به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
به گزارش منظوم؛ مرجع سینما و تلویزیون ایران، برخی از مهمترین گزارش ها و تحلیل های مطبوعات و رسانه های خبری کشور را در ادامه بخوانید.
هنرپیشه، نیامده جنجالی شد!
روزنامه شهروند نوشت:
چند وقتی میشود که لابهلای برنامههای شبکه نسیم لوگویی به نمایش درمیآید با عنوان «هنرپیشه»؛ با خطی نوستالژیک که بهطور مشخص یادآور لوگوی فیلمهایی مثل سناتور و یوزپلنگ و دیگر اکشنهای دهه شصتی است. لوگو و عنوانی که بالاخره بعد از بارها نمایش و روزها تکرار مشخص شد عنوان جدیدترین برنامه شبکه نسیم است.
روز گذشته بعد از گمانهزنیهای مختلف بالاخره گفته شد که شبکه نسیم بهزودی یک مجموعه تلویزیونی به نام هنرپیشه را جلوی دوربین خواهد برد. این برنامه که با هدف استعدادیابی در زمینه بازیگری در مرحله پیش تولید قرار دارد، قرار است زمستان امسال روی آنتن شبکه نسیم برود.
این مجموعه به تهیهکنندگی محمدمهدی عسگرپور و کارگردانی بیژن میرباقری و با حضور کارشناسان سینما و تئاتر و چهرههای پیشکسوت و حرفهای بازیگری آماده نمایش میشود. ظاهرا قرار است بیژن میرباقری علاوه بر کارگردانی اجرای کار را هم برعهده داشته باشد؛ با اینکه خود این کارگردان از عدم رسیدن به توافق نهایی میگوید و اینکه هنوز مجری انتخاب نشده.
تاکنون درباره آیتمهای این برنامه چیزی گفته نشده و ساختار کلی آن در ابهام قرار دارد. بیژن میرباقری کارگردان هنرپیشه هم در گفتوگو با «شهروند» از صحبت درباره آیتمهای برنامه خودداری کرده و صحبتهای کامل درباره این مسائل را به هفته آتی وامیگذارد:«یک برنامه اطلاعرسانی کامل داریم که هفته آینده قرار است برگزار شود و در آن به پرسشهای خبرنگاران پاسخ میدهیم. بههرحال ما یک کمپینی در فضای مجازی آغاز کردهایم که اگر خیلی زود پاسخ سوالات ایجاد شده را بدهیم، ممکن است کمپین دچار ریزش شود.»
اما بههرحال نتیجه جستوجوها به اینجا کشید که برنامه هنرپیشه اختصاص به افرادی دارد که علاقه زیادی به هنرپیشگی و بازیگری دارند و قرار است بعد از انتخاب اولیه دورههای چند ماههای را جلوی دوربین گذرانده و هر قسمت از برنامه هم چالشهایی را پشت سر بگذارند.
گفتنی است که نام قبلی این برنامه هنرپیشه شو بود. گروه تولید اعلام کردهاند که بهزودی جزییات شرکت در این برنامه و زمان پخش آن منتشر میشود.
اما در شرایطی که بهقول قدیمیها نه به بار است و نه به دار؛ مروری کوتاه بر واکنشهای مخاطبان فضای مجازی نشان میدهد که این برنامه ماهها مانده به آغاز پخش، نخستین جنجال بزرگش را تجربه میکند.
ماجرای جنجال اول برنامه هنرپیشه جایی آغاز شد که شرایط شرکت در برنامه هنرپیشه روی سایت برنامه قرار گرفت که در بندی از آن شرط «داشتن رضایتنامه کتبی از سرپرست، همسر و قیم» بهعنوان یکی از شروط شرکت در مسابقه هنرپیشه شو آمده بود. این بند که البته خیلیزود از فرم شرکت در برنامه حذف شد، موضوعی بود که خیلی سریع در رسانههای مجازی داغ شد و انتقادات و اعتراضات تند و تیزی را روانه این برنامه کرد.
