امید سلیمی : چارلی چاپلین، واقعا وقتی این اسم را میشنوید چه حسی به شما دست میدهد؟ مطمئنا حس خوبیست حالا ممکن است این حس برای هرکس متفاوت باشد اما قطعا حس خوبی...
13 آذر 1395
چارلی چاپلین، واقعا وقتی این اسم را میشنوید چه حسی به شما دست میدهد؟ مطمئنا حس خوبیست حالا ممکن است این حس برای هرکس متفاوت باشد اما قطعا حس خوبی است غم، شادی، تراژدی، معضلات اجتماعی و..... من وقتی اسم چاپلین به گوشم میخورد نا خود اگاه یاد تمام اینها با هم می افتم. چاپلین در عمده اثارش همه چیز را به جا و درست بیان میکند و همین او را تا به امروز ماندگار کرده است. طنزهای او ترکیبی از خوشحالی و غم را برای بیننده به ارمغان می اورند و این یعنی چاپلین در مقام یک هنر مند به خوبی وظیفه و رسالت هنر را درک کرده و در مدیومی مهم توانسته به بهترین شکل انرا به سر منزل مقصود برساند. چاپلین در روشناییهای شهر که به نظرم بهترین کارش است جامعه فاسد و عیاش و تن پرور خود را زیر سوال میبرد، جامعه ای که افراد شاید تنها با خودکشی از ان راحت شوند. جامعه ای که جایی برای چاپلین و امثالش ندارد و در سکانسی درخشان او را از مجسمه عدالت و ازادی پایین می اورند. چاپلین در عصر جدید معضل بیکاری و بی خانمانی را به رخ میکشد و انسانهای دور وبرش را به مانند گوسفندانی میپندارد که به صورت گله ای راهی به دست اوردن روزی خود هستند، حال انکه روزی انها توسط ماشین و مدرنیته به یغما رفته است. اوضاع برای کارکتر ولگرد و درمانده و سختی کشیده چاپلین در فیلم درخشان کودک هم انچنان خوب نیست. او اگر چه شغلی دارد و سرپناهی برای زندگی اما بازهم با محیط اطراف در گیر است. فیلم بزرگ چاپلین جایی شروع میشود که زنی فرزند نا خواسته خود را رها میکند تا به دنبال بخت خودش برود (که این خود یکی از معضلات مهم بشری از دیر باز تا به امروز است!). هرچند از کارش پشیمان میشود اما دیر شده است. اینجا فیلم ما را به سراغ کارکتر محبوب و دوست داشتنی ولگرد(چاپلین) هدایت میکند. چاپلین مثل همیشه با ان لباسهای نا مرتب با ان عصای مثلا با کلاسش وبا ان جاسیگاری خود(که تمام اینها طعنه و کنایه ای به مرفهین بی درد جامعه است!) وارد میشود او در اشغالها جستجو میکند که بچه را می یابد. هر چند سعی میکند در ابتدا از شر او خلاص شود اما میداند در جامعه مخوف اگر این کودک رها شود عاقبت خوبی نخواهد داشت (به مانند امروز!). خانه حقیرانه چاپلین که یک زیر شیروانی بیش نیست محلی برای رشد کودک است.
چاپلین بازهم اثری دیدنی و جذاب خلق میکند. در این فیلم بازهم چاپلین سنت همیشه خودش را حفظ کرده و در عین اینکه قصه میگوید و فیلمی سرگرم کننده تحویل بیننده میدهد او را به فکر هم فرو میبرد. مشکل کودکان نا خواسته.فقر. ناکارامدی پلیس و پایین بودن سطح فرهنگ مردم از جمله فاکتورهای مهمی برای این فیلم هستند که چاپلین به تمام انها میپردازد. چاپلین شیشه انداز است و در سطح شهر به دنبال شیشه و پنجره های اسیب دیده میرود و انها را درست میکند. اما ترفند جالبی هم دارد: پسر بچه که در موقعیت کنونی 4 یا 5 ساله است ابتدا در محلهای خلوت پنجره مردم را با سنگ میشکند و فرار میکند و سپس سروکله چاپلین پیدا میشود و کارشان رونق میگیرد.
