به گزارش منظوم؛ مرجع سینما و تلویزیون ایران، حامد محمدی همان راهی را می رود که پدرش در سینما طی کرده است.
منوچهر محمدی در تمامی فیلم هایش دغدغه های مشخصی دارد. پرداختن به روحانیت، دین و مذهب در سینما را وظیفه خود می داند و تنها سینماگری است که در بیشتر آثارش از زاویه ای خاص به این قشر می پردازد. حالا حامد محمدی هم با همان دغدغه فیلم می سازد. در فیلم هایش به نوعی به روحانیت می پردازد چه روحانی شیعی چه روحانی مسیحی.
«
اکسیدان» دومین فیلم این کارگردان به ظاهر فیلمی کمدی و سراسر شوخی و خنده است اما در باطن به بحران هویت، تعامل میان اسلام و مسیحیت و حفظ خانواده به عنوان هسته اصلی جامعه می پردازد.
همه اینها در کنار هم باعث شد که «اکسیدان» از تیغ سانسور در امان نماند و با ممیزی و اصلاحیه فراوان و بدون نمایش در سینماهای حوزه هنری روانه اکران است.
بعد از ساخت فیلم اول، فیلمسازان مسیر خود را در سینما مشخص می کنند و می فهمند که چطور می توانند جایگاه خود را در سینما اثبات کنند. شما بعد از فیلم اولتان می خواستید، فیلم کمدی بسازید یا اینکه ایده «اکسیدان» را داشتید و تصمیم گرفتید آن را به صورت کمدی بسازید؟با بخش اول صحبت هایتان موافق نیستم، در فیلم اولم هم مبنای کار من فروش بود نه فروشی به معنی اینکه یک اتفاق عجیب و غریب بیفتد. می خواستم فیلم گرمی بسازم اما به دلیل مضمون باید مواردی را رعایت می کردم و محتاط تر می بودم. اما در همان فیلم هم مبنای کار من این بود که با مخاطب عام ارتباط جدی برقرار کند که در اکران فروش خوبی داشت و تلویزیون هم برای خریدش راغب بود و بارها و بارها هم در اعیاد هم در عزاداری ها آن را پخش می کند.
البته تلویزیون هر بار کلی از فیلم را حذف می کند. ظاهرا رسمشان این است و می گویند پولش را داده ایم و هر طور بخواهیم نشان می دهیم. تیتراژ را تغییر دادند و موسیقی پایان را هم عوض کردند چون همخوانی زنان و لالایی بود. اینها همان برخوردهای سلیقه ای است که کاری نمی توان کرد و اعتراض هم جواب نمی دهد.
می خواهم بگویم مبنای ورود من به کارگردانی ساختن فیلمی بود که با مخاطب ارتباط برقرار کند. حرف هایی بزنم که به سلیقه اش بخورد. خودم همیشه طرفدار فیلم هایی بودم که بحث سرگرمی در آن جدی باشد.
در «اکسیدان» ترکیبی از این دو موردی که شما گفتید وجود داشت. هم سوژه به شدت من را درگیر کرده بود هم اینکه می خواستم فیلمی بسازم که حتما کمدی باشد. شرایط و حال مردم را در این سال ها می دیدم. کمدی هایی که ساخته می شد را دنبال می کردم.
اوایل که می خواستم فیلمنامه بنویسیم، آقای محمدی همیشه به من توصیه می کردند که سعی کن که فیلم های اولت را طوری بسازی که با مخاطب عام ارتباط برقرار کند و جای پایت را به عنوان فیلمسازی که خرج فیلم هایش در می آید و مخاطب آنها را پس نمی زند در سینما تثبیت کن. جای پایت که محکم شد بعد فیلم شخصی یا هنری ات را بساز. پربیراه هم نمی گفتند.
نمونه های شاخص آن هم مثلا آقای مهرجویی هستند که یکی، دو تا فیلم شخصی ساختند و بعد اجاره نشین ها را کارگردانی کردند که تیک آف خیلی خوبی برایشان بود و بعد آثار شخصی ترشان که فلسفی بود را ساختند تا مثلا به «هامون» رسیدند. مسیری را دنبال کردند که خیلی درست و مشخص بود و کاش دوباره بر می گشتند و کمدی های درجه یکی مانند «اجاره نشین ها» می ساختند.
