به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
منظوم؛ مرجع سینما و تلویزیون ایران:
غرق شدن در دنیای رمز و رازها و حل کردن معماها، یکی از بهترین تفریحاتی است که انسان اختراع کرده. این اختراع را می توان در ساخت انواع بازی تا دنیای قصه و فیلم و سریال دنبال کرد. قصه جنایی در این میان، بهترین ظرف برای بروز این جذابیت است.
برای همین هم در این مطلب سعی کرده ایم تا نمونه هایی از سریال های موفق این ژانر را از میان ایرانی ها و خارجی ها معرفی کنیم تا در صورت دسترسی، بتوانید از دیدنشان لذت ببرید قسمت دوم پرونده ای که شروع کرده بودیم را امروز ادامه می دهیم:
سریال های پلیسی خارجی
فارگو(Fargo)
ژانر: پلیسی- هیجانی ( با ریتم روایت نرمال)
ویژگی: از آن سریالهایی است که به راحتی می تواند شما را معتاد دیدن قسمت های بعدی کند. فقط کافی است قسمت ابتدایی هر فصل را ببینید تا دیگر نتوانید از پای تلویزیون بلند شوید.
در سال 1996جوئل و اتان کوئن یکی از مهمترین شاهکارهای معاصر تاریخ سینما یعنی کمدی-سیاه «فارگو» را ساختند. فیلمی که خیلی زود به جدول مهمترین فیلمهای تاریخ سینما اضافه شد و از کن تا اسکار جایزه درو کرد. حدود دو دهه بعد یعنی در سال 2014 نوآ هارلی نویسنده و تهیه کننده نهچندان سرشناس تلویزیونی تصمیم گرفت به سبک و سیاق فیلم «فارگو» سریالی به همین نام کارگردانی کند و برادران کوئن هم تصمیم گرفتند تهیه کننده نخستین فصل آن باشند. نتیجه؟ هارلی یک شبه ره صد ساله پیمود. تا امروز سه فصل از این سریال ساخته شده و فصل سوم هماکنون در حال پخش است. هر سه فصل این سریال با استقبال بسیار خوبی از سوی منتقدان و مخاطبان مواجه شده و جوایز متعددی ازجمله امی و گلدن گلوب بهدست آورده است.
ساختار و داستان:
از مهمترین ویژگیهای «فارگو» این است که هر فصل پرونده جدایی را دنبال میکند و شخصیتها جز در یکی دو مورد کاملا متفاوتند و داستانها نیز هیچ شباهتی با هم ندارند. هر سه سری سریال در شهرهای مختلف ایالت مینهسوتا روایت میشود. هر فصل با یک قتل اتفاقی آغاز میشود، یک آدم عادی در یک موقعیت اشتباهی فردی را به قتل میرساند و پس از آن اتفاقات زنجیروار آغاز میشود و کار به بحرانهای اساسی کشیده میشود. در فصل اول وقایع سال 2006 میگذرد. لستر نیگارد(مارتین فریمن) که یک مأمور بیمه ساده است زن پرتوقع و همیشه روی اعصابش را اشتباهی به قتل میرساند و پس از مواجه شدن با یک قاتل حرفهای به نام لورن مالوو (بیلی باب تورنتون) و گفتن یک جمله اشتباه، زندگیاش دستخوش تغییری اساسی میشود.
مالی سولورسون(آلیسون تولمن) ماموری است که در این فصل بهدنبال پرونده این قتل و البته قتلهای پس از آن میرود. در فصل دوم که اتفاقاتش سال 1979 روایت میشود پگی بلومکوییست (کریستین دانست) زن بلندپرواز قصاب شهر به اشتباه پسر کوچک و احمق یک خانواده گنگستر را به قتل میرساند و باعث سوءتفاهم بزرگی میشود که نتایج فاجعهباری به همراه دارد، این بار لو سولورسون (پاتریک ویلسون) پلیسی است که بهدنبال حل پرونده میرود.
