به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
فرزاد موتمن از جمله فیلمسازانی است که در طول دوران فیلمسازی اش تجربیات بسیاری را از سر گذرانده و خودش را محدود به کار کردن در یک ژانر نکرده است. با وجودی که موتمن بارها در صحبت هایش عنوان کرده که سینمای مورد علاقه اش برای فیلمسازی فیلم های تجربی مثل «صداها» و «سایه روشن» است اما هر بار تلاش می کند به سراغ ساخت فیلمی برود که تا به حال تجربه نکرده است.
موتمن در دهمین فیلم سینمایی اش داستانی کاراگاهی را که وجه اجتماعی پررنگی دارد، برای ساخت انتخاب کرده است. این فیلم در کارگردانی اثری خوش ساخت و یکدست و از بازی های خوبی هم برخوردار است. فیلم سینمایی «آخرین بار کی سحر را دیدی» مضمونی اجتماعی و یک روز را در پس ماجرای گم شدن دختری جوان به تصویر می کشد.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: مادری سراسیمه وارد کلانتری میشود و به افسر نگهبان میگوید دختر جوانش، سحر، دیشب به خانه بازنگشته است.
فریبرز عرب نیا، سیامک صفری، ژاله صامتی، آتیلا پسیانی، علیرضا ثانیفر، محمدرضا غفاری، آناهیتا درگاهی، امیرحسین فتحی، روشنک گرامی، بهاران بنیاحمدی، مجتبی سلمانی، شیوا کریمی، عمار تفتی، شبنم فرشادجو بازیگران این فیلم سینمایی هستند.
«آخرین بار کی سحر را دیدی» در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر در بخش سودای سیمرغ به رقابت با سایر فیلم های این بخش می پردازد. به بهانه نمایش این فیلم در دومین روز از برگزاری این رویداد هنری در کاخ جشنواره با موتمن گفتگویی انجام دادیم. وی در این گفتگو با اشاره به دلایل انتخاب این فیلمنامه برای ساخت، انتخاب بازیگران و خرسندی از اینکه بازیگران جوان فیلم شگفت زده اش کرده اند درباره تغییر در دکوپاژ و فیلمنامه به دلیل حضور نیافتن فریبرز عرب نیا در روزهای آخر فیلمبرداری، قضاوتی که جامعه نسبت به رفتارهای برخی از جوانان دارد و جایگاهی که این فیلم در کارنامه فیلمسازی اش پیدا می کند، صحبت کرد.
در این گفتگو با ما همراه باشید:
* بعد از تجربه فیلم «خداحافظی طولانی» به سراغ فیلمی جنایی/معمایی رفتید؛ ژانری که قبلا هم گفته بودید مورد علاقه تان است.
- البته این فیلم جنایی نیست بلکه پلیسی است و انگلیسی ها اصطلاح خوبی برایش دارند و به آن می گویند «کاف موویز» یعنی فیلم کاراگاهی. ولی در عین حال در این فیلم یک پس زمینه اجتماعی هم وجود دارد که خودم هم الان مرددم که فیلم را باید یک درام اجتماعی بدانیم که یک پس زمینه پلیسی دارد یا یک فیلم پلیسی که پس زمینه اجتماعی دارد. به نظرم البته وجه اجتماعی فیلم پررنگ تر از وجه پلیسی آن است.
این فیلمنامه را امیر عربی برای سعید عصمتی که سرمایه گذار و مجری طرح این فیلم است نوشته بوده و سعید عصمتی ساخت فیلم را به من پیشنهاد کرد. وقتی من فیلمنامه اولیه را خواندم به دلایلی از جمله پلیسی بودن اثر، علاقه مند شدم فیلم را بسازم. من تا به حال فیلم پلیسی نساخته بودم و اصولاً هر کاری که تا به حال نکرده ام، برایم جالب است. بنابراین فکر کردم بد نیست فیلم پلیسی هم بسازم. نکته دوم ریتم قصه فیلم بود. در «آخرین بار کی سحر را دیدی» کسی گم شده و همه به دنبال پیدا کردن او هستند، پس همه عجله دارند. این امر به من اجازه می داد که فیلمی با ریتم تندتر بسازم چون معمولا تاکنون فیلم هایم را با ریتم کندی ساخته ام اما این به معنای آن نیست که من اسلوبم کند است بلکه فیلمنامه ها این را از من می خواهند. من همه چیزم را از فیلمنامه می گیرم و این فیلمنامه است که به من می گوید می توانی تند و یا کند باشی.
