به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
به گزارش منظوم؛ مرجع سینما و تلویزیون ایران، برخی از مهمترین اخبار سینما و تلویزیون را در ادامه بخوانید.
تمجید یک روزنامه نگار از کتاب صابر ابر
مریم شعبانی، روزنامه نگار در تمجید از کتاب صابر ابر (هفته خانه آن ورتر) در اینستاگرام خود نوشت:
من صابر اَبَر را زیاد نمیشناسم؛ یعنی یکبار هم ندیدمش. از بد حادثه اهل فیلم و سینما هم نیستم تا بگویم که دوستش داشتم یا دوستش نداشتم. میخواهم بگویم نگاهم به او همیشه خنثی بوده پس قرارم جانبداری از او نیست. اما میخواهم جانب کار تازهاش را بگیرم.
میخواهم بپرسم چند نفر از لشگرِ انبوه غرزنانِ همیشهی فضای مجازی بلد بودند کاری که صابر اَبَر کرده را بکنند؟ هیچ نفرشان!
خانمها و آقایانِ غُرزنِ ایرادگیر! کاری که صابر اَبَر کرده یک منبعِ مهم تاریخ اجتماعی ماست. این کار قرار است بماند برای نسلهای بعد.
این کتاب (تا هفت خانه آنورتر) چه اَبَر به آن فکر کرده بوده یا نه، یک منبع است برای مطالعات زندگیِ روزمرهی ما. قبول کنید که نشستن پایِ سفرهی غذا و سفرهی دلِ صد مادربزرگِ ایرانی و روایت آن کار بزرگی است. قیمت ندارد این کار.
اصلا هنرِ اندیشیدن قیمت ندارد که شما غرزنانِ همیشه در صحنه حاضر، حالا شروع کردهاید به کوبیدنِ اَبَر که دارد گرانفروشی میکند. کدام گرانفروشی؟ از قیمتِ کاغذ گلاسه و چاپ خبر دارید؟
اصلا شما خودتان آستین بالا بزنید، فکر کنید، اثر ماندگار خلق کنید و بعد رایگان بدهید به خلقِ خدا. شما اگر توانِ فکر و عمل دارید ثواب کنید اما کارِ دیگری را بیارج نکنید
پ.ن: همهی ناب بودن کتاب «تا هفت خانه آنورتر» یک طرف، نامگذاریاش هم یک طرفِ دیگر. عطرِ ناب آشپزخانهی مادربزرگ را با خودش دارد این نام
«گشت پلیس» ۷ قسمتی شد
سریال «گشت پلیس» به کارگردانی مهرداد خوشبخت و تهیه کنندگی سعید پروینی که مدتی است کار تصویربرداری خود را به اتمام رسانده این روزها در حال انجام مراحل فنی خود است.
سعید پروینی در خصوص آخرین وضعیت مراحل فنی این سریال به «صبا» گفت: هم اکنون در حال حاضر مراحل فنی این کار را به صورت همزمان انجام میشود که کار تدوین را مهدی جودی، صداگذاری را امین شریفی و آهنگسازی را بهنود یخچالی انجام میدهند.
پروینی در خصوص عدم حضور برخی اسامی که ابتدا به عنوان بازیگر این کار مطرح شده بودند ادامه داد : ابتدا این سریال در ۱۳ قسمت طراحی شده بود اما با توجه به شرایط مالی سازمان صداوسیما و معاونت اجتماعی ناجا تصمیم گرفته شد که این سریال در ۷ قسمت ساخته شود و بالطبع این اتفاق باعث کم شدن تعداد بازیگران این مجموعه شد و این که ادامه داشته باشد یا نه منوط به تصمیم مدیران سیمافیلم و ناجی هنر است.
وی در مورد زمان پخش «گشت پلیس» افزود : این سریال طبق آنچه که اعلام شده است در مهرماه و در هفته ناجا در هفت قسمت به روی آنتن تلویزیون خواهد رفت.
گفتنی است ؛ سریال «گشت پلیس» به کارگردانی مهرداد خوشبخت است . این سریال داستان چهار مامور نیروی انتظامی است که به فواصل مختلف درگیر عملیاتهای شهری میشوند. فرهاد قائمیان، برزو ارجمند، امیررضا دلاوری و رضا کریمی ترکیب اصلی بازیگران سریال "گشت پلیس" را تشکیل میدهند.