در فصل سوم نیز که اتفاقاتش در سال 1988 رخ میدهد، برادران دوقلوی استاسی، ری و امیت (هر دو با بازی اوان مک گرگور) دو مسیر متفاوت در زندگی را پیش گرفتهاند. ری با وسوسه همسر آیندهاش تصمیم میگیرد یکی از مهمترین داراییهای برادرش را بدزدد اما در فعل و انفعالی غافلگیرکننده پدرخوانده افسر پلیسی به نام نیکی سوانگو (ماری الیزابت وینستید) که هم نام برادران استاسی است کشته میشود و نیکی تصمیم میگیرد هرطور شده قاتل را پیدا کند. در هر فصل سریال فارگو چند داستان موازی با هم پیش برده میشود که در نهایت یک نتیجه مشترک دارد. «فارگو» پر از جزئیات است و کمدی سیاه و جذابی دارد که اگر نبود سریال بسیار تلخ و گزندهای میشد. فیلمبرداریاش عالی است و البته همه بازیها درخشان. ضمنا گول این جمله اول هر قسمت سریال را که نوشته:«این داستان واقعی است.» نخورید، این هم یک ترفند کمدی جذاب است که از فیلم برادران کوئن به ارث رسیده است. هر فصل این سریال 10 قسمت است. فصل اول «فارگو» سال 2014، فصل دوم 2015 و فصل سوم سال 2017 روی آنتن شبکه FX رفتهاند.
(Bridge) پل
ژانر: پلیسی- جنایی( با ریتم روایت نرمال)
ویژگی: به شما این اطمینان را میدهیم که هر سلیقه ای در زمینه سریال داشته باشید، از دیدن این اثر لذت خواهید برد.
علاقه مندان سریال های پلیسی به احتمال زیاد مینی سریال «پل» را با بازیگرهای اُسکاری اش، داستان دقیق و جذاب و کارگردانی استاندارد آمریکایی آن دیده اند. خوش ساخت بودن این سریال و آمریکایی بودن آن باعث شد کمتر کسی به سراغ نسخه دانمارکی سوئدی آن برود و بسیاری از سریال بازها از یک شاهکار اروپایی که یک سروگردن از نسخه بدل آمریکایی اش سرتر است، غافل بمانند.
ساختار و داستان:
سریال با صحنه ای از پل اورسوند شروع می شود. که دانمارک و سوئد را به یکدیگر متصل می کند. ناگهان برق قطع می شود. وقتی دوباره برق می آید در وسط پل جسد زنی قرار دارد که از وسط به دو نیم شده است. پلیس دانمارک و سوئیس تحقیقاتی را همراه هم شروع می کنند که در نتیجه باعث می شود با جنایاتی حل نشده روبرو شوند که از یک سال پیش شروع شده اند، تصادفی بوده؟
شخصیت اصلی:
سریال «پل» جدای از پیچیدگی های دراماتیک داستان، دارای دو شخصیت اصلی کارآگاه و یک شخصیت قاتل زنجیره ای (در فصل اول) است که هر مخاطبی با هر سلیقه ای را مجذوب می کند. به ویژه کاراکتر ساگا با بازی سوفیا هلین را هیچ گاه از یاد نخواهیدبرد. کاراکتری به شدت مقید به اخلاق حرفه ای و قانون مندی، در عین حال بسیار متفاوت از افراد معمولی جامعه و اطرافیانش، بسیار باهوش و دانشمند، اهل مطالعه با ذهنیتی شدیدا ساختارشکن و پست مدرن که نویسنده را برای خلق خود به شدت به زحمت انداخته است.
توانایی نویسنده در خلق دختر کارآگاه و بازی توانمند و روشمند سوفیا هلین مهم ترین نکته به یادماندنی این سریال است که مطمئنا در نسخه آمریکایی آن با این جذابیتی که در نسخه دانمارکی خواهید دید، وجود ندارد.
اگر چندان فرصت دیدن سریال ندارید، می توانید از فصل دوم «پل» بگذرید، اما به هیچ وجه لذت دیدن فصل اول آن را از دست ندهید.
(Black List) لیست سیاه
ژانر: پلیسی- جاسوسی- مهیج
ویژگی: اگر دوست دارید وقتی فیلم یا سریالی می بینید مدام غافلگیر و هیجان زده شوید و پا به پای شخصیت های سریال استرس داشته باشید، این سریال برای شما بسیار لذت بخش خواهد بود و به زودی به قسمت های انتهایی خواهید رسید.