من از بچگی این فضاها را می دیدم. چون چشم که باز کردم پشت صحنه بودم و در آنجا بزرگ شدم. همه اینها را در سینما دیدم و یقین کردم که اگر می خواهم در سینما بمانم و فیلم های شخصی ام را بسازم باید در ابتدا فیلم هایی کارگردانی کن که با مخاطب عام ارتباط برقرار کند. در ابتدا با آقای محمد مخالفت می کردم که من می خواهم فیلم هایی بسازم که دوست دارم و حرف هایم را در آنها بزنم اما دو فیلمنامه ام که شخصی بود پروانه ساخت نگرفت. انگار تقدیر، شانس و یا خواست خدا بود که دست به دست هم داد و باعث شد که پله پله جلو بروم تا «اکسیدان» ساخته شود.
با توجه به سابقه کاری آقای منوچهر محمدی، و همین طور کارنامه شما، این تصور وجود دارد که شما علاقمند به مطرح کردن موضوعاتی درباره روحانیت و اسلام هستید. «اکسیدان» هم از این فضا خارج نیست. آیا واقعا با این قصد و هدف فیلم می سازید؟ روحانیت حوزه مفصلی دارد الحمدلله پول زیادی هم دارند. انواع و اقسام کمک های مادی و معنوی هم بهشان می شود و احتیاجی ندارند که ما برای آنها فیلم بسازیم. در شانگهای از ما پرسیدند که این فیلم با اراده حکومت ساخته شده و از آنها پول گرفتید. در اینجا روحانیون به ما می گویند شما از ضد انقلاب پول گرفتید که این تصویر را از ما نشان دهید.
در «طلا و مس» و «فرشته ها با هم می آیند» این دو نوع برخورد را داشتیم. دو هجمه ضد همدیگر و کاملا متناقض را داشتیم. اما من شاید به دلیل سابقه مطالعاتی، رشته تحصیلی، محیط خانوادگی و... این فضا را از نزدیک لمس کردم و می شناسم. در دوران دانشجویی در خدمت خیلی از بزرگان بودم. پنجشنبه، جمعه ها به قم می رفتم و درس می خواندم در محضر آقای رهامی و عمید زنجانی حضور داشتم.
خیلی هم خدمتشان ارادت دارم. البته من با بخشی از روحانیت ارتباط بیشتری داشتم. گروهی که دوست دارم همه روحانیون شبیه آنها باشند. همه اینها باعث شد که من با این فضا آشنا باشم و فیلم هایی بسازم از جنسی که هم قابل باور باشد و همه مردم آنها را بپذیرند. اما ما در تمام طول این سال ها هیچ عمدی نداشتیم که از عملکرد روحانیت دفاع کنیم.
در حال حاضر فیلم های زیادی درباره روحانیت ساخته شده اما در بعضی از آنها حتی لباس و عمامه روحانی هم اشتباه است. چیزهای خیلی ساده که متاسفانه رعایت نمی شود. در حال حاضر بسیاری از روحانیون نعلین نمی پوشند. طیف خاصی از آنها به اصول کلاسیکی پایبندند و آنها را رعایت می کنند. تعداد زیادی از آنها با موبایل و اینترنت سر و کار دارند. کارهایشان را با اینترنت انجام می دهند، وبلاگ دارند حتی فیلم می سازند.
خب سوال من اینجاست که چرا این موضوعات را بیشتر سعی می کنید در بستر طنز و کمدی روایت کنید؟
سعی نمی کنم. بستگی به قصه دارد. شاید بخشی از آن از روحیه من سرچشمه بگیرد که آدم شوخ طبعی هستم. از آن طرف می توان حرف هایی را راحت تر در این قالب زد که باور آن هم برای تماشاگر راحت باشد. در این فیلم به این دلیل حجم کمدی را بیشتر کردم که شرایط مردم خوب نبود. احساس خستگی، غم، فشارهای سنگین اقتصادی و سیاسی که مردم را به شدت درگیر کرده بود، روی مخاطب سنگینی می کرد.
همه فکر می کردند بعد از برجام قرار است اتفاقات خیلی خوب بیفتد و همه چیز روبراه شود، اما این کار زمان می برد و به این راحتی بعد از هشت سال همه چیز درست نمی شود. فکر می کردم می توانم فیلمی بسازم که دو ساعت حال مردم را خوب کند، بخنداند و در عین حال حرف هایی داشتم که سعی کردم این حرف ها را بزنم.
