به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
«در حال و هوای عشق» به عنوان ستایششدهترین اثر وونگ کار وای، یکی از شاخصترین و محبوبترین فیلم های عاشقانه سالهای اخیر است که لحن و فضای شرقی و بومی آن از محبوبیت جهانیاش نکاسته است.
فیلم طرح داستانی پیچیدهای دارد، زن و مردی متاهل که هر دو درمییابند همسرانشان رابطهای پنهان با همدیگر دارند. آنها از یک سو دلباخته همدیگرند و از سوی دیگر نمیخواهند پا در مسیر همسرانشان بگذارند. این دیالکتیک درخشان میل و سرکوب یعنی همان خصیصه تکراری عشق، مایهای است که کل طرح داستانی فیلم پیرامون آن میچرخد. نه همچون سرسره در رمانسهای متعارف هالیوودی جایی که میل به قلمرو سکس میسرد و در قاموس عمل جنسی تحقق مییابد، بلکه همچون منطق رانه (Drive) فرویدی یعنی چرخیدن پیرامون ابژه عشق بی آنکه تحقق آن اهمیتی داشته باشد، همان منطق عشق شهسوارانه (Courtly Love) در تروبادورهای قرون وسطی یا همان منطق عشق سودایی در سنت ادبیات شرقی.
در حال و هوای عشق مخرج مشترک این سنت فرهنگی با رمانس مدرن است، رمانس مدرنی که بهترین نمونههایش برخورد کوتاه دیوید لین و رمان پایان ماجرای عاشقانه گراهام گرین، به خاطر کنکاش در مفهوم عشق ممنوعه و ناممکنی آن در فرهنگ سنتی ویکتوریایی انگلیس، در بسیاری جهات یادآور جهان فیلم کاروای هستند. البته کاروای وامدار ملودرامهای هنگکنگی دهه ۱۹۶۰ هم است، فیلمهایی که بازیگر خواننده هنگکنگی ژو ژوان، بازیگر ثابت و نمونهای آن است و عنوان فیلم در حال و هوای عشق، نام ترانه مشهوری است که او در دهه ۱۹۶۰ خوانده است و در جایی از فیلم هم آن را میشنویم. اما بی شک نمیتوان نقطه عطف آن را نادیده گرفت. هیچکاک مایهای را در رمانس جستجو میکند که بعدها مایه اصلی رمانس پسا هیچکاکی نام گرفت:تعلیق.
گره اصلی، یعنی آن نیروی محرکه طرح داستانی فیلم در حال و هوای عشق، تعلیق کشداری است که فیلم پیرامون این میل تحقق نیافته تماشاگر بنا میکند: آیا تونی لیونگ و مگی چونگ بالاخره با هم میخوابند یا نه؟ آیا آنها رابطه جنسی را به عنوان واپسین فاز یک رابطه عاشقانه انجام خواهند داد یا نه؟ این تعلیقی است که تا پایان فیلم دست از سر تماشاگر برنمیدارد. فرمولبندی منطق رمانس، طبق مفاهیم فرویدی، حرکت از رانه به میل است. این حرکت خود به خود واجد تعلیقی است که هیچکاک کاشف آن بود و فیلم کاروای نیز طنینی از آن ها را در خود دارد.
طرح داستانی سرگیجه را مرور میکنیم: اسکاتی (جیمز استوارت) میخواهد جودی (کیم نواک) را به مادلن همسر مرده دوستش تبدیل کند، غافل از اینکه جودی همان مادلن است. جودی نقش مادلن را میپذیرد و رابطه عاشقانه مادلن و اسکاتی در سطحی خیالی و نه واقعی شکل می گیرد. اما به محض اینکه رشحهای از واقعیت در آن نفوذ میکند، همه چیز فرجامی تراژیک می یابد، همچون این تزکار لاکانی که فانتزی زمانی که در واقعیت تحقق مییابد تبدیل به کابوس میشود.
در حال و هوای عشق نیز داستان زن و مردی است که به خیانت همسران شان پی بردهاند و حالا برخلاف میل تماشاگر نمونهای رمانس که از آنها میخواهند یک رابطه عاشقانه واقعی را آغاز کنند، مایلند یک رابطه عاشقانه خیالی را شروع کنند، یعنی هر کدامشان نقش همسر دیگری را در این رابطه ایفا کند، نقش همسرانی خیانتکار در جهانی واقعی اما وفادار در جهان خیالی ساختگی. اگرچه هر رابطه عاشقانهای مستلزم بازی کردن نقشی است که طرفین از یکدیگر در این رابطه انتظار دارند و البته قوام این رابطه هم به توانایی و کارایی طرفین در ایفای این نقش. اما طراوت براندازانه درحال و هوای عشق، از این جا میآید که طرفین از همدیگر میخواهند نقش آدمهای خیانتکار را ایفا کنند و این لحظهای است که منطق به ظاهر منسجم و سکرآور عشق، خصلتی مالیخولیایی می یابد. در چنین وضعیتی یگانه کنش واقعی عاشقانه، اتفاقا خیانت به این منطق ساختگی عشق است، کنشی که مگی چونگ مرتکب میشود. او از طریق خیانت کردن به منطق درونی و دروغین عشق، عاشق میشود. از این منظر در حال و هوای عشق، واسازی درخشانی از خود رمانس است، رمانسی که در منطق دروغین اما به هر حال ضروری هر رمانس خوش فرجامی کنکاش میکند.