به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
به گزارش منظوم؛ مرجع سینما و تلویزیون ایران، برخی از مهمترین گزارش ها و تحلیل های مطبوعات و رسانه های خبری کشور را در ادامه بخوانید.
محدثه واعظیپور در خبرآنلاین درباره سریال «پدر» نوشت:
سریال «پدر» به بخشهای پایانیاش نزدیک میشود. این مجموعه در هفتههای اخیر یکی از معدود تولیدات تلویزیون بوده که دربارهاش در فضای رسمی و مجازی بسیار صحبت و با آن شوخی شده است. نویسنده و طراح مجموعه سکانس معروف آن را تمهیدی تبلیغاتی معرفی کرده یا برای همه انتقادها پاسخهایی داشته اما باید گفت مشکل بزرگ «پدر» و مجموعههایی از این دست و اغلب برنامههای تلویزیون این است که با جهان امروز، با حال و هوای مردم و با دیدگاه آنان بیگانه هستند. در «پدر» با مجموعهای از رفتارهای غیرمنطقی و غیرعقلانی شخصیتهای مختلف از جمله قهرمان قصه حاج علی تهرانی (مهدی سلطانی) مواجهیم. مجموعه در ستایش رفتارهای مردانه، اخلاق، مرام و اصولی است که حاج علی تهرانی با آن بزرگ شده و به آن پایبند است. او و خانواده مذهبی و سنتیاش که از مواهب زندگی برخوردارند، زیستی اسلامی، ایرانی دارند ولی درگیر مشکلات و کینهجوییهایی میشوند که زندگی آنها را با مشکل مواجه میکند. تا اینجای کار، اشکالی ندارد. موضوع عشق غیرمتعارف هم نه تازه است، نه عجیب. حتی در قرآن قصه یوسف و زلیخا، عاشقانهای غیرمتعارف است. ازدواج حضرت محمد (ص) و حضرت خدیجه (س) هم طبق سنتها و آداب آن دوران و امروز، عجیب و حتی روی کاغذ محکوم به شکست است. بنابراین مشکل بیننده با «پدر» در این مرحله نیست.
مسئله اصلی نگاه کلیشهای به شخصیتهای درگیر در قصه است. رفتارهای کلیشهای این خانواده تیپیکال، که در اغلب سریالها هم میبینیم، تکراری و قابل پیشبینی است. خانواده لیلا غیرمذهبی هستند، رفتارهای غیراخلاقی دارند، روابط عاطفیشان گسسته است. در مقابل، آنچه خوبان همه دارند، شریفه (لعیا زنگنه) و علی دارند. چند مدل از این شخصیتها در سریالهای تلویزیونی دیدهایم؟ مشکل سریال به اینجا ختم نمیشود. نویسنده برای پیشبرد قصه از اتفاقهای غیرمنطقی استفاده کرده. لیلا پس از متهم شدن به قتل سکوت میکند. حتی از خود دفاعی ندارد. بر فرض که بپذیریم او از مشکلات زندگیاش خسته شده، حتی حاضر نیست به پدر شوهر یا اطرافیانش بگوید که دستش به خون عمویش آلوده نشده؟ پلیس وقتی از سر صحنه جرم لیلا را به بازداشتگاه میبرد، فقط چون لیلا آنجا حضور داشته او را متهم به قتل میکند و حتی جستجو و تحقیق برای پیدا کردن مسبب این ماجرا شروع نمیشود، به این دلیل ساده که داستان فقط از طریق این رفتارهای غیرمنطقی امکان تداوم داشته.
