به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
خطر لو رفتن داستان
در مقابله با آثار هنری، عامل مهمی به نام سلیقه و خوشایند مخاطب مطرح است؛ موضوعی که در سینما شاید بیشترین نمود را داشته باشد. ممکن است دو مخاطب حرفهای سینما، «همشهری کین» را ببینند و یکی بپسندد و دیگری خیر. ممکن است یک مخاطب از ریتم کند و فضاسازی پر جزئیات لذت ببرد و دیگری از یک فضای پر تعلیق و ریتمی تند. هیچکدام از این دو دیدگاه نه قابلدرک است و نه قابل رد کردن؛ چراکه با عامل غیرقابل توضیحی به نام سلیقه تمیز داده میشوند. اینکه سلیقه تربیت شدنی است غیرقابلانکار است؛ اما بههرحال تبیین دلایل و ویژگیهای آن هنوز بهوسیله هیچ علمی تاکنون محقق نشده است. در سینمای ایران، تفکیک جریان هنر و تجربه از سینمای جریان اصلی تا حد زیادی به مخاطب در مسیر انتخابهایش و اولویتگذاری آنچه میخواهد ببیند یاری میدهد. سینمای هنر و تجربه همانطور که از نامش برمیآید فرصتی است برای فیلمهای هنری و تجربی بافرمی متفاوت و فیلمسازانی جوان که در بدنه سینمای اصلی جایی ندارند و در صورت اکران فیلمهایشان بدون این برچسب با بیمهری تمام روبرو خواهند شد. متأسفانه اخیراً، در جهت توجیه رفع توقیف فیلمهای چند سال اخیر، شاهد تبعید این فیلمها به جریان هنر و تجربه بودهایم تا با اکران در سانسها و سینماهای محدود فقط بگویند که فلان فیلم رفع توقیف شد و به نمایش درآمد. این اقدام هم مخاطب را دچار دوگانگی میکند و هم بهجای آنکه جریان هنر و تجربه را به مسیری برای رشد و بالندگی سینمای خاص تبدیل کند، آن را به تبعیدگاهی ناخواسته برای آنچه به مذاق برخیها خوش نیامده است میکند.همه اینها را گفتم چون وقتی میخواهیم راجع به یک فیلم هنر و تجربه صحبت کنیم باید از ابتدا به فرم و روایت متفاوت آن اشارهکنیم و مدنظر داشته باشیم که لزوماً همه، چه مخاطب خاص و چه مخاطب عام، ممکن است با این شیوه روایی ارتباط برقرار نکنند.
دیبا زاهدی در فیلم سینمایی اگزما
«اگزما» که در جریان اکرانش در سینمای هنر و تجربه با استقبال خوبی مواجه شد، این روزها در شبکه نمایش خانگی عرضهشده است و حال، برداشتن این برچسب “سینمای هنر و تجربه ” ممکن است مخاطب را بهاشتباه بیندازد، چراکه «اگزما» بهشدت از فرمی متفاوت و روایتی خاص در جهت پیشبرد داستانش استفاده میکند و همانطور که گفتیم ممکن است خیلیها نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. همه این مقدمه ازآنجهت بود که قبل از آنکه به تماشای «اگزما» بنشینید، این مورد را در نظر بگیرید.
بعدازاین مقدمه طولانی میرسیم به بررسی خود فیلم. «اگزما» اولین ساخته مهران مهدویان است که از فیلمنامه خودش هم میآید. فیلم روایتگر زندگی زنی است که درگذشته ازدواج ناموفقی داشته است و اکنون در ازدواج دوم از یک آرامش نسبی برخوردار است اما همسرش چیزی از گذشته او نمیداند. بازگشت یکی از اقوام همسر سابقش، زندگی جدید رؤیا (شیوا مکی نیان) را با یک بحران اساسی روبرو میکند.در پس این روایت ساده و نخنما، مهدویان توانسته با بهکارگیری الگویی متفاوت و روایت کردن فیلمش از طریقی غیرمعمول، اثری قابلتأمل بیافریند که هم چالشی برای خودش از جهت فیلمسازی بوده است، هم چالشی برای بیننده از جهت دریافت پیام فیلمساز و درگیر شدن در دنیای کاراکتر اصلی فیلم. این الگوی متفاوت، ماشینی است که تمام فیلم در آن میگذرد. رؤیا شبانه به ملاقات افراد مختلف میرود و تماممسیر روایت در این ماشین و تاریکی شبهای تهران میگذرد. انتخاب چنین لوکیشنی برای روایت تمام ماجرا، یک چالش اساسی برای فیلمساز است تا بتواند با حفظ ریتم مناسب بیننده را مجذوب کند و مانع قطع ارتباط او با روایت فیلم شود. از طرف دیگر، «اگزما» فیلم پر کاراکتری نیست و در هر سکانس دو یا نهایتاً سه نفر در ماشین رؤیا هستند و این موضوع خود میتواند عامل دیگری برای دلزدگی مخاطب ایجاد کند؛ اما مهدویان با به استقبال این چالش رفتن، با بهکارگیری خلاقیتش، روایتی میآفریند که به طرز عجیبی گیرا و درگیر کننده است.