«جون بوکنکامپ» سازنده لیست سیاه، تا پیش از این سریال یکی از نویسندگان جوان و گمنام هالیوود بود که شاید تنها نقطه مهم کارنامه اش، نوشتن فیلمنامه «گرفتن جان ها» (Taking Lives) بوده است؛ تریلری که با حضور آنجلینا جولی و اتان هاوک در گیشه هم چندان موفق نبود، اما با ساخت «لیست سیاه» بوکنکامپ نشان داده که هم راه و رسم ساخت تریلر و درام جاسوسی را بلد است و هم می تواند یک فضای دوست داشتنی با کاراکترهای خاکستری و حساب شده خلق کند..
ساختار و داستان: همه چیز حول محور «ریموند ردینگتون» مشهور به «رد» بنا شده؛ کسی که با لقب «نگهبان جنایت»، یکی از مشهورترین مجرمان دنیاست و نفر چهارم لیست ده نفره تحت تعقیب ترین های آژانس «اف بی آی». ردینگتون در اولین اپیزود سریال خودش را خود خواسته تسلیم اف بی آی می کند و از آن پس تبدیل می شود به منبع مخفی این آژانس برای شناسایی خطرناک ترین تبهکاران دنیا؛ مجرمانی که حتی آژانس های جاسوسی هم از وجود برخی از آنها اطلاعی ندارند و همین اسامی هستند که لیست سیاه مشهور را شکل می دهند.
ردینگتنون در ازای این کمک سخاوتمندانه تنها یک خواسته دارد؛ او فقط می پذیرد که با مامور «الیزابت کین» - که اولین روز کاری اش در اف بی آی مصادف با تسلیم ردینگتون شده – اسرارش را در میان بگذارد و این گونه چرخه بی پایان داستان آغاز می شود... لیست سیاه در نظر اول یک درام جاسوسی، معمایی و اکشن با مایه هایی از معضلات سیاسی است که با ساختاری اپیزودیک در هر قسمت، با معرفی نفر بعدی لیست، معمایی را طرح می کند و در همان قسمت هم گره گشایی اش می کند، اما در حقیقت ساختار سریال یک پازل بزرگ است که هر اپیزود بخشی از تصویر گم شده اش را بازیابی می کند؛ پازلی درباره خود ردینگتون؛ هویت واقعی «الیزابت» و سایر معماهایی که در حقیقت هم ریشه در زندگی شخصی آنها دارند و هم دامنه شان به اتفاقات دوران جنگ سرد بر می گردد.
این پازل بزرگ، همان عامل جذابی است که باعث شده بعد از گذشت چهار فصل و با وجود ساختار نسبتا تکراری اپیزودها، مخاطب همچنان تشنه ادامه سریال باشد. جالب این است که به دلیل استقبال بی نظیر مخاطبان قرار است در پیش درآمد (prequeispin-off) «لیست سیاه رستگاری» گذشته شخصیت های این سریال هم به تصویر کشیده شود. علاوه بر این «لیست سیاه» در رقابت با همتایانش در همین ژانر اکشن – جنایی – جاسوسی مانند «هوم لند» (شبکه شوتایم) و «24» (شبکه فاکس) به مراتب ساختار متفاوت، مستحکم تر و داستان جذاب تری دارد.
شخصیت های اصلی:
همان طور که فهمیدیم، همه چیز حول محور «ردینگتون» بنا شده؛ اتفاقی که بدون حضور «جیمز اسپیلر» ممکن نبود. بازیگر بزرگ و دوست داشتنی که به دلیل کم کاری کمی به حاشیه رفته بود اما در سال های اخیر – با حضور در «لینکلن» (اسپیلبرگ) و آخرین قسمت سری «انتقام جویان» - پرکارتر شده و حضورش در لیست سیاه در حقیقت شاهکارش به شمار می رود. او – که به صدای منحصر به فرد و لحن خاص مشهور است – چنان لحن ویژه ای برای ردینگتون خلق کرده که در تناقض با چهره اش که هیچ چیز را لو نمی دهد و در کنار عادت ها، خصوصیات، لایف استایل منحصر به فرد و دیالوگ های به یاد ماندنی اش، او را به یکی از خواستنی ترین کاراکترهای تلویزیونی و یکی از محبوب ترین جنایتکاران تاریخ تبدیل می کند، شخصیتی که مخاطب گاهی می خواهد بپرد و او را در آغوش بگیرد و گاه هر چه بد و بیراه و لعنت که می تواند نثارش کند.