در این فیلم من می توانستم با ریتم تندتری کار کنم و در عین حال کارهایی که در خیلی از کارهایم نکرده ام محلی از اعراب پیدا می کرد. به عنوان مثال فیلمنامه های من خیلی استیلیزه هستند و همه چیز خیلی دقیق است اما در این فیلم می توانستم به فضای واقعی تری نزدیک شوم و اجازه دهم دوربین و بازیگران همه متحرک باشند و حتی میزانسن های های اتفاقی به وجود بیاید و در همان میزانسن های اتفاقی ما نماهای پوششی را بگیریم.
فیلم به لحاظ اجتماعی دست روی نکته ای می گذارد که به نظرم برای مردم مهم است اما راستش را بخواهید این وجه از فیلم برای من اهمیت ندارد. در واقع مهم نیست حرف فیلم چیست چون نه حرف جدیدی می زند و نه مساله ای مطرح می کند که بر همه پوشیده باشد و ما بخواهیم آن را عیان کنیم ولی شاید تلنگری به مخاطب بزند چون جامعه از این منظر به آموزش بیشتری احتیاج دارد.
* نکته جالب توجهی که در فیلم وجود دارد این است که درباره سحر قضاوت نمی کند گرچه شخصیت او در طول فیلم این قابلیت را پیدا کرده که مورد قضاوت قرار گیرد. اکثر افراد نسبت به او دیدگاه منفی دارند اما کارگردان و نویسنده درباره سحر قضاوت نمی کنند و وقتی فیلم تمام می شود تماشاگران احساس نمی کنند که او دختر فاسدی بوده است.
- این روند در فیلمنامه رعایت شده است و ما بر پایه حرف مردم به این شک نمی کنیم که احتمالا سحر یک دختر فاسد است. بر خلاف حرف مردم، واقعیت چیز دیگری است و سحر تنها قربانی شرایط زندگی اش شده است. این دختر فقط کمی بلندپرواز است و اصلا بلندپروازی اش هم تنها در مقایسه با شرایط خانوادگی اش بلندپروازی به حساب می آید. او اگر در خانواده کمی مرفه تر و با سطح فرهنگی بالاتر زندگی می کرد شاید آن اتفاقات هیچگاه برایش نمی افتاد. سحر دختری است که می خواهد رشد کند اما جامعه اطرافش و شهرکی که در آن زندگی می کند این اجازه را به او نمی دهد.
* فیلم روایت دو اتفاق را به صورت موازی پی می گیرد. یکی قتل دختری روی پل مدیریت است که بعد مشخص می شود به دلیل اینکه دیر به خوابگاه رسیده و در را به رویش باز نکرده اند در خیابان دزدیده می شود و به قتل می رسد و دیگری ماجرای گم شدن سحر.
- بله درست است. ماجرای خوابگاه که واقعی است و چند سال پیش رخ داد. به این ترتیب که دختری دیر به خوابگاه می رسد و مسئول خوابگاه او را راه نمی دهد و او همان شب طعمه یک قاتل می شود. همین اتفاق و هم قتلی که روی پل مدیریت رخ داد، واقعی هستند. البته واقعاً فیلم ربطی به قتل پل مدیریت ندارد و تنها مکان وقوع این حادثه در پل مدیریت است که تلنگری باشد برای مخاطبان تا بدانند چنین اتفاق های در حال رخ داده است. من اصرار داشتم که حتما لوکیشن صحنه قتل در پل مدیریت باشد تا در حد یک تلنگر هم که شده مخاطب را متوجه اتفاقاتی که در جامعه در حال افتادن است، کند.