این نخستین جنجال هنرپیشه شو است. جنجالی که باعث شده سازندگان هنرپیشه متهم شوند به کنار آمدن با قوانین خاص صداوسیما. البته این بند هوادارانی هم داشت. مثل کاربری که گفته بود:«طبق قوانین کشور، همسر یا اولیای خانمی که در برنامهای تلویزیونی شرکت یا خصوصا در برنامهای نمایشی چه در سینما و چه در تلویزیون بازیگری میکند، میتوانند با شکایت قضائی مانع پخش برنامه بشوند. مگر آنکه تهیهکننده از همسر یا ولی رضایتنامه داشته باشد یا آنکه آن خانم، شهره به امر بازیگری باشد. پس قاعدتا تهیهکنندهای که از بیتالمال برنامه میسازد، باید تمام جوانب قانونی امر را بسنجد که با مشکل قانونی که مانع پخش برنامه و هدر رفتن هزینه هنگفت تولید آن میشود، مواجه نشود.»
این کامنت بهرغم ظاهر منطقی آن البته دعوای پردامنه دیگری را سامان داد. دعوایی با این پیشفرض که «قانون مدنی مشاغلی را ملزم به اجازه کرده که ممکن است خلاف شأن و شئونات خانوادگی و حیثیت مرد باشد، مثل قمار یا فالگیری؛ نه هنرپیشگی که بعید است در هیچ دادگاهی خلاف شأن و شئونات خانوادگی تشخیص داده شود.»
بیژن میرباقری اما دوست ندارد وارد این ماجرا شود و این را نیز به جلسه مطبوعاتی هفته آتی حواله میدهد. اما یکی از عوامل برنامه که نمیخواهد نامش فاش شود میگوید:این بند با اینکه در فرم وجود ندارد، اما زمان حضور شرکتکنندهها در برنامه مورد نیاز خواهد بود و مستقیما به اصرار صداوسیما در این متن گنجانده شده است.»
البته در این بین آمار و ارقامی هم نقل میکند از شکایتهای انجام شده علیه برنامههای تلویزیونی که به بهانه حضور دختر یا همسران تنظیم کرده و دردسرهای حقوقی زمانگیری را به بار آوردهاند و چون قرار است در هنرپیشهشو، هنرپیشهها در یک دوره طولانی انتخاب شده به پروژه متعهد باشند و هر هفته روی آنتن بیایند، تهیهکننده این برنامه ناچار است تعهد و تضمین لازم را اخذ کند که این نیز یکی از راههاست.
بهنظر میرسد شبکه نسیم میخواهد با توپ پر به استقبال زمستان برود. خندوانه، هنرپیشه شو، شبی با عبدی، کودک شو، وقتشه و... بیشمار برنامه دیگری که نکته مشترکشان حضور چهرههای سینمایی است. به انتظار زمستان نسیم مینشینیم.
گافهای عجیب خوانندگان روی آنتن زنده
روزنامه شهروند نوشت:
گاف عجیب خواننده ماکانبند در برنامه "فرمول یک" با اجرای علی ضیا" بهانهای شده تا روزنامه شهروند به سوتیها و گافهای خوانندههای پاپ در شبکههای تلویزیونی بپردازد.
دو خواننده جوان گروه ماکان بند به تازگی در برنامه فرمول یک حاضر شدند تا به یکسری از حاشیهها پاسخ دهند، اما ظاهرا حاشیههای جدیدی برای آنها به وجود آمده است. امیر مقاره و رهام هادیان که در یک سال اخیر بهعنوان خواننده و موزیسین طرفداران زیادی را برای خود دستوپا کردهاند، حتی دستگاههای موسیقی ایرانی را به اسم نمیشناسند.
در تازهترین برنامه فرمول یک وقتی علی ضیا از آنها درباره هفت دستگاه موسیقی ایرانی میپرسد، رهام هادیان میگوید که آشنایی زیادی با موسیقی ایرانی ندارد و بعد دستگاهها و گوشههای ایرانی را اشتباه نام میبرد. اما این نخستین بار نیست که حضور خوانندگان در صداوسیما حاشیهساز شده است، حاشیههایی که البته بیشتر به واسطه اجراهای پلیبک رقم خورده است.
پلیبک جنجالی علی اصحابی
شاید پرسروصداترین گاف اجرای زنده در صداوسیما تا مدتهای زیادی به نام علی اصحابی بود، اجرایی که از ٤سال قبل هنوز هم در شبکههای مجازی دستبهدست میشود. او در برنامه زنده شبکه "شما" یکی از ترانهها را به صورت پلیبک اجرا کرد، اما زبان بدن، هیجان و انرژی بالای اجرای او به قدری تصنعی و ساختگی بود که صدای تمام کاربران شبکههای مجازی را درآورد. عدهای او را به تمسخر گرفتند و بعضی دیگر هم شیوه اجرای او را نقد کردند.