مگان بون در نقش «الیزابت کین» و رایان اگولد در نقش همسرش «تام کین» هم با بازی های چند لایه توانسته اند کاراکترهای پیچیده و حساب شده ای خلق کنند که در کنار ردینگتون قدم به قدم تکه های پازل بزرگ را تکمیل می کنند و داستان را پیش می برند. بازیگران دیگری چون دیه گو کلاتنهوف، هری لنیکس، امیر اریسون و موژان مارنو هم در نقش ماموران امنیتی رده بالای نیروی ویژه، تصویری متفاوت از این گونه افراد ساخته اند که مجموعه ای جالب را در کنار هم می سازند.
پیشنهاد ویژه سریال خارجی کمتر دیده شده:
سیگنال(Signal)
بدون شک «سیگنال» یکی از بهترین و پیچیدهترین سریالهای پلیسی-جنایی سالهای اخیر و از بهترین محصولات تلویزیونی کشور کرهجنوبی است. سریالی که با فیلمنامه کیم ایون هی و به کارگردانی کیم وون سئوک در سال 2016در قالب 16 قسمت یک ساعته از شبکهtvN کره پخش شد و بلافاصله مورد توجه بسیاری از شبکههای تلویزیونی سراسر جهان قرار گرفت. «سینگال» یک سریال پلیسی پیچیده و با جزئیات است که شرط اصلی لذت بردن از آن قبول یک ویژگی خاص و متفاوت است. در این سریال یک کارآگاه خرده پا و جوان و یک افسر پلیس باتجربه در دو مقطع زمانی مختلف از طریق یک بیسیم خاص با هم ارتباط برقرار میکنند و این ارتباط در ابتدا بیمعنی و مضحک در طول داستان به مهمترین دلیل جذابیت داستان تبدیل میشود. اگر بتوانید این پرش زمانی را باور کنید آن وقت سیگنال بهعنوان یک سریال جذاب پلیسی جنایی شما را با خود تا انتهای داستان میکشاند.
شخصیت اصلی این سریال افسر جوان و بسیار باهوشی به نام پارک هائه یانگ(لی جه هون) است که از قدرت تجزیه و تحلیل بالایی برخوردار است و به شکل حیرتآوری میتواند با در کنار هم قرار دادن جزئیات مسائل مختلف را حل و فصل کند اما او بهدلیل اینکه پلیس کره را فاسد میداند خارج از محدوده فعالیتهای پلیس کار میکند و بیشتر بهعنوان یک کارآگاه خرده پا حل معماها و افشاگری درباره رازهای زندگی خصوصی سلبیریتیها را در دستور کار خود قرار داده و خوراک مناسب به نشریات زرد میدهد. زندگی پارک از همین راه در حال گذشتن است که ناگهان یک شب با بیسیمی قدیمی و عجیب مواجه میشود؛ بیسیمی که یک افسر پلیس دیگر به نام لی جائه هان(چو جین وون) در آن طرف با صدا زدن نام پارک از او کمک میخواهد.
در همین حین او با چاسوهیون(کیم هیه سو) که یک کارآگاه زن خبره، بیاعصاب و البته سالم است و چندان هم به پارک اعتماد ندارد آشنا میشود. تماسهای بیسیمی لی جائه با پارک چند شب یکبار راس ساعت 23:23دقیقه شب و تنها بهمدت یک دقیقه برقرار میشود. در این ارتباط که ابتدا برای هر دو طرف گنگ و باور نکردنی است، اطلاعات مهمی از پروندههای قتل حل نشده به هم میدهند که در نتیجه آن، پارک یک شبه تبدیل به متخصص پروندههای حل شده پلیسی کره میشود.
