به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
این روزها فیلم «نگار» ساخته رامبد جوان در حال اکران است و فروش خوبی هم داشته است. درباره این فیلم برعکس بسیاری فیلمهای دیگر که بیصدا میآیند و بیصدا میروند نظرات مثبت و منفی زیادی وجود دارد و همین میتواند نشان دهد که فیلم بهاندازهای ارزشمند هست که محل نقد و بررسی باشد. نقد زیر به زوایایی کمتر دیده شده از فیلم پرداختهاست . دانستن این موارد برای مخاطبی که فیلم را دیده، میتواند سوالهای جدی ایجاد کند و به تفکر و تدقق بیشتر او بینجامد و برای افرادی که آن را ندیدهاند باعث شود تا از دیدنش لذت بیشتری ببرند. در ثانیههای اول، نگار فیلمی جدی مینماید. از سکانس باغ بلوط در شب و توضیح پلیس درباره ماجرای قتل یا همان خودکشی. از همان سکانس اول، مشکل شروع میشود. ولیان خودکشی نکرده. این جملهای است که نگار میگوید. اما پلیس از روی فرضیههایی که مشخص نیست چگونه به آن رسیده، پی به خودکشی میبرد و خانواده متوفی هم هیچ پیگیری دیگری نمیکند. چرا پلیس به غیرمحتملترین احتمال میرسد؟ چگونه به این نظر میرسد؟ خودکشی در یک باغ؟ همه بیپاسخ میماند.
نگار جواهریان در فیلم نگار
اما در ابتدا سر نگار آنقدر شلوغ است که با وجود اطمینان از عدم خودکشی پدر، دغدغه پیدا کردن قاتل پدر را ندارد. اوهام عجیب و غریبی نگار را به پیگیری قاتل میکشاند. اوهام یا الهاماتی که گاه از گذشته میگوید، گاه از آینده خبر میدهد و گاه نه گذشته و نه آینده. در واقع این سکانسها، گاه توهم، گاه اوهام و خیال و گاه سیر سلوک و مکاشفه است. در خواب نگار، پدر جملات نگار را تکرار میکند و این تکرار جملات، تکرار میشود. با این نیّت که نگار به شخصیت و روح پدر نزدیک شده است و نگار ولیان در قامت فرامرز ولیان قرار میگیرد. تکرار چند دیالوگ در خواب چگونه میتواند این همه معنا و توضیح را خلق کند. نگار با درد سوختن سیگار از خواب بیرون میآید. اولین خواب یا اوهام نگار به ظاهر شدن چک 7 میلیاردی پدر در دست نگار ختم میشود. نگار بدون اینکه بداند این چک چیست و آیا در حساب صادرکننده چک پول هست یا نه به نزد صاحب چک میرود و طلب پدرش را مطالبه میکند.
نگار جواهریان و محمدرضا فروتن در فیلم نگار
سکانسهای توهمی و مکاشفه گونه نگار بارها و بارها در سراسر فیلم تکرار میشود که در اغلب آنها بدون هیچ اِلمان سینمایی (مثل کلوزآپ در چهره یا فیلوفوکوس، یا مکس روی صورت، یا دیزالو) اوهام نگار به نمایش در میآید و همین مساله باعث میشود مخاطب نداند که اوهام، خیال، مکاشفه و توهم میبیند یا واقعیت را. همانطور که گفتیم بعضی خیال و اوهام نه در گذشته است و نه آینده و نه بیان کننده حقایق پنهان. مثل توهمی که در سکانس اتاق خواب مادر و سکانس درگیری با بهتاش میبینیم. توهمی که نه ارتباطی به «کمک روح پدر به نگار» برای کشف حقیقت یا تبدیل شدن نگار ولیان به فرامرز ولیان دارد و نه ریشه در گذشته و یا آینده دارد. پس این سکانس چیست؟ پس این دو سکانس چیست و در کجای داستان قرار میگیرد؟
روانشناسی میگوید، ناخودآگاه ریشه در خودآگاه دارد و اساسا اوهام و خیالها نسبتی با عالم واقع و گذشته فرد دارند. با این فرض، دیدن بهتاش در عالم خیال توسط نگاریِ که تاکنون حتی یک بار هم بهتاش را ندیده، چه منطقی میتواند داشته باشد.
