جيم امرسون : «چه چيز را نمي فهمم؟». اين سؤالي است که بارتون فينک عصباني از خود مي پرسد؛ فيلم نامه نويس جوان و آرمان گراي نيويورکي که از رسيدن به آرزوهاي متعالي...
18 آذر 1395
«چه چيز را نمي فهمم؟». اين سؤالي است که بارتون فينک عصباني از خود مي پرسد؛ فيلم نامه نويس جوان و آرمان گراي نيويورکي که از رسيدن به آرزوهاي متعالي خود نااميد شده است. او به هاليوود آمده است تا به آمال خود جامه عمل بپوشاند ولي وقتي به خود مي آيد، در اتاق حقيرانه اي در هتل ارل براي نوشتن فيلم نامه اي با تم کشتي گيري براي والاس بيري و کمپاني کاپيتول پيکچرز با خود کلنجار مي رود. جوئل واتان کوئن، سؤال بارتون را مثل خيلي چيزهاي ديگر در فيلم نامه بارتون فينک بي جواب باقي گذارده اند. فيلم نامه مملو از پيچيدگي هايي است که بدون شرح رها شده اند و اين طور تلقي مي شود که مفاهيم اخلاقي به چالش کشيده شده است. مطرح کردن يک دلي و تفاهم در برابر بي زاري و تنفر، زندگي جسماني در مقابل زندگي روحاني، تنهايي و انزوا و تعامل ميان سکس و خشونت از مصاديق اين برخورد چالش انگيز هستند. پي رنگ فيلم نامه، پرفراز و نشيب ولي در عين حال ساده است. داستان با موفقيت بارتون در نيويورک آغاز مي شود. او به هاليوود سفر مي کند در حالي که ذهني آکنده از آرزوهاي متعالي دارد. او در فکر تأسيس تماشاخانه اي براي کارگران و طبقه متوسط جامعه است و براي محقق شدن اين آرزو، ابتدا بايد با نوشتن فيلم نامه، پول و پله اي به دست بياورد. البته گوشه گيري بارتون باعث شده است تا او از تبديل انديشه خدمت به طبقه متوسط به يک تفکر انتزاعي، نا آگاه باشد. بارتون خود را از بقيه آدم ها دور مي کند چون آنها را افرادي نالايق مي پندارد که تفکرات او را درک نمي کنند و شايسته درد دل کردن نيستند. همسايه ديوار به ديوار بارتون در هتل ارل، چارلي ميدوز، کارمند اداره بيمه است. اعتقاداتي را که بارتون در مورد نوع بشر دارد در مقياسي وسيع در شخصيت اجتماعي و اهل معاشرت چارلي تداعي مي شود و با وجود اين که چارلي مايل است داستان زندگي خود را تعريف کند، بارتون علاقه اي به شنيدن ندارد.
ترس و واهمه بارتون با نزديک شدن به پايان ضرب العجل تعيين شده براي تحويل فيلم نامه بيش تر مي شود. او نمي داند چه سرنوشتي در انتظارش است و حتي از اين که قبلاً تماشاخانه اي براي طبقه متوسط وجود داشته يا نه بي اطلاع است. اين آشفتگي و سردرگمي او سبب مي شود که از نويسنده ديگري ياري بخواهد؛ نويسنده اي با تجربه و شناخته شده با نام بيل مي هيو (جان ماهوني) که در گذشته رمان نويس بوده است. شخصيتي که از روي ويليام فالکنر الگو برداري شده است و اودري تيلر (جودي ديويس) نيز منشي اوست.