وقتی مخلملباف نگذاشت «بچه های آسمان» اسکار بگیرد!!
آنچه در گزارش رسمی بنیاد سینمایی فارابی درباره فرآیند معرفی فیلم «گبه» به آکادمی اسکار در سال ۷۶ ثبتشده پشت پردهای دارد که پیش از این بهروز افخمی روایتی جالب از آن ارایه کرده بود.
بنیاد سینمایی فارابی روز شنبه ۲۴ شهریور در گزارشی مشروح به بازخوانی ۲۴ دوره عملکرد هیات انتخاب نماینده رسمی سینمای ایران به آکادمی اسکار پرداخت تا پاسخ منتقدانی را دهد که معتقد به لزوم غیردولتی شدن این انتخاب همواره پرحاشیه هستند.
فارغ از متن قابل تامل این گزارش درباره حضور چهرههای مطرح سینمایی در دورههای مختلف و نقش هریک در معرفی نمایندگان سینمای ایران به آکادمی اسکار، یکی از توضیحات قابل تامل درج شده در این گزارش مربوط به سال ۷۶ است؛ سالی که فیلم سینمایی «گبه» به کارگردانی محسن مخملباف به نمایندگی ایران به آکادمی اسکار معرفی شد و حالا بنیاد سینمایی فارابی در گزارش رسمی خود بدون اشاره به اعضای وقت هیات انتخاب نماینده سینمای ایران به این توضیح بسنده کرده است که «خارج از روال کمیته - اخذ فرمها توسط فیلمساز برای بررسی، برگزاری جلسهای در خانه سینما و اقدام مستقیم از طریق آن نهاد که در نتیجه هیچ مدرک موثقی از نحوه معرفی در سوابق موجود نیست.»
طبق این توضیح فارابی، آنچه در این دوره برای انتخاب نماینده سینمای ایران گذشته در هالهای از ابهام قرار داد و مدرک موثقی هم درباره آن در دست نیست.
بهروز افخمی اما هفت سال پیش و در گفتگویی مشروح با ماهنامه «نسیم بیداری» روایتی قابل تامل درباره پشتپرده این انتخاب عجیب ارایه کرد که حالا و به بهانه انتشار گزارش رسمی بنیاد سینمایی فارابی بازخوانی آن خالی از لطف نیست.
افخمی در آن گفتگو ضمن اشاره به واکنش بهشدت منفی مخملباف به فیلم «عروس» به این نکته میپردازد که «مخملباف اساسا در تمام سالهایی که در سینمای ایران حضور داشت نسبت به همه فیلمسازان دیگر حسادت داشت و هر کار میتوانست برای عقب نگه داشتن دیگران میکرد. فرق هم نمیکرد من باشم یا مهرجویی.»
کارگردان فیلم سینمایی «عروس» سپس بهعنوان شاهد مثال و در پاسخ به اینکه «رفتارهای مخملباف حسادت شخصی بود یا از منظر ایدئولوژیک چنین رفتاری داشت؟» گفت: «(مخملباف) آدم حسودی بود اما شکل ایدئولوژیک به کارهایش میداد. رفتارش در برابر فیلم «اجارهنشینها» و تهدید به ترور مهرجویی را بسیاری شنیدهاند اما احتمالاً کمتر شنیده باشند کسی که باعث شد «بچههای آسمان» مجیدی اسکار را از دست بدهد محسن مخملباف بود.»
افخمی در ادامه اینگونه به بازخوانی آنچه در فرآیند معرفی فیلم «گبه» به آکادمی اسکار در سال ۷۶ گذشت، پرداخت: «فیلم مجیدی یکسال پیش از آنکه به اسکار معرفی شود میتوانست نماینده ایران باشد و اتفاقاً هیچ رقیب قدری هم نداشت و اگر معرفی میشد همه میدانستند شانس بسیار بالایی برای کسب اسکار دارد. مخملباف اما با یک حرکت کودتایی فرمهایی را که مختص معرفی فیلم به آکادمی اسکار است از وزارت ارشاد خارج کرد و با سیدمحمد خاتمی و چند نفر دیگر در ریاست جمهوری جلسه فوری گذاشت و فیلم «گبه» را به آکادمی معرفی کرد و وقتی که ارزیابان ارشاد متوجه این اتفاق شدند دیگر کاری از دستشان برنمیآمد چراکه اگر میگفتند این فیلم نماینده ایران نیست تلقی آنجا این خواهد بود که دولت فیلم «گبه» را ممنوع کرده و وضع برای «بچههای آسمان» خیلی بد میشد.