حاج علی تهرانی که بارها در سریال تاکید میشود باهوش و مقتدر است و با تلاش شخصی، ثروتش را به دست آورده هیچ ذکاوتی از خود برای حل مشکلات زندگیش نشان نمیدهد. دامادش به او خیانت میکند، اما حاج علی نه برخوردی با او دارد، نه حتی میتواند رد او را در مشکلات بعدی شناسایی کند. محبت و درایت حاج علی در حمایت یک جانبه از لیلا خلاصه شده. او درباره حفظ ثروت و داراییاش تلاش نمیکند. حتی به توطئهها شک نمیکند یا پیش از اقدام ناصر (مسعود فروتن) یا توفیق (بیژن امکانیان) علیه خود و خانوادهاش نمیتواند اقدامی انجام دهد. او منفعل است، فقط شعار میدهد و مدام خاطرات پدرش را مرور میکند تا بیننده متوجه شود حاج علی در خانوادهای اصیل تربیت شده. اما از این اصالت جز شعار و رفتارهای تکراری چیزی به تصویر درنمیآید. خانواده بزرگ تهرانی، هویت ندارد و اعضای دیگر این خانواده در هیچ مراسمی حضور ندارند. جهانی که نویسنده خلق کرده فقط در عمارت بزرگ و اشرافی آنها و کارخانه خلاصه شده. واقعیت این است که چنین شخصیتهایی حتی اگر ما به ازای بیرونی داشته باشند که اندک هستند، همدلی مخاطب را برنمیانگیزند. شخصیتهایی تک بعدی و بدون واکنشهای انسانی. به همین دلیل است که شخصیت شریفه به دلیل واکنشهایی که نسبت به لیلا دارد، کمی واقعیتر از همسرش به نظر میرسد.
تماشای «پدر» یک حسرت بزرگ دیگر هم به همراه دارد. مهدی سلطانی بازیگر دیر کشف شده تلویزیون ایران، با انتخاب یک نقش بد نوشته شده، نقشی تک بعدی و پر از ابهام بازی بدی در این مجموعه دارد. بازیگری که مجموعه متوسط «مادرانه» را با حضورش تبدیل به اثری دیدنی کرده بود، اینجا تن داده به اجرایی کلیشهای از تصویری کهنه از مردی اصیل و مقتدر. با حرکاتی تکراری و ری اکشنهایی که پس از چند قسمت آزاردهنده به نظر میرسند. حتی بازی او نتوانسته شخصیت اصلی این مجموعه را به قهرمانی دوست داشتنی تبدیل کند. در مقابل مسعود فروتن، در تلاشی قابل ستایش شخصیت منفی ناصر را جذاب و متقاعدکننده بازی کرده. ریحانه پارسا در نخستین حضورش امیدوارکننده است. بازی او هم به دلیل رفتارهای غیرمنطقی شخصیت لیلا که گاه به عشق ربطه داده شده آسیب دیده، اما در فضای غیرمنطقی و غریب مجموعه، او توانسته حضوری قابل باور داشته باشد.
این روزها تلویزیون به همه چیز شبیه است، جز رسانهای ملی. پخش انواع و اقسام مسابقهها با اهداف مالی، ترویج مصرفگرایی و تجمل در جامعهای درگیر مشکلات اقتصادی و ناامیدی، برگزار کردن شوهای مختلف برای خنداندن مردم و نمایش معرفی استعدادهای جوانی که به اسم کمدی، مشتی متن نازل و شوخیهای سبک را به خورد مخاطب میدهند ملغمهای ساخته که برای کمتر کسی جذاب است. ما فقط نظارهگر این بازی هستیم، چرا که تجربه نشان داده مدیران این رسانه راه خود را میروند و نه برای آمار و ارقام ارزش قائلند، نه برای انتقاد.
خبرگزاری ایلنا نوشت:
چرا مهران مدیری توانست اجازه بگیرد ولی ناصر چشم آذر نه؟
مهران مدیری در تازهترین کنسرتش که چهارشنبه سیام مرداد و پنجشنبه اول شهریور 97 در برج میلاد برگزار شد، ترانهای را خواند که خاطرات بسیاری را زنده کرد؛ ازجمله خاطره اجازه نیافتن ناصر چشمآذر برای اجرای همان اثر با حضور خواننده و درنهایت بسنده کردن او به اجرای موسیقی بیکلام «سوغاتی» در کنسرتهایش.
مدیری پیش از خواندن ترانه «سوغاتی» گفت: ترانهای را که میخواهم برایتان بخوانم برای اولین بار است که دارد خوانده میشود و در این همه سال اصلا خوانده نشده است.