بارتون به طور متناوب مورد تقبيح و تسبيح جک ليپنيک (مايکل لرنر) رئيس وراج استوديو، بي اعتنايي بن گايزلر (توني شالوب) تهيه کننده سخت گير و حمايت گارلند استانفورد (ديويد واريلو) نماينده با تجربه استوديو قرار مي گيرد. هرچند که چت (استيو بوسمي) پادوي تخس اين هتل ارزان قيمت او را بيش تر تحويل مي گيرد. بارتون درباره رنج و تنهايي و کش مکش با بعد عقلايي زندگي سخن مي گويد ولي از اين نکته غافل است که درد و رنج هاي اطرافيان خود را به سادگي به دست فراموشي مي سپارد و برايش هيچ تفاوتي نمي کند که آلام دور و بري هايش مثل درد ناشي از عفونت گوش چارلي جسماني باشد يا همانند معضلي که بيل را به مرز جنون مي کشاند، روحي و رواني. «لازمه يک دلي، تفاهم است». اين جمله اي است که اودري سرد و گرم چشيده روزگار به بارتون مي گويد. ولي دريغ از اين يک دلي که مفهومي است فراتر از محدوده احساسي بارتون. برخلاف بارتون، چارلي، يک دلي را - آن هم در مقياسي وسيع تر - تجربه مي کند و به همين خاطر است که چنين رفتار اغراق آميزي از او سر مي زند. به نظر بارتون، اطرافيان اش مضحک و احمق اند چون بيش از او جنب و جوش دارند و سرزنده تر از او هستند. آن ها فحش مي دهند، مي نوشند، تف مي کنند، بالا مي آورند و روابط جنسي دارند. ولي بارتون به گونه اي از اين چيزها بازداشته شده است. او با ديگران ارتباطي ندارد و ارتباط اش با اعضاي بدن اش را نيز از دست داده است. بيش تر اوقات پشت ماشين تحرير خود مي نشيند و خود را درون اتاق و ذهن خود زنداني مي کند. او به قاب روي ديوار خيره مي شود. درون قاب عکسي از يک دختر زيبا قرار دارد که به آسمان بالاي اقيانوس - که همانند کاغذ درون ماشين تحرير بارتون خالي است - نگاه مي کند.
زندگي بارتون تنها از يک سري تفکرات انتزاعي بيهوده تشکيل شده است و همين موضوع سبب مي شود چارلي در صدد بازگرداندن دوباره او به زندگي جسماني باشد. ديالوگ ها چنان غني هستند که مي توان اشتياق کاراکترها را براي به زبان آوردن آن ها احساس کرد. تمام کاراکترها شيوه پرداخت مخصوص به خود دارند. ليپنيک فردي است وراج و غير قابل کنترل، اودري آهسته و شکننده صحبت مي کند، گفتار چارلي نمونه بارزي از يک فرد طبقه متوسط است و مونولوگ هاي تأثير گذار بارتون، نمودي از دغدغه هاي ذهني اوست. تعامل صحنه هاي نوشته شده به منظور القاي جو موردنظر، اثري تقويت کننده دارد. مثلاً کاغذ ديواري اتاق بارتون زماني ور مي آيد که چارلي چند لحظه قبل با ورود ناگهاني خود، خلوت بارتون را برهم زده است. با شيوه بيرون زدن چسب کاغذ ديواري، ما را به ياد چرک آبي مي اندازد که از گوش چارلي خارج مي شود. بارتون فينک فيلم نامه اي است چند بعدي که هرگز خود را به وجه خاصي محدود نمي کند. ممکن است استعارات موجود در فيلم نامه مورد ايراد کساني قرار گيرد که ترجيح مي دهند تمام لغات براي آن ها هجي شود. اما بارتون فينک حاصل همين تناقضات و سوء تعابيري است که هر روزه در اطراف ما حادث مي شود. به عنوان نمونه، در صحنه اي که بارتون و چارلي روي تخت نشسته اند و به طور تصادفي کفش هاي شان عوض شده، تصويري آينه اي از يکديگر مي شوند و بي درنگ اين توهم به وجود مي آيد که هر کدام از آن ها قسمتي از تصوير يک شخص واحد است.
احساس غرور مي کنم از اين که بگويم اين فيلم نامه همان احساس بارتون فينکي را دارد که کمپاني کاپيتول پيکچرز دنبال آن است. حتي اگر فيلم نامه کشتي گيري والاس بيري او چنين ويژگي را نداشته باشد. هنگامي که فيلم بارتون فينک جايزه نخل طلايي را از جشنواره کن دريافت کرد، رومن پولانسکي رئيس هيأت داوران اين جشنواره بود. از آن جايي که اين کمدي قلب شده، بي شباهت به فيلم مستأجر خود پولانسکي نيست، مي توان فهميد که چرا فيلم اين قدر مورد توجه قرار گرفته است. بارتون فينک برخلاف فيلم نامه هاي سطحي و يک بعدي امروزه، ابعاد وسيعي دارد. طوري که خواندن چندين باره آن نه تنها خسته کننده نيست، بلکه هر چه بيش تر به جذابيت آن مي افزايد.
مترجم: حميدرضا شهبازي
شناسه نقد :0218947
منبع: کافه نقد
هنوز کسی برای این مطلب نظری نگذاشته است. اولین نفری باشید که نظر میدهید
سال 1941. «بارتن فینک» (تورتورو)، نمایش نامه نویس روشنفکر نیویورکی به هالیوود می رود تا یک فیلمنامه ی «کشتی گیری» برای «والاس بیری»، بازیگر معروف آن دوران بنویسد. او که در هتل خوفناکی اقامت گزیده، به شدت دچار «مشکل» نویسندگی می شود...