به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
این روزها، در هفته بزرگداشت قوه قضاییه بهسر میبریم. نهادی که مسئول و مجری عدالت در ایران و مشابه آن در تمام کشورهای دنیاست. عدالت، واژه زیبا و مسحورکنندهای است که انسان را بیش از هر مفهوم دیگری به خود جذب میکند. به همین دلیل، یکی از پرتکرارترین مفاهیمی که دستمایه انسانها در خلق آثار فکری، ادبی و هنری میشود، مفهوم عدالت بر اساس حقیقت است.
روند آشکارگی حقیقت و سپس دست یافتن به انصاف، از جذابترین روندهای دراماتیکی است که میتواند بهترین داستانها را خلق کند. در سینمای جهان و ایران نیز، هم خود این مفهوم جذاب در حالت مستقل، هم آمیختگیِ این مفهوم با نهاد قضاوت، دستمایه ساخت فیلمهای بسیاری شده است. به مناسبت هفته قوه قضاییه، نگاهی داشتهایم به بعضی از مطرحترین فیلمهای سینمای ایران که به نحوی به مسئله قضاوت، دادگاه، حکم و مفاهیم مرتبط با قوه قضاییه پرداختهاند.
۱. «محاکمه»
این فیلم از ساختههای ایرج قادری در دهه هفتاد و پس از آغاز فیلمسازی او در دوران پس از انقلاب است. از نگاه منتقدان، این فیلم، چندان «سینما»ی موفقی نبود. اما از عنوان فیلم گرفته تا روند و مضمون داستان، یک فیلم کاملاً دادگاهی است. روند یک دادگاه، از مرحله طرح شکایت، بررسی آن، احضار شهود، صدور حکم و نهایتاً اجرای آن، خود یک درام کامل و دارای اوج و فرود عالی است. اگر این شکایت در راستای قتل باشد، چند برابر بر هیجان درام افزوده خواهد شد. به دلیل وجود حکم قصاص در ایران برای قاتل، این اوج و فرود، باز دوچندان است. اگر احتمال اشتباه در بررسی شکایت و صدور حکم پیش بیاید، تعلیق داستان فزونی خواهد یافت. ظهور هر شاهد، تغییر روند پرونده و چرخشهای حکم نهایی له یا علیه افراد، حتی با سادهترین روایتها نیز، داستانی در اوج جذابیت خواهد ساخت.
در فیلم «محاکمه» تمامی این مراحل طی شده و شاهد داستانی با تمامی این جزییات هستیم. هرچند منتقدان معتقدند عنصر تعلیق و بیاطلاعی از نتیجه نهایی که رکن اصلی یک دادگاه واقعی است، در این فیلم قربانی کلیشهها شده و از جذابیت داستان کم کرده، اما بهرحال این فیلم، از دادگاهیترین فیلمهای سینمای معاصر ایران پس از انقلاب است.
۲. «میخواهم زنده بمانم»
از لحاظ محوریت دادگاه و مسئله قضاوت، این فیلم هم بعد از فیلم «محاکمه» هر دو از ساختههای ایرج قادری، شاید در رده دوم باشد. بر خلاف فیلم «محاکمه»، این فیلم با روایت داستان زندگی پسرکی نوجوان که خودکشی میکند و نامادریاش در مظان اتهام قتل قرار میگیرد، توانست تحسین منتقدان را هم تا حدی بهدست بیاورد. در این فیلم ایرج قادری، از دو لحاظ به عنصر تعلیق پرداخت؛ یکی اینکه مرتکب اصلی قتل را تا جایی که توانست در هالهای از ابهام نگه داشت. این ترفند، وجه سینمایی و دراماتیک داستان بود. از وجه دادگاهی نیز، پیداشدن مدرکی جدید مبنی بر بیگناهی متهم اصلی، پایان فیلم را به نحوی تقریباً غیرمنتظره تغییر داد.
۳. «هیس! دخترها فریاد نمیزنند»
این فیلم ساخته پوران درخشنده، از جهات بسیاری تبدیل به فیلمی مطرح و بحثبرانگیز در سطح جامعه شد. اما آنچه در این نوشتار محل بحث است، ارتباط آن با مقوله قضاوت، دادگاه و عدالت است. برخی فیلمها همانند دو فیلم قبلی، صرفاً از محمل دادگاه، برای روایت داستانی جذاب بهره بردهاند. اما نگاه دیگری هم در پرداختن به مسئله عدالت و قضاوت در فیلمها مطرح است. برخی فیلمها نظیر فیلم «هیس! دخترها فریاد نمیزنند!» تلاش میکنند تا مفهوم قضاوت و عدالت برآمده از افکار انسانی را نیز نقد کنند و مفهوم عدالت را چیز فراتر از آنچه در عمل در بستر قانون، قابل دسترس است، معرفی کنند.