این صحبتهای مدیری با تشویق ممتد تماشاگران همراه شد و او گفت: چقدر همهمان از این ترانه خاطره داریم؛ نسل قدیم، نسل وسط و نسل جدید. ما به اردلان سرفراز، شاعر نازنین این ترانه زنگ زدیم و از او اجازه گرفتیم و او با بزرگواری گفت بخوانید. تنظیم این اثر هم از دو عزیزی است که روح هر دویشان شاد باشد؛ محمد حیدری و ناصر چشمآذر.
چطور به صاحب اصلی اثر اجازه اجرای باکلام داده نشد ولی برای دیگران امکانپذیر شد؟!
خانواده زندهیاد ناصر چشمآذر در متنی که در همین خصوص در اختیار خبرگزاری ایلنا قرار دادند، نوشتند:
«پیدا کردن و دسترسی به آثار ناصر چشمآذر و خانواده او که همواره میراثدار آثارش بوده و هستند، اصلا کار سختی نیست!
ناصر چشمآذر برای اجرای یکی از ترانههای معروف و پرطرفدارش به نام «سوغاتی» در کنسرت خود، مدتها دوید و تلاش کرد تا بتواند آن را با خواننده مورد نظرش در برج میلاد اجرا کند که بیثمر ماند و به او اجازه داده نشد.
درنهایت تنها موسیقی بیکلام آن به صورت ارکسترال اجرا شد و متاسفانه برای همین اجرا هم مورد مواخذه قرار گرفت تا بهانهای باشد که از اجرای کنسرت بعدیاش در سالنی که مدنظر ایشان بود، ممانعت شود.
این بیمعرفتی یکی از همان موانع بیدلیل و سلیقهای بود که در زمان خودش روح مرحوم را خراشید و به شدت دلش را شکست.
اما حالا چه اتفاقی افتاده است که مهران مدیری میتواند به راحتی و باکلام آن را در همان برج میلاد اجرا کند و به قبای هیچکس هم برنخورد؟!
سوال اینجاست که چطور برای صاحب اصلی اثر اجازه اجرای باکلام داده نشد ولی برای دیگران امکانپذیر شد؟! اما موضوع اصلی، رنجش خاطر مولف اثر نیست چراکه در طول دوره هنریشان از این بیعدالتیها بسیار دیدند و دل شکسته شدند که این اتفاقات در واقع فقط برای بزرگان فرهنگ و هنرمندان راستین این سرزمین بوده است و بس.
موضوع اصلی این است که مهران مدیری دیگر چرا، بدون کسب اجازه از خالق اثر «سوغاتی» را اجرا کرده است؟! مگر آن رفته، وارث و باقی ندارد؟! اگر تنظیم یک ترانه رکن اصلی یک اثر باشد، مگر نه اینکه این هنر ناصر چشمآذر بوده که همراه صدای خواننده، شعر زیبای ترانه و سازنده ملودی، سرایش آن را تبدیل به آوازی جاودانه کرده که تا هنوز جاری و زنده باقی بماند؟!
انتظار میرفت که مهران مدیری به عنوان هنرمندی تاثیرگذار در سطح جامعه، این رفتار فرهنگی را میداشت تا به پاس حفظ زحمات خالق اثر و تاثیر او در موسیقی این سرزمین هم که شده احترام را مراعات میکرد تا حرکت او الگویی باشد برای سایرین در آینده تا جان کلام این حرفش در همان شب که «فقط خودمان باید به داد خودمان برسیم» هم در حد یک شعار شبهشهروندی باقی نماند و رنگ حقیقت به خود بگیرد.
خود استاد در قید حیات که بود تعصب و حساسیت بالایی نسبت به حفظ و رعایت حقوق فرهنگی و معنوی آثار همکارانش داشت و همیشه انتظار داشت جوانان هم، اصول استاد و شاگردی و حقوق پیشکسوتی را رعایت کنند که به آن کمال معرفت میگفت. به امید آینده.»