این خرابکاری اتفاق افتاده بود. تنها کاری که بهشتی (معاون وقت امور سینمایی) توانست انجام دهد این بود که فیلم را اکران نکند تا بتواند سال آینده نماینده ایران باشد سالی که رقیبان قدری مثل روبرتو بنینی با آن فیلم پرخرج با موضوع هولوکاست به اسکار معرفی شده بود و شانس هر فیلم دیگری حتی «بچههای آسمان» به صفر رسیده بود. مخملباف در تمام سالهای حضورش در ایران از یک طرف فیلمهای مزخرف ساخت و از طرف دیگر سعی کرد جلوی موفقیت دیگران را هم بگیرد.»
طعنه رضا رشیدپور و سعید سهیلی به مدیرانی که درصد جانبازیشان تغییر می کند!
رضا رشیدپور در کنایه ای به برخی از مدیرهای بازنشسته که به دنبال افزایش یا گرفتن درصد بالای جانبازی برای ماندن در صندلی ریاست خود هستند نوشت:
«جانبازها تشنه ی درصد نیستند ولی کاسبها چرا. خجالت بکشید و صندلیهایتان را رها کنید.»
سعید سهیلی
سعید سهیلی کارگردان سینمای ایران تصویری از شرایط یک جانباز را در اینستاگرام منتشر کرد و نوشت: «بعضی از مسئولین از ترس بازنشسته شدن به دنبال بالا بردن درصد جانبازی خویش هستند. ای کاش به جای اینکار درصد فهم و شعور خود را بالا ببرند، در ضمن این عکس تزئینی نیست، برای آنست که وجدان بعضی ها تکان بخورد، کمی ... اندکی ... درصدی، اگر هنوز غیرتی باقیست، ذره ای ... مثقالی ... درصدی»
حسن پورشیرازی هم به «قسم» پیوست
جلیل شعبانی تهیه کننده فیلم سینمایی «قسم» به کارگردانی محسن تنابنده درباره آخرین وضعیت این اثر گفت: پس از پیوستن مهناز افشار و سعید آقاخانی به این پروژه، به تازگی حضور حسن پورشیرازی نیز قطعی شده است.
وی افزود: در نظر داریم اوایل مهرماه «قسم» را کلید زده و برای حضور در سی و هفتمین جشنواره ملی فیلم فجر آماده کنیم.
به گفته شعبانی، این فیلم که قصه ای اجتماعی دارد در تهران و اطراف تهران فیلمبرداری می شود.
این تهیه کننده در پایان درباره دیگر اثرش با عنوان «سوتفاهم» به کارگردانی احمدرضا معتمدی اظهار کرد: در نظر داریم این فیلم را بعد از محرم و صفر به نمایش بگذاریم.
حمله تند علی کریمی به عادل فردوسی پور و محمدحسین میثاقی
در برنامه نود آیتمی از بازی ملوان بندر انزلی و سپیدرود رشت پخش شد که علی کریمی سرمربی سپیدرود را حسابی عصبانی کرده است. در این آیتم مشخص شد که هواداران سپیدرود با سنگ ملوانی ها را زده اند.
علی کریمی سرمربی سپیدرود در پستی اینستاگرامی به عادل فردوسی پور و محمدحسین میثاقی حمله کرد و نوشت:
«اقای فتاحی چرا ساکتی!!؟؟جالبه کسی که میخواد این فوتبال رو درست کنه !!مجری تلویزیونی که به مسئول برگزاری سازمان لیگ زنگ میزنه میگه قرعه جنجالی بیرون بیاره!!!!نوچه های کیروش ، این تیم بی کس و کار نیست، فکر نکنید هر غلطی دلتون میخواد توی فوتبال ، میتونید بکنید!از بازی بعد بهتون نشون میدم که چه خبره!
