به گزارش
منظوم؛ مرجع سینما و تلویزیون ایران:
روزنامه اعتماد به قلم نیوشا طبیبی در رابطه با رفتار سلبریتیهای ایرانی در جشنواره فیلم فجر نوشت:
«چندی پیش در شرایطی که بیشتر مردم و جناحهای سیاسی بر لزوم همراهی با دولت و یکدیگر برای حل مشکلات سخن میگفتند ناگهان چند تن از سلبریتیهای محترم هشتگ «من پشیمانم» راه انداختند!
اگر سلبریتیها اصرار دارند که در عرصههای مختلف فعالیت کنند آیا بهتر نیست که این مقبولیت اجتماعی را که در اثر توجه مردم ایران به رسانهها و به ویژه به سینما به دست آمده را به نحوی خرج کنند که منفعتی ملی را سبب ساز شوند؟ بهتر نیست به جای غرولند دایمی و از منظر بالاتر نگاه کردن و درس دادن به مردم عادی، این قابلیت صرف اصلاح رفتارهای اجتماعی، به وجود آمدن جنبشهای اصلاح مصرف و عزم ملی برای توسعه شود؟
از نکات دیگر که سخت برای من محل پرسش است، چگونه میشود افرادی که آفریننده زیباییهای بصری هستند و کارشان با آراستن صحنه و لباس بازیگران و ساختن و پرداختن قابهای زیبای تصویری است، تا این حد نسبت به نظم و ترتیب و آراستگی و لباسی که به بر میکنند بیاهمیت باشند. آیا صرف هنرپیشگی یا از اصناف دیگر سینمایی بودن مجوز لازم برای آن است که هر چیزی را به بر کنیم و در مراسمی رسمی - بزرگترین رویداد سینمایی کشور - شرکت کنیم؟
یکی دو ماه پیش در جشنوارهای سینمایی خارج از ایران برای دیدن فیلمی ایرانی رفته بودم، باور کنید که وضعیت لباس بازیگر محترم فیلم - که اتفاقا از هنرمندان مقبول سینماست - به قدری نامتجانس با یک مجلس رسمی بود که حتی غیرایرانیان - که به تصور ما در این امور سهلگیرتر هستند - را به تعجب واداشته بود.
اگر مردمان عادی آداب معمول را در سلوک اجتماعی خویش رعایت نکنند، ایراد چندانی بر آنها وارد نیست زیرا تاثیر آنها محدود است، اما هنرپیشهای که در نقطه تمرکز توجه اجتماع قرار دارد، آیا میتواند به سادگی و به سبب متفاوت بودن دست به کارهایی بزند که از هیچ سو پسندیده نیست و فقط منجر به قباحتزدایی از برخی رفتارها میشود؟
در کجای دنیا و در کدام جشنواره سینمایی، بازیگر و کارگردان و مجری یک برنامه پر بیننده تلویزیونی روی فرش قرمز میخوابد یا پاهایش را به نردهها تکیه میدهد و دراز میکشد تا از او عکس بگیرند؟ این حرکات بر پایه کدام الگوی اخلاقی پسندیده و مقبول است؟ آیا هنرمندان نباید الگوی مناسب و محترمانهای از ادب و شخصیت از خود به جای گذارند؟ یا حداقل رفتار معقولانهای در رویدادی ملی پیشه کنند؟ دراز کشیدن بر فرش قرمز، به سخره گرفتن رویداد است یا به هیچ گرفتن مردمی که آنجا ایستادهاند؟»
روزنامه جوان به قلم محمدصادق عابدینی نوشت:
«نمایش فیلمی کاملاً فمنیستی و ضد خانواده در جشنواره فیلم فجر که شعار آن جشن سینمای اخلاقمدار ایران است، باعث شد تا عرق سردی بر تن جشنوارهای باشد که به بهانه بزرگداشت ارزشهای انقلاب افتتاحیه چند صد میلیونی برگزار میشود و خود را نمادی از فرهنگ انقلاب اسلامی معرفی میکند!
فیلم سینمایی «عرق سرد» دومین ساخته سهیل بیرقی بعد از فیلم «من» سه شنبه شب در پردیس سینمایی ملت رونمایی شد؛ فیلمی که به رغم تکذیب سازندگانش، شباهت انکارناپذیری با یک داستان واقعی دارد، البته داستانی نه با رنگ و بوی فمنیستی و ضدخانوادهای که در «عرق سرد» شاهد آن هستیم. در این فیلم فیلمساز تلاش کرده است در قامت یک فمنیست ظاهر شود؛ فمنیستی مذکر!
