به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
به گزارش منظوم؛ مرجع سینما و تلویزیون ایران، اگر از مخاطبان پروپاقرص پروندههای منظوم باشید، حتما در جریان بررسی فیلمهای کمدی سینمای ایران از نظر موضوعی و ساختاری توسط منظوم هستید. امروز آخرین قسمت از این پرونده را با هم بررسی میکنیم. قبل از پرداختن به دسته چهارم فیلم های کمدی، باید به این نکته اشاره کنیم که فیلم هایی که در این چهار قسمت به آنها اشاره شده است، فقط به عنوان نمونه مطرح شده اند و قطعا فیلم های دیگری هم وجود دارند که در این دسته بندی ها قرار می گیرند. از طرفی ممکن است از نظر شما مخاطب عزیز و فهیم منظوم فیلمی که در یک دسته قرار گرفته، شایسته حضور در آن لیست نباشد یا بسیار بهتر از فیلمهای آن لیست به نظر برسد. پروندهای که در چهارقسمت توسط منظوم آماده شده، بیشتر روی درون مایه و محتوای فیلمها دسته بندی شده است. در ادامه به آخرین نوع فیلم های کمدی ایرانی ساخته شده می پردازیم.
4- کمدیهای استاندارد و نقادانه اجتماعی سیاسی
در آخرین بخش از پرونده کمدی های تاریخ سینمای ایران در منظوم، به فیلمهایی اشاره می کنیم که در پس زمینه به ظاهر ساده خودشان، به مضامین عمیق فرهنگی- اجتماعی پرداخته اند. شاید خیلی از مخاطبان فیلم هایی که در ادامه به آنها اشاره می شود را حتی بعنوان کمدی قبول نداشته باشند، یا با آنها نسبت به فیلم هایی چون «هزار پا»، «اکسیدان»، «مارمولک» و «سن پطرزبورگ» کمتر خندیده باشند، اما باید به این نکته اشاره کرد که از لحاظ محتوا و نقدهای اجتماعی سیاسی فرهنگی یقینا سردمدار کمدی های سینمای ایران هستند. برخی از سکانس های هر کدام از فیلم هایی که در ادامه می آید، جزو شاهکارهای کمدی سینمای ایران هستند. این فیلم ها اغلب علاوه بر کارگردانی درست و بازیهای ماندگار، فیلمنامههای پرجزئیات و قوی دارند. حرف هایی که فرهنگ، سیاست، اجتماع و اقتصاد کشور را نقد می کنند و گاه حتی راهکار ارائه می دهند. هر کدام از فیلمهایی که در ادامه می آید، خالی از شوخی های جنسی و مبتذل هستند و با مهارت نویسنده و سازندگان مخاطب را می خندانند.
لیلی با من است
تبریزی کمدی نمونهوار "لیلی با من است" را زمانی ساخت که هر چند دهه 60 و نگاه حماسی به جنگ پایان گرفته بود، ولی هنوز کسی جسارت شوخی با این بستر تاریخی را پیدا نکرده بود و به نوعی انجام آن از عهده هر کسی هم برنمیآمد.
تبریزی به عنوان فیلمسازی جوان که سابقه سینماییاش میتوانست تعهد او را به حریم و حرمتهای حیطه دفاع مقدس اثبات کند، با این پیش زمینه گام تاریخی خود را در سینمای ایران برداشت. او در دومین مرحله سراغ یک نویسنده مستقل رضا مقصودی رفت که البته این کار نقطه اوج کارنامهاش باقی ماند و تبریزی توجه ویژه به نگارش و پرداخت فیلمنامه را به شکلی تخصصی در آثار بعدی خود هم پی گرفت.