او هم مثل حمید هیراد در آن زمان آماج حملات زیادی قرار گرفت تا جایی که مجبور شد به آن پاسخ دهد. علی اصحابی در توضیح این گاف خود توضیح داد: "شدت فشارها به من به قدری بالا بود که به حال و اوضاع موسیقی در کشور و خودم گریهام گرفته بود. من با آن حرکات فقط خواستم بینندگان برنامه را شاد کنم."
گیر کردن سیدی روی آنتن زنده
خرداد ماه امسال هم صداوسیما هنگام اجرای زنده دستهگل دیگری به آب داد. حمید خندان که به مناسبت جشن دعوت در باغ کتاب تهران مهمان شبکه یک سیما بود، وقتی شروع به خواندن کرد با یک اتفاق غیرمنتظره روبهرو شد. اشکال فنی سرنوشت یک اجرای پلیبک دیگر را در اجرای زنده عوض کرد.
خواننده روی سن ایستاده و درحال لب زدن بود، اما سیدی روی یک جمله گیر کرده بود. مدیران برنامه هم حسابی از این ماجرا غافلگیر شدند و برای لحظاتی پخش مستقیم آن متوقف شد. بعد از این ماجرا هم سروصداهای زیادی به پا شد و برخی از کاربران اجراهای پلیبک را دستمایه شوخی با صداوسیما یا انتقاد از رسانه ملی قرار دادند.
یک اجرای جنجالی دیگر
همین چند شب قبل هم شروع برنامه خندوانه با یک ماجرای اینچنینی گره خورد. اجرای پلیبک امید حاجیلی در این برنامه منجر شد تا یکی از نوازندگان از استفاده بدون اسم از کارش انتقاد کند. احسان عبدیپور گفته بود که صدای ساز من و تصویر و پلیبک دیگران؟" بعد هم تاکید کرد که نباید از امید حاجیلی که خود نوازنده ترومپت است چنین کار عوامفریبانهای سر بزند. امید حاجیلی هم البته خیلی زود به این حرف پاسخ داد.
او در صفحه رسمی خود نوشت: "سوءتفاهمی پیش اومده بود که با توجه به اینکه با هم صحبت کردیم، کاملا حق بهش دادم بابت فراموشی که جلو دوربین پیش اومد و اسم احسان عزیز برده نشد. در سازهایی که امکان گرفتن صدا با کیفیت بالا در اجرا نباشه، برای بالا بردن کیفیت و رضایت عزیزان، ما از صدای ضبطشده و با رضایت دوستانی که نوای سازشان ضبطشده استفاده میکنیم."
برنامه نوروز و بهنام بانی
ظاهرا بعد از نبود معلومات و سوتیهای اطلاعاتی، پلیبک یکی از گافهای بزرگ صداوسیمای ایران است که گاهی دردسرهای زیادی را هم رقم زده، مثل اشتباهی که در برنامه نوروز امسال هنگام ورود بهنام بانی در صداوسیما رخ داد. وقتی بهنام بانی وارد شد، آهنگ او پخش شد و او به تصور اینکه باید بخواند، شروع به لب زدن کرد، لحظاتی بعد موسیقی قطع شد و او شروع به صحبت با مهمانان کرد. بههرحال پلیبک و ماجراهایش فقط مخصوص خوانندهای خاص یا مثلا صداوسیما نیست و پیش از این برای حمید هیراد دردسرهای زیادی را رقم زد.
روزنامه فرهیختگان در شماره دیروز خود گزارشی از هنرمندانی منتشر کرد که در خارج از کشور خانه و زندگی دارند. گزارشی با موضوع فهرست بازیگرانی که برای خودشان و فرزندانشان تابعیت آمریکا، کانادا و... گرفتند و با عنوان «بخشی از جان و تنم» در روزنامه «فرهیختگان» منتشر شد.