ما ۵ شب روی پل مدیریت فیلمبرداری داشتیم و خیلی هم اذیت شدیم چون تا ساعت ۱۲:۳۰ نمی توان آنجا فیلمبرداری کرد. از ساعت یک تا ۴ کمی آنجا خلوت می شود و ما فقط ۳ ساعت وقت داشتیم فیلمبرداری کنیم و سرمای شدید کار را برایمان سخت می کرد. از این ۵ شب، یک شب هم شهرداری وقتمان را گرفت اما خیلی خوشحالم که در این صحنه دو تا از دانشجویانم بازی کردند. مجتبی سلمانی و شیدا کریمی هنرجویان من در کارگاه آزاد بازیگری بودند و این فیلم اولین حضور شیدا کریمی به حساب می آید. خیلی خوشحالم که دانشجویانم را می آوردم و از آنها در نقش های کوچک بازی می گیرم.
* در کارگردانی و دکوپاژ فیلم نگاهی هم به فیلم های کلاسیک کاراگاهی داشتید یا خیر. چون در این فیلم ما با یک کارگاه ایرانی با پوشش و شخصیتی کاملاً ایرانی روبرو هستیم.
- خوشحالم که شما کاراگاه فیلم را کاراگاهی ایرانی دیدید چون هدف ما هم در طراحی شخصیت فیلم همین بوده است. لباس فریبرز عرب نیا در فیلم کاملا عین لباس کارمندان آگاهی طراحی شده است. فیلم واقعا تحت تاثیر فیلم های پلیسی آمریکایی نیست البته ممکن است در جاهایی شباهتی به فیلم «قتل در صفحه اول» مارکو بلوکیو که متعلق به اوایل دهه ۷۰ است، داشته باشد و به آن اثر نزدیک باشد.
این فیلم یک اثر پلیسی است که تماما در یک تحریریه روزنامه می گذرد و کاراکتر اصلی خبرنگاری است که اتفاقی را دنبال می کند. این فیلم یکی از فیلم های پلیسی مورد علاقه من است اما ویژگی های ظاهری فیلم های پلیسی مثل تعقیب و گریز و تیراندازی و شلیک را ندارد و مخاطب با یک خبرنگار همراه می شود. فیلم «آخرین بار کی سحر را دیدی» شاید به این فیلم بیشتر نزدیک باشد. البته ما در ساخت این فیلم مشاور پلیس داشتیم. جناب سرهنگ شیخ زاده کنار ما بود که در جزئیات کمک های زیادی به ما می کرد.
* فکر می کنید در دنیای واقعی گم شدن یک دختر به این سرعت توسط پلیس پیگیری می شود؟
- با خود سرهنگ شیخ زاده که صحبت می کردیم به ما می گفت که اکثر قتل ها ظرف مدت ۴۸ ساعت پیگیری و شناسایی می شود و این امر هم دلیل دارد. چون ما در ایران سازمان های جنایت کار حرفه ای مثل مافیا و یاکوزا نداریم و جنایتکاران حرفه ای کاربلد قتل انجام نمی دهند. متاسفانه قتل ها به دست خود ما انجام می شود. قتل ها یا به خاطر اختلافات مالی و اقتصادی یا مسائل اخلاقی، جنسی و ناموسی اتفاق می افتد. بنابراین این قتل ها چون توسط افراد غیرحرفه ای صورت می گیرد سریع هم لو می رود چون این آدم ها از خودشان ردپا به جا میگذارند.
به همین دلیل در این مملکت بهتر است آدم نکشی چون زود گیر می افتی.(با خنده) من خیلی ها را در زندگی دوست دارم بکشم ولی به همین دلیل دنبالش نرفتم. البته در خیالم تا به حال خیلی ها را کشته ام.
