به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
هیچ انسانی خودش انتخاب نمیکند که معلول باشد. با این حال، بعضی از انسانها، از بدو تولد یا در دوران زندگی خود، دچار معلولیت میشوند. زندگی برای این افراد، گاهی بهکل با تجربه دیگر انسانها متفاوت است. سینما، آینهوار، دریچه دوربین خود را بر این افراد میگشاید. رنج و تلاش برای تطبیق با آن، داستانی دراماتیک تراژیک است که روایت اصلی زندگی هر معلولی است. مسئله دیگر معلولان، مسئله ارتباط است. انسانهای معلول، بعد از رنجِ ناتوانی یا کمتوانی، از اینکه ارتباط آنها با بقیه جامعه بهراحتی برقرار نمیشود هم در رنج هستند. سینما هم روایتهای مختلفی از رنج این افراد بر قاب نقرهای نشانده است. بد نیست به برخی از موفقترین فیلمهای ایرانی که به این مسئله پرداختهاند، نگاهی بیندازیم.
این فیلم تحسینشده، موفق و کلاسیک سینمای ایران، ساخته داریوش مهرجویی، معلولیتی دیرهنگام را در شخصیت اصلی خود به نمایش میکشد. ناتوانی ذهنی شخصیت اصلی فیلم از پذیرش آنچه برای گاو محبوبش رخ داده، بهسرعت بدل به قطع ارتباط معنایی ذهن او با جهان پیرامون میشود. افراد دیگر جامعه نیز قادر نیستند این قطع ارتباط را فهم یا درمان کنند. این روند چنان شدت میگیرد که نهایتاً منجر به مرگ او میشود. این فیلم از لحاظ قدمت نیز یکی از قدیمیترین ساختههای سینمای ایران است که به چنین موضوعی پرداخته است.
آنچه دیگران از یک معلول میبینند، با آنچه خود او حس میکند، بهکل متفاوت است. بهخصوص معلولین ذهنی، جهان و مناسبات حاکم بر آن را گاهی کاملاً متفاوت از دیگران درک میکنند. این امر، خود به کاهش ارتباط مفید آنها با آدمهای پیرامونشان دامن میزند. ساخته مهدی فخیمزاده، در این فیلم به روایت این گسستگی ذهنی شخصیت اصلی فیلم، نمکی، که یک معلول ذهنی است با خانوادهاش میپردازد. دو برادر او دو نوع مختلف با دنیای ذهنی او برخورد میکنند. برادری که همدلانه تلاش میکند تا جایی که میتواند نگاه برادر معلولش به دنیا را درک و از او محافظت کند. و برادر دیگری که تاب این مسئولیت را نمیآورد و بهکل رشته ارتباط را پاره میکند. این بار هم نتیجه این قطع ارتباط چندان خوشایند نیست و شخصیت معلول داستان، قربانی این عدم درک میشود.
ساخته تحسینبرانگیز ملودراماتیک زندهیاد رسول ملاقلیپور هم مسئله معلولیت یک پسربچه را مرکز داستان خود قرار داده است. با این تفاوت که برخلاف دو فیلم پیشین، زاویه نگاه مادر، راوی فیلم است، نه خود فرد معلول. این فیلم، مسئله ارتباط ندارد. مادر بیش از آنچه از یک فرد غیرمعلول انتظار میرود با جهان پسر معلولش ارتباط همهجانبه دارد. این فیلم روایتی با بار دراماتیک سنگین از رنج است. داستان فیلم با غلظت بسیار رنج زندگی یک معلول را از تمامی جوانب روایت میکند. در داستان هرگونه رنجی یافت میشود. مسئله فقر نسبی، بیمهری یکی از والدین، بیماری مادر، جنبههای مختلف ناتوانی جسمی. این فیلم نگاههای بسیاری را به خود جلب کرد و توانست مسئله آسیبدیدگان جنگ تحمیلی را برای مدتزمان طولانی در ذهن مخاطب، به مسئلهای مهم و قابل درک بدل کند.
این فیلم پوران درخشنده، بهسادگی از روند و دلایل ایجاد معلولیت در شخصیت اصلی، چالشهای زندگی او با این معلولیت، قطع ارتباط مفید و مثبت او با جامعه پیرامون، و نهایتاً کمک موثر و قطعی قهرمان داستان برای درمان یکباره معلولیت دختر داستان واضحی تعریف میکند. از لحاظ اوج و فرود دراماتیک، داستان بهخوبی پرداخت شده است. اما نوعی سادهسازی مسئله معلولیت در این فیلم وجود دارد که اصولاً در دنیای واقعی معلولین نیست. توقعی سینمایی از اینکه مسئله معلولیت را بتوان بههمین روش سانتیمانتال حل کرد، در مخاطبان ایجاد میکند که در مجموع به نفع درک دنیای پیچیده و چندبعدی معلولیت نیست. بهرحال، این فیلم هم در زمان خود با استقبال خوب مخاطبان روبرو شد.