فرهیختگان نوشت:
بیایید یک بار هم که شده برای بررسی مسالهمان، آن را با موارد مشابه خارجیاش مقایسه نکنیم و با مراجعه به عقل و استفاده از استدلال، بیآنکه ملاک را نمونههای اصطلاحا مترقی آن طرف آبی بگیریم، ببینیم که یک کار درست است یا غلط؟ دلایل پدید آمدنش چیست؟ نتایج آن چه چیزهایی میتواند باشد و اگر غلط است، راه اصلاح آن به چه شکل خواهد بود؟ بسیاری از هنرمندان و چهرههای مشهور سینمای ایران یا در کشورهای غربی ساکن هستند و فقط سالی یکی دو بار برای کار کردن به ایران میآیند، یا اخیرا بینشان مد شده که حتی فرزندانشان را در خارج از کشور به دنیا بیاورند تا این کودکان بتوانند تابعیت آن کشورها را داشته باشند.
رصد کردن مشابه چنین وضعی در سینمای آمریکا که ممکن نیست؛ چون آنها جایی را بهتر از آمریکا نمیدانند و اساسا بعید است فکر کنند که برای اقامت در کشورهای دیگر مشکل خواهند داشت. در سینماهای بزرگی مثل هند و چین هم این موارد لااقل به غلظت ایران وجود ندارد. اساسا نه در هند، نه در چین یا کره، ژاپن و تایلند و اکثر کشورهای دیگری که در این سالها سینمای پررونقی داشتهاند، به اندازه ایران سینما در انحصار فرهنگ اصطلاحا بورژوایی درنیامده است و مفهوم غربگرایی را یکسان و معادلی برای «باکلاسی» نگرفتهاند. اما بیاییم و یک بار هم که شده، مساله خودمان را برای بررسی کردن، نه با غرب عالم مقایسه کنیم، نه با شرق آن. شیلا خداداد، یکی از هنرپیشههایی است که برای به دنیا آوردن فرزندش به خارج از کشور رفت. او در پاسخ به سوالی در این خصوص با اطمینان بهنفس و مقداری گستاخی گفت «دوست داشتم.»
شیلا خداداد خیال خیلیها را راحت کرد و چیزی را گفت که از رفتار سایر چهرههای مشهور ایرانی میشد فهمید. پاسخ نهایی آنها درباره خیلی از چیزهاست، اما ملاحظه میکنند و کمتر به زبان میآورند.
ما باید چنین مسالهای را بدون ملاک قرار دادن نمونههای بیرونی و خارجی بررسی کنیم و سپس حکم بدهیم که آیا این هنرپیشه حق داشت بگوید «دوست داشتم» و آیا مخالفان و منتقدان او ادعایی بر خلاف منطق دارند؛ یا اینکه این کار غلط است و خداداد و سایر هنرپیشههای ایرانی باید بین انجام دادن کاری که دوست دارند و بازیگر بودن در سینمایی که مخاطبانش حق دارند بپرسند و مخالف باشند، یکی را انتخاب کنند؟ آیا مخاطبان حق ندارند نگذارند و نخواهند کسانی که به واسطه هواداری آنها که امروز از موقعیت خاصی برخوردار شدهاند، هر کاری را انجام بدهند که خودشان دوست دارند و حس میکنند بیشتر به نفعشان است و فکر میکنند وقتی توان انجامش را دارند دلیلی ندارد که انجامش ندهند. اساس مساله در دل همین یک عبارت نهفته است؛ «مسئولیت اجتماعی.»
حق دارند که بگویند دوست دارم؟
هیچ ابرسرمایهداری در دنیا، هیچکدام از چهرههای مشهور و ثروتمند و در یک کلام هیچکدام از افرادی که وضعیت قدرتمندتری نسبت به باقی افراد اجتماع پیدا کردهاند، اگر در یک جنگل، دور از انسانها و در کنار حیوانات زندگی میکردند، نمیتوانستند به موقعیتهای فعلیشان برسند. طرفداران آزادی به سبک لیبرالیسم میگویند که هرکس موقعیتی ویژه پیدا کرده، لابد تلاش کرده است. آیا اگر سرمایهداری که کاخی چندهزار متری در بهترین نقطه آب و هوایی یک منطقه دارد، اگر خودش به تنهایی در یک دشت یا جنگل زندگی میکرد، میتوانست چنین کاخی بنا کند؟ آیا تمام آنچه او دارد واقعا حاصل تلاش و هوش شخص خودش است یا اینکه خارج از جامعه انسانی، بنا کردن چنین موقعیتهایی ناممکن است؟ درباره موقعیت آدمهای مشهور هم میشود دقیقا همین پرسشها را کرد؛ شما بدون جامعه انسانی و در خلأ، آیا میتوانستید از چنین مواهبی برخوردار شوید؟ آیا یک نفر میتواند موقع معروف شدن و برخورداری از ویژگیهای آن، در قالب جامعه انسانی قرار بگیرد و بعد، این قالب را برای انجام دادن کاری که دوست دارد بکند دستوپاگیر ببیند و برای عبور از آن، به قاعده یک قالب اجتماعی دیگر (جنگل) متوسل شود؟ حالا حتی فرض کنید سیما و سینمای ایران صددرصد در تیول نهادهای دولتی و رسمی نیستند و پول تمام فیلمها و سریالها از مالیات شهروندان یا فروش منابع کشور تامین نمیشود. باز هم در آن صورت یک نفر نمیتواند بگوید که برای مشهور شدن و بهرهمندی از مواهب آن به اجتماع انسانی و قواعدش احتیاج دارم اما پس از آن نمیخواهم این قواعد دستوپا گیرم شوند و میخواهم هر کاری را انجام بدهم که دوست دارم و فکر میکنم منفعت شخصی من در آن بیشتر است.