شما و رفقاتون رو یه کاری میکنم از این فوتبال ، فرار کنید
شما برید فعلاً قرارداداد دلاله رو ببندید ، بعدش بیاین از فوتبال حرف برنید.
از امروز یه تنه جلوی تو و داردستت در فدراسیون ( فدراسیون جانبازان فوتبال)
( البته جانبازان واقعی این مردم جایگاه ویژه دارن و خواهند داشت و حیف که یه سریا از اسم جانباز برای منافع شخصی سوء استفاده کند )وایسادم تا روزی که شخصاً از مردم شهر رشت به خاطر این برنامه عذر خواهی کنید!!جرات داری باز میکروفونت رو بیار جلوی من»
دومین تیتراژ کاوه آفاق برای تلویزیون
ابوالفضل صفری تهیه کننده «مرگ خاموش» از توافقات اولیه با کاوه آفاق خبر داد.
تصویربرداری سریال «مرگ خاموش» به کارگردانی احمد معظمی و تهیه کنندگی ابوالفضل صفری اینروزها در حال انجام است.
ابوالفضل صفری تهیه کننده اینسریال در خصوص این سریال به «صبا» گفت: در حال حاضر تصویربرداری در حال انجام است و بر اساس صحبت های اولیه کاوه آفاق قرار است خواننده تیتراژ اینسریال باشد. کاوه افاق پیش از این تیتراژ سریال سارق روح را نیز خوانده بود و به دلیل استقبال مخاطبان این سریال نیز با صدای او پخش خواهد شد.
گفتنی است ؛ سریال (مرگخاموش) با موضوع مسائل امنیتی و مواد مخدر است که با یک گروه امنیتی به حل مسائل اتفاق افتاده در جریان سریال میپردازند و بازیگرانی مثل : سعید راد، حمید عطایی، علیرضا جلالی تبار، سامیه لک، رویا میر علمی ، ستاره اسکندری ، رضا مولایی و ...تا به حال در برابر دوربین احمد معظمی به ایفای نقش پرداخته اند.
واکنش مهناز افشار به گریه یک کودک در عزاداری
مهناز افشار درباره ویدئویی که در فضایی باعث انتقاد کاربران از نحوه روضه خوانی و عزاداری یک روحانی در حالیکه بچه ای در بغلش گریه می کند، شده است، در توئیتر خود ابراز ناراحتی کرد و نوشت:
«شمارو نمیدونم اما من به عنوان یک انسان و بعد یک مادر قلبم درد گرفت.
شما نه تنها مهر حسین رو در دل این بچه نکاشتید بلکه تلخ ترین خاطره رو براش به یادگار گذاشتید.
کاش نکنین کاش خودتون با دست خودتون ایمان و عشق رو بر باد ندید.
کاش:(»
واکنش مهراوه شریفی نیا و امیر ژوله به برد پرسپولیس و صعود به نیمه نهایی
مهراوه شریفینیا یکی از پستهای اینستاگرامش را به تصویری کاملا قرمز اختصاص داد و نوشت: «چه لذتبخش بود دیدن این بازی. این برد شیرین رو به همهی پرسپولیسیهای عزیز تبریک میگم. به عنوان یک پرسپولیسی متعصب امیدوارم استقلال هم امشب شگفتی خلق کنه.»
امیر مهدی ژوله
پس از برد پرسپولیس مقابل الدحیل، امیرمهدی ژوله در اینستاگرام نوشت: «وقتی بغض بیفکریهای طارمی و بیمهریهای کیروش و همه تلخکامیهای این روزها یکجا میشکند.
زنده باد بچه ها! زنده باد برانکو! چقدر چسبید.»
تصویر جالب مهران غفوریان و طناز طباطبایی در کنار هم
عبدالرضا کاهانی تصویری از فیلم سینمایی «ارادتمند نازنین بهاره تینا» در اینستاگرام منتشر کرد. در این تصویر طناز طباطبایی و مهران غفوریان حضور دارند.