* بعد از اینکه فریبرز عرب نیا با پروژه به مشکل برخورد کرد برای ادامه کار چه تمهیدی اندیشیدید. انگار مجبور به تغییر دکوپاژ و فیلمنامه در دو سه سکانس باقی مانده شده اید؟
- بعد از اینکه آقای عرب نیا کارش را ناتمام گذاشت و رفت ما سه تا از صحنه هایمان زخمی شد. یک از صحنه ها را همان شبی فیلمبرداری می کردیم که من از ابتدای شب می دانستم عرب نیا می خواهد دبه کند و برود بنابراین دکوپاژ صحنه را تغییر دادم تا رفتنش لطمه ای به صحنه نزند. دو صحنه بعدی را امیر عربی بازنویسی کرد و به شکلی فیلمبرداری شد که عرب نیا در آن صحنه ها حضور نداشته باشد و به این شکل مساله ها حل شد.
* ظاهر عرب نیا با وجودی که نسبت به سال های گذشته متناسب نیست و به اصطلاح روی فرم قرار ندارد، اما مناسب شخصیت کاراگاه در فیلم است.
- درست است چون چاقی فریبرز عرب نیا به نفع ما در فیلم تمام شد زمانی که او برای فیلمبرداری آمد به من گفت که قبل از شروع فیلم برای دو سه هفته می خواهد به آمریکا برود و در آنجا وزنش را کم می کند. من گفتم نه لطفا خود را لاغر نکن چون چاقی ات به نفع شخصیت فیلم است چون ما که در ایران پلیس لاغر نداریم. در نتیجه درست نیست که در این فیلم هم پلیسمان مایکل داگلاس باشد. من البته حتی به فرهاد اصلانی هم در این نقش فکر کرده بودم اما فرهاد اصلانی معتقد بود که بهتر است فیلم را به سمت ملودرام ببریم در حالی که حُسن فیلم به این بود که فیلمی پلیسی باشد.
* زوج ژاله صامتی و سیامک صفری هم به عنوان پدر و مادر سحر خوب از کار درآمده است. درباره پروسه انتخاب بقیه بازیگران هم صحبت می کنید؟
- پروسه انتخاب بازیگران این فیلم برای من خیلی هیجان انگیز بود چون از طرفی برای نقش سعید، طاهره و پرویز نیازمند بازیگران با تجربه و استخوان دار بودیم که در نهایت فریبرز عرب نیا، سیامک صفری و ژاله صامتی انتخاب شدند. از طرف دیگر بازیگر نقش یحیی دستیار کاراگاه را داشتیم که باید بازیگر میانسالی که هنوز جوان است نقشش را ایفا می کرد. خوشبختانه این شانس به من رو کرد که با علیرضا ثانی فر کار کنم. او بسیار بازیگر خوبی است. علیرضا ثانی فر از دهه ۷۰ وارد سینما شد و در فیلم های «شراره» و «اتانازی» بازی های خوبی ارایه داد. من حتی برای اولین فیلمم «هفت پرده» هم به او فکر کرده بودم اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که تیپش مناسب نقش هایی که من در فیلم دارم، نیست.
ثانی فر با وجودی که بازیگر خوبی بود اما شاید به این دلیل که مناسب نقش های اول نبود، زیاد مورد توجه قرار نگرفت. به همین دلیل سال ها از ایران دور شد اما امسال علاوه بر فیلم «آخرین بار کی سحر را دیدی» در فیلم «پل خواب» اکتای براهنی هم بازی کرده است. من از بازی اش خیلی راضی بودم و خانم ایپکچی تدوینگر کار به من گفت که پلان های ثانی فر را راحت تر از هر کس دیگری قطع می کند چون بازی اش خیلی به اندازه است و به تدوینگر جای کات می دهد. بنابراین خیلی خوشحالم که با ثانی فر کار کردم. اصلا انگار تازه او را پیدا کردم به همین دلیل امیدوارم اگر عمری بود و فیلم دیگری ساختم بتوانم باز با ثانی فر کار کنم. بازیگر محبوب من در این فیلم ثانی فر است.
