به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
این گفته میلانکوندرا خیلی به حقیقت نزدیک است که: «آدم میتواند به زندگیاش پایان بدهد، اما به جاودانگیاش نه! به محض اینکه جاودانگی شما را سوار بر سفینهاش کرد، دیگر نمیتوانید پیاده شوید». دیگر نمیتوانی موسولینی و فیدل کاسترو، حافظ و مولانا نباشی. نمیتوانی از بهرامبیضایی و خالق نمایشنامههای بزرگ بودن دستبکشی و«وقتی همه خوابیم» بسازی و مخاطب جاودانگی تاریخی تو هم سرفرو کرده باشد در برف. اگر هم به هر بهانه و علتی دستبشویی از خویشتن عیان شدهات، نتیجهاش همان بساطی میشود که این روزها در روزنامههاو ستونها برپاست و حرف حساب هم هست. چرا که تایخ و آدمهایش مسیر جاودانگیهایشان را روبه جلو میخواهند نه روبه عقب و یا حتی ساکن.
نمیتوانی دستبشویی از حسن فتحی بودن باهمه آنچه پشت سرتوست. باید «پستچی سه بار در نمیزند» را بسازی با بازیهای شگفت و لحظات ناب و زیبائیهای
خیره کننده تصویر و دیالوگهایی که مولفه آشنای تاریخ آثار توست. و تازه در این مسیر هم، پایان قصه را اگر متناسب با جاودانگیت سروشکل ندهی، از جانب دوستداران جاودانگیات مواخذه خواهی شد. و این شوخی غریبی است که تو باید مسیر خودت را با همان اسم و رسمی هماهنگ کنی که سنجاق شده توست.
چرا که تاریخ گاهی در این باره شیطنت ناجوانمردانهای دارد. گاه یک اتفاق، یک حرف و یا یک اثر بدشکل و قواره را از میان همه داشتههای تاریخی و هنری و فردی تو انتخاب میکند و در صفحات خودش به نمایش میگذارد.
جمعیت خسته و خوابزدهای که نیمه شب شنبه از درب سینما فلسطین خارج شدند و اولین نقدهای شفاهی اثر جنجالی اصغر فرهادی را رقم زدند، مخاطبین همین جاودانگی هستند که تاریخ نگاه فرهادی را پس از«چهارشنبه سوری» روبه جلو میخواستند و «درباره الی» چیزی از این امید نکاست.
اگر چه همان نقدهای کوتاه شبانه نشان داد خیلیهاکه برای شنیدن داستانی با همه مولفههای ساختاری کلاسیک رفته بودند، دست خالی و دلخور بازگشتند.
اما«درباره الی» در خلق موقعیت خود چنان موفق و محکم عمل کرده بود، که شاید هر گونه داستانپردازی بیش از پیشبینی فرهادی، بر ساختار این واقعگرایی شگرف لطمه میزد.
«دربارهالی» کشف و روایت یک موقعیت است و به راستی چند تا فیلم سراغ داریم که با این قدرت توانسته باشند، جماعتی را که تا آن ساعت شب از دیدن چند فیلم و نشستهای مطبوعاتیشان جان سالم به در برده و خودشان را به الی رسانده بودند، با روایتی همراه کنند که شکل یک خطیاش هیچ جذابیت پنهان و آشکاری ندارد. همان روایت همیشگی دروغ و اعتماد. اما چه کسی جز اصغر فرهادی میتواند این مضمون دستمالی شده که در غالب خیانتهای زن و شوهری، بارها روی پرده سینما به تصویر در آمده، در دل حادثهای روایت کند که همه عناصر آن ازلوکیشن و دیالوگها گرفته تا مجموعهای از بازیگران که بهترین بازیهای جشنواره امسال را رقم زدند، گویا همه چون دیوار محکمی عمل میکنند که تصور بیرون رفتن مضمون از ساختار اثر و روایت شدنش در هر شکل و ساختار دیگری را بی درنگ میکنند.
ترانه علیدوستی و شهاب حسینی در فیلم درباره الی
این روزهای ما با تماشای فیلمهای بسیاری از سینمای ایران گره خورده است.
اما چند نفر از ما هر شب با لحظات، دیالوگها و یا موقعیتهای به یاد ماندنی از این آثار به خانه باز میگردیم؟ چقدر از این تصویرها لااقل تا لحظه خواب و تمام شدن روز در ذهنمان تهنشین میشود و اگر همین اندازه ماندگاری را هم نخواهیم، چندبار در این روزها این همه هول و هراس شخصیتهای فیلم ما را روی صندلیهایمان میخکوب کرده است؟ چند بار برای پیدا شدن کسی خودمان را با آدمهای قصه به آب زدهایم؟ نگران شدهایم. ترسیدهایم و با شوخیها، متلکها و شیطنتهایشان احساس سرخوشی کردهایم.
«دربارهالی» بیماری آثار دیگر جشنواره را ندارد. بیماری درگیر شدن با آدمهای غریبه، موقعیتهای ناشناس، دیالوگهای پرت و مضامینی چند قدم بالاتر از زمین. آدمهای فرهادی را آنقدر خوب میشناسیم که گاهی در یک تصور غریب خیال میکنیم پیش از این یک بار با آنها همسفر بودهایم.
اثر فرهادی روایت همان جملهای است که از زبان شهابحسینی میشنویم: «یک پایان تلخ بهتر از تلخی بیپایان است».از این منظر «درباره الی» را میشود با یک تفاوت بزرگ دیگر از بسیاری از آثار جشنواره جدا کرد. فرهادی اثرش را همانجایی که باید تمام میکند و سرنوشت فیلمش به تلخیهای بیپایان آثار دیگر منجر نمیشوند.
سکانس افتتاحیه جذاب فیلم و وارونگی حیرتانگیز حال وهوای آن در سکانس پایانی، از جاودانگیهای خوش جشنواره امسال بود.
ترانه علیدوستی در فیلم درباره الی
اگر چه این جاودانگی در روز خوشی هم اتفاق افتاد.
روزی که شهرام مکری خودش را با اثر جذاب و خوشساخت «اشکان، انگشتر متبرک چند داستان دیگر» وارد جریان این شوخی تاریخی کرد و درست پیش از آن هم حسن فتحی با «پستچی سه باردر نمیزند». بالا رفتن از پله بعدی جاودانگیاش را به نمایش گذاشت. دیگر به سختی میتوان طنز ملایم و دوستداشتنی «اشکان…» و در همین فیلم سکانس بینظیر مطب روانپزشکی و بازی درخشان سیامک صفری را وقتی ماهی را در جوی آب رها میکند، با آخرین دیالوگ بینظیرش یعنی: «مهربان بودم؟» و یا دایره و تمبک و شعرها و دیالوگهای طبقه دوم امارت فتحی را با بازیهای شگفت پانتهآبهرام و امیرجعفری و خیلی چیزهای دیگر، خیلی زیباییهای دیگر را از یاد برد که گفتن از آنها مجال بیشتری میخواهد.
با این حساب شنبه روز خوش رسانهایها بود. روز خوشی که ای کاش حافظه ما و حافظه تاریخی جشنواره، لنزهای دوربین جاودانگیشان را روی همین تصویر تنظیم کنند. نه تصویرهای در هم، آشفته و نازیبایی که این روزها و ورق زدهایم.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.