واکنش احسان علیخانی به صحبت های آزیتا لاچینی در «هزار داستان»
احسان علیخانی به یکی از برنامههای «هزارداستان» که با حضور آزیتا لاچینی (بازیگر و دوبلور) برگزار شد، واکنش نشان داد و نوشت: «سلام رفقا، گفت و گوی سرکار خانم آزیتا لاچینی (بازیگر و دوبلور) در برنامه هزار داستانُ دیدم، بسیار عمیق و تکان دهنده بود.
روایت صادقانه زندگی پر فرار و نشیب این بانو در هشتاد سالگی از زندگیشون و این حجم شگفتانگیز از پذیرش و صبر در برابر بیرحمی زندگی و این همه باور و امید در دل ایشان که برای امثال من غیرقابل تصوره این اراده برای پذیرفتن، عبور کردن و دوباره ساختن، به احترام ایشان باید کلاه از سر برداشت و تمام قد در برابر این بانوی با وقار و متین سرزمینم، این هنرمند گرانقدر ایستاد.
ممنون از بچههای هزارداستان برای روایت این قصه تاثیر گذار در روزگارِ نامردی، پیشنهاد میکنم این گفت و گو رو پیدا کنید و کامل ببینید.»
آزیتا لاچینی در این گفت و گو حقایق جالب و غم انگیزی از زندگی خود بیان کرده بود:
لاچینی در این برنامه درباره مرگ دو فرزند و هر سه همسر و ابتلایش به بیماری سرطان صحبت و قصه روزهای سخت زندگی اش را روایت کرد. گفت وگوی او در این برنامه مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت و اشک دنیا مدنی مجری را هم درآورد. این گفت وگو در شبکههای اجتماعی نیز بازتاب یافت و جالب آن که بسیاری از مخاطبان به شباهت این برنامه با حضور پرستو صالحی در «ماه عسل» اشاره کردند.
آنچه در ادامه میخوانید گفت و گویی با «آزیتا لاچینی» است که به تازگی منتشر شده است:
خیابانها و اتوبانها را پشت سر میگذارم تا به محدوده سعادت آباد میرسم. اینجا خانه زنی است که فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» را بازی کرده است: «آزیتا لاچینی»، بازیگری که سال هاست دیگر تیتر نخست اخبار هنری و سینمایی نیست و کمتر کسی از او خبر میگیرد؛ حتی همکاران قدیمیاش. او سال هاست که به تنهایی زندگی میکند، ولی همیشه بساط چای خوش عطرش به راه است؛ مثل همه مادرها.
از اینکه زنگ در خانه ام را یک خبرنگار زد تعجب کردم، این روزها دیگر کسی سراغی از من نمیگیرد. حال و روز خوبی ندارم. نه میتوانم بنشینم نه راه بروم، اما خاطره هایم را دوست دارم. حافظه ام در زنده نگه داشتن خاطرات خوب است. حالا که قرار شده درباره امروز و دیروزم حرف بزنیم بهتر است داستان زندگی ام را از ۱۱ سالگی آغاز کنم؛ آخر این سنی بود که در آن ازدواج کردم.
۶۴ سال پیش
۱۱ ساله بودم که ازدواج کردم، ۶۴ سال پیش. خیلی زود هم بچه دار شدم یعنی ۱۳ ساله بودم که فرزند اولم متولد شد. فکر میکنم سال ۱۳۲۰ بود. دخترم هم در ۱۴ سالگی ازدواج کرد. چهار نوه برای من آورده و خودش پنج نوه دارد (می خندد) من نوه ۴۴ ساله و نتیجه ۲۳ ساله دارم.
بعد از دختر اول، صاحب فرزند پسری به نام حبیب شدم. یک روز دیدم حال و اوضاع خوبی ندارد، نه دکتری در نزدیکیمان بود و نه بیمارستانهای امروزی بود. تا بیایم به خودم بجنبم حبیب را از دست دادم. دو سالش بود. باورم نمیشد به این زودی پسرم را از دست بدهم، اما خب خدا خودش زندگی حبیب را به من هدیه داده بود و خودش حبیب را گرفت. هنوز داغ حبیب از یاد و دلم نرفته بود که همسرم هم در ۲۷ سالگی فوت کرد. ۱۴ ساله بودم که بیوه شدم؛ آن هم با یک فرزند.