ساختن فیلم طنز و بزن و بکوب خیلی راحت تر از فیلم کمدی است. توانایی بازیگران طنز ما هم خیلی زیاد است که می توانند به راحتی از یک سکانس معمولی، یک سکانس خیلی خنده دار بسازند که تماشاگر قهقهه بزند. من خیلی بلد نبودم اینطور فیلم بسازم و دوست هم نداشتم. بازیگران در فیلم من کاملا جدی بازی کردند و اینکه دستشان لای در گیر کند و از پله ها لیز بخورند که مبنای فیلم های طنز در همه دنیا است و حتی وودی آلن هم از اینها در ساخت فیلم هایش استفاده می کند، در فیلمم نداشتم.
مبنای من روی قصه و شخصیت ها بنا شده بود که اینها خودشان مسیری را برای داستان به وجود می آورند. از کمدی سعی کردم نهایت استفاده را بکنم. خط قرمزهایی هم حتما وجود دارد و تلاش کردم کاری کنم که فیلم به اکران برسد.
خب در این مسیر اولین ایده ای که برای ساخت فیلم به نظرتان رسید چه بود؟
دور و بر من دو، سه ماجرا شبیه آنچه برای اصلان در فیلم رخ داد، اتفاق افتاد و دیدم که همه کارها چطور به هم پیچید. جرقه ای در آن زمان در ذهن من خورد اما آن را خیلی جدی نگرفتم. تازه به من برخورد چرا کسی که در ایران کار خودش را انجام می دهد و زندگی موجهی دارد باید همه چیز را رها کند و از اینجا برود. تازه در یک گروه تلگرامی تبلیغ مسیحیت را هم بکند. ما به او می خندیدیم که فلانی ما که تو را می شناسیم، چرا این کار را انجام می دهی. اول متوجه نبودیم داستان چه هست بعد فهمیدیم که برای اقامت این کار را انجام می دهد.
این اتفاقات ذهنم را درگیر کرد تا اینکه به آقای محمدی این ایده را پیشنهاد دادم و قصه را تعریف کردم. ایشان آن روز سرشان را روی روزنامه ای که می خواندند، بلند کردند و گفتند چایی ات را که خوردی برو.
فردایش به من گفتند طرح این ایده را نوشتی؟ طرح را که نوشتم ایشان پیشنهادات درجه یکی دادند چون آن طرحی که نوشته بودم امکان ساخت نداشت. آقای محمدی چکش کاری هایی کردند که با آنها می شد فیلم را ساخت. قصه را نوشتم و مبنای کارمان این بود که اصلا سمت جشنواره نرویم و برای اکران آن را بسازیم. بعد از اتفاقاتی که برای «فرشته ها...» افتاد به من خیلی برخورد و جشنواره جذابیتش را برایم از دست داد.
به عنوان کارگردان دیگر تمایلی به ساخت فیلم برای جشنواره ندارم. تجربه خوبی از حضور در جشنواره و جشن خانه سینما نداشتم. حتی فیلم قبلی ام را به جشن خانه سینما ندادم. اولین بار است که این را می گویم. آن زمان اصلا این مسئله را رسانه ای هم نکردم. با اینکه شاید در حق عوامل ظلم کردم اما آدم لجبازی هستم و سر یک سری چیزها لج می کنم.
با تمام این اوصاف چند بار فیلمنامه «اکسیدان» را بازنویسی کردید؟
بامزگی ماجرا این است که اگر آن فیلمنامه ای که در ابتدا نوشتم ساخته می شد، خیلی جذاب تر و جسورتر می بود. بخش سیاسی آن کامل حذف شد و فقط یک سکانس از آن باقی مانده است. کسانی که می خواهند به شکل غیرقانونی و تقلبی ویزا بگیرند سه راه بیشتر ندارند. اثبات تغییر مذهب، مسئله دگرباشی و پرونده های سیاسی.
این بخش پرونده سیاسی در فیلمنامه اولیه بود که خیلی هم جذاب و خنده دار از آب درآمده بود اما هر کاری که می کردیم، شبیه اتفاقات سال 88 می شد و ظاهرا این مسئله جزو خطوط قرمزی است که به جز افرادی خاص، کسی نباید به سمت آن برود. آنها هم باید از زاویه ای خاص به آن بپردازند.
