دوران کوتاه مدیریت سرافراز بر صدا و سیما با فراز و فرودهای بسیاری همراه بود. انتخاب او به عنوان سکان دار رسانه ملی با روزمه پر و پیمان و چهره دلنشینش خبر از آغاز دورانی جدید برای صدا و سیما می داد. او رسانه را خوب می شناخت و از دورن خود سازمان می آمد. برای همین می خواست با تغییرات گسترده خون تازه ای را به رگ های صدا و سیما پمپاژ کند. او می خواست انقلاب کند، اما یادش رفته بود که بعضی ها می گویند انقلاب فرزندان خودش را می بلعد! او در دوران کوتاهش دست به اقداماتی گوناگون زد. جالب اینکه کم پیش می آمد که کسی مخالف ایده های او باشد و آنها را نادرست بداند، اما درست بودن یک چیز است و برخلاف منافع شخصی بودن یک بحث دیگر. کارهای سرافراز را حتی مخالفانش هم در نظر تأیید می کردند، اما وقتی پای منافع و مناسبات قدرت به میان بیاید، معادلات فرق می کند. سرافراز 18 ماه مدیر رسانه ملی بود. بر او چه گذشت؟
چابک سازی یا دشمن تراشی؛ مسأله این است!
سرافراز آمده بود تا انقلاب کند. آمده بود معادلات را بر هم بزند. او برای پیاده سازی انقلاب مدنظرش در رسانه ملی گام اول را محکم برداشت و در بدو ورودش در دیدار با برخی از استادان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، از اصلاحات ساختاری و چابک سازی سازمان سخن گفت و خبر از حذف ۷۰۰ پست مدیریتی در صداوسیما داد. تغییر رسانه ملی از نظامی کارمندمحور به ساختاری رسانه ای و پویا از اهداف اصلی محمد سرافراز بود که به زودی آن را محقق می کرد.
حذف 700 پست مدیریتی برای چابک سازی و نزدیک کردن رسانه ملی به سازمانی رسانه ای امری لازم بود. کاری که تئوری های علمی هم آن را تأیید می کند. اینکه سازمان ها برای بقا و پویایی دست به تغییر می زنند و اساساً نفس تغییر و تحول در هر سازمانی امری طبیعی است. در واقع مدیران جدید برای دست یابی به بالاترین سطح بهره وری در سازمان خود و دست یابی به ایده های جدید و رهایی از ایستایی دست به تغییر می زنند، اما همین کار باعث دشمن تراشی و تنگ تر شدن عرصه برای سرافراز و تیمش بود. از طرفی سرافراز 10 معاون از ۱۱ معاون دورهی ضرغامی را برکنار و سه معاونت را در بقیه ادغام کرد و برخی شبکه ها مانند شبکه «تماشا» و چند شبکه رادیویی را تعطیل کرد.
جمله ای از قول دکتر محمود حسابی نقل شده که جهان سوم جایی است که اگر بخواهی کشورت را آباد کنی خانه ات خراب خواهد شد و اگر بخواهی خانه ات را آباد کنی باید در تخریب مملکتت بکوشی. مستقل از اینکه این حرف را آقای حسابی زده باشد و جدای از اینکه این جمله مبتنی بر تئوری های استعماری است و لااقل در کشور ما مثال های نقض بی شماری را می توان برای آن یافت، اما اقدامات سرافراز در سازمان این جمله را تأیید می کند. او مستقل از بده بستان های شخصی و منافع باندی و قبیله ای کوشید سازمانش تحت مدیریتش را به سمت بهتر شدن اصلاح کند، اما نتیجه دشمن تراشی و شدت گرفتن فشارها و مخالفت ها علیه او بود.
سرافراز و دولت؛ قصه غصه که در دولت یار آخر شد!
