نگاهی به فیلم «فهرست شیندلر»: رجوع به ابعاد انسانی روح خویش
هوتن زنگنه : درباره این فیلم سه ساعته سیاه و سفید كه دلیلش تضاد تیرگی و روشنی آدمهای فیلم است و هوشمندانه تصمیمگیری شده است چه میتوان گفت؟ اسپیلبرگ (كارگردان فیلم) دست به...
15 آذر 1395
درباره این فیلم سه ساعته سیاه و سفید كه دلیلش تضاد تیرگی و روشنی آدمهای فیلم است و هوشمندانه تصمیمگیری شده است چه میتوان گفت؟ اسپیلبرگ (كارگردان فیلم) دست به آزمونی بزرگ زده است. او گفته بود مدتها تصمیم داشته فیلمی درباره نسلكشی نازیها در خلال جنگ جهانی دوم تولید كند اما به داستان روایی خوبی دست نیافته است. اكنون چه داستانی بهتر از انقلاب درونی یك مرد پولدوست و هوسباز تا تبدیل شدن به اسطورهای انسانی و مثال زدنی؟ شیندلری كه از تبدیل شدن كارخانهاش به یك نوانخانه ابا دارد اكنون به فردی روشنضمیر تبدیل میشود كه برای نجات جان انسانها از هیچ چیز از جمله جان و مال و اعتبار كوتاهی نمیكند. حتی اگر تمام قصه فیلم _ به زعم برخی منتقدان یا حتی ضد یهودیان _ دروغ باشد فیلم به یك روایت انسانی و معرفتی تبدیل شده است. فیلم با یك نما از شمع آغاز میشود، شمعی كه میسوزد تا ظلمات اطراف را تا جایی كه میتواند از بین ببرد. میتوان گفت سكانس اولیه كه سوختن یك شمع است خلاصهای زیبا و استعاری از كل فیلم است. شیندلر شمعی است كه با سوختن خود در صدد نورافشانی و از بین بردن ظلمت است. او در بحبوحه آدمكشی و زجر نافرجام آدمها دست به عملی انسانی میزند. صحنههای استعاری اول فیلم از اسپیلبرگ بعید بود اما او چنین استعارههای سینمایی را در فیلمهای بعدیاش مانند "اگه میتونی منو بگیر"، "نجات سرباز رایان"، "ترمینال" و "مونیخ" تكرار كرده است. از نظر ساختار، فیلم حالتی گزارشی دارد. دوربین بر شانه و لرزشهای پاپی تصویر بیننده را به فضای زجرآلود آن دوران میبرد اما چه هنرمندانه در سكانسهایی دیگر دوربین زمینگیر میشود تا به لایههای درونی آدمهای فیلم دست پیدا بكنیم. برای مثال به سكانس گفتگوی شیندلر با همسرش در یكسوم ابتدایی فیلم و یا گفتگوی شیندلر با دختر یهودی بنام هلن و یا گفتگوی شیندلر با اشترن (با بازی بن كینگزلی) هنگام تهیه فهرست اسامی كارگرها دقت كنید. در این سكانسها از بازیهای پرقدرت كه بگذریم، نور و دوربین حرف اول را میزنند و بیننده را میخكوب مینمایند. یكی دیگر از سكانسهای استعاری فیلم كشتن بیمارگونه و تفریح مانند آدمها به دست آمون گوت (با بازی رالف فاینس) از روی بالكن ویلا و بلافاصله ادرار كردن او در توالت ویلاست. این صحنه نشان میدهد كه تا چه حد مسخ روحی و روانی یك انسان از لحاظ ایدئولوژیك كه بعضاً جنبه سیاسی نیز دارد باعث میشود كشتن یك انسان به اندازه تخلیه ادرار بیاهمیت و عادی باشد. نمونه این صحنهها در فیلم بیشمار است. شیندلر كه خودش عضو افتخاری حزب نازی است عدهای انسان را از قعر دهان اژدهاگونه نازیها بیرون میكشد و این از ویژگیهای پیچیده انسان است. مشخص است كه اسپیلبرگ قصد ندارد فیلم را سیاستزده كند، تنها جنبههای انسانی و ابعاد عاطفی این تراژدی را مد نظر قرار داده است. شیندلر مردی است كه از نهایت رذالت به اوج میرسد و خود را در تاریخ جاودانه میكند. در مورد ویژگیهای شخصیتی او حرف و حدیث بیشمار است اما گویی اسپیلبرگ از این موضوع رخ بر نمیتابد و كار خودش را میكند. فهرست شیندلر یك درام انسانی است. هربار كه به تماشای این فیلم مینشینم به یاد این میافتم كه خود نیز یك انسان هستم و آیا میتوانم همچون او به ابعاد انسانی روح خویش رجوع كنم؟ دریغ كه كار مشكلی است. در انتها به اسپیلبرگ برای انساندوستی بیشائبهاش و زحمت فراوانی كه برای تولید این فیلم متحمل شده است و اشكهایی كه هنگام فیلمبرداری (به گفته خودش) ریخته است آفرین و خسته نباشی میگویم. مرحبا به بازی زیبای لیام نیسون (اسكار شیندلر)، رالف فاینس (آمون گوت)، بن كینگزلی (ایزاك اشترن) و كارولین گودال (امیلی شیندلر) و تمام بازیگران ریز و درشت فیلم. آفرین به یانوش كامینسكی برای تصویربرداری هنرمندانهاش. احسنت به جان ویلیامز برای موسیقی جانسوز و زیبایش.
