به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
مدتی است فیلم «مردن به وقت شهریور» به تهیهکنندگی وکارگردانی هاتف علیمردانی و بازی حمید فرخنژاد، هانیه توسلی، نوید لایقیمقدم، صبا گرگینپور در برخی سینماها اکران میشود. داستان آن هم مربوط به نوجوانی به نام سیناست که چند ماه بیشتر برای قبولی در کنکور فرصت ندارد اما در این اوضاع و احوال از یک سو بنیاد متزلزل خانوادگی و از سوی دیگر آشنایی او با یک جوان هنجارشکن خیابانی ماجراهایی را برای او رقم میزند.
در فیلم «مردن به وقت شهریور» کارگردان دست روی حساسترین گروه جامعه؛ یعنی نوجوانان گذاشته است؛ دوران گذار از کودکی به جوانی که بحران اقتضای خود را همرا دارد و فیلم به دنبال علتها و معلولها از زاویه نگاه خود است. بد من فیلم (ام.جی) که البته اغلب با او همزادپنداری میکنند در پایان با مرگش که نام فیلم نیز به همین دلیل انتخاب شده پرده از زندگی واقعیاش برداشته میشود و مشخص میگرددد که علت تمام رفتارهای هنجارشکنانه او مربوط به اتفاقاتی است که در زندگی داشته یعنی همان نبود خانواده تا او را هدایت و سرپرستی درستی بکند. هاتف علیمردانی خانواده را محور و نقطه ثقل فیلم خود قرار داده در این اثر همه چیز به نوعی به خانواده مربوط میشود. برادری که دوسال است بیماری ام اس گرفته و اعضای خانواده هرکدام به نوبت از او پرستاری میکنند. پدری که با وجود مشغلهکاری درخانه حضور دارد و سعی میکند تا فضای آرامی در خانه ایجاد شود زیرا استرس برای حامد بیمار خوب نیست برای همین همه اعضای خانه سعی میکنند فضای عاری از استرس برای او ایجاد شود اما ناخواسته شرایط و اتفاقات پیش رو خلاف این موضوع را شکل میدهد تا آنجا که حامد هم به شکلی درگیر اتفاقات رخ داده توسط بدمن فیلم میشود.
(ندا) زنی که قرار بوده همسر پدر بشود و باحضور کمرنگش حال وهوای خوبی به خانه داده و مادربزرگی که به آنها گاهی سرمیزد و به شکلی همه اعضا زنجیرهوار به هم مرتبط هستند، اما در عین حال گسستگی دراین زنجیر آشکاراست. فیلم سعی میکند علاوه آموزنده بودن برای نوجوانان به واکاوی علت ومعلولهای روابط در خانواده بپردازد که البته هر چند اهمیت دارند اما این خانواده را نمیتوان قابل تعمیم درجامعه ایرانی دانست، چراکه خانواده فضای سرد و بیروحی دارد که مدام بین پدر و پسر نوجوان کنکوری تنش و اختلاف است؛ بهصورتی که در پلانی پدر دچار استیصال میشود و نمیداند چه باید بکند. اعضای خانواده ارتباط خوبی با هم ندارند و بیشتر ازهم فرار میکنند تا اینکه در کنارهم باشند و مادربزرگ سهمی بهعنوان تسبیح کانون خانه برای تقویت روابط اعضا ندارد او کسی است که میآید خانه را جمع وجور میکند و میرود آن هم تنها دوبار نشان داده میشود و برای پسر و دخترنوجوان که در حساسترین دوران زندگی هستند هیچ همراه و مشاوری نیست؛ شاید برای همین سینا ترجیح داده بود تا با پسر هنجارشکن و مشکلداری مانند ام.جی دوستی کند که در آخرش عواقب خوبی برایشان به همراه نیاورد .
آنچه مسلم است اینکه خیلی خوب است که در فیلمهای سینمایی فارغ از تمام موضوعات کلیشهای و نخنمای عشقهای مثلثی و بیسروته رایج، به نهاد و کانون خانواده پرداخته بشود اما عمدتا نگاه ناقص و کاریکارتوری باعث می گردد تا بهجای ترویج و آموزش سبک زندگی اسلامی ایرانی تنها صورت مسئله، بدون راهکار نشان داده بشود و عمدا یا سهوا آن را به کل جامعه تعمیم بدهند؛ چیزی که سادهترین و راحتترین شیوه در سینمای امروز ما شده است و متاسفانه این خانواده بیمار برای نمایش راهی آلمان هم میشود خانوادهای که اگر از منظر روانشناسی و جامعهشناسی تحلیل بشه بیمار است و به نوعی معرف و نماینده خانواده ایرانی دردهه اخیر قلمداد میشود که باید به چنین اموری دقت و توجه زیادی کرد.
فیلم هشدار دهنده و آموزنده است اینکه والدین مراقب باشند اگر آنها امنیت و آرامش فرزندان خود را تامین نکنند از بیرون، گرگبچههایی هستند که دندان طمع برای جگرگوشههایشان تیز کردهاند و خطر در کمین آنهاست همانگونه که هاتف علیمردانی کارگردان فیلم درنشست نقد و بررسی فیلم هم گفته بود: یکی از دغدغههای من طی سالیان بیان مشکلات نسل جوان و ارتباط نداشتن آنها با والدینشان بوده است. همواره دوست داشتهام نوجوانانی را به تصویر بکشم که با گذر از مرحله کودکی وارد برهوت نوجوانی میشوند و به دنبال یافتن جهانبینی هستند. از این رو این فیلم را یک اخطار اجتماعی برای خانوادهها و والدین میدانم. بسیاری از والدین انحراف فرزندانشان را باور نمیکنند.