یک داستان واقعی
نیلوفر اردلان بازیکن و کاپیتان تیم ملی فوتسال بانوان ایران، زمانی که تیم ایران برای مسابقات قهرمانی آسیا به مالزی میرفت، از سوی همسرش مهدی توتونچی، ممنوعالخروج میشود. توتونچی مجری شبکه ورزش است و علت عدم رضایت وی برای خروج همسرش، زندگی مشترکشان و رادان فرزند هفت سالهشان عنوان میشود که آن روزها باید به کلاس اول ابتدایی میرفت. خانم اردلان، آن روزها اعتراضهای متعددی میکند، با برنامه «نود» مصاحبه میکند و در شبکههای مجازی کمپینهای حمایتی از وی به راه میافتد. خبر در شبکههای ماهوارهای میپیچد و داستان پیچیده میشود. دو سال بعد فیلمی در جشنواره فجر رونمایی میشود که حتی در جزئیات داستان با اتفاقات زندگی شخصی نیلوفر اردلان مشابهت دارد، اما تفاوتهای زیادی نیز دارد. منتقدان میگویند علت این تفاوتها این است که فیلمساز میخواهد فمنیستی به ماجرا نگاه کند و از آب گل آلود مشکلات ورزشکاران زن، معجونی بسازد؛ فیلمی که در لابی پردیس سینمایی ملت بر سر اینکه فیلم مهمی نیست و در نهایت به درد جشنوارههای درجه 2 خارجی میخورد، بحث میشد.
از اردلان تا اردستانی
در عرق سرد، نام شخصیت اصلی داستان «افروز اردستانی» است که باران کوثری بازیگر نقش آن است. همسر افروز اردستانی نیز در اینجا شخصیتی به نام یاسر شاه حسینی است که از قضای روزگار مجری برنامه تلویزیونی است و از این نظر شباهت زیادی به مهدی توتونچی دارد.
یاسر شاه حسینی در تلویزیون برنامه پرمخاطب «یادش بخیر» را دارد و کاملاً ریاکار و متظاهر است. افروز و یاسر بیش از یک سال است که باهم زندگی نمیکنند و در این مدت افروز با همتیمیاش در یک آپارتمان جداگانه زندگی میکند. افروز وکیلی دارد به نام «پانته آ آلداوود» که میخواهد با ایجاد کمپین و گفتوگو با شبکههای ماهوارهای از جمله صدای امریکا، فضاسازی کند تا مقدمات خروج افروز از کشور فراهم شود.
افروز و همتیمیاش به طور پنهانی با یک تیم اسپانیایی مذاکره کردهاند و قرار است حین مسابقات قهرمانی آسیا در مالزی با این تیم قرارداد ببندند و دیگر به ایران باز نگردند. ممنوع الخروج شدن افروز آغاز ماجراها میشود و در این بین «مهرانه نوری» سرپرست تیم فوتسال بانوان، با بازی «سحر دولتشاهی» نیز که حجاب چادر دارد و تظاهر میکند به دینداری، تلاش میکند به جای اینکه گره کار افروز را باز کند، سنگهای متعددی را بر سر راه وی قرار دهد.
افروز تلاش میکند یک تنه با قوانین اسلامی مربوط به حدود اختیارات همسر بجنگد و کارگردان تلاش کرده است روند داستان را به گونهای پیش ببرد که بیننده هرچه بیشتر از سیستم و قوانینی که مانع رفتن افروز میشود، متنفر شود. در حاشیه جشنواره شایعاتی درباره احتمال شکایت مهدی توتونچی از فیلم «عرق سرد» مطرح شده البته این مجری تلویزیون تصمیم درباره این کار را منوط به تماشای فیلم کرده است.
فمنیست بودن یا نبودن!
سهیل بیرقی در نشست رسانهای بعداز اکران فیلم، داشتن افکار فمنیستی را انکار نکرد. مهر تأکید بر پیروی از مکتب فکری فمنیستی، در حالی است که در سالهای اخیر تأکید شده بود وزارت ارشاد اجازه حضور فیلمهای فمنیستی را نخواهد داد و اکنون پارادوکس بزرگی به وجود آمده است که اگر «عرق سرد» فمنیستی است پس چطور به جشنواره راه یافته!
