سیما بود.
حاشیههای چهرههای برساخته رسانه ملی، حالا دیگر به موضوعی عادی تبدیل شده است؛ موضوعی که هرچند وقت یک بار توجه مردم را به خود جلب میکند و بعد دوباره فراموش میشود تا باز یکی از ستارههای اجراهای تلویزیونی دسته گلی جدید به آب دهد. نکته اینجاست که این طور وقتها مردم نسبت به این اشتباهات و حاشیهها واکنش بیشتری نشان میدهند چون بارها و بارها آنها را از پشت شیشه تلویزیون دیدهاند که درس اخلاق میدادند و رفتار دیگران را قضاوت میکردند وگرنه به خودی خود هیچکس از اشتباه مبرا نیست.
اما این تنها مردم نیستند که نسبت به این حاشیهها واکنش نشان میدهند، خیلی وقتها مسئولان رسانه ملی هم نسبت به این حاشیهها واکنش نشان میدهند؛ واکنشی که ژیلا صادقی یکی از مجریان صدا و سیما از آن با عنوان برخورد شلاقی یاد میکند. او که خود پیش از این حاشیههایی درست کرده بود به ایسنا گفته: من این گونه برخوردهای شلاقی را اصلاً دوست ندارم و اصلاً هم درست نیست، ولی این را هم میگویم که مجریان ما آن قدر تعاریف غلط از اجرا برایشان در ذهنشان جا افتاده است که اگر آن خط کشی و اخطارها وجود نداشته باشد شاید اتفاقات بدتر از این هم برایشان بیفتد.
مجری که فقط درگیر چهره و درگیر فضای مجازیاش است، مجری که فقط درگیر سلفی گرفتن از خودش است، مجری که چیزی به غیر از حرف ساده در ذهنش ملکه نیست مسلماً باید برای او این خطوط قرمزها را پررنگتر کرد، اما نکتهای که بر آن تأکید دارم این است که از ابتدا باید یک فیلتر دقیق برای مجریان قرار داده شود تا زمانی که مجریان جلوی دوربین میآیند هیچ حاشیهای برایشان ایجاد نشود.
صادقی همچنین با اشاره به حاشیههای تلخی که برای مجریان تلویزیون ممکن است رخ بدهد و پیش از این هم اتفاقاتی افتاده است، گفت: در ارتباط با ایجاد این حاشیهها خود مجری مقصر است. اگر خود مجری مراقبت و آداب را رعایت کند کمتر دچار حاشیه میشود. مردم ما مجریان را باور کردهاند و چهره دیگری از ما را میشناسند. به همین دلیل است که مراقبتهای ویژهای را میطلبد.
اما به بهانه حرفهای صادقی شاید بد نباشد مروری بر حاشیههای چهرههای معروف اجرا در تلویزیون داشته باشیم. پیش از همه
آزاده نامداری که اگرچه در جلوی دوربین، هماهنگ با باید و نبایدهای همیشگی رسانه ملی رفتار میکند اما حاشیههایش از زندگی شخصی و خصوصیاش هر بار باعث میشود به کانون بحث و حدیثهای مجازی تبدیل شود.
احسان علیخانی هم که با برنامه
ماه عسل هر سال کلی جنجال درست میکند یکی دیگر از این چهرههاست. چه آن زمان که چشم توی چشم دوربین گفت دختران مجرد بهدلیل کمبود شوهر به خواستگاران خود جواب مثبت دهند، چه زمانی که بچه بیسرپرستی را بیهماهنگی به یک زوج تازه فرزند از دست داده تحمیل کرد.
علی ضیا دیگر مجری تلویزیون هم یکی دیگر از چهرههایی است که کار دست مسئولان رسانه ملی داده است. توهین او به پرویز مظلومی در جریان پخش دربی، یکی از این حاشیهها بود که او به سختی توانست جبرانش کند.
فرزاد حسنی هم که در زمینه تولید حاشیه بیرقیب به نظر میرسد؛ چه آن زمان که آزاده نامداری همسر سابقش عکس چهره کتک خوردهاش را در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشت، چه آن زمان که با سردار رادان جر و بحث کرد. بدتر از همه تحقیر یک شرکتکننده در مسابقه اکسیر بود که صدای همه را درآورد.