دیالوگهای به یاد ماندنی فیلم:
"اسکار شیندلر: اشترن! اکه این کارخونه یک موقع بتونه یک فشنگ تولید کنه که در واقع شلیک بشه، من خیلی ناراحت خواهم شد."
"آیتزاک اشترن: (در ابتدای آشناییش با شیندلر) طبق قانون باید بهتون بگم که من یک یهودیم، قربان.
شیندلر: خب، منم یک آلمانی ام. پس به کارمون برسیم."
"شیندلر: پدرم علاقه مند بود که بگه تو به سه چیز در زندگی احتیاج داری: یک دکتر خوب، یک کشیش بخشنده و یک حسابدار باهوش. دو تای اولی، هیچ وقت بهشون نیاز نداشتم."
"آمون گوت: تو این آدم ها رو میخوای؟
شیندلر: این آدم ها؟ آدم های من. من آدم های خودم رو میخوام.
آمون گوت: تو کی هستی؟ موسی؟!"
"جولین شرنر: (بعد از دستگیری شیندلر به علت بوسیدن یک دختر یهودی) ما به تو یک دختر یهودی میدهیم برای ۵ مارک در روز، اسکار. تو باید ما رو ببوسی، نه اونها رو."
"افسر اساس: یهودی یكدست دو برابر بی خاصیته!"
"شیندلر: آمون! نظرت چیه كه روی واگنها آب بگیریم؟
آمون گوت: این كار ظالمانه است، تو به اونها امید میدی! این كار ظالمانه است! (به هاجار) شیلنگ آب رو بیار.
"شیندلر: همیشه برای پولدار شدن یك چیزی كم داشتم. حتی اگه میدونستم اون چیه نمیتونستم فراهمش بكنم. تمام دلیل شكستهای قبلیم نداشتن اون چیز بود.
امیلی: شانس؟
شیندلر: جنگ!"
"آمون گوت: امروز تاریخ است. كراكو ششصد سال به یهودیان تعلق داشته اما امروز تا غروب تنها شایعاتی در این باره باقی خواهد ماند. امروز تاریخ است!"
"آمون گوت: تو مهندس هستی؟
زن یهودی: بله قربان. تحصیلكرده رشته مهندسی از دانشگاه میلان.
آمون گوت: آه یه یهودی تحصیلكرده درست مثل كارل ماركس! (به افسر اساس) بكشش!
زن یهودی: آما قربان من فقط میخوام كارم رو درست انجام بدم.
آمون گوت: من هم همینطور! (افسر زن را به دنبال خود میكشد) نه جلوی من بكشش!
(افسر زن را روی زانو مینشاند و به مغزش شلیك میكند)
آمون گوت: همون كاری كه اون گفت انجام بدین!"
"شیندلر: (خطاب به آمون گوت) این قدرته آمون! اگر اختیار كشتن رو داشته باشی اما ببخشی! این قدرته!
آمون گوت: امشب زیاد مشروب خوردی؟"
"اشترن: به زبان هیپرو نوشته شده. نوشته هركس كه جانی رو نجات بده گویی همه دنیا رو نجات داده."
"شیندلر: (بغض كرده) چقدر پول هدر دادم... میتونستم آدمای بیشتری رو بیارم. این ماشین! آمون برای این ده نفر بهم میداد... (به سنجاق سینه آرم نازی اشاره میكند) این نشان! این طلاست. با این میشد دو نفر دیگه رو بیارم. این میتونست دو نفر دیگه رو نجات بده! (به گریه میافتد) یا حد اقل یه نفر دیگه رو! یك انسان اشترن! یك انسان دیگه!"
اسکار شیندلر که تاجری معمولی است که عضو حزب نازی است، به خاطر طبع خوشگذران خود و با توجه به دوستی بین او و مقامات رده بالای ارتش که بیشتر به خاطر سخاوت وی است، موفق می شود کارخانه ای را با پول یهودیانی که در خفا با آنان شریک شده بخرد. سپس یهودیان را به عنوان کارگر در کارخانه اشتغال می دهد...