به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
"اون در خرابه خانم." اولین دیالوگ کلیدی فیلم بعد از تیتراژ ، اولین ضربهی مهلک را به مخاطب وارد می کند.درِ سمت راست ماشینی که با آن به خانه میآییم خراب است ؛ سالی که نکوست از بهارش پیداست...هیچ کجای این خانه رنگ تکامل به خود ندیده است.خانه ، چه استعاره عجیبی از « رابطهی عاشقانه ».البته ، نه فکر نمی کنم زیر این دیوارهای پوسیده چیزی تازه همانند عشق نهفته باشد.شاید روزی اینگونه بوده اما نه حالا ؛ حالا که مهران ، غزل را گم کرده است.این دیوارها تنها یک « رابطهی سست » را به خاطرمان میآورد رابطهای که شکوهی داشته ، قبلاً...همچنان که غزل از روزهای دور می گوید ؛ روزهایی که در آن خانه بزمی به پا بوده:"اینجا همش مهمونی بوده ها ، شلوغ پلوغ ، بریز بپاش.میز میچیدن از اینجا تا...اونجا ، تا دم پنجره.استخر بچه ها ، آب بازی..." در همان اوایل فیلم سکانسی وجود دارد که غزل در حمام خلوت می گزیند و زیر دوش می ایستد و گویی به یاد گذشته می افتد که روزی زیر این دوش و در این حمامِ تمیز روزگار خوشی را داشته است.در همین حین در حالی که مهران در سمت دیگری از خانه مشغول کار است ، او شماره ای را با گوشی اش می گیرد.صدای بوق آزاد را که می شنویم تصویر کات می شود به منظره های سبز و خرم ، گویا ما آنقدر مَحرم نیستیم که بدانیم چه کسی پشت خط است یا اینکه اصلا لزومی ندارد بفهمیم او کیست.اما صبر کنید ، مهران روی این تصاویر داستان زندگیشان را تعریف می کند و در آخر به همین مسئله می پردازد ؛ احتمالا با توجه به گفته مهران کسی که پشت خط است همان روانشناس باشد. او از روانشناسی می گوید که ایده ای وحشتناک را در ذهن غزل انداخته است: "این که نابودی هرچیزی در اوج زیباییش قانون این طبیعته."
روانشناس کیست؟ چرا باید چنین ایده ای را در فکر غزل رسوخ داده باشد؟آیا اصلا می توان به صحبتهای مهران اعتماد کرد؟چه کسی در این فیلم راست می گوید؟سارا ماجرای تصادف را انکار می کند.حمید داستانی _دروغین _ برای دعوای با سارا سرهم می کند و تحویل مهران می دهد.روزی که مهران با غزل تماس می گیرد و از او دربارهی اوضاع کلی می پرسد غزل به او می گوید همه چیز خوب است _ اما نبوده _.می دانیم که از چهار شخصیت اصلی فیلم ، سه تای آنها دروغ می گویند.با توجه به اینکه مهران حرف های ضد و نقیضی هم دربارهی دیدن غزل از بالکن هنگام شستن دستمال خونی ارائه می دهد ، آیا جا ندارد که به حرفهای مهران شک کنیم؟
ترانه علیدوستی در فیلم آسمان زرد کم عمق
شاید پاسخ دادن به این سوالات با در نظرگرفتن جهان متن "آسمان زرد کم عمق " زیاد سخت نباشد.باید دید آیا اساسا در جهان ابزورد فیلم پاسخ به این سوالات جایگاهی _ ضرورتی _ دارد؟ به ناچار باید کمی از خود فیلم دور شویم و درباره سبک فیلم صحبت کنیم: رجوع کنیم به اثر درخشان ساموئل بکت ، "در انتظار گودو".ولادیمیر و استراگون در ناکجاآبادی منتظر فردی ناشناس به نام گودو هستند.دو پیرمرد بی حوصله که در کنار یک درخت بی برگ با یکدیگر سر و کله میزنند.این دو دیالوگ های زیادی با یکدیگر رد و بدل می کنند ، شخصیتی جدید وارد صحنه می شود و اتفاقاتی می افتد که هیچکدام سیر موضوعی خاصی را دنبال نمیکنند.در آخر پردهی اول نمایش پسربچهای وارد میشود و اعلام میکند: "آقای گودو امشب نمیآد ولی فردا حتماً." و میرود. استراگون و ولادیمیر آمادهی رفتن میشوند. یک لحظه هر دو به فکر میافتند خودشان را بر درخت حلقآویز کنند اما پشیمان میشوند. بیحرکت میمانند.ماه در انتهای صحنه بالا میآید (پردهی اول تمام می شود.).فردای آن روز در همان ساعت و همان مکان، ولادیمیر و استراگون حاضر می شوند و منتظر گودو اند.تمام اتفاقات دیروز با کمی تغییر قابل چشم پوشی تکرار می گردند.همان پسربچهی پردهی اول وارد میشود.ولادیمیر سعی میکند دربارهی گودو اطلاعات بیشتری به دست آورد و میفهمد که گودو مردی است که ریش سفید دارد. پسربچه اعلام میکند که "گودو امشب نمیآد ولی فردا حتماً." و میرود.استراگون و ولادیمیر آمادهی رفتن میشوند.یک لحظه هر دو به فکر میافتند خودشان را بر درخت حلقآویز کنند اما پشیمان میشوند.بیحرکت میمانند.ماه در انتهای صحنه بالا میآید (نمایش تمام میشود.).