آن سکانس ها را خیلی دوست داشتم و خیلی شیرین بود. اینها به عمد کارهایی می کردند که دستگیر می شدند و بعد بازجویی می شدند. بازجو می دانست که آنها اهل این کارها نیستند اما این دو باید اثبات می کردند که قصد براندازی داشتند. برای اینکه مدرکی برای سفارت داشته باشند باید اثبات می کردند که دستگیر شدند. هیچ مدرکی هم نداشتند اما در بازداشتگاه، مهری به کف دست اصلان می زنند و او تلاش می کرد که این مهر پاک نشود. یک سری اتفاقات این مدلی بامزه داشت اما ناچار شدم کل این قسمت از فیلمنامه را حذف کنم و بخش کلیسا را زیادتر کردم.
با همه این ملاحظات به راحتی پروانه ساخت گرفتید؟
در آن مرحله با توصیه اینکه خودتان حواستان باشد و به سمتی نروید که مشکلی پیش بیاید، الحق و الانصاف لطف کردند و بدون مشکل پروانه را دادند.
برای پروانه نمایش چه اصلاحاتی به فیلم وارد شد؟ دادن اصلاحیه هم مانند داوری جشنواره است. دوستان شورای پروانه نمایش هفت نفر با سلایق مختلف هستند که اگر افراد دیگری بودند، سلایق دیگری داشتند و شاید اصلا اصلاحیه نمی دادند. این سلایق موجود بعضی چیزها را بر نمی تابید. در سینمای ما آدم ها خیلی به دنبال نشانه اند. در اصلاحیه هایی که به ما دادند فهم اشتباه از بعضی موارد وجود داشت و بعضی مسائل را به خودشان می گرفتند. یعنی تعبیر می کردند برخی اتفاقات را. می گفتند این سکانس این معنا و بار را دارد اما در واقع آن معنی را نداشت.
بیشتر اصلاحیه ها به سکانس هایی وارد شده که روحانی حضور دارد؟
اولین چیزی که به ما گفتند این بود که کل کاراکتر روحانی باید از فیلم حذف شود. در این صورت تایم فیلم خیلی لطمه می دید، بسیاری از مفاهیم عوض می شد و فینال هم به طول کامل تغییر می کرد.
برای رهایی از این ممیزی ها ناچار شدم دو سکانس را به فیلم اضافه کنم که نه در فیلمنامه بود و نه زمان فیلمبرداری ضبط شده بود. بعد از ممیزی ها این سکانس ها را فیلمبرداری کردم که از جنس فیلمنامه نیست. نریشن دارد و با صدا و لانگ شات به فیلم اضافه شده است اما برای اینکه فیلم دچار مشکل نشود و قصد ما هم اکران بود ناچار شدم این سکانس ها را اضافه کنم.
می توانستیم مثل خیلی از دوستان فیلم را در کمد بگذاریم اما چنین تصمیمی نداشتیم و تصمیم داشتیم فیلمی را که با هزینه شخصی ساخته شده اکران کنیم. فیلم را برای داخل کمد نساختم. برای ارتباط با مردم ساختم. دادن ممیزی مانند پلیسی می ماند که گواهینامه من را گرفته و می گوید تو خلاف کردی. اما من همه اش می گویم آقا من تند نرفتم و خلافی انجام ندادم. قانون دست اوست و می تواند گواهینامه من را باطل کند. من مجبورم که به آن جریمه تن بدهم. چون به این گواهینامه احتیاج دارم. ما مجبوریم به این ممیزی تن بدهیم.
در تمام دنیا هم همین وضعیت وجود دارد. فیلم های فیلمسازان بزرگ مثل مل گیبسون در بسیاری از کشورها همچنان توقیف است. این از قواعد بازی است و باید به آن تن داد. البته آینده روشن می کند که چه چیزهایی به حق بوده و چه چیزهایی نبوده. من ادعا می کنم که فیلم لطمه نخورده اما اصلاحیه ها بالای 20 مورد بوده است. اتفاقات خیلی خنده دار حذف شده است. چرا که در فیلم کمدی، پلان ها مثل پازل است. یعنی در یک پلان سه خنده در بعدی چهار خنده و در بعدی شلیک خنده تماشاگر را داریم.