دخترکی که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته، در روز عروسی خود برای نجات دخترکی دیگر از آزاری مشابه، دست به قتل میزند و نهایتاً به دلیل نبودن ولی دم برای رضایت، اعدام میشود. در این فیلم، تلاش شده با پرداختن به انگیزههای روانشناسانه وقوع قتل و نادیدهگرفتن آن توسط دادگاه در تخفیف حکم، نوعی نقصان ذاتی در قوانین انسانی برای اجرای عدالت نشان داده شود. از سویی قصاص مجرم، به دلیل نیافتن ولی دم برای رضایتدادن و نجات دخترک از اعدامی که تقریباً تمامی شخصیتهای داستان او را مستحق آن نمیدانند، انگشت اتهام به سوی قوانینی است که بهنظر قابلاصلاح می رسد و با اصلاحنشدن آن، جانهای بیشتری در معرض از دسترفتن است.
۴. «من مادر هستم»
این فیلم نیز همانند فیلم قبلی، نوعی نگاه روانشناسانه به مقوله عدالت و تحقق آن در دستگاه قضایی برساختهی انسان دارد. در این فیلم هم قاتل قصاص میشود. در حالی که انگیزه و پسزمینه روانی وقوع قتل، نادیده گرفته میشود. و نهایتاً نیز افراد دخیل در جریان، هیچکدام به رضایت درونی ناشی از اجرای عدالت، دست نمییابند. این فیلم هم مانند «هیس! دخترها...» پسزمینهای چالشی و تابوشکن برای وقوع جرم تعریف میکند. در این فیلم هم، انتقاد متوجه قوه قضاییه یا کلا نهاد قضا نیست؛ بلکه کلاً بشر را به دلیل محدودیتها و پیچیدگیهای فراوان در ذات و نگاه و اعمال خود، ناتوان از احراز عدالت واقعی قلمداد میکند.
۵. «کیفر»
در ادامه نگاه قبلی، در فیلمهای دیگری، بر وجه فلسفی دستنیافتنیبودن عدالت تاکید بیشتری شده و مسئله را فراتر از صرفاً ضعف قانونی یا ضعف بشری قلمداد کرده است. در این نگاه، عدالت اغلب دستنیافتنی است، چون با آشکارشدن هر حقیقت کوچک، چیزی که بهنظر عدالت میرسد نیز تغییر خواهد کرد.
در این فیلم، مردی در انتظار قصاص بابت قتل است. نجات او، در ابتدای فیلم، بهنظر وظیفهای بدیهی و انسانی میرسد. اما بهتدریج و با برملاشدن جزییات بیشتری از گذشته او، مخاطب دچار تردید میشود که آیا زندهماندن او به عدالت نزدیکتر است یا مرگش؟
۶. «دهلیز»
نگاه سینماگران باز هم میچرخد و از جایگاه قاضی فاصله میگیرد و به سمت جایگاه متهم و مجرم میرود. سینماگران در بسیاری از فیلمها تلاش کردهاند مجرم را هم از منظری انسانی بنگرند. اگر در فیلمهای قبلی با مجرم یا متهمی روبرو بودیم که در اصل وقوع جرم و تقصیرش در آن، تردید وجود داشت، در فیلمهایی نظیر «دهلیز» با مجرمانی روبرو هستیم که قظعاً و بدون اغماض، جرم محرزی نظیر کشتن یک انسان بیگناه را مرتکب شدهاند. شخصیت اصلی دهلیز، در یک نزاع، فردی را سهواً کشته است. در روند فیلم، تلاش میشود تا نشان داده شود گاهی هم انسانها با وجود ارتکاب قطعی به جرم، مستحق فرصتی دوباره هستند. در این نگاه، دادگاه و قضاوت رسمی در پسزمینه رخ داده و ادامه روایت در دست انسانهایی بیرون آن فضای رسمی است.
۷. «شهر زیبا»
اصغر فرهادی که به نوعی سینمای فارغ از قضاوتی دارد، در یکی از اولین فیلمهای خود «شهر زیبا» از مقولهای مانند قضاوت هم داستانی پر از تغییر زاویه نگاه میسازد که امر تصمیم برای طرفداری از یک شخصیت را برای مخاطب مشکل و مختل میکند. هدف او نیز همین است. با روایت زندگی نوجوانی که مرتکب قتل شده و تلاش نزدیکان او برای اخذ رضایت یا پرداخت دیه و نشاندادن ماجرا از زاویه نگاه نزدیکان مقتول، مخاطب سطحی از درک و همدلی نسبت به تمام آنها را تجربه میکند. فیلم «روز روشن» نیز با مضمونی مشابه، چنین روندی را روایت میکند.