این را هم باید افزود که در فیلم اشارههایی مبنی بر رابطه میان افروز و همتیمیاش وجود دارد که قاعدتاً با توجه به ممیزیهای کارگران حتی اگر میخواسته نمیتوانسته موضوع را چندان باز کند اما بیرقی بدون اینکه مسئله را بیان کند در ابتدا و انتهای فیلم از چند ورزشکار زن میگوید که ممنوع الخروج شدهاند. با یک جستوجوی ساده متوجه میشویم این بازیکنها به دلیل مسائل غیراخلاقی از تیم کنار گذاشته شدهاند.
سازندگان فیلم هیچ توجیهی درباره موضع ضدخانواده «عرق سرد» ارائه ندادهاند، قهرمان فیلم به شدت از زندگی مشترکش متنفر است و حتی حضورش در کنار همسرش را با نمایش عصبی مسواک زدن به تصویر میکشد. نمایش شوهر پست فطرت و زن مظلوم که جزء جدانشدنی از فیلمهای فمنیستی است چه کمکی میتواند به زندگی خانوادههای ایرانی بکند که هر ساله آمار طلاق در آنها بالاتر از قبل میشود و خیلی از زوجهای جوان در همان سالهای ابتدایی زندگی ترجیح میدهند دیگر زیر یک سقف با هم زندگی نکنند.
تفکر ریاکارانه صدا و سیما
کارگردان فیلم عرق سرد در بخش نشست خبری بعد از اکران فیلم، هدفش از نشان دادن یک مجری ظاهراً مذهبی را نمایش ریاکاری صداوسیما عنوان کرد. این عنوان البته با اعتراضهایی در سالن همراه بود.
بیرقی گفت: قطعاً میدانیم در تلویزیون انسانهای با آبرویی کار میکنند، خیلی وقتها برنامههای این تلویزیون شهر خلوت کن بوده و من تماشاگرش بودهام اما تفکر حاکم بر این سازمان ریاکارانه است.
همه چیز بوی تبلیغ میدهد
در مقایسه با فیلمهای شاخص فمنیستی در سینمای ایران، عرق سرد حداکثر یک فیلم درجه 2 است که نمیتواند ماندگاری زیادی در سینما داشته باشد. در عوض به جای توجه به ماندگاری، سازندگان این فیلم سراغ مسائل مالی رفتهاند تا اسپانسرهای متعددی را به خدمت بگیرند.
از «نوری پیکچرز» شرکت ایرانی پخش فیلم گرفته تا «فیلمیران» و چند برند مالی تجاری دیگر لیست بلندی از اسپانسرهای این فیلم را تشکیل میدهند.»
روزنامه کیهان هم درباره یک مستند نوشت:
«در مستند «اشرف، همزاد شاه»، دست داشتن اشرف پهلوی در قاچاق مواد مخدر، شایعه اعلام شد و از قول خواهر دوقلوی شاه گفته شد که چگونه ممکن است فردی که موسسات و سازمانهای متعددی برای ترک دادن معتادان و بازپروری آنها اختصاص داده، به قاچاق تریاک و هروئین روی آورد!
این درحالی است که براساس اسناد متعدد خارجی و داخلی، اخبار روزنامههای معتبر اروپایی، اسناد ساواک و خاطرات وابستگان رژیم گذشته، اشرف پهلوی از سرکردگان باندهای مخوف مواد مخدر به شمار آمده که حتی یکبار در سال 1348 با یک چمدان هروئین در فرودگاه زوریخ دستگیر شد و خبرش در نشریه لوموند جنجال به پا کرد!
حسین فردوست رئیسدفتر ویژه اطلاعات محمدرضا پهلوی در جلد اول صفحه 237 کتاب «ظهور و سقوط پهلوی» در بخشی از خاطرات خود با عنوان «شیطانی به نام اشرف» به موضوع دخالت اشرف در قاچاق مواد مخدر در سطح جهان اشاره کرده است.
متاسفانه برخی از مجموعههای مستند که توسط دوستان جبهه انقلاب درباره رژیم گذشته و سران آن ساخته میشود بدون برخورداری از پژوهش و تحقیق مطلوب و استفاده از کارشناسان خبره مباحث تاریخی، در کمال بیتجربگی به سراغ بعضی منابع نامعتبر و تحریف شده تاریخی رفته و بدون دقت لازم، آنها را به عنوان منابع خود برمیگزینند.