در بسیاری از حذفیات آن گل سکانس و شلیک خنده درآمده است. مثل پلانی که اصلان در گوش روحانی در مسجد چیزی می گوید. با این حال سعی کردیم این ممیزی ها به شعور، جاری بودن و انعقاد حس مخاطب لطمه زیادی نزند. بعضی از دیالوگ های ما لیپ سینک ندارد و دیالوگ های دیگری جایگزین کردیم. وگرنه حجم ممیزی ها خیلی بیشتر بود.
فیلم به دو بخش متفاوت تقسیم شده. آنقدر مدت زمان بخش اول زیاد شده که این تصور پیش می آید که با به انتها رسیدن این بخش آنها باید موفق به دریافت ویزا شوند اما این اتفاق نمی افتد و دوباره داستان به شکل دیگری آغاز می شود. چرا فیلمنامه به این شکل درآمده است؟ جنس این دو بخش با هم متفاوت است. چون دو دنیای متفاوت دارد. بخش کلیسا و بخش مذهبی با بخش دوم کاملا فرق دارد. من نمی توانستم فیلمنامه را دو تکه کنم باید یک قصه واحد تعریف می کردم که برای رفتن از ایران این سه راه وجود دارد. باید این سه راه را نشان می دادم که بخش سیاسی ماجرا را به ناچار حذف می کردم. اما اتفاقی که در طراحی شخصیت برای من افتاد این بود که اگر در بخش مذهبی این شخصیت با رسیدن به بن بست دچار تحول می شد، آن وقت قبولاندن آن به تماشاگر خیلی کار سختی بود.
اما در بخش اول با تمامی بدبختی ها و سختی هایی که برای گرفتن نامه دچار آن می شوند و به ظاهر موفق هم هستند، ویزا صادر نمی شود. چون مامور صدور ویزا از او می خواهد با آنها همکاری کرده و جاسوسی کنند.
دادن چنین پیشنهادی از سوی یک مقام رسمی در سفارت به آدم عادی و عامی کمی غیرمعقول و دور از ذهن به نظر می رسد. می خواهم بگویم انگار هدف شما با نشان دادن این سرنوشت این است که بگویید اگر همه راه ها را بروید باز هم نمی توانید ویزا بگیرید. واقعا چنین هدفی داشتید؟
اصلا قرار نبود که من بگویم خارج از ایران بد است. کاراکتر هم نمی گوید آن طرف بد است. به زنش می گوید برگرد با هم این مسیر را برویم. اما حسی در این سال ها همراه من بود که چرا من به عنوان یک ایرانی نمی توانم به راحتی ویزا بگیرم و به کشورهای دیگر سفر کنم. این هویت ایرانی چرا در این سال ها دچار این مشکل شده دغدغه اصلی و شخصی ساختن این فیلم بود.
اینکه هویت منِ ایرانی چرا اینقدر دچار مسئله شده؟ اینکه چرا باید من را به همراه خانواده ام در فرودگاه توسط پلیس از صف بیرون بکشند فقط به خاطر اینکه هویت من ایرانی است؟ یک مرد ایرانی چرا باید مقابل خانواده اش و بچه ده ساله اش شرمنده شود به خاطر اینکه هویتش ایرانی است؟
بچه ده ساله من نمی فهمد چرا از میان 500 نفر ما را از صف بیرون می کشند، چمدان هایمان را می گردند و بازجویی مان می کنند. چرا باید ایران فقط با چهار کشور کوچک لغو روادید شود. اما گذرنامه ترکیه در همین همسایگی ما با 150 کشور لغو روادید داشته باشد و بدون ویزا شهروندانش بتوانند به بسیاری از نقاط دنیا سفر کنند. چرا باید برای هموطن ما سفر کردن به کشورهای دنیا سخت باشد؟ توریست ها برای ایکه شرق را ببینند به کشورهای دیگر سفر می کنند اما نمی توانند به ایران بیایند. تنها به خاطر اینکه بعضی ها فکر می کنند، آنها جاسوس اند و نباید به ایران بیایند.