اوج همکاری با ما، اجازه برای اجرای بیکلام بود
رسول ترابی (مدیر موسسه آوای دوران) نیز که تهیهکنندگی کنسرتهای ناصر چشم آذر را در ایران از بعد از انقلاب (از سال 94 به بعد) برعهده داشته، در همین مورد گفت: ما که تابع دفتر موسیقی هستیم. من نمیدانم خواندن قطعه «سوغاتی» در این کنسرت، با اجازه دفتر موسیقی بوده است یا خیر، منهای اینکه از صاحبان اثر و نه فقط از آقای اردلان سرفراز اجازه گرفته شده است یا نه، ولی دفتر موسیقی طبق نامهای که برای ما از روی آن خوانده شد اجازه اجرای باکلام قطعاتی چون «سوغاتی»، «خلوت»، «هجرت» و... را نداد و گفت اجرایشان برایتان تبعات خواهد داشت.
ترابی ادامه داد: اوج همکاری با ما این بود که اجازه دادند به صورت بیکلام اجرایشان کنیم و به گمان من احساسی که از اجرای بیکلام این آثار به شنونده منتقل میشد، به واسطه همخوانی تمام سالن با آن، نسبت به اجرا توسط خواننده قویتر بود.
ترابی در پایان ضمن اعلام خبر برگزاری کنسرتی برای بزرگداشت ناصر چشمآذر، گفت: ای کاش چنین اجازهای داده شود تا ما هم بتوانیم در کنسرتی که برای بزرگداشت ناصر چشمآذر برگزار میکنیم این قطعات را به صورت باکلام اجرا کنیم.
او در مورد زمان و مکان برگزاری این کنسرت هم گفت: این کنسرت بعد از محرم و صفر با حضور یک خواننده مطرح، با همکاری خانواده ناصر چشمآذر و دیگر صاحبان آثار، در برج میلاد برگزار خواهد شد.
رازی که داریوش مهرجویی درباره محمدرضا پهلوی فاش کرد
داریوش مهرجویی بعد از نمایش فیلم «دایره مینا» در جشنواره فیلم سلامت گفت: یکی از دوستانم به نام دکتر کیومرث فرد در شیراز روزی به من تلفن کرد و از من دعوت کرد نزد او بروم تا مراکز انتقال خون را مشاهده کنم. این مراکز از معتادان خون میگرفتند و وضعیت فجیعی داشتند. این پیشنهاد باعث شد به شیراز بروم و یکی دو مرکز را ببینم و تحت تأثیر قرار بگیرم.
مهرجویی در این مراسم گفت: هدف این بود که یک فیلم مستند بسازیم منتها آنقدر این قضیه پیچیده بود که فیلم مستند برای آن کافی نمینمود. فیلمنامه نوشته شد و به وزارت فرهنگ و هنر آن زمان رفت. آنها در ابتدا مخالفت کردند و اجازه ندادند که فیلم ساخته شود. من از طریق بهمن فرمان آرا و سایر دوستانم اجازه ساخت فیلم را از مراکز خاصی گرفتم و این کوشش به ثمر رسید.
البته فیلم ساخته شده سه سال توقیف بود. توقیف در واقع از زمان ارائه فیلمنامه شروع شده بود. دکتر اعلا، بنیانگذار سازمان انتقال خون ایران، تنها کسی بود که در جلسات از من دفاع کرده و به ضرورت ساخت چنین فیلمی تاکید میکرد.
کارگردان «دایره مینا» ادامه داد: تأیید فیلمنامه حدود 8 ماه طول کشید ولی بعد از ساخت مجدداً توقیف شد. دکتر اعلا در این زمان با رییس نظام پزشکی یعنی دکتر اقبال وارد مذاکره شد و حتی من روزی به دفتر دکتر اقبال رفتم و تنها با ایشان جلسهای برگزار کردم. دکتر اقبال انگار قرص آرام بخش خورده بود و به من گفت: این چه فیلمی است که ساختهای.
این فیلم مثل این است که انگار شما یک هتل درجه یک و مجلل داری و به جای اینکه هتل و مجلل بودن آن را نشان دهی، یک ضرب به آشپزخانه رفتی و فقط کثیفیها را نشان میدهی. چرا این کار را کردی؟ گفتم: میخواستم نسبت به کمبود خون در ایران آگاهی رسانی کنم و مردم را تشویق به اهدای خون کنیم.