با روی کار آمدن سرافراز آرام آرام دعواها و اختلافات دولت با او شدت گرفت. سرافراز که قصد نداشت رسانه ملی را تبدیل به تریبونی برای دولت کند، در مقابل زیاده خواهی های دولت روحانی ایستاد و البته چوبش را هم خورد! ادعای دولتی ها این بود که سازمان به مخالفان برجام بیشتر از موافقان تریبون می دهد، اما آمارها و شواهد و قرائن اتفاقاً خلاف این ادعا را تأیید می کرد. سرافراز در واکنش به این انتقادات گفت: «حدود ۳ هزار و ۸۰۰ دقیقه زمان به تیم مذاکره کننده و موافقان برجام و حدود ۲ هزار دقیقه زمان به منتقدان برجام داده شده است.» این یعنی زمان موافقان برجام در صداوسیما ۱۸۰۰دقیقه بیشتر از مخالفان بود!
اما دعواها و اختلافات و فشارها به همین جا ختم نشد. دولت به بهانه های مختلف از دادن بودجه مصوب صدا و سیما شانه خالی می کرد. ماجرا آن قدر بالا گرفت که سرافراز ناگزیر در مصاحبه ای با روزنامه جام جم از کاهش بودجه صدا و سیما توسط دولت گلایه کرد و آن را مشکل آفرین دانست. او گفت: «رشد یک درصدی بودجه رسانه ملی ناشی از نگاه حزبی، سلیقهای، بخشینگری، غیرملی و کاملا غیرمنصفانه است و چنین نگاهی به صدا و سیما شایسته رویکرد ملی دولت نیست. رشد یک درصدی بودجه رسانه ملی تولید سریالهای فاخر مذهبی و تاریخی، در اختیار داشتن ماهواره مستقل، توسعه فرستندههای دیجیتال، شبکههای HD و توسعه سیگنالرسانی را با مشکل روبهرو میکند.»
حاشیههایی که مهمتر از متن شد!
18 ماه ریاست محمد سرافراز با حاشیه های متعددی همراه بوده است. از ماجرای خروج مشکوک مشاور و بازرس ویژه سرافراز خانم شهرزاد میرقلی خان بگیرید تا انتشار فایل صوتی «شینا شیرانی»، مجری زن پرس تیوی و درخواست های غیراخلاقی مدیران این شبکه بود که با تعلیق دو نفر از آنها، همراه شد. حاشیه ها تصادفی و معنادار در دوران کوتاه مدیریت سرافراز از گوشه و کنار سربرمی آوردند و هر بار دردسر تازه ای درست می کردند. دردسرهایی که نمی گذشت سرافراز با خیال راحت کارهای جدی ترش را پیگیری و دنبال کند. کار به جایی رسیده بود که حتی ایرادهای رسانه ها به سریال ۴۰ میلیارد تومانی معمای شاه ساخته «محمدرضا ورزی» را هم متوجه او می دانستند. حال آنکه این سریال در دوره آقای ضرغامی ساخته شده بود، اما سرافراز باید به آن پاسخ می داد. البته در این میان اختلافات سرافراز و پورمحمدی، معاون سیما هم بی تأثیر نبود که که اوج آن در ماجرای استعفای پرسر و صدای غلامی، مدیر شبکهی چهار، گلایهاش از پورمحمدی و ابقایش توسط سرافراز، نمایان شد. اختلافاتی که در جلسه تودیع و معارفه او دکتر علی عسکری در قالب نیش و کنایه های معنی دار خودش را نشان داد.
بدعتِ استعفا
درام 18 ماهه مدیریت سرافراز با یک «استعفا» تمام شد. کاری که نمونه مشابهش را در سطوح مدیریتی زیاد نمی بینیم. خیلی کم پیش می آید که مدیری در کشور ما «استعفا» بدهد. لابد برای اینکه همه «استعفا» را نشانه ضعف و قصور او می دانند و نه چیز دیگری. با این حال سرافراز استعفا داد و عطای مدیریت سازمان را به لقایش بخشید. بخشیدنی که نشان می داد میزان فشارها بر گرده او و تیمش آن قدری هست که رفتن را بر ماندن ترجیح بدهد. او رفت تا معلوم شود قدرت ساختارها از افراد بیشتر است و مستقل از جایگاهی که داری تو را مجبور رفتن می کنند. این درسی است که باید از دوره کوتاه مدیریت سرافراز بیاموزیم!