فیلمنامه این فیلم باب تازه ای را در رویکرد به مسائل جنگ گشود و به این مسائل تازه و تاکنون گفته نشده از زاویه دید دیگری نگریست . همین تر و تازگی ، جلوه دلپذیری به فیلم می بخشد . نویسنده های این فیلمنامه علاقه ای به پیمودن راه های رفته نداشتند و تماشاگران هم از این لحن و دید تازه استقبال کردند . به عنوان مثال اگر اغلب فیلم های جنگی آن سال ها درباره رزمندگان جان بر کفی بود که نمی توانستند شوق خودشان را برای رفتن به جبهه پنهان کنند ، شخصیت اصلی این فیلم کسی بود که اصلاً دلش نمی خواست با رفتن به جبهه جانش را به خطر بیندازد .
صادق (پرویز پرستویی) فیلمبرداری است که از همان ابتدا درباره ترسو بودن و نگرانیاش بابت رفتن به جبهه کد داده میشود و مسیر به گونهای طراحی شده که او برخلاف میل قلبی، یک مسیر از پیش تعیین شده را برای رسیدن به موقعیتی حتی جلوتر از خط مقدم طی کند!
رسیدن به سکانسی که صادق خودخواسته در موقعیتی بحرانی آر پی جی را روی شانه گذاشته و شلیک میکند با توجه به پیشینه این شخصیت نیاز به یک چینش از پیش تعیین شده دارد که تنها به مدد طراحی خاص فیلمنامه امکانپذیر شده است. فیلمنامهای که با ظرافت در پرداخت یکی از آثار ماندگار سینمای ایران را در رویکرد به دفاع مقدس، کمدی، بازیگری و ... رقم میزند و در عین حال نقدی ظریف را به سویههای پنهان و چه بسا باب شده میان این قشر خاص وارد میکند.
فیلمنامه لیلی با من است بسیار پر ملات به نظر می رسد . نویسنده های فیلمنامه در تمام طول داستان کم نیاورده اند و هر لحظه نکته تازه ای برای جذب تماشاگرشان در آستین دارند . در اینجا فقط با شوخی های پر تعداد فیلم رو به رو نیستیم . کنش های دراماتیک فیلم و تغییر لحن های داستان ، آن قدر هست که تماشاگر هر لحظه انتظار وقوع یک اتفاق جدید را بکشد و این انتظار هم برآورده شود . و این یکی دیگر از تفاوت های فیلمنامه لیلی بامن است با دیگر فیلم های دفاع مقدس است . اگر در آن فیلم ها حتی جزئیات حوادث قابل پیش بینی بود ، در فیلم کمال تبریزی غیر از آن صحنه های کمدی و جزئیات مناسبی هم وجود دارد .
پایان فیلم طوری است که نه تنها به انتظارها و پیش فرض های تماشاگر پاسخ می دهد ، بلکه به خودی خود هم هیجان انگیز و تاثیر گذار است. پایان چنین داستانی امکان ندارد به شکل مجرد نوشته شود و بر پایه داده های قسمت های قبلی داستان شکل می گیرد و فیلمنامه آن قدر مایه دارد که دست نویسنده ها برای پرداختن به چنین پایانی باز باشد . به خصوص که سکانس پس از اوج فیلم ، یعنی صحنه ای که صادق روی تخت بیمارستان افتاده ، خیلی خوب تماشاگر را پس از هیجانی که از تماشای سکانس اوج به او دست داده ، همراهی می کند و حسی از ادامه زندگی به او می بخشد.
اجاره نشینها
«اجارهنشینها»ی داریوش مهرجویی، یکی از موفقترین ساختههای این فیلمساز بزرگ و پای ثابت انتخابهای منتقدان و دوستداران سینما در رشتههای بهترین فیلم و بهترین کمدی تاریخ سینمای ایران و البته رکورددار پخش از شبکههای تلویزیونی و ماهوارهای و به همین دلیل دیدهشدهترین فیلم این کارگردان بزرگ در میان مردم عادی است. فهرست افتخارات و دستاوردهای «اجارهنشینها» در حد کتاب گینس مفصل است.