البته شهرت پارک چندان به نفع او نیست؛ چرا که او مجبور است همزمان با حل پروندهها حواسش به توطئههای پلیسهای فاسدی باشد که بنا به دلایلی چندان تمایلی برای حل پروندههای مجهول ندارند که البته در این راه چا سو هیون کمک فراوانی به او میکند.پارک در سال 2016 است اما لی جائه مدام بین سالهای 1989 تا 2002 در حال رفتوآمد است.
پس از مدتی پارک متوجه میشود که لی جائه در سال 2002 ناگهان ناپدید شده و از آن موقع تا امروز از او خبری نیست. کمی بعدتر هم او به نکته جالب دیگری پی میبرد و آن اینکه چا سو هیون در دوران جوانی به افسر مافوقش که همان لی جائه بوده علاقهمند بوده و حتی قصد ازدواج با هم را داشتهاند اما از سال 2002 که لی جائه ناگهان ناپدید میشود زندگی چا سو هیون نابود میشود و با وجود گذشت 14 سال او هنوز هم در پی پیدا کردن لی جائه است. همانطور که اشاره شد این سریال پر از جزئیات است.
داستان در هر قسمت مدام بین زمان حال و گذشته در حال رفت و برگشت است. تک تک اتفاقات نقش مستقیمی در سرنوشت هر سه شخصیت ماجرا دارد و مخاطب از میانههای داستان متوجه میشود که زندگی این سه نفر به شکل جذابی به هم مرتبط است و هر اتفاقی که در دو زمان گذشته و حال رخ میدهد بر کوچکترین بخش زندگی آنها تأثیر دارد. خلاصه اگر حوصله دیدن یک سریال پلیسی پر هیجان، جذاب ولی بسیار پیچیده را دارید «سینگال» یکی از بهترین انتخابهای ممکن است.
سریال های پلیسی ایرانی
با اینکه سریال های پلیسی ایرانی و خارجی به هیچ وجه قابل مقایسه با هم نیستند، اما در ایران هم سریال های پلیسی خوبی در حد بضاعت سازندگان تولید شده اند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم. اگر دوست داشتید می توانید در این شب های کم سریال تلویزیون مجددا به تماشایشان بنشینید:
فصل اول کارآگاه علوی
ویژگی: سریال کارآگاه علوی یک کپی برداری خوب از داستان ها و سریال های کارآگاهی خارجی بود. هنوز هم دیدنش خاطره انگیز، جذاب و لذت بخش است.
حسن هدایت نویسنده و کارگردان سریال «کاراگاه علوی» تصمیم گرفته بود ماجراهای پلیسیاش را بین سالهای 1308 تا 1314 روایت کند. با پخش سریال «کاراگاه علوی» با بازی احمد نجفی پای کاراگاه بازی به مجموعههای تلویزیونی باز شد.
داستان این سریال درباره زندگی یکی از همین کاراگاهان به نام علوی بود که در اداره تامینات فعالیت میکند و با اتفاقات عجیب و غریبی مواجه میشود که این اتفاقها در هر قسمت از این مجموعه برای بیننده روایت میشدند. شکل و شمایل و ساختار نسبتا متفاوت «کاراگاه علوی» مورد توجه خیلی از مخاطبان قرار گرفت، تا جاییکه چند سال بعد بخش دوم این مجموعه نیز با بازی نجفی ساخته شد که البته مثل بیشتر مجموعههای ایرانی که در فصلهای بعدیشان موفقیت بخش اول را کسب نکرد آنچنان خوب از آب در نیامد.
میکائیل
ویژگی: سیروس مقدم چند سریال پلیسی معمایی خوب برای تلویزیون ساخته است. اما بهترینش «میکائیل» است. کامبیز دیرباز و کامران تفتی به خوبی نقش قهرمان و ضد قهرمان را درآورده اند. فیلمنامه جذاب سعید نعمت الله هم اکشن و رمز آلود است. یک علیرضا خمسه بدمن هم داریم. دیگر چه انتظاری از سریال پلیسی ایرانی دارید تا تماشایش کنید؟
کارگردان پرکار تلویزیون بار دیگر بخت خودش را برای ساخت اثری موفق در ژانر پلیسی آزمود و سال 94 با مشارکت ناجی هنر سریال «میکائیل» را برای شبکه یک کارگردانی کرد، سریالی که مقدم خودش آن را پرحادثهترین اثرش عنوان کرد. اکشن این سریال و نوع روایت داستان این مجموعه بیشتر از کارهای قبلی که در این ژانر ساخته شدند به مذاق مخاطب خوش آمد.