بله درست است ، این دو نفر سالیان سال است که هرروز میآیند اینجا و مینشینند منتظر گودو ، یک شخصیت ناشناس و گنگ.حال به روشنی پیداست که "در انتظار گودو" اثری نیست که نیازمند تحلیل تک تک دیالوگهایش باشیم.چیزی که اینجا کلیدی به نظر میآید یک مفهوم کلی است.بر ما روشن نیست که چگونه بازی ولادیمیر با کلاهش و حرف های مهمل او با استراگون ، در پایان بدل به عمیقترین مفاهیم ممکنه میگردند.تنها چیزی که می توان گفت این است که این دیالوگها به تنهایی فاقد ارزش هستند اما در عین حال اگر کلمه ای از آنها حذف گردد به کلیت نمایشنامه نقصی اساسی عارض میشود.
حال ، زمانی که دیالوگهای بی معنی این دو پیرمرد تبدیل به پیچیدهترین مفاهیم ابزوردیسم میگردند ، آیا جایی برای طرح سوالاتی که در بالا رفت میماند؟!
در "آسمان زرد کم عمق" پاره ای از سوالات وجود دارند که نیازمند پاسخ و تشریح نیستند.آنها عمداً برای ایجاد ابهام در فیلم بی پاسخ مانده اند.در "آسمان زرد کمعمق" فرم اثر با محتوایش همسو نیست ، بلکه این دو یکی هستند (که همین موضوع "آسمان زرد کمعمق" را تبدیل به فیلمی خاصّ می کند و عموم مخاطبان را پس میزند که بحث درباره آن از اهداف این نوشته نیست).این بدان معنی است که ما بنا به ضرورت مفهوم فیلم تغییراتی را مستقیماً در فرم روایی مشاهده میکنیم.شرح همهی این تغییرات به مطلبی بسیار طویل می انجامد که مجالی دیگر می طلبد _ به عنوان مثال بازی بازیگران به خصوص ترانه علیدوستی ، موسیقی اثر ، تدوین بسیار غیرخطی این فیلم و طراحی صحنه آن چنان تغییرات شگفت آور و هوشمندانهای را به خود دیده اند که بحث دربارهشان بسیار مفصل است و از حدود این نوشته خارج ، شاید بعدها نوشته را با افزودن شرح جوانب دیگر کامل کردم _ .من تنها دربارهی بیپاسخ ماندن سوالاتی در فیلم از قبیل آنچه که ذکر شده(روانشناس کیست؟چرا باید چنین ایده ای را در فکر غزل رسوخ داده باشد؟آیا اصلا می توان به صحبتهای مهران اعتماد کرد؟ و...) از شرح یک نمونه از این تغییرات در فرم اثر استفاده میکنم:
صابر ابر در فیلم آسمان زرد کم عمق
در میان سکانس تکاندهندهای که مهران و غزل در بالکن خانه اند و غزل ، مهران را مورد سوال قرار می دهد که:"من الان از پایین اومدم اینجا سه دقیقه طول کشید.تو میگی داشتی باطری چراغ قوه رو عوض میکردی ، مگه یه باطری عوض کردن چقد طول میکشه؟" یک دیالوگ اساسی گنجانده شده است.مهران دربارهی موسیقی که صبح روز اول ، غزل در راهرو گذاشته بود صحبت می کند و می گوید:"چرا میخوای همیشه چیزای بدو یه جوری یاد آدم بیاری؟" که این همان دیالوگ مورد نظر است.جدای از اینکه با توجه به آن میتوان نتایج حیرتآوری درباره شخصیت غزل و این رفتار او گرفت ، از آن مفهومی راهگشا درباره فرم اثر دریافت می شود که آن « سعی مهران بر فراموش کردن تصادف » است.