او سعی داشته تا مشکلات دوران نوجوانی را به تصویر بکشد اما خود فیلم دچار بلاتکلیفی و رفتارهای هنجارشکنانه و قبحشکن تبدیل شده بود که درفضای ساده و کوتاه یکونیم ساعته بیشتر بد آموزی داشت تا آموزش. اول اینکه ندا کسی که قرار بود همسر پدر خانواده بشود اولا ارتباط ندا با خانواده مبهم بود و گاهی به آنها سر میزد در سکانسی وقتی دخترخانواده به او بیاحترامی کرد با قهر رفت و شعارگونه به مرد که دنبال او رفته بود با این مضمون گفت خانواده از همه چیز مهمتر است؛ درحالیکه اگر این دو سالها پیش که باهم آشنا شده بودند ازدواج میکردند و ندا در کانون خانواده قرار میگرفتند شاید امروز با همدیگر مشکلات را حل و فصل میکردند و درکنارهم بودند نه اینکه تنها سری بزند و شامی بپزد و برود؛ چراکه زن در خانواده حکم مدیر داخلی و چراغ روشنی را دارد که با حضورش میتواند آرامش و امنیت بدهد چنانچه ندا هم اینگونه نشان داده شده بود اما بلاتکلیفی چند ساله آن هم در سبک و سیاق زندگی اسلامی چندان منطقی و عقلایی نبود کارگردان میتوانست از این شخصیت آرامش دهنده و تاثیرگذار بیشتراستفاده کند نه اینکه حتی او را هم درسرگردانی به حال خود رها سازد، زیرا اگر گروه هدف درفیلم نوجوانان هستند باید حداقل یک پایگاه امن و قوی برایشان متصور میشد تا آموزش دهنده مثبت باشد وگرنه ذکر صرف مشکلات ومعضلات بدون هیچ راهکار تاثیرگذار نخواهد بود.
مسئله دیگر مربوط به رفتارهای هنجارشکنانه ام .جی همان پسرخیابانی است. تلاش شده بود او را در فیلم بد من نشان بدهند درست است اما بعضا برخی کارهای او آموزش غلط داشت مثلا وقتی در خانه با جمع دختران و پسران بازی میکردند شلوارک پوشیده بود که تصویر جالبی در پرده سینما نداشت لزومی ندارد حتما عین اموری که هست را نشان داد آن هم برای قشری که زود الگو میگیرد در فیلم روابط و دوستی دختر و پسر خیلی عادی نشان داده میشود شاید باید هنرمندان ما یک چیز را یاد بگیرند و آن این است که زیبایی کارهنر در انتقال مفاهیم بدون پرداخت مستقیم و صاف و ساده موضوعات نابهنجار است مثلا در سینمای جنایی استفاده از ری اکشنها و یا تصاویر نمادین برای نشان دادن قتل و فجایع بیشتر جواب میدهد تا نشان دادن خود جنایت که در آن میتواند آموزشهای منفی و خشونت به مخاطب هم القا شود دراین اثر هم کارگردان میتوانست باهنرمندی بیشتر روابط نامشروع ، استفاده ازمواد مخدر رابه فیلم بیفزاید نه اینکه تا حد ممکن تصاویر خلاف عرف و شرع برای نشان دادن زشتی یک اتفاق و روند داستان به تصویر بکشد.
درهرحال «مردن به وقت شهریور» تلنگر نسبتا خوبی برای خانوادهها بود که حواسشان جمع باشد و فرزندان جذب خلافکاران در بیرون نشوند اما ای کاش برای تولید و ساخت چنین فیلمهای خوبی از حضور کارشناسان روانشناس و جامعهشناسان و متخصصین دینی استفاده میشد تا بتوانند مروج سبک زندگی اسلامی هم باشند یعنی درکنار به تصویر کشیدن معضلات اجتماعی، راهکاری درست و اصولی هم ارائه بدهند نه اینکه به نام فیلم تنها خطوط قرمز را رد کند و در فضایی ساختارشکنانه بخواهد معضلات را به تصویر بکشد یا اینکه فیلم تنها ادعا کندروای یک داستان است هرچند مرگ بدمن فیلم و داستان پس از آن انسان را به یاد بچههای مدرسه آلپ و سرنوشت شخصیت خلاف فرانچی میاندخت اما وقتی برای یک فیلم و داستان آن بانام آموزنده بودن برای خانواده و نوجوانان این همه هزینه میشود انتظار بیشتری در رابطه با کارشناسی بودن تمام وقایع برای همان قشر میرود. شاید بتوان گفت «مردن به وقت شهریور» هشداری به برخی از سبکهای زندگی بود که این روزها در بخشهای ازتهران و برخی ازکلانشهرها درحال رواج است؛ سبک زندگی که نقش مادر چه بهطور حقیقی و چه به شکل نامادری درخانوادهها کمرنگ میشود «مردن به وقت شهریور» تلنگری ازهمین جنس است پدرهرچقدرهم حساس و دلسوز باشد نمیتواند نقش یک مادر را در خانواده بازی کند مادری که مشکلات خانه را به سرعت کشف و با روشهای مبتکرانه خود حل و فصل میکند در این خانواده نقشی کمرنگ داشت. ندا به صورت نیم بند بهخاطر حضور نصف و نیمهاش درخانواده توانسته بود این تعادل تا زمانیکه حضور دارد برقرار کند اما این حضور کمرنگتر از آن بود که به مدیریت خانه بینجامد.