سازندگان مجموعه مستند «اشرف، همزاد شاه» علیرغم زحمت و تلاش بسیار برای افشای ماهیت منحرف رژیم گذشته اما به دلیل اتخاذ همین روش غیرعلمی، در کمال تاسف دستاورد چندان مناسبی برای مخاطبان تاریخ معاصر و انقلاب نداشتند. برخی از این سازندگان با افتخار اعلام کردند که برای ساخت مجموعه یاد شده، از کلیشه کارشناسان تاریخی عبور کردهاند!
سؤال اینجاست آیا برای شکستن کلیشه باید تاریخ را تحریف کرد؟ضمن اینکه متاسفانه در این مجموعه از دو روانشناس و یک طراح لباس و دو نفر به اصطلاح کارشناس تاریخی هم استفاده شده که یکی از آنها بیش از تاریخ به یکی از گروههای اصلاحطلب وابستگی دارد و دیگری یکی از کارکنان دفتر ثابت پاسال بوده که درباره تاریخ پهلوی توهمات خاصی دارد.»
روزنامه اعتماد درباره انتخاب رشیدپور برای «هفت» نوشت:
انگار استثنا و تنها این بار صدا و سیما از قافله جامعه عقب نیفتاده و همگام با آن، سلبریتی را متخصص در همه چیز میداند. سلبریتی هم در مدیریت بحران تخصص دارد و میتواند به مردم زلزلهزده کمک کند و هم این که در هر حوزهای در صدا و سیما کارشناس شود.
علی ورامینی در یادداشتی آورده است: «هر اتفاقی اطراف ما میافتد عوامل آشکار و نهانی در شکلگیریاش تاثیر دارد. گاهی اوقات این عوامل از ناخودآگاه فردی یا حتی اجتماعی ناشی میشود، بی آن که به راحتی بتوان تشخیص داد که این ناخودآگاه در اتفاق افتادن فلان پدیده تاثیری داشته است.
مثلا در این که آقای رشیدپور طی مدت کوتاهی سیمای ملی را قبضه کرده، احتمالا عوامل آشکار و نهان بسیاری دخیل بوده است. یکی از این عوامل سلبریتیزدگی جامعه و به تبع آن صدا و سیما است. برای هر عقل سلیمی این سوال پیش خواهد آمد که آقای رشیدپور، شما بالاخره مجری هفت صبحی یا «هفت» شب؟
بالاخره در این که صبح اول وقت اتو کشیده و مرتب آدمهای جورواجور، اصلی و بعضا تقلبی بیاوری مهارت داری یا این که شب سینماگران را جمع کنی و به بحث بنشینی؟ خیلی استعداد میخواهد یکی هم صبح اول وقت با صدایی رسا و ماهرانه نوشیدنیهای گرم تبلیغ و با مهمانهایش (که از مهران غفوریان را شامل میشود تا پسربچهای که به دروغ ادعای نابغه بودن دارد)، چاق سلامتی دم صبح کند، از سوی دیگر هم آخر شبها در کسوت کارشناس سینما میز نقد برگزار کند و حضوری فعالانه هم در این مثلا میز تخصصی داشته باشد.
اینها را در کنار مصاحبه کردن با رییسجمهور کشور هم بگذارید. کاری که در همه جای دنیا و در همه شبکههای تلویزیونی توسط افرادی خبره و با پیشینه خاص انجام میشود. در واقع چنین به نظر میرسد که جناب رشیدپور عزیزکرده، به تنهایی جور کارشناس سینما، خبرنگار خبره و کارکشته سیاسی و مجری را یک تنه میکشد. متوسط و خنثی بودن رشیدپور در همه این جایگاهها نشان میدهد که کارشناس سینما یا مصاحبهگر رییسجمهور شدن او به واسطه استعداد و حوزه وسیع مطالعات و اشرافش بر این مسائل نبوده است. از قضا ریشههای اقبال رشیدپور در گفتوگو کردن با رییسجمهور را باید مصاحبههای نه چندان دورش با جماعتی سلبریتی که سبلریتیترینشان سحر قریشی بود، جست.