روزنامه جوان در مقاله ای علی سرتیپی را پدرخوانده سینمای ایران خواند و نوشت:
چند سالی است وقتی صحبت از نقش تعیینکننده فردی چون
علی سرتیپی در سینمای ایران میشود، میگویند که او صرفاً یک پخشکننده خوب است، اما به نظر میرسد نقش سرتیپی به عنوان یک سرمایهدار در مناسبات و رویکردهای بخش اعظمی از سینمای ایران بیش از اینهاست. سرتیپی در این سالها به مشهورترین پخشکننده سینمای ایران تبدیل شده است. موفقیت سرتیپی در پخش فیلمها و مسیر رساندن آنها به فروش بالا هر تهیهکنندهای را وسوسه میکند که فیلم خود را برای پخش به وی بسپرد.
نام سرتیپی زمانی در سینمای ایران برجسته شد که وی به خاطر یکسری روابط با فیلمسازان، فیلمهای خوب را قبل از رونمایی در جشنواره میدید و فیلمهای به اصطلاح بفروش را گلچین و برای پخش با آنها وارد مذاکره میشد. اگر به لیست فیلمهای بفروش این چند سال اخیر سینمای ایران نگاهی بندازیم، عمده آنها را فیلمیران پخش کرده است، آن هم به واسطه لابیگری و رایزنیهای شخص سرتیپی.
ما بار دیگر که نام سرتیپی سر زبان افتاد به خاطر مدیریت پردیس کوروش بود. سرتیپی با برقراری ارتباط با مدیر عامل «هلدینگ گلرنگ» توانست آنها را مجاب کند که در مجتمع تجاری کوروش یک پردیس سینمایی هم بسازند. این پردیس هم اکنون پرفروشترین سینمای کشور است. بخش خصوصی به واسطه ساخت و توسعه سالنهای جدید سینمایی رفتهرفته به بخشی قدرتمند تبدیل شد و توانست انحصار و اقتدار دولتی را بشکند، تا حدی که این اقتدار توانست رفتهرفته روی محتوای آثار نیز تأثیرگذار باشد.
علی سرتیپی را باید نماد سرمایه در سینمای ایران تلقی کرد؛ سرمایهای که به طور عادی و طبیعی نمیتوان از آن انتظار داشت درباره اقتضائات و سیاستهای سینمایی نقشی تعیینکننده داشته باشد، اما وقتی پول حرف اول را بزند تأثیر آن را نمیتوان نادیده گرفت. سرمایه به طور طبیعی رسالت اصلی سینما در فرهنگسازی را نادیده میگیرد، وقتی پای مدیریت ضعیف در میان باشد در واقع این سرمایه است که جولان میدهد.
سرتیپی اگر چه از سال 70 به عنوان بازیگر با فیلمهای دایی خود یعنی رسول صدرعاملی پا به سینما گذاشت، اما فعالیتهای جدی و اثرگذار او در سینما از سال 81 اتفاق افتاد؛ زمانی که او در مقام تهیهکننده اقدام به ساخت فیلم «توکیو بدون توقف» کرد. او از آن سال تا به امروز فیلمهای دیگری نظیر «دیشب باباتو دیدم آیدا»(رسول صدر عاملی)، «آکواریوم»(ایرج قادری)، «نصف مال من، نصف مال تو» (وحید نیکخواه آزاد)، «نیش زنبور»(حمیدرضا صلاحمند)، «ورود آقایان ممنوع» (رامبد جوان)، «جیب بر خیابان جنوبی»(سیاوش اسدی)، «پل چوبی» (مهدی کرم پور)، «شهر موشها۲»(مرضیه برومند)، «شکاف»(کیارش اسدی زاده) و «دراکولا»(رضا عطاران) را در مقام تهیهکننده کار کرده است. حال دیگر همه دوست دارند با سرتیپی کار کنند، اگر شده در سرمایه تولید فیلم او را سهیم کنند، اگر پای پخشکننده اول سینمای ایران و شرکتی چون فیلمیران در تولید یک اثر سینمایی باز شود، در صورت دارا بودن برخی مؤلفههای فروش تا حدی فروش آن تضمین میشود. در واقع علی سرتیپی کسی است که میتواند مهر تضمین فروش روی آثار سینمایی ایران بزند.