پس از فوت شوهرم، مسئولیت زندگی و تربیت دخترم روی دوش من افتاد. زنی ۱۴ ساله. نمیدانید بیوه شدن در ۱۴ سالگی چقدر میتواند سخت و دردناک باشد. خجالت میکشیدم مادر و پدرم اشک هایم را ببینند، به همین خاطر شبها هق هق میزدم زیر گریه، آن روزها بار سختی روی دوشم بود.
نام همسرم را روی خودم گذاشتم
سال ۱۳۳۴ بود که با آقای لاچینی در موسسه زبان آشنا شدم. من شاگرد بودم و ایشان استاد. ازدواج با استاد زبان، پنج فرزند دیگر هدیه ام کرد. جالب است بدانید آقای لاچینی بود که مرا وارد حیطه بازیگری کرد. فامیلی اصلی من نیکنام بود، ولی ترجیح دادم همه لاچینی صدایم بزنند. چهار پسر و یک دختر از آقای لاچینی برایم به یادگار ماندند. اولین فرزندم در ازدواج دومم پسری به نام محمد علی است که در ۱۹ سالگی ازدواج کرد و یک دختر به نام سارا دارد که در دانشگاه سوربن فرانسه درس میخواند.
۴ سال بی رحم.
اما پسرم محمدعلی بر سر تزریق یک آمپول انسولین به کما رفت، هنوز هم آن شب را که این اتفاق رخ داد خوب یادم است. ساعت نه شب بود که به خانه رسیدیم، دیدم کاری از دستمان برنمی آید. در وضعیت بدی قرار داشت، محمد علی چهار سال در کما ماند. خانهای روبروی بیمارستانش برای زندگی گرفتم. روبروی بیمارستان جم. تمام وسایل بهداشتی و بیمارستانی را خریدم و خانه را ایزوله کردم تا دکترها اذیت نشوند و به راحتی بتوانند به او برسند.
ریه اش هم مشکل داشت و گهگاه تنگی نفسش بیشتر اذیتش میکرد. امانتی خدا بود. باید برایش کم نمیگذاشتم. پس از چهار سال کمای کمرشکن و چهارسال تلاش برای تک تک نفس هایش، از دستش دادم. هر کاری که از دستم برآمد برایش کردم، زنده نماند، اما من هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشدم.
سنگینی بیماری محمدعلی و چهار سال انتظار برای بهبود و بالاخره مرگش فشار عصبی زیادی به من وارد کرد. به خاطر همین فشار عصبی، بدنم دچار مشکل شد، اما باز هم خدا را شکر میکنم. قبل از مصاحبه با شما داشتم به این فکر میکردم که قرار است برای یک مصاحبه باز خاطرات گذشته ام تکرار شود، خاطراتی که برخی از آنها تلخ هستند.
گفتند سرطان داری
پسر دیگرم محمدرضا متولد سال ۱۳۳۷ بود. ۲۰ ساله بودم که او را به دنیا آوردم. او هم در ۲۷ سالگی یعنی وقتی من ۴۷ ساله شده بودم مرا ترک کرد. در سال ۶۵ او را از دست دادم. دکترم گفته بود که سرطان دارم. پسرم اصرار کرد که برای معالجه به فرانسه سفر کنم. به فرانسه رفتم و به همراه عروسم از آنجا به آلمان رفتیم تا برادر او به معالجه ام بپردازد.
پس از اینکه پزشکان معاینه ام کردند گفتند چیزی نیست و سرطان را تکذیب کردند. شاید این قضیه سرطان هم حکمتی بود تا خبر فوت پسرم را در غربت بشنوم. محمدرضا در ایتالیا مهندسی برق خوانده بود و در رفسنجان سر یک پروژه برقی بود و کار میکرد، حتی به فکرم هم نمیرسید که وقتی برگشتم جسد فرزندم را در سردخانه بیمارستان ببینم.