مهرجویی ادامه داد: آن موقع مردم از اهدای خون هراس داشتند و از مزایای بهداشتی آن با خبر نبودند. دکتر اقبال گفت: تو باید نشان میدادی یک فردی افتاده و حالش بد است. بعد به او شیشه خون تزریق میکنند و او کم کم حالش خوب میشود. من گفتم این فیلم و سناریو یک یا دو دقیقه بیشتر طول نمیکشد و به هیچ دردی نمیخورد.
دکتر اقبال در نهایت موافقت نکرد. یک روز به طور خصوصی شاه با همسرش در قصر این فیلم را دید و گفت: باید کسی که این قصه را نوشته اگر دروغ گفته، محاکمه شود و اگر راست گفته باید ببینیم این دیگر چه وضعی است؟ به این ترتیب بود که بعد از سه سال توقیف، در جشن هنر شیراز، آقای قطبی، رییس وقت تلویزیون، این فیلم را پخش کرد و مورد استقبال مردم قرار گرفت. در واقع طلسم نشان دادن فیلم شکست.
او گفت: شخصیت دکتر داوود زاده در فیلم، برگرفته از دکتر علا بود. بهمن فرسی نیز این نقش را بازی کرد و البته در بازی کردن نقشش وجدان کاری زیادی داشت. شخصیت دکتر سامری نیز برگرفته از شخصیت دکتر گیلانی بود که البته من او را زیاد نمیشناختم. جالب است که جیب مدیر تهیه ما، علی نقی کنی پر از تریاک بود و وقتی معتادان سر صحنه سر و صدا به راه میانداختند، به آنها تریاک میداد تا آرام شوند و بگذارند فیلمبرداری کنیم.
این کارگردان ادامه داد: فیلم دایره مینا به شکل غیرمستقیم باعث شد که سازمان انتقال خون تأسیس شود و این خیلی مهم است. من در مورد فیلم بمانی نیز این کار را کردم. در این فیلم خودسوزی دختران و زنان را نمایش دادم. برای ساخت این فیلم هم مشکلاتی داشتیم و البته پروژه بعدی من نیز به موضوع سلامت تاکید دارد.
من طرفدار مساله هنر برای هنر نیستم و میخواهم هنرم نقش سازندهای در جامعه داشته باشد که هم برای مخاطب جذاب باشد و هم به او اطلاعرسانی کند. فیلم بمانی همینطور بود. به طوری که میزان خودسوزیها را به 5 تا 6 بار در ماه کاهش داد.
روزنامه شهروند نوشت:
قصد خواستگاری از مجری، کارگردان یا تهیهکننده خندوانه را نداشتند؛ آنها پرسیدند که درآمد این برنامه و دستمزد رامبد جوان چقدر است، اما این پاسخ را از علی احمدی، تهیهکننده برنامه شنیدند: «این مدل پرسش درست نیست. این سوال باید وقتی مطرح شود که یا آمده باشیم خواستگاری یا اینجا محکمه باشد.»
تهیه کننده خندوانه در پاسخ به سوالی مبنی بر شائبه های مالی و حمایت ارگان ها از این برنامه گفت : «این سوال نشاندهنده قدرت و در عین حال بیقاعدگی شبکههای اجتماعی است. رسانهها باید به این مواردی که سندی برایشان وجود ندارد توجه نکنند و این موضوعات را بزرگ نکنند. اگر هم سندی منتشر شده، مخدوش بوده است.» رامبد جوان هم بعد از او به این سوال پاسخ داد: «چرا سپاه باید به «خندوانه» پول بدهد؟! مگر خندوانه بودجه و اسپانسر ندارد؟! زدن این حرفها و بیان این ادعاها کاری ندارد. آنقدر بعضی حرفها خندهدار است که اصلا نیازی به جواب نیست. همانند اینکه گفتند عموی من سپاهی است که من اصلا عمو ندارم. ما گانگستر نیستیم، ما برنامهسازیم! سواد رسانهای که قطعا اهالی رسانه از آن بهرهمند هستند، یعنی تشخیص بدهیم چه اخباری درست و چه اخباری غلط است و تشخیص درست یا غلط بودن این حرفها بیش از هر کسی وظیفه شماست.»