در حالیکه حیدریان در رؤیای کمپانیسازی است، این فیلمیران و شرکتهایی از این دست هستند که در سینمای ایران تأثیرگذار هستند. فیلمیران از سال ۸۳ با ادغام چهار شرکت فیلمسازی «فیلمسازان جوان» به مدیریت غلامرضا موسوی، «میلاد فیلم» به مدیریت رسول صدرعاملی، «آفتاب نگاران» به مدیریت محمدرضا تخت کشیان و «سیران فیلم» به مدیریت حمید اعتباریان شکل گرفت و ساماندهی شد. سرتیپی با این ادغام سالهاست مدیرعامل مؤسسه بینالمللی پخش «فیلمیران» است.
ظاهراً همین حالا سرتیپی در تولید شش فیلم کمدی و سه فیلم اجتماعی در حال ساخت مشارکت دارد. اینکه علی سرتیپی دقیقاً چقدر در تولید و اکران فیلمهای کمدی ضعیف و نازل نقشآفرین است، احتیاج به بررسی بیشتری دارد، اما قدرت گرفتن بخش خصوصی و ضعف مدیریت دولتی در سالهای اخیر منجر به این شده که صدرنشین آثار سینمای ایران آثار چیپی چون «
من سالوادور نیستم» و «
پنجاه کیلو آلبالو» باشند.
وقتی سرمایه حرف اول را میزند
تأثیرگذاری بخش خصوصی در سینمای ایران امروزه انکارناپذیر است. قدرت گرفتن بخش خصوصی البته اتفاق مبارکی است؛ چراکه دولتها هیچ زمانی از خود در مدیریت امور خدماتی استعداد نشان ندادهاند و بخش دولتی به نسبت بخش خصوصی همواره تنبل و ناتوان نشان داده است، در حقیقت آنچه امروز به واسطه قوت گرفتن بخش خصوصی در سینمای ایران نگرانکننده است، این مسئله است که مراکز تصمیمگیری و سیاستگذاری دولتی در موضوع مهمی چون سینما به دلیل فقدان درک و اندیشه و رویکردهای سازنده و اساسی که موجب تقویت روندهای محتوایی در سینما شوند.
بخش عمدهای از تمشیت امور سینمایی را بدون اینکه بخواهند یا بدانند به بخش خصوصی اعطا کردهاند و معلوم است که برای بخش خصوصی در درجه اول سود و منفعت حرف اول را میزند، برای سودآوری حتماً باید سینما به عنوان هنری عامهپسند، سرگرمکننده باشد و بخش خصوصی هم به طور طبیعی برای پر کردن سالنها به سمت سنگین کردن این وزنه میرود، اما اگر مدیریت و سیاستگذاریهای مناسب اعمال نشود، سرگرمی به جای اینکه گذرگاهی برای ارائه مفاهیم عمیق انسانی باشد، به هدف تبدیل میشود و از دل این رویکرد به سینمای سودمحور، مردم و جامعه بیش از همه ضرر میبینند. وقتی سرمایه حرف اول را در سینما بزند به طور قطع باید برای عاقبت کار نگران بود. سرمایه تنها میتواند وسیله باشد، ولی وقتی در فرهنگ تبدیل به هدف شد، تازه آغاز مشکلات است. وضعیت این روزهای سینمای ایران نشان از سیطره سرمایهسالاران دارد.
انتقادات کیهان از شعاری بودن فیلم «ملی و راه های نرفته اش»:
فیلم «ملی و راههای نرفتهاش» یک تجربه تلخ و دردناک درباره چگونگی ساخت فیلمی علیه زنان با شعار و ژست حمایت از حقوق زنان است.فیلم جدید تهمینه میلانی، در ادامه آثار سالهای اخیر او درباره زنانی است که مقهور ستم و سلطه مردان میشوند، اما فیلمساز به قدری روی ایدئولوژی و شعار خود متمرکز شده که یادش رفته، یک فیلم سینمایی به داستان، منطق، شخصیت پردازی و تفکر هم نیاز دارد! این فیلم در رویکرد به موضوع و هدف خود از فیلمها و سریالهای شعاری و سطحی دهههای ۵۰ و ۶۰ شمسی خودمان هم عقبتر است. مشکل بزرگ سینمای امروز ما هم همین است که افرادی داعیه دار آسیب شناسی و پرداختن به معضلات اجتماعی روی پرده سینما هستند که از مردم جا ماندهاند و فضای فرهنگی و اجتماعی جامعه خود را نمیشناسند. این است که توان ایجاد یک موقعیت باورپذیر و قانعکننده را هم در فیلمهای خود ندارند. در همین فیلم «ملی و راههای نرفتهاش» آدمها همه یا هیولاهایی ترسناک و بیوجدان هستند یا کاریکاتورهایی احمق و بیعقل! یک طرف دخترانی حضور دارند که بیهیچ علت و زمینه مشخصی، شیفته و تسلیم مردها میشوند و آن سو هم مردانی قرار دارند که باز بدون دلیل، وحشی، سنگدل و خونریز هستند!