چاپلین در این فیلم توانسته شیمی جالبی بین دو کارکتر اصلی فیلم برقرار کند. پسر بچه به مانند زنهای خانه دار صبحها قبل از چاپلین بیدار شده و صبحانه اماده میکند هنگام نهار و شام هم همینطور است. چاپلین نیز به مانند افراد سرخوش دیرتر بیدار میشود ودر جایش روزنامه میخواند! او از تربیت و بهداشت کودک غافل نیست در صحنه ای جالب به او اشاره میکند قبل از خوردن غذا باید حتما دعا بخوانند! یا مثلا بعد از غذا سر و صورت پسر را تمیز میکند و بعد او را راهی بازی کردن میکند. این دو به خوبی مکمل هم هستند، چه در زندگی و چه در کار. در واقع بدون هم زندگی برای انها سخت و دشوار است. نکته جالبی که در این فیلم چاپلین نیز وجود دارد این است که اگرچه کارکترهای اصلی فیلم وضع چندان جالبی ندارند و با انواع و اقسام مشکلات دست و پنجه نرم میکنند اما بازهم نا امید نیستند و با دیدن نوع زندگی انها حس نشاط به ادم دست میدهد. چاپلین از مسائل ریز فیلمنامه هم به خوبی بهره میبرد مثل قضیه نوع کار کردن انها، پلیسی سمج در منطقه انها حضور دارد که به نوع فعالیت انها مشکوک است وانها را تعقیب میکند. اتفاقا در یکی از روزها پسر بچه شیشه خانه همان پلیس را میشکند و پلیس درست موقعی سر میرسد که چاپلین با همسر او در حال گپ و گفت است! در این فیلم هم سکانسهایی فراموش نشدنی وجود دارند از جمله سکانس دعوای چاپلین و یکی از قلدرهای محل. بازهم چاپلین بر بی فرهنگی قشر عظیمی از هم وطنان خود تاکید دارد. وقتی پسر غریبه ای عروسکی جدید دست پسر اصلی فیلم میبیند با او درگیر میشود تا عروسک را به دست اورد، درگیری جالبی شکل میگیرد. چاپلین نخست پسر را شیر میکند تا در مسابقه مشت زنی پیروز شود اما به محض اینکه برادر بزرگ او را میبیند از ترس خودش کاری میکند تا پسر غریبه پیروز شود! اما برادر او کله شق است و خواستار دعوا با چاپلین میشود. در اینجا چاپلین به طرز جالبی او را ناکار میکند و با اجر چند بار به سر او ضربه میزند که سرعت عمل او در این سکانس بی نظیر است.
جامعه فیلم چاپلین همچنان پر از مشکل است. در ابتدای فیلم دو سارق را میبینیم که مسلح هستند و مشغول سرقت و یا همان مرد گردن کلفت محله که برای همه شاخ و شانه میکشد. اما انگار کسی با انها کاری ندارد. بازهم دیواری کوتاهتر از چاپلین پیدا نمیشود و مامورین یتیم خانه برای بردن پسر از پیش چاپلین پیدایشان میشود. این سکانس را واقعا دوست دارم. جاییکه پسر التماس میکند تا او را نبرند و چاپلین هم قهرمانانه برای حفظ خانواده اش تلاش میکند. نگاههای چاپلین که رو به دوربین است واقعا عالی هستند. چاپلین به مانند دونده ای با سابقه از راه پشت بام و...خودش را به ماشین میرساند و پسر را نجات میدهد و شب راهی مسافر خانه ای میشوند. اینجا بازهم چاپلین بر فقر و دزدی تاکید میکند. هنگامیکه میخواهند در مسافرخانه بخوابند دزدی مشغول گشتن جیبهای چاپلین میشود و در حالیکه خود چاپلین نتوانسته بود سکه ای پیدا کند یک سکه توسط دزد پیدا میشود و چاپلین خوشحال سکه را میگیرد و انرا به صاحب اتاق میدهد!