دیکتاتوری زرد؛ پولش را ما بدهیم ولی حق دخالت نداشته باشیم؟
اینکه سینمای ایران چقدر آینهای حقیقی از جامعه ایران است، پرسشی است که قطعا پاسخ خوشایندی نخواهد یافت. حتی مخاطبان سینمای ایران هم عموم مردم نیستند و سالنهای نمایش فیلم در نقاط مرفهنشین شمال پایتخت متمرکز شدهاند. البته از ابتدا وضع به این شکل نبود، اما هرچقدر به زمان حال نزدیکتر میشویم، چنین شکافی بین هنر سینما و مردم ایران عمیقتر و عریضتر میشود. وقتی گفته میشود فلان فیلم، پرفروشترین فیلم ایرانی در سال جاری بود و نتیجتا طبع و پسند مردم ایران به چنین درونمایههایی متمایل است، بلافاصله باید اعتراض کرد که کدام مردم؟ ۶۸درصد از کل فروش سینمای ایران مربوط به تنها سه پردیس سینمایی در شمال شهر تهران میشود و چنین چیزی در جهان بیسابقه است. آیا منظور کسانی که جامعه را با این آمارهای خودساخته قضاوت میکنند، همان مردم مناطق مرفهنشین شمال پایتخت است یا مردم ایران از ماکو تا شوش و از خراسان تا چابهار را شامل میشوند؟ سبک زندگی نمایش داده شده در سینمای ایران منحصر به پسند همان کسانی است که در چند پردیس سینمایی شمال تهران بلیت فیلمها را میخرند و آمارها را میسازند. اخیرا قضیه از این هم پیشتر آمده و چهرههای سینمایی ایران حتی لازم نیست برای مطرحماندن، حضور مداومی در پروژههای سینمایی داشته باشند؛ بلکه حضور در فضای مجازی و البته حاشیهسازیهای گاه و بیگاه آنها در این فضا برای چنین منظوری کفایت میکند. سبک زندگی هنرپیشههای ایرانی آنچنان که در فضای مجازی نمایش داده میشود هم مطابق پسند کل مردم ایران نیست و به همان چند درصدی که جزء کاست اجتماعی بهخصوصی هستند خلاصه میشود. در این میان مردم واقعی ایران، دو انتخاب بیشتر ندارند؛ یا به فضای مجازی نیایند و اگر آمدند این هنرپیشهها را دنبال نکنند یا اینکه اگر آنها را دنبال کردند و به این مولفههای مغایر با سبک زندگیشان در رفتار هنرپیشهها اعتراض داشتند، متهم شوند به قرار گرفتن ذیل عنوان «هجوم سرسامآور کاربران بیادب و فضول مجازی.»