در کنار چنین بازیگرانی ما تعدادی هم جوان داشتیم. محمدرضا غفاری، روشنک گرامی، امیرحسین فتحی، سحر عبدالهی، بهاران بنی احمدی، شبنم فرشادجو که همکاری با آنها هم برای من بسیار خوب بود و یکی دو تا از آنها من را غافلگیر کردند. روشنگ گرامی که نقش کوتاهی در فیلم داشت و اساسا هم از پشت سر و سه رخ در فیلم دیده می شود یکی این غافلگیری ها بود. ما از حضور او واقعا در فیلم انرژی گرفتیم.
امیرحسین فتحی هم در نقش سهراب بسیار خوب بود. امیرحسین فتحی آمد و برای بازی در فیلم تست داد و من یکی از سکانس های کلیدی را روبرویش گذاشتم و گفتم بخوان. او این صحنه را آنقدر خوب بازی کرد که من همان موقع انتخابش کردم و با او قرارداد بستم. اتفاقی که افتاد این بود که او خودش را معرفی نکرد و فقط گفت من امیرحسین فتحی هستم. بعد از اینکه انتخابش کردم آقای حسن فتحی با من تماس گرفت و گفت خواستم تشکر کنم چون پسری را که انتخاب کردید، پسر من است. امیرحسین فتحی را الان در سریال شهرزاد هم می بینید. او در مواجهه با ما خیلی حرفه ای برخورد کرد و نام پدرش را به زبان نیاورد.
*سیامک صفری هم بازی بسیار خوبی دارد و از کاراکتری که در تئاتر از او سراغ داریم کاملاً فاصله گرفته است. صفری در این فیلم یک پدر مستاصل است که روابطش با همسرش و دغدغه هایی که نسبت به سحر دخترش دارد جا افتاده و پخته از کار درآمده است.
- جالب این است که من قبلاً هیچ فیلمی از سیامک صفری ندیده بودم. من خیلی کم به تئاتر می روم و باید یک آدم سمج بیاید من را از خانه بیرون بکشد، سوار ماشین کند و به تئاتر ببرد چون آنقدر گرفتاری دارم که فرصت نمی کنم به تئاتر بروم. من فقط پارسال در اختتامیه فیلم فجر دیدم آقایی کنار هومن سیدی نشسته است. پرسیدم که او کیست که به من گفتند او سیامک صفری است و بازیگر خیلی خوبی هم هست همین. وقتی قرار شد فیلم «آخرین بار کی سحر را دیدی» را کار کنم احساس کردم او می تواند پدر سحر باشد.
وقتی سیامک صفری وارد دفتر شد اصلا نیازی نبود که مثلا من از او بخواهم فیلم یکی از تئاترهایش را به من نشان دهد چون او کاملا یک آرتیست بود. بعضی از بازیگران نیاز به تست دادن ندارد، از در که وارد می شوند انگار خود نقش هستند. سیامک صفری از وقتی وارد شد و نشست نشان داد که واقعا آرتیست است.
* شما در فیلم تا آخر داستان، سحر را به مخاطب نشان نمی دهید اما در سکانس پایانی مخاطب با سحر روبرو می شود و در صحنه ای که سحر سوار ماشین است داستانی هم برایش طراحی شده و مخاطب می بیند شاید او از کاری که می خواهد انجام دهد، پشیمان شده است. حضور سحر در انتهای فیلم باعث می شود تصوری که ممکن است مخاطب در طول اثر نسبت به شخصیت او پیدا کرده باشد از بین برود و ببیند که او دختر معصومی است.
- هدف ما هم همین بود. در اینجا تماشاگر می بیند که سحر یک دختر معمولی است که فقط همه پشت سرش حرف می زنند.