فیلم جدید تهمینه میلانی را هم میتوان همچون بسیاری دیگر از آثار سینمای این دوران، محل متهم سازی نسل جوان دانست. به زعم این کارگردان و بسیاری از هم طیفها و همکارانش در جامعه امروز ما چیزی به نام جوان متعادل و سالم وجود ندارد! موضع کارگردان در مقابل مردان که مشخص است، اما تصورسازی او از زنان و دختران به شدت موهن و تحقیرآمیز است. به طور مثال، مشخص نیست که چرا کاراکتر اصلی فیلم (ملیحه) تا این حد در برابر همه ذلیل و ضعیف است. او آنقدر از سوی همه و اطرافیان خود آسیب میبیند که سرانجام تصمیم به خودکشی میگیرد! درواقع، از دست کارگردان فیلم خودش را میکشد که تا این حد زنان را حقیر نشان میدهد.چطور ممکن است یک دختر جوان و مدرن، آن هم در جامعه امروز ما وقتی در جلسه آشنایی پیش از ازدواج میبیند که خواستگارش، به کیف شخصی او سرک میکشد و تلفن همراه او را بازرسی میکند، هیچ واکنشی نشان نمیدهد و باز هم تن به ازدواج با چنین فردی میدهد؟ به طور طبیعی هیچ منطقی در این اتفاق وجود ندارد و اینکه در ادامه میبینیم، ملیحه با چنین مردی ازدواج میکند، با هیچ عقلی جور در نمیآید، اما چون کارگردان تصمیم خودش را گرفته و میخواهد نشان دهد که یک زن چگونه زیر ستم مرد له میشود، این روایت را پیش میبرد.تقریبا همه مسائل، اتفاقات و فعل و انفعالات این فیلم به همین ترتیب هستند. اگر بخواهیم باز هم مثال بزنیم، میتوان به برادر بزرگتر ملیحه و واکنش او به آسیب دیدن خواهرشاشاره کرد. فیلم، برادر بزرگتر را جوانی غیرتی معرفی میکند که به رفت و آمدهای خواهر خود بسیار حساس است. اما همین جوان، وقتی میبیند که خواهرش توسط شوهرش تا حد مرگ کتک خورده، هیچ واکنشی نشان نمیدهد! مگر یک فیلم تا چه حد میتواند سطحی و باسمهای باشد؟ سریالهای مبتذل و فوق عقب افتاده شبکههای ماهوارهای ترکیه هم تا این حد «ضدواقعیت» نیستند. چطور ممکن است یک فیلمساز تا این میزان از مردم و جامعه خود بیخبر باشد که نداند، یک مرد جوان که غیرتی است، اگر به رفت و آمدهای خارج از خانه خواهرش حساس است، نسبت به آسایش و امنیت خواهر خود نیز نگرانی دارد. در شرایط عادی، کدام برادری را میتوان سراغ گرفت که در مواجهه با بدن زخمی و خون آلود خواهر خود بیتفاوت بماند؟این گونه است که فیلم «ملی و راههای نرفتهاش» بجای آنکه یک فیلم آسیب شناسانه باشد، تبدیل به طنزی ناخواسته شده که مخاطب فیلم فقط میتواند به اتفاقات فیلم بخندد و دقایقی سرگرم شود و بعد هم همه چیز را فراموش کند.
آخرین اخبار، رویدادها و حواشی روز سینما، تلویزیون، بازیگران و هنرمندان ایران را در صفحهی اخبار منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران میتوانید دنبال کنید.
چنین زن ها و دختر هایی هستند...بیخ گوشتون!!که فکر میکنن بخاطر مالکیت و حس علاقه مرد مورد نظرشون چک میشن!!!میذارن به پای عشق!!!بعد همه چی خراب میشه!!فیلم خیلی خوب آسیب شناسی کرده در واقع این افراد که نمیبینن و فقط دهن باز میکنن معلوم نیست تو کدوم سیاره زندگی میکنن که خبر از جهالت بی حد و حصر جوون هامون ندارن...مشکل اینه نه چیز دیگه!
انگاری کوره خیلی چیزا رو نمیبینه