در شرایطی که بسیاری از شبهکمدیهای انباشته از کنایههای سیاسی و شوخیهای جنسی با گذشت فقط یکی، دو سال کهنه و از رده خارج به نظر میرسند «اجارهنشینها» در 30 سالگی همچنان جذاب و بدیع جلوه میکند و به یاد میآورد که برای ساخت یک کمدی خوب، نیازی به لودگی و هرزهدرایی نیست و بدون شوخیهای رکیک و هنجارشکن نیز میتوان تماشاگر سینما را سرگرم کرد.
در این میان نکته دردناک این است که موفقیت گسترده «اجارهنشینها» بهعنوان یک الگوی تولید کمدی نتوانسته سنت خاصی را تعریف کند و جریان فیلمسازی کمدی در ایران را تحت تأثیر قرار دهد. با اینکه همه معتقدند «اجارهنشینها» نمونه کمدی خوب و موفق است، اما همچنان بازار آثار تجاری و ضعیفی که هیچ نسبتی با استانداردهای این فیلم ندارند گرم است و در عمل تجربه ساخت و اکران «اجارهنشینها» در حد یک استثنای فردی متوقف مانده. «اجارهنشینها» کمدی چندلایه و عمیقی است که در ورای ظاهر ساده و سرراستش به دلالتهای اجتماعی و سیاسی گوناگونی راه میدهد و دقیقا به اتکای همین مفاهیم درونی است که تا امروز سرپا مانده است.
فیلم مثل آینهای تمامنما، اخلاقیات و عادتهای جامعه زمان خودش را بازتاب میدهد و از آنجا که موضوعاتی مثل منفعتطلبی، ریاکاری، دوگانگی حرف و عمل، تزلزل شخصیتی، عاقبتاندیش نبودن و دروغگویی (در بعد اخلاقی) و نیز بوروکراسی ناکارآمد و اقتصاد فاسد و ضعف قانون (در بعد اجتماعی) جزو آسیبهایی هستند که بعد از گذشت سه دهه، هنوز موضوعیت دارند و شکلشان عوض نشده، ناگزیر «اجارهنشینها» هم همچنان فیلم روز است و اغلب حرفها و نکتههایی که مطرح میکند هنوز تازگی دارند. در سطحی عمیقتر، بحث بر سر این نکته ادامه دارد که آیا آن آپارتمان پوشالی و دربوداغونی که گویی بیرون جهان رها شده با ساکنان بس ناهمگون و وضعیت ناپایدارش، نمادسازی عامدانهای برای وطن است و مهرجویی خواسته با طراحی این ساختمان لرزان و تصویر کردن اختلافها و کشمکشهای آدمهایش، تمثیلی از جامعه و دوران خودش بسازد؟
فضای گرم و پرتحرک زندگی شخصیتها و برخوردهای مداوم این آدمها با یکدیگر، برگ برنده «اجارهنشینها»ست و نقشها هم به بازیگرانی سپرده شده که جذابترین معادلها را برای تکمیل شخصیتپردازی درخشان مهرجویی جاگذاری کردهاند. سیر پرماجرای داستان و ریتم کنترلشده روایت، تا آخرین سکانس و آن فروپاشی بزرگ، تمام اجزای پرتعداد فیلم را در وحدتی ارگانیک و با نوعی هارمونی روحنواز به پیش میبرد و ضمنا هرکدام از شخصیتها آنقدر جذاب، متکامل و پرنکته هستند که تعقیب داستانشان بهتنهایی برای اقناع تماشاگر کافی است. هنر مهرجویی این بوده که توانسته داستان پرمایه و پر فراز و نشیبش را بهطرزی متعادل میان موقعیتها و شخصیتهای مختلف تنظیم کند و علاوه بر این، دیالوگها و شوخیهای هر یک، با لحن، زمانبندی و شیوهای متناسب با تعریف کلی آن شخصیت در فیلمنامه، اجرا شده که در عین وحدت ساختار و لحن، نوعی تنوع و چندگونگی دلپذیر به فیلم تزریق کرده که بهویژه برای یک کمدی خوب از هر عنصر و ارائهای واجبتر است.