مادر اصلی پسر بچه که سرنوشت او را به زندگی جدیدی سوق داده برای پیدا شدن فرزندش اگهی در روزنامه میدهد و همین اگهی موجب میشود صاحب مسافر خانه انها را شناسایی کند و بچه را تحویل بدهد.
چاپلین سرگردان وناراحت از نا پدید شدن کودک نیمه شب به خیابان میرود وخسته و دست خالی جلوی خانه خود میرسد و به خواب میرود: مدینه فاضله ای که چاپلین و تمام تنگدستان جامعه به دنبال ان هستند در خواب او هویدا میشود. در این دنیای خیالی انسانها به مانند فرشتگان بال دارند. همه با هم مهربان هستند. اینجا دیگر فقیر و غنی معنی ندارند. همه شاد و خوشحال هستند. بچه ها اواز میخوانند و بستنی میخورند. مردها و زنان اواز میخوانند و به رقص و شادی مشغولند.
سگها و حیوانات نیز میتوانند پرواز کنند!هرچند چاپلین در اینجا نیز با زیرکی دست از شوخی های خود بر نمیدارد و زنی را واسطه گمراهی خودش قرار میدهد. در نمایی با مزه زنی تنها به اندازه یک سر سوزن از پای خود را به چاپلین نشان میدهد و خندان با بالهایش پرواز میکند و میرود و چاپلین نیز به سرعت وسوسه شده و دنبالش میرود!
به همین دلیل درگیری بین چاپلین ومردی دیگر شکل میگیرد و انها بالهای هم را میکنند و انرا پر پر میکنند.
این رویا شاید خواسته تمام انسانهایی باشد که نظیر چاپلین زندگی میکنند. انسانهایی که در شرایط عادی و واقعی زندگی نمیتوانند اینچنین شاد باشند، نمیتوانند ازادانه به خوشحالی بپردازند. نمیتوانند چون سرمایه داران و رانت خواران جامعه را گرفته اند. فیلم در سالهایی ساخته شده که موج عظیمی از سرمایه داران اروپایی از ایتالیا و فرانسه تا همین یهودیان اسراییل به امریکا مهاجرت کردند و بااوردن سرمایه های هنگفت باعث ایجاد موج جدیدی از تفاوت طبقاتی در جوامع بشری شدند و همین اختلاف طبقاتی و بیکاری و...خود عامل مهمی برای تشدید تنش و درگیری بین اقشار متوسط و ضعیف جامعه بود که مثل همیشه کارکترهای اثار چاپلین نیز با انها درگیر بودند. انها شاید دستشان به جایی نمیرسید اما تعداد زیادی ازانان شرافت خود را نمیفروختند و به مانند همین ولگرد فیلم مسئولیت زندگی دیگری را نیز به دوش میکشیدند. در انتها پسر نزد مادر خود بر میگردد پسر ادرس خانه خود را به مادرش داده و انها نیز به دنبال چاپلین میروند و او هم از انان استقبال میکند. در انتها بگذارید از موسیقی فراموش نشدنی فیلم هم بگویی موسیقی که به گیرایی اثر کمک شایانی کرد و در چند سکانس مهم از جمله همان سکانس جدایی چاپلین از پسر توسط مامورین کارکرد مهمی دارد. بدون شک موسیقی فیلمهای صامت جز اصلی ترین عناصر فیلم به شمار میروند موسیقی این فیلم یکی از بهترین موسیقی های مجموعه کارهای چاپلین عزیز است.
« چارلى » ( چاپلين )، شيشه بر دوره گرد، با پسربچه اى ( كوگان ) كه مادرش ( پورواينس ) او را رها كرده زندگى مى كند. پسر بچه، شيشه ى پنجره هاى خانه ها و مغازه هاى مردم را با پرتاب سنگ مى شكند و براى ناپدرى خود كار جور مى كند...