کریم امینی در فیلم سینمایی اگزما
کمی که از شروع ماجرا میگذرد و نقطه اوج شکل میگیرد تازه متوجه میشوید که انگار از نقطه دید ماشین رؤیا شاهد حوادث هستید؛ حتی زمانی که رؤیا از ماشین پیاده میشود دوربین تا زمانی وی را تعقیب میکند که در دید رأس ماشینش است؛ اما درواقع این شما هستید که شاهد حوادث هستید، شما بدون اینکه بخواهید و بدون اینکه متوجه شوید جایی در همان اوایل فیلم به یکی از سرنشینان ماشین رؤیا تبدیلشدهاید و همهچیز را خودتان دنبال میکنید؛ نقطه دید دوربین «اگزما» شما هستید.فیلمساز هوشمندانه و زیرکانه با بهکارگیری همه عناصر سینمایی که میشناسد و با دکوپاژی بهغایت ساده و بیاندازه غافلگیرکننده، بیننده را همراه کاراکتر اصلیاش میکند و او را درگیر این روایت بهظاهر ساده میکند. مهدویان همیشه دوربینش را جایی میگذارد که انگار نفر سومی در حال تماشای وقایع است، از تدوین بهگونهای استفاده میکند که به صورتی نامرئی شما را در چند ماه از زندگی رؤیا همراه میکند و آنچه ازلحاظ روایی کمکی به بیننده نمیکند را حذف میکند. «اگزما» به موجزترین شکل روایتش را پیش میبرد و در جهت پرورش کاراکترها و گرهافکنی و ایجاد تعلیق از دیالوگ استفاده میکند. دیالوگی که میان شخصیتها در جریان است، همانقدر که روزمره و عادی است، همانقدر هم دراماتیک و داستانی است.
نادر فلاح در فیلم سینمایی اگزما
ازلحاظ محتوا، در مورد «اگزما» لایه اولیه و اصلی که نام فیلم هم به آن اشاره دارد، دروغهایی است که رؤیا میگوید تا از مصیبت بعدی جلوگیری کند، این دروغها در ابتدا سطحی در حد یک پنهانکاری ساده است اما هرچه مسیر داستان پیش میرود بزرگتر میشود و هرچقدر رؤیا سعی دارد جلوی فاجعه بعدی را بگیرد مجبور است دروغ بزرگتری بگوید و مصیبت سنگینتری بر سرش نازل میشود. درست مثل اگزما که یک حساسیت پوستی ساده است که اگر جلویش گرفته نشود تکثیر مییابد کل بدن را درگیر میکند؛ اما ورای این لایه سطحی، کاراکتر رؤیا بهعنوان نمادی از زنان ایرانی است، زنانی که همیشه باید نسبت به گذشته خود و ارتباطات حتی شرعیشان سایه ترس را یدک بکشند چراکه جامعه مردسالار خوب میتواند با یک برچسب آیندهشان را تباه کند.رؤیا توانایی تصمیمگیری ندارد، به پیشنهاد پدرش سعی میکند با دروغ، خرابکاریهایش را لاپوشانی کند، گرچه خودش به مذمت کارش آگاه است، اما عدم ثبات و استقلال در شخصیتش او را از انجام کار درست بازمیدارد. نمود این ناتوانی رؤیا در دیالوگی است که در طول فیلم مرتب تکرار میکند؛ “بریم؟” او در شرایط بحرانی حتی توانایی اتخاذ سادهترین تصمیمات را هم ندارد و تمام رفتار و گویشش آغشته به شک و تردید نسبت به خودش است. اینجاست که بار دیگر، ماشین رؤیا تبدیل به یک عنصر دراماتیک میشود و نقش اساسی در شخصیتپردازی رؤیا پیدا میکند.
حسام محمودی در فیلم سینمایی اگزما
پدر رؤیا او را وادار بهدروغ گویی میکند تازندگیاش از هم نپاشد، همسرش مرد شکاکی است که لحظهبهلحظه او را چک میکند و آنوقت تنها مأمن رؤیا میشود ماشینش. ماشین رؤیا تنها جایی است که او احساس امنیت میکند. همه قرارهای مهم و دیدارهایش را در ماشینش میگذراند و همه سعیاش بر این است که ماشینش را حفظ کند. این ماشین که گویی فقط در تاریکی شب به حرکت درمیآید میشود دنیای رؤیا و همه تلاشهای او برای حفظ دنیای کوچکش است که در شرف ازهمپاشی است.در همین راستا هم هست که سکانس پایانی «اگزما» خلاقانه و زیبا، ذهن بیننده را درگیر میکند. وقتی رؤیا از ماشین پیاده میشود و ما برای اولین بار نمایی از ماشین را میبینیم انگار رؤیا رودرروی ما ایستاده و اکنون ما را به چالش میکشد. رؤیا پیاده از ما دور میشود، درواقع دنیایش را ترک میکند و قدم در دنیای واقعی میگذارد، دنیایی که سخت در آن غریبه است، دنیایی بهشدت بیرحم که او را تا عمق یک فاجعه پایین کشیده است. رؤیا از ماشین دور میشود و ما میمانیم و دنیای کوچک رهاشده او. ما میمانیم و این سؤال که چندتایمان رؤیا هستیم، چندتایمان رؤیاها را در خانهمان تربیت کردیم که اینچنین ناتوان و تنهاست. ما میمانیم و این چالش که دنیایی که ما به رؤیاها ارزانی میداریم چگونه است.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.