۸. «دم صبح»
این فیلم تماماً روی مجرمی گرفتار چنگ قانون تمرکز میکند. مجرمی محکوم به قصاص، روزهای سخت و دردناکی را در انتظار اجرای حکم سپری میکند. او دچار تعلیقی جانفرساست. مسئله اصلی این نوع نگاه این نیست که آیا فرد مجرم است یا خیر. آیا قضاوت بهدرستی انجام شده یا نه. آیا حکم منصفانه، قانونی و سزاوار است یا خیر. بلکه اینبار دوربین هنر هفتم قصد دارد صرفاً مخاطب را تماماً در وضعیت مجرم قرار دهد. قصد دارد تجربهای به مخاطب ارزانی کند مبنی بر اینکه اگر روزی در این جایگاه قرار بگیرد، بر او چه خواهد گذشت.
۹. «یادم تو را فراموش»
بعضی فیلمها نظیر این فیلم نیز، بهجای روایت داستانی ساختگی، بر اساس رخدادهای قضایی واقعی ساخته میشوند. فیلم «یادم تو را فراموش» ساخته علی عطشانی، یکی از دو سه فیلمی است که در سینمای ایران بر اساس زندگی یکی از فوتبالیستهای معروف و پرونده قتل همسر او ساخته شد. هرچند منتقدان اکثراً این فیلم را ساخته ضعیفی قلمداد کردند، اما این نوع از فیلمها به مخاطب این امکان را میدهند تا از زاویهای نزدیکتر و از منظری انسانیتر به افراد و ماجراهایی بنگرد که آنها را تنها از دریچه سرد رسانههای خبری دنبال کرده است. روند وقوع این قتل، پسزمینههایش، رسیدگی به این حادثه و نهایتاً مرگ دو زن، یکی بر اثر قتل و دیگری بر اثر قصاص، آن هم در زندگی فردی معروف، از عنصر بسیار قوی هیجان و تعلیق و فراز و فرود برای جذب مخاطب، برخوردار بوده است.
۱۰. «جدایی نادر از سیمین»
در تمام فیلمهای پیشگفته، دادگاه و مسئله قضاوت صرفاً از شدیدترین وجهش که مسئله جان آدمی و قتل نفس است، به تصویر کشیده شده بود. اما بسیاری از فیلمهای سینمای ایران و جهان تنها از این سوژه به مسئله قضا نپرداختهاند. در فیلم مطرح و نسبتاً جنجالی «جدایی نادر از سیمین»، دادگاه از منظر جان آدمیزاد در داستان حضور ندارد. دادگاه تنها یک موقعیت است. یک بستر برای اینکه تمام افراد، خود را در جایگاه قاضی فرض کنند. و ناچار به قضاوت شوند. قضاوتی که هرلحظه در پرتوی روشنشدن جزییاتی کوچک اما بنیادین ، دستخوش تغییر میشود. نهایتاً هم در لوکیشن دادگاه، به جای قاضی، این دخترک نوجوان فیلم است که ناچار از انتخاب و صدور حکم است.
در جمعبندی این مطالب میشود اینگونه گفت که کار سینما این است که دوربینش را به هر سو بچرخاند و به مخاطب این امکان را بدهد که جای آدمهایی متفاوت قرار بگیرد، موقعیتهایی متفاوت را تجربه کند و نگاهی نو را بیازماید. درباره نهاد قضا، قضاوت، قانون و عدالت نیز، سینمای ایران تا حدی ادای دین خود را به مخاطب انجام داده است.
مخاطب این فیلمها، گاهی تنها ناظر جذابیت تعلیق و اوج و فرود بوده است. گاهی در جایگاه قاضی نشسته و گاهی در موقعیت متهم قرار گرفته است. مواقعی نیز مجرم بوده است. در نهایت، مخاطب دقیق و مشتاق، شاید این نکته را فهم کرده باشد که در تمامی بسترها، عدالت همچنان زیباترین، در عین حال دور از دسترسترین مفهومی است که بشر با آن آشنا شده است.
سمیه سادات حسینی
لاریجانی ها خیلی هم خوبن، فقط حسش نی قضاوت کنن :)))
حسش رو دارن قضاوت کنن اما به ناحق !
اما به دروغ!
اما به ظلم!
اما به ...!
هیس
دهلیز
جدایی
دهلیز
جدایی...
2..جدایی نادر از سیمین
3..دهلیز
به ترتیب بهترین های لیست
واقعا تاسف داره بخاطر مملکتی که هیچ پایه و اساس درستی نداره
موافق شدید👍👍👍