البته در این سال های اخیر وضعیت خیلی بهتر شده است. اما به دلیل تبلیغات و سیاه نمایی رسانه ها هنوز هم فکر می کنند، ایران جای بسیار خطرناکی است. من بهعنوان فیلمساز نمی توانم این مسائل را حل کنم این وظیفه دیپلمات ها و حاکمیت است که این معضل بزرگ را حل کنند. اما نکته کلیدی که من را تشویق به نوشتن این فیلمنامه کرد همین هویتی است که نمی دانیم چه اتفاقی برای آن می افتد.
انتخاب نام «اکسیدان» هم به همین علت است چون این ماده رنگ همه چیز را از بین می برد و آن را بی هویت می کند. تلاش نکردم این موضوع را خیلی گل درشت مطرح کنم هم به خاطر ممیزی هم به دلیل اینکه می خواستم فیلم کمدی بسازم و نمی خواستم در قالب داستانی جدی به این موضوع بپردازم و هم اینکه می خواستم فیلمم را اکران کنم.
از روزی که فیلم اکران شد، خیلی ها اینطور برداشت کردند که این فیلم در ادامه «مارمولک» ساخته شده. آیا واقعا با به تصویرکشیدن خلافکاری در لباس روحانیت مسیحی چنین قصدی داشتید؟
نه اصلا اینطور نیست. آقای محمدی پیگیر ساخت «مارمولک 2» هستند و چون خیلی این فیلم را دوست دارند بارها چند فیلمنامه نوشته شده و نپسندیدند. خیلی اصرار دارند که قسمت دوم آن از قسمت اول خیلی بهتر باشد. من اصلا به اینکه این فیلم ادامه «مارمولک» باشد فکر نمی کردم. این فیلم کاراکترهای مشخصی دارد که باید همان کاراکترها و همان عوامل در قسمت دوم آن حضور داشته باشند.
از زمان نگارش فیلمنامه برای دو نقش اصلی فیلم به همین دو بازیگر فکر کردید؟ چون هر ترکیبی غیر از این دو نتیجه کاملا متفاوتی می داد و اصلا معلوم نبود، قابل قبول و با این کیفیت باشد.
تقریبا همه بازیگران حتی بازیگران فرعی را از ابتدا در ذهن داشتم. وقتی شروع به نوشتن کردم و کاراکترها خلق شدند، این بازیگرها در ذهنم بودند. عکس همه این بازیگران را روی صفحه لپ تاپم می گذارم و با نگاه به آنها می نویسم. تمام بازیگرانی که از روز اول در ذهن داشتم تقریبا حضورشان در فیلم قطعی شد.
از ابتدا پیش بینی می کردید حوزه هنری چنین برخوردی با «اکسیدان» داشته باشد؟
اصلا اینطور فکر نمی کردم. مدیران حوزه بعد از اینکه وزارت ارشاد پروانه نمایش را داد فیلم را دیدند. اصلاحیه بلندبالا نزدیک به سه صفحه مقابل من گذاشتند. به طور مثال یکی از آنها این بود که در سکانس اول چرا بازیگر نقش اصلان به موهای بازیگر زن دست می زند. در حالیکه اصلا این اتفاق نمی افتد او روسری همسرش را جلو بکشد و موهای او دیده نشود. نمی دانم چرا این پلان باید حذف شود. حذفیات به این شکل خیلی به فیلم ضربه می زد و درواقع از آن چیزی باقی نمی ماند. به نظر من آنها هم د چار کج فهمی هایی هستند و مشاورینی دارند که مسیر را اشتباه می فهمند.
شما و آقای منوچهر محمدی سابقه همکاری با حوزه هنری را دارید و خیلی عجیب است که این برخورد با فیلم شما هم صورت می گیرد و چنین ممیزی هایی به فیلم می دهند.
در فیلم اول من هم حوزه هنری درصدی مشارکت داشت. در همان فیلم هم وزارت ارشاد به من اصلاحیه نداد اما حوزه این کار را انجام داد.
پس این مشارکت ها دردی را دوا نمی کند؟
من به عنوان کارگردان با حوزه هنری قراردادی نداشتم اما فکر می کنم آنها هم یک سری قوانین برای خودشان داشتند. در حال حاضر به ما گفتند درباره این اتفاق خیلی صحبت نکنم و من هم ترجیح می دهم درباره برخورد حوزه هنری فعلا حرفی نزنم.