* در نهایت می خواستید سحر را تبرئه کنید؟
- به هر حال به لحاظ فکر اجتماعی که پشت فیلم مستتر است ما باید یک جایی به تماشاگر ضربه ای را می زدیم. به نظرم درست بود که سحر را در پایان فیلم دیدیم. خود من صحنه پیاده شدن سحر از ماشین را خیلی دوست دارم. زمانی که می بینیم او به تاریکی می رود انگار قلب آدم می خواهد از سینه اش بیرون بیاید چون می دانیم چه سرنوشتی در انتظارش است. در نهایت هم ایده بازگشت کسری به صحنه اول فیلم و گذشتن از جلو آن دختر را خیلی دوست دارم چون به این شکل ما با یک ساختار دایره شکل مواجه می شویم و در واقع پرانتز بسته می شود.
سکانسی که سحر و کسری در ماشین هستند در فیلمنامه به این شکل نبود. آنها در فیلمنامه خیلی جدی با هم حرف می زدند اما من معتقد بودم که نباید به این شکل باشد و حال و هوای این صحنه باید باحال باشد چون ما می دانیم که اینها از صبح پیکنیک بودند. بازی کردند، کباب خوردند و بهشان خوش گذشته است پس وقتی در انتهای شب آنها را کنار هم می بینیم باید تاثیر روز خوبی که داشته اند در این صحنه احساس شود. به همین دلیل ایده آواز خواندن به ذهنم رسید و قرار شد ترانه ای را که روشنک گرامی و محمدرضا غفاری هر دو دوستش داشته باشند بخوانند که هر دو آنها ترانه Dance me لئوناردکوهن را انتخاب کردند.
ایده استفاده دو تا ساعت که یکی به وقت ایران و دیگری به وقت سیدنی باشد هم متعلق به خود روشنک گرامی بود. یک روز قبل از فیلمبرداری او به دفتر آمد در حالی که دو تا ساعت به دستش بسته بود. وقتی پرسیدم این دو ساعت برای چیست، گفت یکی از آنها به وقت سیدنی است. این ایده در ذهن من ماند و شب فیلمبرداری از او خواستم که هر دو ساعتش را به دست ببندد.
*آقای موتمن از نظر خودتان فیلم «آخرین بار کی سحر را دیدی» چه جایگاهی در کارنامه فیلمسازی تان دارد.
ـ من اصولا وجه تجربی کارنامه ام را که شامل فیلم هایی مثل «سایه روشن» و «صداها» می شود، بیشتر دوست دارم. این دو فیلم، آثار محبوب من در میان کارنامه ام هستند. «آخرین بار کی سحر را دیدی» فیلم تجربی نیست بلکه فیلمی هیجان انگیز و قصه گو برای مخاطب عادی است اما در عین حال این به معنی آن نیست که فیلم را دوست ندارم بلکه ویژگی هایی در این فیلم است که باعث شده خیلی هم آن را دوست داشته باشم.
به عنوان نمونه عناصری مثل ریتم تند، دوربین روی دست، قاب های بریده و نصفه نیمه، فضای عصبی، مهاجم و متشنج و... المان هایی بود که تا به حال در فیلم های دیگرم مورد استفاده قرار نداده بودم. همچنین مجموعه بازیگران خیلی خوبی داشتم و شخصا بازیگران جوان فیلم را خیلی دوست دارم. می دانم که اکثر بحث ها روی حضور فریبرز عرب نیا، سیامک صفری و ژاله صامتی خواهد بود که البته برایم محترم هستند و بازی های خوبی هم ارایه دادند اما من شخصا روشنک گرامی و امیرحسین فتحی برایم نوعی کشف و شگفتی بودند. همینطور موسیقی فیلم هم که توسط بابک میرزاخوانی ساخته شده برایم خیلی خوشایند بود. حتی ترانه آخر فیلم را هم خود او خوانده که برایم جذاب است.
گفتگو از آروین موذن زاده