چاشنی عشق و عاشقیهای شخصیت اصلی داستان هم جذابیتهای دیگری را برای بیننده این سریال رقم زد. به خصوص اینکه کامبیز دیرباز نیز بازی قابل قبولی در نقش یک افسر پلیس از خودش به نمایش گذاشت و توانست مخاطبان را راضی نگه دارد. برخی دیالوگهای این سریال را یکی از نقاط قوت این مجموعه دانستند و برخی دیگر آنها را شعاری تلقی کردند و به نظرشان یکی از موارد آسیب زننده به سریال بود. با همه این تفاسیر «میکائیل» را میتوان از جمله آثار پلیسی بسیار موفق تلویزیون در دهه 90 تلقی کرد.
پیشنهاد ویژه سریال ایرانی کمتر دیده شده:
عالیجناب
ویژگی:
«عالیجناب» دو سال پیش کلید خورد ولی به رغم آماده بودن، فرصت عرضه پیدا نمی کرد. آنقدر در صف انتظار ماند و بین تهیه کننده و کارگردانش اختلاف ایجاد شد که به توزیع و جذب مخاطبش لطمه زد. اما حالا فصل اول شش قسمتی آن عرضه شده و در دسترس است. درست است که این سریال به پای سریال های جذاب سیاسی- جاسوسی خارجی نمی رسد، اما سام قریبیان به نوعی خط شکن این ژانر بوده و استانداردهای لازم را هم رعایت کرده است. دیدن این سریال را بهتان پیشنهاد می کنیم. ارزش یک بار دیدن را حتما دارد.
داده های سریال در دو قسمت ابتدایی کم بود و تنها می توانست مخاطب علاقه مند را گیر بیندازد. داستان حول رقابت انتخاباتی دو نفر برای تصدی پست ریاست جمهوری می گذشت و خب این موضوع برای عامه مخاطبان همراهی برانگیز نیست. از قسمت سوم، داستان جان گرفت و با به میان آمدن ماجرای اجلاس هشت و ابتلائات رییس جمهور، مخاطب اسیر قصه شد. سام قریبیان، برای یک سریال شش قسمتی باید متریال بیشتری در آغاز به مخاطب ارائه می داد.
او ریسک کرد و به سبک سریال های سیاسی طولانی مدت، داستان را آرام استارت زد. «عالیجناب» می توانست به برخی چارچوب های تثبیت شده در ذهن مخاطب پایبند باشد و مدام برایش علامت سوال ایجاد نکند. در پس این ایرادها، اما به وضوح می توان توانمندی سام قریبیان در روایت یک داستان سیاسی- جاسوسی را مشاهده کرد.
او پیش تر در فیلمش (360 درجه) و فیلمنامه اش (گناهکاران) نشان داده بود در پردازش داستان و ایجاد فضای معمایی تبحر دارد. قریبیان «عالیجناب» را با همین الگو ساخت با این تفاوت که در قصه جدید، پای سیاست در میان است. داستان سریال عالی رتبه ترین مقام اجرایی کشور را نشانه رفته بود و کدهایی که می داد، بعضا ذهن را به سمت واقعیت های بیرونی سوق می داد. فضای ساخته شده از مناسبات مابین سیاسیون برگ برنده دیگر «عالیجناب» است.
کارگردان در پایان قسمت ششم فصل اول، علامت سوال های تازه ای در ذهن مخاطب کاشت و این گونه او را برای فصل بعد آماده کرد.
سام قریبیان با این تمهید، راه را برای روایت داستان در فصل های بعدی باز گذاشته است. اگر بخواهیم قسمت پایان را به عنوان قسمت کلیدی سریال به طور مجزا تحلیل کنیم، سام قریبیان نمره قبولی می گیرد. هم تکلیف داستان مشخص شد و هم راه برای ادامه آن باز است.
آخرین اخبار، رویدادها و حواشی روز سینما، تلویزیون، بازیگران و هنرمندان ایران را در صفحهی اخبار منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران میتوانید دنبال کنید.
این دومین قسمته گزارشه