جوان در ادامه گفت :« هر جای دنیا وقتی برای برنامه تلویزیون اسپانسر آورده شود، حق آورندگی میگیرند، اما ما هیچگاه این پول را نگرفتهایم. اگر بخواهیم توضیح دهیم از آن طرف بام میافتیم و شما برای ما گریه خواهید کرد.» جای هیچ نگرانی هم ندارد، در همه جای دنیا رسم این است که گروهها درباره چنین مسائلی پاسخگو باشند؛ مثلا چند روز قبل نشریه فوربس فهرست بازیگران پردرآمد را با جزییات روش کسب درآمد منتشر کرد: «جورج کلونی، بازیگر، کارگردان و تهیهکننده آمریکایی با کسب درآمد ۲۳۹ میلیون دلاری در فاصله زمانی بین ژوئن ۲۰۱۷ تا ژوئن ۲۰۱۸ در صدر فهرست پردرآمدهای سینما نشست و البته بخش قابل ملاحظهای از این درآمد را از محل فعالیتهای تجاری غیر سینمایی کسب کرده است.» بنابراین اگر چه خندوانه از طریق اسپانسر حمایت مالی میشود، اما شفافسازی برای برنامهای که از رسانه ملی پخش میشود به جایی برنمیخورد و اتفاقا پرسش درباره آن یکی از وظایف رسانه است.
درآمد روزانه ٥ میلیونی رامبد جوان
رامبد جوان البته در نهایت درباره درآمد خود رقمی را اعلام کرد: «در فصل اول ۳ میلیون، فصل دوم ٥ میلیون و در فصلهای بعدی با همین درصد افزایش، حقوق گرفتهام.» اما توضیح درباره میزان درآمد برنامه به این توضیح از سوی احمدی ختم شد: «گفتن دستمزد و درآمد شرایطی دارد که بهطور مثال قاضی باشید یا خواستگاری آمده باشیم و شما درآمد را بپرسید، وگرنه در جایگاه رسانه نمیتوانید این سوال را بپرسید.»
حوصله جوابدادن ندارم
انتقاد دیگری هم در این جلسه درباره استفاده شخصی او از آنتن مطرح شد که جوان در پاسخ به آن گفت: «این انتقادها را اصلا قبول ندارم و آنقدر برای دیگران در «خندوانه» فضا ایجاد کردهام که استفاده از این میزان، حق و سهم من است.» او در پاسخ به پرسشی درباره تفاوتهایی که درباره معرفی برخی تئاترها در برنامه خندوانه قائل میشود هم توضیح داد: «حوصله جوابدادن به این سوال را ندارم. ما در «خندوانه» فرهنگ به تئاتر رفتن را تبلیغ میکنیم و حتی در برنامه بلیت تئاتر به حاضران هدیه میدهیم.» با تمام این حرفها فصل پنجم خندوانه تا عید غدیر خم روی آنتن است، اگرچه هنوز قطعی نیست که در روز عید برنامه داشته باشند یا خیر.
همداستانی فرهادی و جزایری، داستان غریبی است!
«مگه ما که داریم تو این مملکت زندگی میکنیم، آدم نیستیم؟»؛ این یکی از دیالوگهای فرامرز صدیقی در نقش آقای سپنتا در سریال «داستان یک شهر» است؛ مجموعه تلویزیونی تولید ١٩سال پیش به نویسندگی و کارگردانی اصغر فرهادی که این روزها از شبکه آیفیلم بازپخش میشود. صدیقی در این سریال نقش تهیهکننده برنامه در شهر را بازی میکند. او مردی است که همسرش سالهاست به خارج از کشور مهاجرت کرده و اصرار دارد او را هم پیش خودش ببرد. بخش قابل توجهی از زمان سریال به بگومگوهای تلفنی سپنتا با همسرش اختصاص دارد. نکته کلیدی ماجرا اینجاست که فرهادی در مقام سناریست، در تمام طول این مشاجرهها کنار مرد داستان ایستاده و موضع او را بر حق میداند. دیالوگهایی که صدیقی در این سریال به زبان میآورد، مملو از جملات حماسی است که حس لزوم ماندن در وطن و مقابله با مشکلات را به بیننده القا میکند.