مانی حقیقی در فیلم نگار
نگار در خیال، بهتاش را، با همه مشخصات (چهره، صدا و نوع رفتار) میبیند. در حالی که هیچ چیزی از این بهتاش نه شنیده و نه دیده و از طرف دیگر این خیال نه توضیح دهنده گذشته است و نه کمکی به شناخت و درک نگار از علل قتل و کشف حقیقت میکند. پس نگار، قدم در جاپای پدر در گذشته هم نمیگذارد؛ پس آنچه که میبیند، نه توهم است و نه خواب، بلکه سفری عجیب است به آینده و دیدن آدمی که تاکنون ندیده است. سفری خیالی که هیچ کمکی به پیشبرد ماجرا نمیکند. به راستی، نگار کیست که هم میتواند گذشته را ببنید و هم آینده را؟ نگار، دختری مهربان برای پدر و مادر و خانواده و ایضا اسبش رعنا است و برای آنها همه کار میکند و خود را به آب و آتش میزند. اما همه به غیر از این سه (پدر، مادر و اسب) برای نگار دستاویزی بیش نیستند. نگار با این حال که میداند پیمان 4 سال است که شیفته اوست، در این چهار سال _ به گفته پیمان_ نه جواب رد داده و نه مثبت و نه حتی به او فکر میکند. پیمان در میان زمین و آسمان است و نگار از این بلاتکلیفی کمال استفاده را میبرد. نگار در لحظه ضعف، خودش ماجرای علاقه پیمان به خودش را پیش میکشد و از بعد از آن از پیمان میخواهد در این مسیر همراهیاش کند. درخواستی که تقریبا در تمام فیلم تکرار میشود. از سکانسهای اول و درخواست صحبت با وکیل مشتری خانه گرفته تا رفتن به گلخانه.
نگار جواهریان در فیلم نگار
نگار حتی برای گرفتن کلید خانه هم با خالهاش که یک روز قبل به شدت با او دعوا کرده و هر چه از دهانش درآمده گفته، آشتی میکند و درخواست می کند بغلش کند. بعد از احساسی شدن فضا و مهربان شدن خاله، از او کلید ویلایشان را مطالبه میکند تا بتواند در ویلا به اسناد مثلا محرمانه دست پیدا کند. اما این دختر اکتیو و مدرن امروزی، چطور به سبک انسانهای به اصطلاح قدیمی و یا به عبارت بهتر عقب افتاده، همه عکسالعملهایش را بر مبنای اوهام یا خیالات یا مکاشفههای عجیبش پی میریزد؟ انسان مدرن اساسا برای عالم غیرواقع اهمیتی قائل نیست اما نگارِ مدرن حتی براساس همین اوهام آدم میکشد. شخصیت نگار در بین هوا و زمین، به دنبال حل معاملات براساس اوهام میرود و فیلم پازلهای شخصیت او را نمیچیند. شاید پیمان بهتر و بیشتر از نگار قابل شناخت باشد یا حتی اشکان خطیبی که نقش 2-3 دقیقهای یک اسلحه فروش را بازی میکند.
نگار جواهریان و رامبد جوان در پشت صحنه فیلم نگار
و اما بهتاش، خلاف کار مثلا حرفهای و ظاهرا خونسرد. او را تقریبا تا پایان، به غیر از حضور در گلخانه و در مکاشفات نگار، در جایی نمیبینیم و فقط دیالوگهای پیمان و اوهام و مکاشفههای نگار میگوید آدم خطرناکی است و در کار تجارت غیرقانونی اسب. به طور طبیعی از این خلافکار حرفهای انتظار میرود هر نوع نشانهای که نگار یا پلیس را به علت مرگ آقایولیان مشکوک کند را از بین ببرد. نشانهای مثل چک وصول نشده و مانده بدهی 7 میلیارد تومانی. اما آقای خلافکار حرفهای (بهتاش) آنقدر بر سر چک ادا در میآورد تا اوهام به سراغ نگار بیاید و بفهمد چه اتفاقی افتاده است. این سماجت در پرداخت بدهی از یک خلافکار حرفهای که با استناد به دیالوگهای فیلم، یکی از سرحلقههای یک گروه بزرگ خلافکار است، شدیدا بیمعنی و دمدستی است. وقتی این چکِ وصول نشده میتواند ماجرای یک قتل و به قول دیالوگهای فیلم، گندکاریهای دهها نفر را رو کند، چرا این خلافکاران و آدمکشان حرفهای به جای تمام کردن بیدردسر، گره را کورتر میکنند؟ با پرداخت بدهی، همه ماجرای قتل و اسناد فوق محرمانه قابل مستور ماندن بود، اما چون فیلمساز محترم میخواهد سطح هوشی این آقای خلافکار حرفهای از متوسط مخاطبان هم پایینتر بیاورد و به او بگوید بدهی نگار یا پدرش را ندهد تا گند ماجرا رو شود.