کمتر کمدی مهمی در سینمای ایران تا این حد از قصه و خردهقصه غنی است و در کمتر فیلمی این همه شخصیت ریز و درشت جذاب تا انتها درست پیش میروند و قصههایشان به نتیجه میرسد. کاراکترهای بدیعی که با بازی نوابغی چون اکبر عبدی و حسین سرشار جاودانه شدهاند انگار از همان ابتدا بهصورت مستقیم برای زیست ابدی در تالار یادگارهای سینمای ایران طراحی شده بودند و در واقعیت هم «اجارهنشینها» خانه و سرزمین ابدی تعدادی از بهترین خاطرات سینمایی چند نسل شد. کاش یکبار دیگر، ابر و باد و مه و خورشید و فلک، دست به دست یکدیگر میدادند تا یک مهرجویی دیگر پیدا شود و در سالهای بلوغ و باروری فکری و هنریاش «اجارهنشینها»یی دیگر برای سینمای ایران به یادگار بگذارد.
مهمان مامان
اگر فرآیند موفقیت و ظفر یک اثر سینمایی را به دو قسمت فیلمنامه استاندارد و داستان جذاب و پرداخت حرفهای و کارگردانی هوشمندانه وابسته بدانیم، فیلم «مهمان مامان» بخشی عمده از قسمت اول را مدیون قلم توانا و در عین حال سادهنویس و بدون تکلف هوشنگ مرادی کرمانی است. مرادی کرمانی در داستان مهمان مامانش آنقدر روابط و مناسبات خانوادههای فرودست ایرانی را حقیقی و نزدیک به واقعیت به تصویر کشیده که فیلمنامهنویس کار چندان سختی از این بابت پیشرو نداشته باشد. در عین حال، خلق شخصیتهایی بشدت واقعی و مقرون به مستندات جامعه باز هم عصای دست نویسنده فیلمنامه شده است در موسم شخصیتپردازی.
همه اینها البته باعث نمیشود کارگردانی پخته و مسلط داریوش مهرجویی مغفول بماند و نادیده انگاشته شود. مهرجویی در مهمان مامان سراغ یک قصه سرراست و ساده رفته است؛ ماجرای آدمهایی که هر یک با شرایط و مختصات خودش در یک خانه قدیمی با هم زندگی میکنند. یک اتفاق ساده یعنی آمدن یک مهمان عزیز، اما ناخوانده برای یکی از این خانوادهها به نوعی همه افراد حاضر در خانه را درگیر میکند و به تکاپو میاندازد تا آبروی همسایه خود را به هر قیمت که شده حفظ کنند. شاکله فیلمنامه مهمان مامان بر مبنای مناسبات ساده و بیآلایش افراد متعلق به قشر آسیبپذیر شکل گرفته است و فیلم در بازتابی احوالات و کنشهای آنها به وادی شعار نمیزند و در باتلاق کلیشه فرو نمیرود. به بیانی دیگر، شخصیتپردازیها به تیپسازی پهلو نمیزند و واقعی و ملموس به نظر میرسد. البته ساده بودن خط فیلمنامه به معنای فقدان پیچیدگیهای دراماتیک نیست؛ بلکه مراد و مقصود، بیآلایشی و صداقتی است که در نوع روابط و تعاملات آدمهای قصه به چشم میخورد.
داریوش مهرجویی با مهمان مامان برای اندک زمانی هم که شده از دغدغههای دیروزی و امروزیاش فاصله گرفته و به یک سینمای پاک و ساده روی میآورد و مانند همیشه نشان میدهد چقدر با این نوع سبک فیلمسازی آشناست و به آن تسلط دارد. مهمان مامان به نوعی خاطره خوش «اجارهنشینها» را برای دوستداران سینمای مهرجویی تکرار میکند. او مثل همیشه از گرفتن بازی از بازیگرانش هم موفق بوده است، همه هنرپیشهها بیش و کم در نقش خود جاافتادهاند و نچسب و زیادی به نظر نمیرسند. برخی بازیگران حتی کلیشهها را هم میشکنند و نقشهای جدیدی تجربه میکنند؛ ازجمله پارسا پیروزفر و امین حیایی. همه اینها البته بازمیگردد به ریسکپذیری بالا و توان بالقوه مهرجویی در سپردن نقشهای جذاب و متفاوت به بازیگران کمتر امتحان پس داده در شخصیتهای مشابه.