زنان قصههای فرهادی دیر زمانی است که گریزپایند. دوسال پیش از داستان یک شهر، او سناریست مجموعه بهیادماندنی «روزگار جوانی» بود. بهزاد خداویسی در این سریال نقش عاقلهمرد دانشجوها را بازی میکند. او به دختر همه چیز تمامی دل باخته که فقط یک مشکل بزرگ دارد؛ میل شدید به مهاجرت. اینجا هم خداویسی مخالف است و اینجا هم فرهادی تمامقد کنار او ایستاده. درنهایت کار به جایی میرسد که دختر (با بازی زهره فکور صبور) میرود و پسر در قامت یک قهرمان وطندوست باقی میماند. فرهادی سال ٨٣ به همراه مانی حقیقی فیلمنامه کنعان را مینویسد. فیلمی که حقیقی کارگردانیاش میکند. آنجا هم قصه کموبیش همین است. محمدرضا فروتن یک بیزینسمن موفق است که در زندگی خانوادگیاش کنار ترانه علیدوستی به بحران خورده. زن با تمام وجود قصد مهاجرت دارد و توانسته از دانشگاههای خارجی پذیرش هم بگیرد، اما مرد مخالف است. اینجا هم فرهادی کنار مرد ایستاده و نهایتا زن به دلایل متافیزیکی ترجیح میدهد در ایران بماند. قصه کنعان از آن جهت جالبتر است که دیگر زن داستان یعنی افسانه بایگان که خارج از کشور یک خودکشی ناموفق داشته، به ایران برمیگردد، عاشق میشود و لبخند هم میزند. این اما ظاهرا آخرین حلقه از تداوم امیدهای فرهادی به زیستن در سرزمین پدری است؛ چه اینکه او در کارهای مشهور متاخرش، سیمایی دیگر از این رابطه را تصویر میکند.
جدایی نادر از سیمین، موفقترین اثر کارنامه اصغر فرهادی و آخرین اپیزود از سالها مهاجرتطلبی زنان قصه او است. سیمین یا لیلا حاتمی به آب و آتش میزند که از این مملکت برود، اما نادر با بازی پیمان معادی مصر است که در ایران بماند. اینجا هم با همان تعارض دیرین درونخانوادگی در کارهای فرهادی مواجهیم، اما نکته اینجاست که این بار برخلاف گذشته آقای کارگردان حتی یک قدم هم به سمت کاراکتر مرد داستان متمایل نمیشود. او اینجا شاید برای نخستین بار نهتنها ماندن را تحسین نمیکند، بلکه در لایههای زیرین داستان بر ضرورت رفتن صحه میگذارد و حق را به جانب زن میگیرد. اگرچه فرهادی فیلمش را به صورت پایان باز تمام میکند، اما تقریبا همه بینندهها حدس میزنند که دختر سرگردان در راهروهای دادگاه، عاقبت ادامه زندگی با مادرش را پذیرفته است. این انگار داستان واقعی یک «شهر» است؛ قصهای که روزگار برای اصغرآقا نوشت و او را آکتور اولش کرد! این سیاهه بیشتر از آنکه سیر تطور دیدگاههای اصغر فرهادی باشد، شاید شرححالی از نمایش ناامیدکننده برخی از ایرانیان در یکونیم دهه گذشته است؛ حرکتی که نهتنها کارگردان نخبه ممکلت را برای ادامه کار به آنسوی مرزها سوق میدهد، بلکه باعث میشود حتی مجرم سابقهداری مثل شهرام جزایری هم به این فکر بیفتد و با پنهان شدن در بار عدس(!) دنبال خروج از مرزها باشد. همداستانی فرهادی و جزایری، داستان غریبی است؛ ما دقیقا داریم با خودمان چه میکنیم؟
آخرین اخبار، رویدادها و حواشی روز سینما، تلویزیون، بازیگران و هنرمندان ایران را در صفحهی اخبار منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران میتوانید دنبال کنید.
