به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
در گذشته بازیگران با عتقاد فیلم بازی میکردند
کسانی که بنده در سینمای گذشته دیدم، آدمهایی با اعتقاد و پایبند به اصول بودند و به این دلیل مورد تحسین من بودند. نقش جوانمردی را که ناصر ملکمطیعی ایفا میکرد، یا محمدعلی فردین بازی میکرد، باور به آن نقش داشتند. اما بعد ار انقلاب قضیه این نبود که حکومت اینها را کنار بگذارد، اینها را کسانی عقب راندند که تمایل داشتند خودشان به سینما ورود کنند. سینما همیشه ویترین جذابی است برای کسانی که از بیرون به آن مینگرند و افراد زیادی علاقه دارند در این عرصه حضور داشته باشند. تفکرشان این است که در آن پول هست، که نیست، یا شهرت و معروف شدن است که به نظر من آن شهرت هم به درد نمیخورد.
نمیخواهم صرفا مخاطب را سرگرم کنم
برای من مهمترین چیز مخاطب است، چیزی بهجز بینندهای که اثرم را تماشا میکند، برای من اهمیت ندارد؛ فقط به او احترام میگذارم. دوست ندارم چیزی بنویسم که مخاطب را فقط سرگرم کند، دوست دارم اثری بنویسم و بسازم که چیزی به تماشاگر بیافزاید، چیزی به شناخت رابطه و پیوند خانوادگیاش اضافه کند، به امیدش اضافه کند. من تمایل ندارم چیزی بنویسم که دنیا را تاریک و سیاه نشان بدهم یا ناامیدی را تبلیغ کنم. من تمایل دارم چیزهای خوبی را که خودم در زندگی از آنها بهره بردهام، تبلیغ کنم. نوع رابطه و سلوک من با پدر، مادر، همسر و فرزندانم به گونهای بوده که فیالحال میتوانم بگویم من خوشبختترین آدم روی زمین هستم و به این دلیل است که دلم میخواهد این رابطه را برای مخاطبان تبلیغ کنم. تمایل دارم آن چیزی را که من از آن بهره بردم و فکر میکنم علت خوشبختی و آسایش روحی و روانی من است، برای کسانی که آثار من را میبینند، ترویج کنم. بنابراین احترامم و تاثیر مورد نظرم، برای تماشاگر است. این دو، مواردی هستند که من در نویسندگی به آنها پایبند هستم. در سینمای گذشته یک نوع معصومیت بود، آدمهایش درس سینما نخوانده بودند ولی واقعا میتوانم بگویم یک نوع معصومیت و عشق در کارشان وجو داشت که ممکن نیست آن عشق را شما امروز در این سینما بتوانید ببینید.
بهروز وثوق میگفت ما زینتالمجالس اشرف پهلوی بودیم
فردین گرانترین بازیگر تاریخ سینما در کل دنیا است. در حال حاضر بازیگران ستاره هالیوودی چه مقدار از بودجه فیلم را به عنوان دستمزد دریافت میکنند؟ حداکثر ده تا پانزده درصد. اما دستمزد فردین ۶۰ درصد بودجه فیلم بود، مثلا اگر هزینه ساخت یک فیلم ۵۰۰ هزار تومان تمام میشد، ۳۰۰ هزار تومان آن دستمزد فردین بود و ارزشش را داشت. بسیار هم به سینما علاقه داشت. این آدمها همه همینطور بودند. بهروز وثوق عاشق سینما بود. بگذریم از اینکه باز چند روز پیش دیدم در مورد او نوشتند که رفیق اشرف بود. در این مورد یک خاطرهای را برایتان نقل میکنم که من تنها راوی آن هستم. یک بار برایم تعریف کرد که با خانم گوگوش از شمال میآمدند یک خبرنگار روزنامه اطلاعات به سراغشان میرود و نمیدانم چه اتفاقی میافتد که بهروز یک سیلی به این خبرنگار میزند. داستان به گوش سردبیر روزنامه اطلاعات میرسد و او هم یک جلسه با سردبیرهای روزنامهها و مجلات تشکیل میدهد و قرار میگذارند اسم بهروز و فیلمهایش و خبرهایش در هیچ روزنامهای نشر پیدا نکند. این را بهروز برای من گفت. گفتم چرا به اشرف نمیگویی تا قضیه را حل کند؟ گفت: کسانی که میگویند ما پیش اینها محلی از اعراب داریم اینگونه نیست. ما زینتالمجالس هستیم. آن زمان همسر شاه یک عده از این روشنفکرهای فرانسه و انگلیس همیشه در مجالسش بودند، بهروز گفت خواهر شاه هم ما را دعوت کرده. برای ما کاری نمیکند. گفتم آخرش چی؟ گفت: گفتهاند بهروز یک نامه بنویسد و از روزنامهها عذرخواهی کند و به من گفت ترجیح میدهم سینما را رها کنم تا این نامه معذرتخواهی را به آنها بدهم ولی تو یک نامه بنویس که هم جنبه معذرتخواهی داشته باشد و هم اینکه من را زیاد نشکند. آن نامهای که از قول بهروز چاپ شد را من نوشته بودم. میخواهم بگویم اینکه میگویند بهروز رفیق اشرف بوده، این را خودش برای من گفت که اصلا ما زینتالمجالس اینها هستیم. حتی وقتی در این حد هم نیاز داشته باشیم کسی نیست که به ما کمک کند.
آقای خامنهای از فیلمم خوشش آمد اما کسانی در ارشاد آن را توقیف کردند
آقای خامنهای سخنرانی کرده بودند که من از هنرمندان میخواهم به این انقلاب کمک کنند و واقعا یکی از دلایلی که من به سمت این کار رفتم سخنرانی ایشان بود. اصل حکومت یا نظام با ما کاری نداشت. آن کسانی که به نظرشان ما جا را برایشان تنگ کرده بودیم با قدرتی که داشتند جو را اینطور خراب کردند. آن زمان هم اینطور نبود که یک دولتمرد فرصت کند و بررسی کند که این راست میگوید یا حرفش منطقی است یا خیر. مطمئن بودند و براساس اطمینانشان تصمیم میگرفتند. این هنرپیشهها و همچنین در کنارشان من اینگونه ممنوعالکار شدیم.
من یک فیلم به اسم «پنجمین سوار سرنوشت» ساختم. یادداشتهایی درباره این فیلم از مرحوم واعظ طبسی، آقای ولایتی وزیر خارجه، معاونش عزیزی، دادستان کل، دادستان مواد مخدر و ... دارم. یک بار هم ما رفتیم دفتر ریاست جمهوری که آقا با اعضای دفترشان فیلم را دیدند و خیلی هم ابراز لطف کردند. فردا از دفتر ریاست جمهوری با من تماس گرفتند که شما و آقای روبیک دوباره بیایید. آن زمان فیلمها را در بوبین نمایش میدادند. وقتی به آنجا رفتیم آقا این بار با خانواده فیلم را تماشا کردند. حتی گفتند سلام مرا به آقای قادری و خانم خوروش و یک آقایی که در فیلم اسمش محسن بود برسانید. بعد هم گفتند هر مسالهای بود به آقای میرسلیم اطلاع بده. همین فیلم به وزارت ارشاد رفت. حامی فیلم دادستانی مواد مخدر بود. فیلم توقیف شد. به من گفتند برو و اطلاع بده که این اتفاق افتاده. گفتم تا فردا صبح وقت بدهید. فردا صبح هم گفتم من نمیخواهم این کار را انجام بدهم. پرسیدند چرا؟ ایشان که فیلم را پسندیدند و ... گفتم من یکی از ۶۰ میلیون ایرانی هستم که دوبار با رئیس جمهور مملکتم شام خوردم، دیگر نمیروم در این شرایطی که ایشان باید به فکر پوتین سرباز جبهه باشد، برایش صورتحساب صادر کنم و بگویم این فیلم را در ارشاد یک عده آدم بیمنطق توقیف کردند.