مهرجویی با انتخاب هوشمندانه بازیگران فیلمش و سپردن نقشهای اصلی آن به دو بازیگر مجرب و مسلط یعنی گلاب آدینه و حسن پورشیرازی و واگذاری شخصیتهای فرعی به بازیگران شناخته شده و حرفهای، یک تیم قدرتمند و کامل بازیگری را برای مهمان مامان تدارک دیده است. ترکیبی که در نگاه اول شاید غبطهانگیز به نظر برسد که در عالم واقع هم چنین است، اما هدایت درست و به جای این خیل بازیگران پرسابقه و مدعی، ترسناک و دلهرهآور هم به نظر میرسد و البته سخت و غامض. مهرجویی اما نشان داده در هدایت بازیگرانش همیشه دست بالا را دارد و عموما در این حیطه کم نمیآورد.
مهمان مامان موید یک نکته و اصل مبرهن در سینماست؛ پرداخت مناسب و اصولی به یک سوژه ساده میتواند نتایج بهتری به بار بیاورد تا پردازش غیرحرفهای یک موضوع بکر و پیچیده و کمتر دستمالی شده. مهرجویی در مهمان مامان سراغ همان سینمای ساده به کمدی پهلوزده دلخواسته طرفدارانش میرود و خالق سکانسهای زیبا و خاطرهانگیزی میشود. حتی رگههایی از سینمای کودک و نوجوان هم در مهمان مامان قابل رویت است که برآمده و نشات گرفته از قلم هوشنگ مرادی کرمانی است.
ساعت پنج عصر
فضای طنز ایرانی، سال هاست که در سیطره ی شخصی محصور مانده که بی تردید می توان او را برند اول کمدی در ایران معرفی کرد. مهران مدیری کمدینی است که توانسته با خلاقیت بی نظیرش در این سال ها خود را به شماره ی یک این حرفه بدل کند و بدون اغراق در کشف و پرورش همه کمدین های بزرگ سینما و تلویزیون ایران نقش بسزایی داشته است. بسیاری از مخاطبان آثار طنز، مدیری را به واسطه های سریال های متعدد و موفقی که در تلویزیون و هم چنین شبکه نمایش خانگی در سال های طولانی حضورش در این عرصه ساخته است، می شناسند. اما فعالیت های وی تنها به اینجا ختم نشده و مدیری توانایی های خود را در عرصه های مختلفی چون بازیگری سینما و تلویزیون، اجرای برنامه های تلویزیونی و هم چنین خوانندگی به اثبات رسانده است.
بدون شک این ضرب المثل معروف به ماحصل نخستین تجربه ی سینمایی مهران مدیری بی شباهت نیست.این روزها کمتر فیلمی با حال و هوای کمدی یافت می شود که روایتی برای ارائه داشته باشد.این در حالیست که فیلمنامه ساعت پنج عصر نه تنها از قصه ی نسبتا مهیجی برخوردار است بلکه فضا را برای بیان بسیاری از دغدغه های اجتماعی صاحب اثر فراهم می آورد. فیلم برعکس نمونه های دیگر کمدی نه از شوخی های جنسی بهره می گیرد و نه خود را به سمت لودگی می کشاند. ساده و بدون کوچک ترین اضافه گویی مخاطب را به خنده وا میدارد. البته که این جنس کمدی را پیش تر در آثار تلویزیونی مدیری نیز مشاهده کرده بودیم. با این تفاوت که این بار با زبانی تلخ تر و در اندازه و اشل درست سینما به تصویر کشیده شده است و البته به دلیل فضای تلخ نسبت به سایر آثار تلویزیونی کمتر مخاطب را به خنده می اندازد.