یک اپیزود از این فیلم اختصاص به روایت زندگی زوجی دارد که مرد، بهتازگی در آن هر دو دست خویش را از دست داده است. این داستان هم حاکی از موقعیتی است که فرد معلول با شرایط خود کنار نیامده و توان انطباق با ناتوانی خود را ندارد. اوضاع روحی فردی که بهیکباره از توانایی به احتیاج رسیده، بهخوبی در این فیلم روایت میشود. در این فیلم هم مانند فیلم قبلی، همسر، در نقش بزرگترین حامی، بهموقع و همواره حضور دارد تا نگذارد فرد معلول فشار مضاعفی در اثر این ناتوانی متحمل شود. نمونهای متعادلتر از شرایط مناسب فرد معلول در خانواده.
در این فیلم هم رابطه فرد معلول با زندگی و رابطه دیگران با او، بخشی از داستان فیلم را به خود اختصاص داده است. دختر معلول فیلم، تنها توانسته ارتباط معیوب و پر از اشکالی با دو فرد نزدیک خانواده خود ایجاد کند. برادر، مادر را مقصر این قطع ارتباط میداند. به باور او، مادر قادر نبوده حال روحی دختر را درک کند و با قراردادن او در موقعیتهای ناخوشایند و نادرست، دختر را به این حد از انزوا سوق داده است. این فیلم داستانی مبهم، چند لایه و بیپایان دارد. تمام فیلم به روایت همین میگذرد که این آدمها در ارتباط با جامعه خویش ناموفقند. و در این میان، مسئله معلولیت دختر، دلیلی مضاعف بر این عدم موفقیت است. و ناخوشنودی این عدم موفقیت، فقط دختر معلول را نمیآزارد. بلکه گریبان تمام خانواده را گرفته است. بهنوعی در این داستان هم ردپای این مسئله پیداست که برای برقراری ارتباط مفید و درست فرد معلول با جامعه، تمام اطرافیان باید برخوردی درست و مناسب داشته باشند.
اینکه دنیای فرد معلول را پس از رفع معلولیت شاهد باشیم، ایده جذابی است. انگار به جای شریکشدن در غمهای او، همراه شادیاش باشیم. اما از آنجا که این فیلم قصد دارد تا روایتی عارفانه از ظرفیت وجودی انسانها را به نمایش بگذارد، این شادی دیری نمیپاید و فرد نابینایی که بینایی خود را به دست آورده، لیاقت نعمت تازهیافته را ندارد. بهنوعی میتوان نگاهی روانشناسانه در این روایت یافت که دگرگونی هولناک جهان برای نابینایی که ناگهان قادر به دیدن شده، اثراتی گاه فراتر از حد تحمل و تجربیات او دارد. شاید از دیدگاه طرح مسئله معلولیت، باید به این فیلم اینگونه نگریست که تطبیق معلول پس از رفع معلولیت با جهان پیرامون، گاه حتی از تطبیق او در وضعیت معلولیت نیز سختتر و پیچیدهتر است و نیازمند همراهی آگاهانه همراهانش.
این فیلم با لحنی شاعرانه، تضاد چشمگیر، اما ظاهری دنیای زیبای روستایی را پیش چشم پسربچهای نابینا تصویر میکند که قاعدتاً از این همه زیبایی جز پردهای سیاه پیش چشمان او نیست. اما پسرک، با دنیای درونی زیبای خود، با رنگی لطیف که در ذهن او همه چیز را در برگرفته، رنگ خدا، دنیای درونی باشکوهی برای خود خلق کرده. در این داستان هم جز مادربزرگ، ارتباط صحیحی بین او با آدمهای پیرامون، حتی پدرش برقرار نیست. معلولیت او، درک نمیشود. بلکه حتی پدرش، با آن بهمثابه معضلی غیرقابلتحمل برخورد میکند. پدر، قادر به حمایت از پسرک و کمک به او برای کنارآمدن با مشکلش نیست. روند دراماتیک داستان، نهایتاً پدر را به پسرک بازمیگرداند؛ اما این قصه آشنا، معلولانی که از سوی نزدیکان خود طرد و از حمایت آنها محروم میشوند، هرچند تکراری، اما نامکرر است.