نگار جواهریان و محمدرضا فروتن در پشت صحنه فیلم نگار
شوخی دیگر فیلمساز، مخفی کردن اسناد و مدارک مهم و پردردسر در ویلای تقریبا بیدر و پیکر بهمنی (شریک بهتاش و شوهر خاله نگار) است. این اسناد به اصطلاح مهم که تا پایان فیلم هم مشخص نمیشود چیست، اسنادی است که ولیان به خاطرش کشته شده. صحنه مکاشفه نگار از لحظه قتل پدر را به یاد بیاورید. بهتاش در لحظه قتل میگوید برای اثبات رفع نگرانی رؤسای خودم از خطر وجود شما (ولیان) من از این صحنه فیلمبرداری میکنم. پس این یعنی بهتاش نماینده کوچکی از یک گروه بزرگ مافیایی است که البته این گروه هم تا پایان به ما شناسانده نمیشود. اینکه که هستند و دقیقا چه میکنند، معلوم نیست و حتی سایهای هم از آنها دیده نمیشود؛ به غیر از بهتاش و بهمنی و چند جوان اسلحه به دست و گوش به فرمان. حال اسناد به این مهمی از یک گروه مافیایی در گاوصندوقی است که هیچ نگهبانی جز بهمنی شوهر خاله نگار ندارد و همه حیثیت و سرنوشت این تشکیلات مهم و فرضا عریض و طویل، وابسته به باز شدن درب آن است. کلید ویلا را، بهمنی و همسرش (خاله نگار) دارند و نگار هم به راحتی کلید ویلا و احتمالا رمز گاوصندوق را از خالهاش میگیرد و یا شاید رمز گاوصندوق را هم در عامل مکاشفه به دست آورده است. وقتی جناب شریک که نقش نگهبانی را هم بر عهده گرفته در خواب به سر میبرد، نگار وارد ویلا شده و رمز گاوصندوق را از حفظ میزند و در را باز میکند. عجب حفاظت چند لایه و غیرقابل رسوخی. در نهایت بهمنی، بدون شنیدن صدایی، بیدار شده و پشت سر نگار ظاهر میشود و الی آخر. فیلمنامه ناتوان از باز کردن گرهها، تنها به اوهام، خیالات یا مکاشفههای اغلب بیمنطق شخصیت اول _ نگار_ متوسل میشود. نگار در مکاشفات خود میفهمد اسنادی در گاوصندوق ویلای شوهر خالهاش است، میفهمد پدرش به خاطر اسناد کشته شده، میفهمد پدرش 7 میلیارد تومان طلب دارد، میفهمد پیمان 4 سال در عین عشق و علاقه شدید به خودش با گروه بهتاش همکاری کرده و در قتل پدر نقش داشته است.
نگار جواهریان در فیلم نگار
زمان دریافت این اوهام و مکاشفات و طرز پرداختها در فیلم نگار هم عجیب و فاقد منطق سینمایی است. به عنوان نمونه، سکانس تصادف عمدی از پشت؛ نگار و پیمان در ماشین نشستهاند که آدمهای بهتاش در ادامهتعقیبشان، با ماشین از عقب به آنها میزنند. نگار با یک تکان شدید، نصفه و نیمه بیهوش میشود و در این بیهوشی یک خواب سه سکانسه میبیند! در سکانس اول پدر را در آن پارک جنگلی یا باغ بلوط میبیند و پدر او را برای دیدن حقایق به گلخانه هدایت میکند. در گلخانه نگار جزئیات ماجرای چند لحظه پیش را (درگیری پیمان در گلخانه) از زاویهای دیگر میبیند و سکانس دوم هم قسمتی از ماجرای باغ بلوط در شب است. سکانس سوم نیمی از صحنه قبل از قتل پدر است که پایان آن کات میخورد به سکانس تصادف عمدی از پشت و در کسری از ثانیه درگیری آدمهای بهتاش با آنها آغاز میشود. پس این خواب/ خیال حدود 10 دقیقهایِ سه سکانسه، در مدت 2 یا حداکثر 3 ثانیه دیده میشود! فیلمساز دیگر شوخی را به حد اعلا میرساند؛ شوخیای که نظیرش را در خندوانه هم نمیشود دید. این خواب/ خیال بیشتر به سیر سلوک و مکاشفات عرفا شباهت ندارد؟ در نهایت نگار در این سیر و سلوک سه سکانسه تا حدود زیادی به ماجرا پی میبرد.