در بحث نکات فنی نیز مدیری کاملا از پس کار بر می آید.دکوپاژها خوب از آب درآمده و و علی رغم اینکه بیشتر صحنه ها شلوغ و پر بازیگر هستند، میزانسن اکثریت سکانس ها از طراحی درستی برخوردار است .باید به همه ی این موارد حضور جادوگر سینما ایران، محمود کلاری را هم اضافه کرد که با قاب های چشم نوازش زیبایی بصری کار را دوچندان کرده است.در نتیجه ،حاصل کار به نسبت قابل قبول بوده و می توان گفت مدیری با صبر ایوب وارش برای ورود به عرصه ی فیلم سازی سینما به خوبی از غوره به حلوا رسیده است.
حال و هوای قصه ی ساعت پنج عصر از اتمسفر آثار قبلی مدیری به دور نیست. طبق معمول، قصه یک کاراکتر اصلی دارد که همه ی اتفاقات مهم حول محور او رخ می دهد و بقیه عملا تیپ باقی می مانند.البته در این مورد خاص شاید بتوان گفت که کاراکتر های دیگر حتی به تیپ هم نمی رسند و سیاهی لشکر برایشان عنوان مناسب تری است.اما جالب این جاست این پرداخت سطحی اصلا به فیلم صدمه نمی زند.اصولا فیلمنامه به نحوی نوشته شده که نیازی به پرداخت بیش از این در مورد آن ها وجود ندارد.حتی در بسیاری از موارد کاراکتر های فرعی ذاتا قرار نیست در قامت یک شخصیت رئالیستی دیده شوند و ریشه هایی از نگاه نمادین به این کاراکتر ها به خوبی قابل لمس می باشد.برای نمونه هم می توان به پرستار وظیفه شناس در آن آشفته بازار بیمارستان و یا آن بازپرس امنیتی اشاره کرد.
اما یکی از ویژگی هایی که در فیلم مشهود است جنس شوخی های متفاوتی است که ابدا قرار نیست شبیه هیچ یک از کمدی های قبل از خود شود. مثل همیشه از کنار هم نشستن تعدادی اپیزود که حتی به خودی خود و جدا از هم نیز بامزه به نظر می رسند، خط داستانی به وجود آمده که به هیچ وجه از هم گسسته و پاره پاره نیست و اتصالی مناسب بین تمام اتفاقات آن مشهود است. اپیزودها در حالی که بامزه و شیرین هستند ولی آینه ی تمام نمایی از ایرادات فرهنگی بخشی از جامعه هستند و در واقع مخاطب خود را روی پرده می بیند و به خودش می خندد. مدیری پیش از این هم با استفاده درست از چاشنی اغراق شوخی های ساده را به کمدی ترین شکل ممکن به تصویر کشیده بود. با این تفاوت که این چاشنی در ساعت پنج عصر از دایره کلام خارج شده و به تصویر کشیده می شود.اکثر سکانس ها شلوغ و پر هیاهو اجرا شده و این ترفند به درستی کارکرد بصری پیدا کرده است.
در نهایت باید گفت با اینکه «ساعت پنج عصر» در انسجام فیلمنامه و پردازش جزئیات قصه اصلا به پای آثاری چون «لیلی با من است» و «اجاره نشینها» نمیرسد و حتی گاهی خسته کننده است، اما آنقدر نقد و حرف اجتماعی و حتی سیاسی دارد که بتوان به جرئت آن را نقادانه ترین و اجتماعی ترین کمدی تاریخ سینمای ایران دانست. یک کمدی تلخ که ما را با وضعیت فرهنگی اجتماعی ایران امروز آشنا میکند. مهران مدیری در تنها اثر سینماییاش هم مردم و هم مسئولین را به باد انتقاد می گیرد و یادآور می شود برای اینکه پیشرفت کنیم باید ابتدا از فرهنگمان شروع کنیم. او تنها کسی هست که از مردم انتقاد می کند و ضعف های فرهنگی را به تصویر می کشد، اما کماکان از محبوبیت خارق العاده ای برخوردار است و باید قدر این محبوبیت را بداند.
