: حقیقت هستی چیست؟ فلسفه مرگ چیست؟ آیا راهی برای سفر در زمان وجود دارد؟ مرز میان خیال و واقعیت کجاست؟
مقدمه: فلسفه و سینما همیشه جزو مباحث جذاب و چالش برانگیز در تاریخ سینما...
14 آذر 1395
حقیقت هستی چیست؟ فلسفه مرگ چیست؟ آیا راهی برای سفر در زمان وجود دارد؟ مرز میان خیال و واقعیت کجاست؟
مقدمه: فلسفه و سینما همیشه جزو مباحث جذاب و چالش برانگیز در تاریخ سینما بوده است و این که چه فیلمی پشت پرده و ظاهرش حرفی برای گفتن دارد و به عبارتی فلسفی است سوال سخت و تا حدی بی پاسخ بوده است و دیدگاه های سینما دوستان در این مورد متفاوت است و به نظر بنده دانی دارکو حقیقتا یکی از فلسفی و روان شناختی ترین فیلم هایی بوده که در چند ساله اخیر دیدم و به نظرم جزو با محتوا ترین فیلم های دهه اخیر است و خیلی میشود درباره جهات مختلف فیلم تفسیر و بحث کرد و همینطور که در بالا اشاره کردم ممکن است بعضی از دوستان نظرات متفاوتی داشته باشند.
تحلیل فیلم: فیلم با سکانس شام شروع می شود،بیننده در سکانس ابتدایی فیلم و صحبت های رد و بدل شده گمراه می شود ولی با دیدن سکانس بعدی و خوابگردی جلینهال و ملاقات مرموزی که با فرانک دارد ریتم فیلم تغییر می کند و بلافاصله وارد حیطه نوعی رآلیسم جادوی می شود... فیلم با اینکه ریتم کندی دارد اما برای مخاطب خاص و با حوصله اصلا خسته کننده نیست و بیننده را قدم به قدم با مفاهیم عمیق داستان رو به رو می کند تا جایی که بیننده را جذب داستان به ظاهر سورئالش می کند...فیلم بدنبال چرا های بنیادین است و سوالات بسیاری را مطرح می کند و البته پاسخ محکم و قاطعی به بیننده عام نمی دهد(که همین عامل شاید یکی از دلایلی باشد که مخاطب عام با فیلم ارتباط برقرار نکند) و این بیننده است که بسته به علم متافزیکی که دارد می تواند پی به معنای این مکاشفه طولانی پیش از مرگ ببرد...پایان دنیا در دانی دارکو بسیار شخصی است و به گمانم اصلا فیلم می خواهد نشان بدهد که هرکس می تواند پایان اختصاصی و ذهنی داشته باشد...فیلم درباره ی یک تغییر شکل و تفسیر دنیا در یک ذهن ناآرام و اسکیزوفرنیک است که گویی پی برده به آخرین مراحل گذر از عقل به چیز دیگری رسیده و معادل این آگاهی را در تعیین به آخر رسیدن دنیا باز یافته است و حالا وقت این است که انتقام بگیرد...فیلمنامه کلی بی شک از بی نقص ترین هاست، تقریبا برای هر نکته کوچکی پاسخی وجود دارد، فیلم هایی مانند دانی دارکو به دلیل پیچیدگی فراوان گاهی با آثار سورئال(نظیر لینچ و بونوئل) اشتباه گرفته می شوند اما باید توجه کرد که اکثر اتفاقات این فیلم ها مبنای علمی دارد و هیچ چیز غیر موهوم یا سورئالی در آن وجود ندارد... کلی در انتخاب بازیگران عالی عمل کرده و بخصوص انتخاب جک جلینهال در نقش اصلی فیلم(دانی دارکو) انتخاب مناسبی بوده است که جلینهال جوان هم پاسخ اعتماد کارگردان را داده و انصافا بازی روانی عالی انجام داده و در به تصویر کشید نقش یک نوجوان پرخاشجو و خاص زحمت زیادی کشیده است (نگاه کنید به سکانس های صحبت با خانواده اش و اینکه انگار همیشه از نگاه کردن به دوربین هراس دارد) و با این فیلم پای خود را در هالیوود محکم کرد و تا بعدها شاهد بازی های خوبی از او در سینمای هالیوود شاهد باشیم...کلی(کارگردان فیلم) بدون شک برگ برنده فیلم است، کارگردانی که در اولین ساخته حرفه ای اش دست به جسارت می زند و فیلمی ساختارشکنانه و فلسفی با جزئیات فراوان برای مخاطبان خاص تر سینما می سازد حقیقتا جای تحسین دارد اما متاسفانه در فیلم های بعدی آنطور که انتظار میرفت ظاهر نشد تا دانی دارکو به یک اتفاق در کارنامه هنریش تبدیل شود...طراحی صحنه دقیق، فیلم برداری به سبک آثار سورئال، موسیقی وهم آلود و بازی خوب بازیگران هم به خوبی توانسته به باورپذیر تر کردن داستان کمک کند و نکته جالب توجه فیلم ایده طبیعی بودن(بجای استفاده از جلوه های ویژه) خرگوش شاخ دار 2فوتی عالی بوده و خلاقیت کارگردان در این مورد هم به خوبی جواب داده و تماشاگر این موجود را باور می کند و هراس عمیقی به دل تماشاگر می اندازد... در پایان بعید میدانم هرسینما دوستی بتواند با فضای متوهم دانی دارکو ارتباط برقرار کند.
امريکا. در جريان انتخابات رياست جمهوري سال 1988، نوجواني به نام «داني دارکو» (جيک جيلنهال) يک شب توي خواب راه مي افتد و از خانه خارج مي شود و با خرگوش غول پيکر و زشت رويي به نام «فرانک» (دووال) ملاقات مي کند که به او مي گويد دنيا 28 روز و 6 ساعت و 42 دقيقه و 12 ثانيه ي ديگر نابود خواهد شد...