هانیه توسلی عکس گربه خانگیاش را که مرده بود منتشر کرد و نوشت: «بخواب مامان جان. بخواب تنها دلخوشیم. بخواب شیرین عسلم. منو ببخش. دیگه آرزویی ندارم. دیگه هیچی نمیخوام از خدا. دیگه بیحس شدم. دیگه تموم شدم. فقط منتظرم که زودتر بیام پیشت. همین» و وقتی مردم به این حرکت و ادبیات او اعتراض کردند، متهم شدند به فضولی در سبک زندگی دیگران. مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی مقابل چشم میلیونها ایرانی خبر ازدواجشان را منتشر میکنند و از تبریکات آنها لذت میبرند، اما چند سال بعد که خبر جداییشان منتشر شد و بخشی از مردم ایران، سادهدلانه و از روی معصومیت تصمیم میگیرند برای آشتی دادن این دو نفر کمپین راه بیندازند، با زنندهترین عبارات به فضولی و حماقت متهم میشوند. چطور عروسی شما به مردم مربوط است اما جداییتان مربوط نیست؟ چطور علاقه شما به گربه و سگ خانگیتان باید در مقیاسی چندصد هزارتایی نمایش داده شود، اما اعتراض به این جهانبینی (اگر اسمش را بشود جهانبینی گذاشت) و گارد گرفتن بخش بزرگ اما حذف شده جامعه در برابر این سبک زندگی، اسمش فضولی است و نپذیرفتن اینکه هرکس حق دارد، هرطور دلش خواست رفتار کند؟ مردمی که دوست ندارند در جامعهشان از پرتوانترین تریبونها و رسانهها مرتب خبر طلاق، تنهایی، گربه و سگ بازیهای بورژوایی منتشر شود، فضول نیستند. حقشان است که نخواهند. در مورد زندگی هنرپیشهها در خارج از کشور و کسب درآمدشان در داخل هم همینطور است؛ منتها با اضافه شدن این نکته که این بار نهفقط بحث سبک زندگی، بلکه مستقیما بحث حقوق مالی مردم ایران هم مطرح میشود.
آیا سینمای آمریکا حاضر است آن دسته از هنرپیشههای ایرانی را که در آنجا زندگی میکنند در بهترین حالت بیشتر از چند پلان فرعی در فیلمهایش بازی بدهد؟ تجربه کسانی که طی این سالها به خارج از کشور رفتهاند، نشان میدهد که چنین نیست. پس میشود به این افراد گفت شما بدون مردم ایران نمیتوانستید جایگاهی داشته باشید و اگر این مردم از رفتار شما، سبک زندگی شما یا هر چیز دیگری از این دست خوششان نیاید و شما همچنان مطرح باقی بمانید؛ یعنی مطرح نگه داشته شدهاید، نه اینکه خودتان لایق چنین جایگاهی هستید. این یک نوع دیکتاتوری است. مردم ایران زندگی هنرپیشههای سینما و خوانندگان موسیقی پاپ در خارج از کشور و کسب درآمد آنها در داخل کشور را نمیپسندند. چنین چیزی به عرق ملی آنها اصابت میکند و دلشان را به درد میآورد. مردم وقتی میبینند هنرپیشهای فرزندش را خارج از کشور به دنیا میآورد تا بتواند تابعیت آنجا را داشته باشد، از او خشمگین میشوند؛ اما اعتراض مردم ایران از این چهرهها به واسطه رفتارهایشان، تغییری در جایگاه آنها به وجود نمیآورد؛ چون این افراد بهطور طبیعی و مردمی بالا نیامدهاند و این یک دیکتاتوری زرد است؛ یعنی دیکته شدن سبک جلفی از زندگی که وابستگی فرهنگی شدیدی به خارج از کشور دارد و در برابر غرب خودکمبین و در برابر هموطنانش پرنخوت و مغرور است.