به یاد دارم ۵۰ روز به دیوار تکیه زدم و گریه کردم. نه خواب داشتم و نه خوراک. محمد مهدی پسر دیگرم است که در سال ۴۲ به دنیا آمد. حدود ۳۰ سال است که در آلمان زندگی میکند و حالا بیشتر از ۵۰ سال دارد، فرزند چهارمم مریم پس از محمدمهدی به دنیا آمد و فرزند پنجمم محمود متولد سال ۵۶ است که شهریور ماه پارسال ازدواج کرد و رفت سر خانه و زندگی اش و از آن موقع است که تنها زندگی میکنم. خدا را شکر همه بچه هایم بهترین بچههای دنیا هستند و هیچ وقت تنهایم نمیگذارند.
بعد از اینکه آقای لاچینی هم تنهایم گذاشت با فیروز بهجت نصیری ازدواج کردم که او هم تنهایم گذاشت. سرطان کبد داشت و بیشتر روزهایمان در بیمارستان میگذشت. روحش شاد. همیشه روی صحنه تئاتر حضورش را تحسین میکردم. به هر حال همه چیز دست به دست هم داد تا من بمانم و داغ رفتن تک تک عزیزانم را بچشم. شاید این هم نوعی امتحان بود.
زنی که در خانه ام را کوبید
«نمی شود نشست و گفت که خسته ام، چرا از بین این همه آدم من و ... من بارها سختی دیده ام، اما هیچ وقت اینها را نگفته ام. در همان روزهایی که داغدار بودم سعی کردم دوباره به زندگی ام برگردم. دعا میکردم. امید داشتم به رحمت خدا. میدانید خدا هیچ کارش بدون حکمت نیست. خودش کمکم کرد تا پس از مرگ فرزند دو ساله و همسرم، مرگ دو جوان دیگر و همسر دومم باز هم روی پایم بایستم. همه را تقدیر دانستم و فقط برای آرامش روحشان دست به دعا بلند کردم. درکش سخت است. راستش را بخواهید از کسی انتظار ندارم درکم کند، چون اصلا دوست ندارم کسی، چون من داغ فرزند ببیند. برای خودم از خدایم آرامش خواستم.
یک روز من در خانه نبودم، زمانی که به خانه برگشتم همسایهها گفتند که خانمی با مشت به در خانه ام میکوبید و با صدای بلند میگفت: چه کردی که مرگ جوان هایت دیوانه ات نکرد؟ پس از اینکه همسایهها قضیه را برایم تعریف کردند رفتم و اسم و آدرسش را پرسیدم. خانه اش را پیدا کردم. نشستم و حقیقت را برایش گفتم، دلداری اش دادم. آنقدر با او صحبت کردم و با هم راز و نیاز کردیم که وقتی چهلم پسرش رسید آرام بود. خودم هم آرامتر شده بودم.
به او گفتم من برای همسرانم هر کاری که از دستم برمی آمد کردم و برای فرزندانم در تربیت چیزی کم نگذاشتم، اما خدا هدیهای داده بود و خودش هم گرفت. من باید مادری میکردم. من باید امانتداری میکردم. مسئولیت گردنم بود. باید برایشان کم نمیگذاشتم. خدا را شکر پیش وجدانم ناراحت نیستم. خدا هر کس را به گونهای میسنجد. شاید مرگ عزیزانم هم آزمایشی بود که من باید پس میدادم.
مادر بودن رسم و رسوم دارد
گاهی مادرم را به یاد میآورم. آنقدر با مادرم صمیمی بودم که شاید کسی باورش نشود. زمانی که شنید میخواهم در فیلم بازی کنم گفت که پدرت نباید بفهمد و خودش هم ارتباطش را با من قطع کرد تا اینکه از مرجعی شنید که بازیگری حرام نیست. همان روز بود که به خانه ام آمد و از من عذرخواهی کرد.
کمی ناخوش احوال بود. در اکثر اوقات خانه فرزندان دیگرش هم سر میزد، اما به محض اینکه حالش بد میشد یا دلتنگ میشد، به من زنگ میزد و من میرفتم دنبالش. بارها و بارها دکترها از او قطع امید کردند، ولی من با سماجت فراوان میگفتم من پرستارش میشوم. گاهی داد میزد، گریه میکرد و من به او میگفتم من پرستارت هستم. دکترش میگفت: تو میدانی که روزهای آخر عمر مادرت است و باز با امید هر نیم ساعت به او نوشیدنی میدهی تا ویتامین بدنش کم نشود؟
یکی از همین روزها مادرم خانه برادرم بود، به بیمارستان رفته بودند تا اکسیژن خونش را چک کنند. به من خبر دادند که حالش نامساعد است. سر کار بودم، ناخواسته مجبور شدم فردا صبح خودم را به مادر برسانم، دعایم میکرد و میگفت: خدا پسرت را بیامرزد. خدا سالم نگهت دارد. شاید دعاهای اوست که امروز من با آرامش زنده ام.