بیسوادی شگفتانگیز آن سلبریتیترین در کنار شهرت فراوانش باعث شد که گفتوگوی او و رشیدپور به یکی از پربینندهترین گفتوگوهای ایران تبدیل شود؛ تا جایی که سوژه طنزسازان و انیمیشنسازان هم قرار گرفت. گفتوگوهای در این سبک رشیدپور با سلبریتیها، که گرتهبرداری از مشابههای خارجی بود، توانست دوباره شهرت را به او برگرداند و خودش هم به قافله سلبریتیها که دیگر به یمن شبکههای اجتماعی حسابی بازارشان گرم شده، بپیوندد. رفتار رشیدپور به عنوان یک مجری که اساسا دوست دارد دیده شود و باید هم تلاش کند برای هرچه بیشتر دیده شدن، قابل درک است. نامأنوس و عجیب آن است که نظام و ساختار صدا و سیما به فردی فارغ از تخصصش چنین میدان میدهد.
سیمای ملی ما که عرصه را به رقبا حسابی باخته، به همراه بسیاری دیگر از لایههای اجتماعی دچار سلبریتیزدگی شده است؛ گویی آخرین راه و تنها تیر صدا و سیما برای دلربایی از مردم، یکهتازی مجری- سلبریتیهاست. به گزینههای امسال اجرای برنامه هفت نگاه کنید. اول مهران مدیری بود. کسی که چند سالی است دوباره به تلویزیون بازگشته و برنامهاش یکی از پربینندهترینهاست. کسی که حضورش مانند چند مجری- سلبریتی دیگر در مکانی خاص میتواند ترافیک آن مکان را زیاد کند. اما مهران مدیری پرسابقه در مدیوم تلویزیون و خصوصا طنز، چه میزان تخصص و دانش سینمایی دارد.
اساسا تولید برنامههای مستمر چقدر وقت برای پیگیری سینمای جهان، افزایش دانش سینمایی و مسلط شدن بر این حوزه را برای او باقی گذاشته است؟ همه اینها را به طریق اولی در رابطه با رشیدپور در نظر بگیرید. انگار استثنا و تنها این بار صدا و سیما از قافله جامعه عقب نیفتاده و همگام با آن سلبریتی را متخصص در همهچیز میداند. سلبریتی هم در مدیریت بحران تخصص دارد و میتواند به مردم زلزلهزده کمک کند و هم این که در هر حوزهای در صدا و سیما کارشناس شود. ای کاش تصمیمگیرندگان صدا وسیما متوجه بودند که مساله فقط سرهمبندی و برگزاری باری به هر جهت یک برنامه نیست.»
و در انتها روزنامه شرق درباره محمد حسین مهدویان نوشت:
«محمدحسین مهدویان با حرفهایش در برنامه سینمایی «هفت» نشان داد که چقدر از فضای خضوع و فروتنی بهدور است.
جوان از راه رسیده سینمای ایران که به پشتوانه فیلم «ماجرای نیمروز» توانست پلههای موفقیت را چندتا یکی طی کند، غرور کار دستش داد. او که پیشتر هم در اختتامیه جشنواره فجر و هنگام دریافت سیمرغ مردمی بیطاقتیاش را نشان داده بود، اینبار با بیان جملاتی که برخی ادبیات شاهنامه را خیلی فاشیستی میداند و شاهنامه را فاشیستی خوانده بود در راه دیگری گام نهاد.
اینبار او نشان داد که چقدر از فضای خضوع و فروتنی بهدور است. در شبکههای اجتماعی اکنون و پس از چند روز بعد از برنامه «هفت» همچنان اعتراضها به او درباره این سخنان ادامه دارد. کاربران شبکههای اجتماعی به او معنی کلمه «فاشیست» را یادآوری کردهاند.
برخی رستم را مثال زده و نوشتهاند: «مهدویان برای اینکه فرق اثر فاشیستی و نژادپرستانه با اثر وطندوستانه و حماسی را بداند، کافی است فقط داستان زال و رودابه و رستم را بخواند و فیلم خودش را ببیند. کدام نژادپرستی است که قهرمان ملیاش دورگه باشد؟ شاهنامه حماسهای است در ستایش ایرانیان، اما نژادپرستانه نیست».
یکی دیگر با جمله «چه اشکالی دارد فیلم فاشیستی بسازیم؟»، او را نقد کرده و گفته بود: «البته مطمئنم سوادش در حدی نیست که بداند نفر قبلی که این جمله را گفت، اسمش ژوزف گوبلز بود که روز سقوط برلین با سیانور خودکشی کرد».
آخرین اخبار، رویدادها و حواشی روز سینما، تلویزیون، بازیگران و هنرمندان ایران را در صفحهی اخبار
منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران میتوانید دنبال کنید.