نقد فیلم ممنتو(به یادآر):نوآری مهیج، مبتکر و نامتعارف
مهدی فروتن : ممنتو واژهای لاتین معادل«به یادآر»است.معنی آن چیزی است که گذشته را به خاطر میآورد؛چیزی که میتواند برای فشار بر حافظه یا هشدار نسبت به آینده به کار رود.به همین علت...
15 آذر 1395
ممنتو واژهای لاتین معادل«به یادآر»است.معنی آن چیزی است که گذشته را به خاطر میآورد؛چیزی که میتواند برای فشار بر حافظه یا هشدار نسبت به آینده به کار رود.به همین علت عنوان مناسب و اندوهباری برای فیلم جدید و استثنایی کریستوفر نولان فیلمنامهنویس و کارگردان است،تریلری به یادماندنی و اضطرابآمیز دربارهء مردی که هیچ چیز نمیتواند به یاد بیاورد.
این مرد لنرد شلبای،کارآگاه اسبق بیمه است(نقش او را گای پیرس بازیگر«محرمانه لسآنجس»با قدرت تمام ایفا میکند).او وضعیت ذهنی بسیار خاص و آشفتهای دارد.لنرد حین درگیری با مردی که به همسرش تجاوز کرده و او را کشته بود،ضربهای از ناحیهء سر خورد که باعث شد تا تواناییاش را برای یادآوری خاطرات کوتاه مدت از دست بدهد.در حالی که میتواند تقریبا هرچیزی را تا آن لحظهء خشن به یاد آورد که کجا ا ست یا چرا آنجا است.او همواره خود را در تقیب میبیند و نمیداند که آیا شکار است یا شکارچی.حتی در مقابل پرسشهای سادهای چون«آیا با تو خوب رفتار کردند؟»صادقانه جواب میدهد:«یادم نمیآید.»
طبعا زندگی عادی برای این معلول ذهنی به حد کافی ناامیدکننده است،ولی لنرد در پی چیز مهمتری است.او قاطعانه تصمیم دارد تا انتقام مرگ زنش را بگیرد،از فرط استیصال به دنبال شواهدی قطعی است که دیگر وجود ندارد.او تبدیل به نوعی پلیس ناقص شده است و با نوعی وسواس ذهنی به دنبال اجرای عدالت است.گرچه حتی این موضوع را هم نمیتواند در حافظهاش ثبت کند.او با اصرار میگوید:«چون چیزهایی وجود دارد که یادم نمیآید،دلیل نمیشود که کارهایم بیمعنی باشد.»
منطق جذاب فیلم برگرفته از داستان کوتاهی است که جاناتان،برادر نولان نوشته است و به نوبهء خود متکی بر نوعی شرایط ذهنی واقعی است.نولان علاقه خود را به مضمون هویت و شکست زمان حفظ کرده است که مشخصه فیلم اول او نیز بود. در هرحال«ممنتو»بیش از آن که فیلمی متأثر از تفکرات باشد،فیلم نوآری است با ساختاری تحریککننده و پرداختی مهیج؛نوعی استفاده پیچیده و خلاقانه از امکانات سینما که قابلیتهای این رسانه را در مسیری نامتعارف هدایت میکند.نولان قصد دارد تا داستان را به شیوهای ذهنی و به روشی بیان کند که نظرگاه لنرد را بازتاب دهد.پس در عمل نوعی تریلر ساخته است که سیر رو به عقب دارد،فیلمی که از آخر شروع میشود(تا حدی شبیه«خیانت»ساخته هرولد پینتر)و به آغاز برمیگردد.اما به نحوی متناقض هرچه بیشتر درمییابیم،کمتر میتوانیم نسبت به حقیقت مطمئن باشیم.
فیلم با صحنهای شروع میشود که چکیدهء صحنههای بعدی است.مردی در حال نگریستن به عکس پولاروید یک جسد است که تازه ظاهر شده.عکس دوباره وارد مرحلهء ظهور میشود و به داخل دوربین میرود،گلوله به داخل تفنگ برمیگردد،قربانی زنده میشود و شروع به صحبت میکند.به همین منوال خط داستانی فیلم از صحنهء جسد بر زمین به عقب برمیگردد تا سلسله وقایعی را نشان دهد که منجر به قتل شدهاند.در فیلم شخصیتی احساساتی و مرموز به نام تدی(جو پانتولیانو از فیلم«ماتریکس») وجود دارد که ظاهرا شرایط لنرد را بهتر از خود او درک میکند. همچنین زنی شهرآشوب( femme Fatal )به نام ناتالی (کری.انموس،یکی دیگر از بازیگران«ماتریکس»)وجود دارد که دیگر شخصیت مرموز فیلم است.بر پشت عکس وی نوشته شده«او از سر ترحم به تو کمک میکند.»
لنرد طی یک سلسله تکگویی که با فردی ناشناس پشت تلفن انجام میدهد،چگونگی مواجهه خود را با جهان فاش میکند.انضباط و سازماندهی کار او نتیجهء بینشی است که حین تحقیق دربارهء پرونده بیمه سامی جنکیس(استیون توبولوفسکی) به دست آورده است،مردی که شرایطش بسیار شبیه به لنرد بوده است.
ما این نکته را همچون سایر نکات فیلم به صورت پراکنده درمییابیم،زیرا نولان علاوه بر سیر رو به عقب داستان از ساختاری روایی و مبتکرانه استفاده میکند.هرصحنه را به صورتی میبینیم که در مقابل لنرد رخ میدهد،با این حس آشفتگی«که کجا هستم».اما درست وقتی که در دل رویدادها قرار میگیریم،فیلم یک گام به عقب برمیگردد و زمینه رویدادی را نشان میدهد که تازه دیدهایم.در نتیجه به ما اطلاعاتی میدهد که لنرد فراموش کرده است. این شیوه داستانگویی نه فقط جای تحسین دارد،بلکه بیشترین توجه را میطلبد.خود نولان میگوید که گرچه حافظهء بصری فوق العادهای دارد و فیلم را حدودا هزاربار دیده است،ولی «حتی اگر خود من در دقیقه بیستم فیلم وارد سالن شوم نمی دانم که صحنه بعدی چه خواهد بود.» یکی از عوامل اصلی موفقیت فیلم(علاوه بر فیلمبرداری مسحورکننده والی پفیستر و تدوین سریع و دقیق دادی دورن) بازی استثنایی پیرس در نقشی بسیار چالشبرانگیز است.در واقع هرچه بیشتر از لنرد میبنیم و بیشتر درباره زندگیش میفهمیم، تنش و تعلیق فیلم غیر قابل تحملتر میشود.طبعا بامردی که میگوید«اگر نتوانم زمان را حس کنم چهطور میتوانم معالجه شوم»،احساس همدلی میکنیم و نگرانش میشویم.ولی این احساس از نوع خاصی است.همانطور که نقش حاکم بر خود فیلم بسیار هنرمندانهتر از تریلرهای معمولی نمود دارد.
لئونارد که بر اثر یک اتفاق حافظه ی کوتاه مدتش را از دست داده است ، در تلاش هست تا با کمک یادداشتها و عکسهایش ، خاطره ی تلخِ بسیار مهمی را به یاد بیاورد. اما…