مادرم را در سن ۸۳ سالگی از دست دادم. میدانید مادر بودن رسم و رسوم دارد، سختی دارد، باید امتحان پس بدهی، به همین راحتی نیست که بروی و ازدواج کنی و فرزنددار شوی.
امروز که یاد گذشتهها میافتم یادم میآید وقتی مادرم تحت مراقبتهای ویژه بود و پسرم محمد علی و دخترش سارا برای دیدن او آمده بودند، پسر و نوه ام را به نام کوچک صدا زد و بعد به کما رفت. در ICU بالای سرش بودم. برادرم با لحنی پر از غم گفت: «خواهر، نفت چراغ دیگر تمام شد.»، اما من باز امید داشتم که بماند، بماند تا خوبی هایش را جبران کنم. احترام مادرم را خیلی داشتم و عاشقانه از او پرستاری میکردم. با اطمینان میگویم دعای خیر اوست که امروز پشتیبان من است.
فیلمنامههایی که بازی نمیکنم
سال هاست که سر کار نمیروم. هر چند وقت یک بار فیلمنامهای برایم میفرستند و میخوانم و میبینم فیلمنامه را دوست ندارم و جواب منفی میدهم. راستش را بخواهید زیاد نمیتوانم سر صحنه بمانم. انرژی قدیم را ندارم، اما دوبله را دوست دارم. گهگاه برای دوبله دعوت میشوم. دوبله کردن در کنار همکارانم در این عرصه انرژی ام را زیاد میکند، روحیه میگیرم.
چه خبر از این روزها؟
هر چند این روزها بیماری وجودم را گرفته، اما باز هم میخندم و دنبال دلخوشی میگردم تا خدا را شکر کنم و شاد باشم. دوست دارم به خودم اعتماد به نفس بدهم. من زنی قوی بوده ام و هستم، پس نباید مقابل فراز و نشیبهای زندگی کم بیاورم.
صددرصد هر کسی در زندگی اش مشکلات زیادی دارد، اما این روزها مشکل من بیمه و مسائلی است که برایم هزینه سرسام آوری دارد. سالها تجربه بازی در سریالها و فیلمها را دارم، اما با این همه از طرف سازمان ارشاد تحت بیمهای هستم که اصلا کمکی به هیچ بیماری نمیکند و هیچ به درد من نمیخورد و همه ویزیتها و داروهایم را آزاد حساب میکنم.
برای درمان بیماری هایم مجبور شده ام به چند بانک بدهکار شوم و وام بگیرم. فقط از خدا میخواهم کمکم کند که بدهکار از دنیا نرم، زندگی همین است دیگر..
آخرین اخبار، رویدادها و حواشی روز سینما، تلویزیون، بازیگران و هنرمندان ایران را در صفحهی اخبار منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران میتوانید دنبال کنید.
دوستان چرا دیگه حالا خورشید نمیده؟یهویی رفت
اصلا کاشتن یک عقیده در دل کودک یعنی کاشتن یک تعصب ویرانگر درون اون....
اینکار تو کشورای مترقی جنایته..
تبریک به پرسپولیس...به امید پیروزی استقلال
تعصب یعنی اعتصاب به وجود انسانیت !
تعصب یعنی کوربودن !
تعصب یعنی قتل شعور و درک !
قتل میکنیم اما روحمون هم خبردار نمیشه !
به زمان امیدوارم همه مون رو باشعور کنه :))
قطعا هم خواهد کرد ...
واقعا پیروزی شیرینی بود ایول الدحیل با اون قدرت کم آورد
به امید رفع توقیف ارادتمند
صدای کاوه آفاق افتضاحه افتضاح