این فیلم از جهاتی بین مجموعه آثاری که به مسئله معلولیت در سینمای ایران پرداختهاند، خاص است؛ چراکه زوج معلول ذهنی داستان را در دل فرآیندی نشان میدهد که توانستهاند دنیایی قائم به وجود خودشان خلق کنند، بی نیاز به فردی سالم که آنها را مدیریت کند. مسئله درخور توجه درباره بسیاری از معلولیتها این است که اطرافیان بپذیرند فرد معلول هرچند از یکی از تواناییهای استاندارد جامعه نرمال انسانی محروم است، اما این بدان معنی نیست که او نیاز دارد تا توسط دیگران کنترل شود یا بدون آنها قادر به ادامه حیات نیست. چیزی که این افراد اغلب به آن نیاز دارند، همدلی و درک صحیح و کمک مناسب از سوی افراد سالم پیرامون خود است. چیزی که در این فیلم بهزیبایی به تصویر کشیده شده، این است که پسرک ده ساله این زوج، این بار فردی است که نمیتواند با پدر و مادر معلول خود همدلی کند و بهگونهای قابلدرک از این تفاوت عمده با همسالان خود بیزار است. طوری که انگار دامنه معلولیت پدر و مادر به او هم کشیده شده و او از معلولیتِ نداشتن پدر و مادری سالم رنج میبرد. چالشی انسانی و لطیف و قابلدرک که بیتردید چشمان جامعه را به زوایای مختلف مسئله معلولیت بیش از پیش گشود.
بین آثار حاتمیکیا، این سریال، بهکل متفاوت با دیگر آثار اوست. او با نگاه معنوی خاص خود، از فردی معلول و تفاوتهای او با دیگران، نوعی پیامبر میسازد. بههماناندازه که در تاریخ، پیامبران در جامعه خود در ابتداناپذیرفته و غیرمعمول تلقی شده و سپس باورمندانی معتقد مییابند، شخصیت اصلی این داستان هم در وضعیتی معجزهگونه، از منظر تفاوتهایش بهمرور بدل به شخصی پیامبروار میگردد. از این نظر، این سریال هم تلاش میکند معلولان را نه صرفاً افرادی ناتوان، بلکه افرادی نشان دهد که از تواناییهایی متفاوت با افراد دیگر برخوردارند.
در کل، نگاه سینمای ایران به مسئله معلولیت، سرشار از همدلی است. بر خلاف سینمای جهان که در بسیاری از موارد هم، معلولیت را از زاویهای فلسفی، نوعی شر تلقی میکند و بر همین اساس، در فیلمهای بسیاری، شخصیت منفی فیلم را فردی معلول بر عهده دارد. مثلاً «رگبار» از سری جیمزباند؛ یا «داوینچی کد» که شخصیت منفی سریال، به دلیل نوعی نقص مادرزادی قابلیت تبدیل به فردی شرور و منفی را یافته است. در سینمای ایران نیز گاهی چنین وجهههایی از شخصیتهای معلول میبینیم. مثلاً در فیلمهای «خوابگاه دختران» یا «طلسم» شخصیت منفی فیلم، در اثر محرومیت ناشی از معلولبودن، دست به اعمال منفی میزند. هرچند در این گونه از فیلمها نیز، بر زمینه روانشناسانه فشار نادرست جامعه بر افراد معلول و سوقدادن آنها به انزوا و نهایتاً انتقام از جامعه تاکید شده است.
اما سینمای ایران با تعهدات اخلاقی پررنگ خود، از زوایای مختلف و عموماً مثبت به سراغ این سوژه رفته است. روایتهای سادهای از مشکلات عادی معلولان تا روایتهای پیچیدهای از دنیای درونی افکار و احساسات آنها، محتوای عمده این فیلمهاست. داستانهایی از مشکلات این افراد در برقراری رابطه صحیح و مفید با خانواده و جامعه هم محور بعضی از این فیلمهاست. برخی دیگر با نگاهی عرفانی و معنوی از معلولیت حتی فرصتی ساختهاند که در زندگیهای عادیتر شاید به این راحتی امکانپذیر نباشد. به جز ده فیلم مذکور از این فیلمها نیز میتوان نام برد که در همین قالبها به مسئله معلولیت پرداختهاند: «گلهای داوودی»، «رابطه»، «مادر»، «پرسه در مه» و «بچههای ابدی»
در هر حال، سینما بهمثابه وجدان عمومی ، باید گاهی تلنگری به جامعه بزند تا وظایف خویش را در قبال این قشر از یاد نبرد. همچنین جامعه را متوجه این نکته سازد که این وظایف باید از منظری همدلانه و ناشی از درک و محبت انجام شود؛ نه صرفاً وظیفهای مکانیکی و عاری از احساس.
مرسی منطوم
خوب شده بود که دوباره چی شد؟؟؟