او از رها کردن کارش می گوید ، از بیرون آمدن غزل از مهد ، از اینکه هرکاری می کنند تا آن خاطرات از یادشان برود.حال با کنار هم گذاشتن این مطلب و اینکه مهران راوی داستان است به سادگی مشخص می شود که چرا پاسخ خیلی سوالات را نمی توان با آنچه به ما نشان داده شده است فهمید.در "آسمان زرد کمعمق" قسمت هایی از فیلم مشخصا حذف گردیده اند ، چنانکه ما روانشناس را نمی بینیم ، مجلس عروسی حمید را ، تصادف با موتوری را ، تصادف غزل و خانوادهاش را ، گل زدن ماشین حمید را ، گذشتهی این خانه را ، دعوای مهران با طلبکارها را ، مهد کودک غزل را ، صاحبخانه ای که حرفش میرود را نمی بینیم...و این بدان دلیل است که مهران می خواهد گذشته را فراموش کند ؛ پس او دوست ندارد که اینها را به ما نشان دهد.اما بحث اینجاست که «او در فراموش کردن گذشته ناتوان است » و همواره صحبت آن گذشته لعنتی وجود دارد ؛ به همین ترتیب ما گرچه صحنه هایی از فیلم را « نمیبینیم » اما آنان را از زبان مهران «میشنویم». گویی همیشه باید این گذشته لعنتی وجود داشته باشد تا این دو نفر زندگی عادیشان تبدیل به همین شود ، همانگونه که غزل میگوید:"زندگی عادی من همینه...".این تغییر غیرمعمول در فرم سینمایی باعث می شود که ابهامی چشمگیر سرتاسر فیلم را فراگیرد ، ابهامی که توکلی تمام تلاش خود رابه کار بسته تا به وجود آوردش و کاملا در این کار موفق بوده است."آسمان زرد کمعمق" همان فیلمی است که او میخواسته ، دارای همان فضای موهوم و مبهمی که در شعرش بیان می کند ، فضایی که به ضرورت و صلاحدید کارگردان به وجود آمده و ما هرچه در رمزگشایی آن بکوشیم ، بیهوده و غلط است.هیچ چیز مشخص نیست و نباید هم باشد ، کجای زندگی این دو واضح است؟تنها چیزی که از این دو میدانیم یک کلیت است ؛ نه میفهمیم واقعا غزل یک هیولا است و نه متوجه می شویم که مهران عاشق واقعی غزل.شخصیت های این فیلم خاکستری نیستند ، این ها در هاله ای از ابهام قرار دارند تا ما را به استیصال بکشانند.فیلم دایرهی تقدیری را به نمایش میگذارد که علاوه بر اینکه از آن گریزی نیست ، هیچ فهمی هم از آن نداریم.ما عاجزیم از آنکه جزئیات « آرام و گنگ » را تحلیل کنیم.ما تنها می توانیم نگاه کنیم به جهان مریض و گنگ غزل و مهران که دوّار است و آغاز و پایانی ندارد.ما در ذهن مهران چرخ میزنیم و باز به ابتدای کار میرسیم.اتفاقاتی که افتاده در عین سادگی _ کمعمق _ غیر قابل باور و گنگ _ زرد _ است.نفس نفس زدن غزل را می شنویم و حال میدانیم که او یک دنیا پر از ابعاد ناشناخته _ آسمان _ است. ما « فقط نگاه میکنیم » به آسمان زرد کمعمق ، به غزل...
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.