از اولین چهرههایی که مشخص شده بود در خارج از کشور زندگی میکنند و فقط برای کار کردن به ایران میآیند، فریبرز عربنیا بود. او و پسرش جانیار در آمریکا زندگی میکنند. نسرین مقانلو هم همینطور بود. او اساسا قبل از هنرپیشه شدنش هم در آمریکا زندگی میکرد و جالب است که سینماگران ایرانی از بین این همه داوطلب مشتاق داخلی، یک نفر را در حد و قواره مقانلو ندیده بودند. پارسا پیروزفر هم در آمریکا زندگی میکرد و البته مدتی است که غیر از پروژههای سینمایی، برای اجرای تئاتر در ایران مانده است. حامد بهداد و شهاب حسینی هم اخیرا اقدام به اخذ اقامت در آمریکا کردهاند و حسینی اکنون در آنجا حضور دارد. حمید فرخنژاد هم ازجمله هنرپیشههایی است که پس از یک جنجال رسانهای مشخص شد مخارج ماهانه حدودا 130 میلیون تومانی زندگی فرزند و همسرش در آمریکا را از سینمای ایران تامین میکند و میفرستد. نیکی کریمی مدتهاست که انگلستان را بهعنوان محل زندگی انتخاب کرده و برای کار کردن به ایران میآید. اما بهرام رادان، رضا عطاران و پیمان قاسمخانی هم در کانادا خانه و زندگی دارند. یک نکته جالب توجه، خانه و زندگی پیمان قاسمخانی در خارج از کشور است، چه اینکه او در سینمای ایران بهعنوان نویسنده شناخته میشود و بودن او در خارج از کشور خیلی واضحتر نشان خواهد داد که این سینما به واقع آیینهای از زندگی مردم ایران نیست؛ خصوصا اینکه قاسمخانی نویسنده بخش بدنه سینمای ایران و فیلمهای پرفروش آن است و همین نشان میدهد آن بخش از سینمای ایران هم به مردم ربطی ندارد و اگر به آن میگویند پرفروش، خریدارانش ساکنان کدام طبقه اجتماعی هستند. البته علیرضا کاظمیپور، یعنی فیلمنامهنویسی که یکسری آثار به اصطلاح ماورایی و اجتماعی مثل «گمگشته»، «او یک فرشته بود»، «کمکم کن»، «غریبانه»، «از نفس افتاده»، «زمانه»، «خوشنشینها»، «پنچری» و... را دارد هم مقیم کاناداست. او در سال دو سه بار به ایران میآید و سفارش کار میگیرد و برمیگردد کنار آبشار نیاگارا. غیر از اینها تعداد زیادی از چهرههای هنری ایران هستند که برای به دنیا آوردن فرزندشان به خارج از کشور رفتهاند. نکته چشمگیری که در این فهرست بلندبالا وجود دارد، نام دو کشوری است که بهعنوان مقصد اکثر هنرپیشههای ایرانی، چه برای زندگی و چه برای به دنیا آوردن فرزندشان انتخاب شده؛ اکثر آنها به کانادا یا آمریکا رفتهاند و این منطقا نمیتواند اتفاقی و بیدلیل باشد.
پس از انتشار این گزارش، پیمان قاسمخانی این ادعا را تکذیب کرده و به همین دلیل روزنامه فرهیختگان تکذیبیه او را منتشر کرد.
در واکنش به این لیست پیمان قاسمخانی در تماسی با روزنامه «فرهیختگان» گفت: «پیش از اینکه در مورد صحت و کذب مطلبی که در گزارش آمده، صحبت کنم، باید این را بگویم که به نظرم مهاجرت ابدا عمل مذمومی نیست و اگر کسانی بخواهند به نیت زندگی بهتر به جایی بروند، کاملا حق دارند و کسی حق ندارد این را وصل کند به اینکه آن فرد وطنپرست است یا نه.
اما اینکه در گزارش ذکر شده که من در کانادا زندگی میکنم، باید بگویم منابع شما اطلاعات غلطی داده است و در زندگیام فقط دو بار در کانادا میهمان بودم برای نمایش فیلمهای «سن پترزبورگ» و «خوب، بد، جلف.» من اقامت هیچ جای دنیا را ندارم و در هیچ جایی به غیر از ایران، خانه و زندگی ندارم.»
قاسمخانی در ادامه صحبتهایش با اشاره به بخشی از گزارش که آمده بود: «خانه و زندگی پیمان قاسمخانی در خارج از کشور است، چه اینکه او در سینمای ایران بهعنوان نویسنده شناخته میشود و بودن او در خارج از کشور خیلی واضحتر نشان خواهد داد که این سینما به واقع آینهای از زندگی مردم ایران نیست»، تاکید کرد: «من در حال حاضر ساکن ایران هستم و از ایران با شما حرف میزنم و اگر به نظر نویسنده مطلب فوق آثارم دور از مردم است، حتما دلیلی به جز اقامت در خارج از کشور دارد! به هرحال امیدوارم روزنامه وزین «فرهیختگان» در منابع تحقیق مطالبش دقت بیشتری کند.»
آخرین اخبار، رویدادها و حواشی روز سینما، تلویزیون، بازیگران و هنرمندان ایران را در صفحهی اخبار منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران میتوانید دنبال کنید.
ان هم از اوضاع موسیقی مون .......
واقعا به کجا داریم میریم ؟؟؟؟(T_T)