تاسف ...
به نظرت چه دلیلی داره که امثال مثل ابی/گوگوش/داریوش/فرامرز اصلانی/مارتیک/شماعی زاده/فروهر/سیاوش قمیشی/معین/ستار و ... رو نباید الان داشته باشیم؟؟؟؟
البته خوب کارش خوبه ولی من دارم در مورد اسطوره ها حرف میزنم نه خواننده های معمولی !
شادمهر عقیلی سوای از اینکه خواننده اسطوره ایه ، نوازنده شاهکاری هم هستش ! میدونستید 19 ساز رو به صورت حرفه ای و استادی بلده بزنه ؟ میدونستید بهترین ویولنیست سال 2013 جهان شده ؟ میدونستید که واسه خواننده های بزرگ جهان و ایران آهنگسازی کرده مثل ابی و مهستی و ... حتی اون خواننده یونانیه !
میدونستید که واسه اولین بار تو تاریخ موسیقی ایران از ساز ماندولین استفاده کرده؟
میدونستید که رکورد فروش آلبوم در تاریخ موسیقی ایرانی دست شادمهره ؟ 10 میلیون نسخه از آلبوم دهاتی فروخته شده که میگن امیر بی گزند اوله ولی دروغه چون 10 میلیون نفروخته !
تو بحث خوانندگیش میدونستید که تو 100 خواننده برتر جهان از طرف اکثر سایت ها و مجلات معرفی شده به خصوص نیویورک تایمز !
میدونستید همین محسن یگانه و حمید عسگری و علی اصحابی واسه معروف شدن آهنگ های شادمهر رو میخوندن و صدای شادمهر رو تقلید میکردن و بعدها صدا و سبکشون رو عوش کردن؟
میدونستید رکورد بیشتر استقابل از کنسرت رو سال 2010 بعد از 2 سال سکوت خوانندگی داشته؟
و ...
اصلا بخوام بگم خیلی خصوصیات داره !
حتی شخصیت های دیگه ای هم ک اسم بردی رو همرو قبول ندارم یونس !
فروهر که خواننده تاپی نبوده و نیست، بقیه هم از اساتید هستن ولی اکثرا یا خواننده هستن یا کمی ساز بلدن ! شادمهر خواننده، ترانه سرا ، آهنگ ساز ، و ... هرچی که بگی کم کگفتی !
واقعا اسطوره موسیقی ایران بود ! حیف شد.
از نوشتنم داره حرصم میگیره !
حرف ما اصلا این نبود شادمهر بزگ نیست بده و این حرفا
بعضی از جایگاه های کاری شادمهر رو نمیدونستم !
اما کلا حرف من این نبود که باقی از شادمهر بالاتر یا پایین تر هستند!
من گفتم چرا تاپ ترین ها نباید باشند و حامد همایون ها باشن ؟؟؟؟
چرا خاطره ساز ها نباید در ایران فعالیت کنند و بجاش هیراد ها خاطره هایی برای آدم آهنی ها بسازند!!!
چرا لیاقت ها رو از دست میدیم و جاش رو به نالایق ها میدیم!!!
شما اگه خواننده های ایرانی داخل رو ببینی قطعا بزرگه ! ولی نسبت به خواننده هایی چون ابی و شادمهر و داریوش و همه کسایی که یونس اسم برد، خواننده معمولی طلقی میشه !
فراموش هم نکن که چاووشی با تقلید صدای قمیشی معروف شد !
برای شاهکار بودن باید 10 شد !
لعنت بر همه کسانی که استعداد های مارو به باد هوا دادن !
#مرســی مهـرجـویی
پس داستان کاملا مشخصه
اولالا چه خوش گفت مهرجویی پاکزاد
مثلث پول، پارتی، قدرت
#سیاه_نمایی_دروغ_بزرگ