علاوه بر موارد یاد شده قطعا فیلم هایی چون مارمولک، آدم برفی، خط ویژه و تا حدودی آثاری چون بارکد، ضدگلوله و ردکارپت و یا فیلم دیگری که ممکن است فراموش شده باشد را هم می توان در زمره این نوع کمدی ها قرار داد.
نکته حائز اهمیت این است که ما در این 4 پرونده در تلاش بودیم آثاری که با اسم کمدی در سینمای ایران ساخته شده را از لحاظ محتوایی و ساختار موضوعی بررسی کنیم که در نهایت به طور کلی به چهار دسته - کمدی بی محتوا و به شدت سخیف، کمدی دارای محتوای متوسط همراه با شوخی های تند و مبتذل، کمدی دارای محتوا با شوخیهای زیاد و بدون ابتذال، کمدیهای متفاوت با شوخی های کاملا سالم با نقدهای فرهنگی، اجتماعی- تقسیم بندی شد. بهرحال امیدواریم با پیشرفتی که سینمای ایران از نظر تکنیکی پیدا کرده، در آینده ی نزدیک شاهد ساخت آثار کمدی باشیم که هم خوب بخندانند، هم پر از لحظات درخشان باشند و هم حرف های اجتماعی سیاسی عمیقی را در لایههای زیرین خود داشته باشند.
آخرین اخبار، رویدادها و حواشی روز سینما، تلویزیون، بازیگران و هنرمندان ایران را در صفحهی اخبار منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران میتوانید دنبال کنید.
به نظرم ساعت پنج عصر کمدی سیاه و متفاوتی بود که سینمامون به اون نیاز داشت. با اینکه شاید نشه آنچنان روش اسم کمدی گذاشت چون واقعا خیلی صحنه های آزاردهنده و اعصاب خوردکن بود برای مخاطب ولی در کل فیلم خیلی خوب و متفاوتی بود که باید تو سینمای ایران دیده میشد.
مهران مدیری نشون داد که ساعت 5 عصر جایگاهی در فیلمسازی در سینما رو نداره و به عنوان اولین اثر خیلی بد عمل کرد چه از لحاظ فیلمنامه و چ از کمدی ساختن!!!
یکی از اضلاع کمدی خوب خندوندن بیننده هست که هیچ موفق دنبال نکرده و دوم هم اینکه فیلمنامه کشمکش های بی کششی داشت که به زور میخواست کش بده داستان رو!!!
درضمن خیلی فیلمنامه این فیلم با مردم در تضاد بود!!!
اغراق بیش از حد در روندی که فیلمنامه بیان میشد ، به قول مخالفان فیلم میتونست توهین برداشت شه به مردم و فیلم خیلی دو پهلو حرف میزد که معلوم نبود با مردمه یا با ...؟؟؟؟
این دو پهلویی هم خیلی به فیلم آسیب زد که بیننده فکرش رو درگیر میکرد که انتقاد اصلی از کیه و از کجاست!!!!
درضمن منظوم برای شروع پیشرفت باید از تفکرمون شروع کنیم و بعد خود به خود فرهنگ سازی میشه تفکرات که درست باشه!!!
مثل کارهایی که صورت میگرفت داخل فیلم که اکثرا از روی تفکر نادرست بود!!!
اول تفکر و بعد هم زیر مجوعه های تفکر مثل فرهنگ و آموزش دهی و هزاران هزار زیر مجموعه دیگر!!!
ولی توی سینما مهمترین چیزی که توش پیشرفت نمیکنیم فیلمنامست
ولی راه حل اصلی این مشکلات خود کارگردانا هستن وقتی همچین فیلمنامه هایی قبول نکنن هم صنعت فیلم سازی مون بهتر میشه هم نویسنده ها مجبور میشن بهتر باشن ولی هرکس بفکر جیش خودشه
#فیلمنامه_خریداریم