نگار جواهریان در فیلم نگار
فیلمساز و مخاطبان را ارجاع میدهیم به فیلم دفتری از آسمان. فیلم ماجرای مادری است که فرزندش بهشهادت میرسد. مادر شبی در کنار مزار فرزندش نشسته و میگرید. در این حین به یکباره باد به جریان میافتد و هوا ملتهب میشود. باد دفتری کوچکی را به سمت مادر میآورد. دفتری که نام شهدای دشت عباس منجمله فرزندش در آن ثبت شده است. در این حالت ارتباط مادر با فرزندش برقرار میشود. ارتباط به وسیله صدا. صدایی که فقط مادر میشنود. آنقدر فضا و میزانسن درست است که این ارتباط ماورایی در مدیوم سینما قابل پذیرش میشود. مخاطب میپذیرد چون فیلم به فرم رسیده و تعیّن یافته است. باز گردیم به فیلم نگار. بد نیست به غلطهای دوربینی فیلم هم اشاره کنیم که تفاوتی بین pov نگار با زاویه دید مخاطب قائل نمیشود؛ سکانس توهمی باغ بلوط؛ روز است و آفتاب در وسط آسمان. دوربین در نمای لانگشات، نگار را در ماشین نشان میدهد. نگار در را باز میکند و روز تبدیل به شب میشود. ما متوهم شدهایم یا نگار؟ منطقی این بود که از pov نگار، روز به شب تبدیل شود و نه در نمای لانگ شات چون روز از نگاه نگار به شب تبدیل میشود، نه مخاطب. بیتوجهی به این مولفههای ساده، از یک فیلمساز تقریبا باسابقه عجیب است.
نگار جواهریان در فیلم نگار
سرانجام وقتی نگار در آخرین مکاشفه خود به طور کامل پی به راز مرگ پدر میبرد، به سبک فیلمهای کیمیایی، برای انتقام _ به اصطلاح_ پاشنه میکشد و دست به کار میشود. آدمی که حتی طرز استفاده از اسلحه کمری را هم نمیداند و از فروشنده طرز کار آن را میپرسد و به قول معروف شکل این حرفها نیست، وارد گلخانه شده و به حالتی ترمیناتور وار همه هفتتیرکشها و خلافکاران حرفهای را بدون برداشتن یک خراش، به طرفةالعینی میکشد. چه میدانیم، شاید قبل از ورود به گلخانه، فیلمساز نگار را از مشقی بودن تیر آدمهای بهتاش آگاه کرده است. فیلم در حالی به پایان میرسد که گره ماجرای یک قتل بدون حل معادلات به روش علت و معلولی و پیگیری سرنخهای داستان، با چند مکاشفه عارفانه نگار باز شد و فیلمنامه در یک سیر بیمنطق، عجیب و فاقد مولفههای سینمایی به حل معمای قتل پرداخته و نقطه میگذارد. با همه این احوال به نظر میرسد، چندان مشکل از فیلمساز نباشد. بالاخره سالها در ژانر کمدی_فانتزی بازی کرده و فیلم ساخته و خواسته یا ناخواسته به وادی ژانر جنایی یا ماجراجویانه کشیده شده است و مواجهاش با این ژانر تازه (برای فیلمساز) همچنان در حال و هوای کمدی_ فانتزی بوده و همین شده که فیلم بیشتر به فیلمفارسی نزدیک شود تا یک ژانر ماجراجویانه.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.