کنت توران : شاهکار هیجانآمیز هایائو میازاکی،قهرمانش را وارد ماجرایی میکند که سرشار از افسون و یا وحشت است.شهر اشباح به وسیله یکی از انیماتورهای بزرگ جهان،هایائو میازاکی ژاپنی، نوشته و کارگردانی شده...
18 آذر 1395
شاهکار هیجانآمیز هایائو میازاکی،قهرمانش را وارد ماجرایی میکند که سرشار از افسون و یا وحشت است.شهر اشباح به وسیله یکی از انیماتورهای بزرگ جهان،هایائو میازاکی ژاپنی، نوشته و کارگردانی شده است.این کار شگفتآور بصری،محصول نتیجهء یک خیال بیپرواست که پیش از این چیزی شبیه به آن ساخته نشده است.
جشنواره فیلم برلین،شهر اشباح نظر هیاءت داوران را جلب کرد و در تاریخ 50 ساله جشنواره فیلم برلین اولین انیمیشنی شد که جایزه برتر جشنواره،خرس طلایی،را به دست آورد.فیلم در ژاپن،234 میلیون دلار فروش کرد و رکورد پرفروشترین فیلم در ژاپن را که متعلق به تایتانیک بود از آن خود کرد.
کسانی که انیمیشن قبلی میازاکی،شاهزاده مونونوکه را دیدهاند،میدانند که این انیمیشن ژاپنی کاملا متفاوت از انیمیشنهای آمریکایی است،سبکی متکی بر نقاشی و حسی آشکارا ژاپنی.
یک مساله ویژه دربارهء شهر اشباح حتی برای خود میازاکی وجود دارد:شباهت فیلم او و داستانی از هزار و یک شب.فیلم یک داستان حادثهای و شجاعانه با یک دختر معمولی به نام چیهیرو است که تبدیل به زن قهرمان داستان میشود،و آن داستان هزار و یک شب درباره یک نسیم جادویی است که روزی ویژگی خاصی به دو برادرمیدهد، داستانی که در آن دو پسر میتوانند حتی وارد بدن اژدها شوند،کلونهای در حرف میزنند و روحهای شرور نمیتوانند به جهانشان بازگردند.هرچند ممکن است شهر اشباح برای بچههای کوچک خیلی ترسناک باشد،اما داستان موفق میشود در یک حادثه اتفاقی و مسیری غیر واقعی،درسهایی در مورد قدرت عشق و دوستی بدهد،و اهمیت هوشیاری را در برابر طمع یادآوری کند.
پدر و مادر چیهیرو با دیدن میزهای طویلغذا تمام احتیاطهای لازم را فراموش میکنند.
شهر اشباح یکی از بهترین نمونههای دوبله و صداگذاری انیمیشن است که با رقیب خود داستان اسباببازی ساخته جان لاستر،دوست چندین ساله میازاکی،مقابله میکند.
قدمت رفاقت آنها به 20 سال میرسد.در شهر اشباح صداهای انتخاب شده خشن و بلند نیستند و دیالوگهای محاورهای کاملا با حرکتهای لب در زبان ژاپنی قابل تطبیقند،و در زمانی که داستان در حال انتقال اطلاعات زمینهای حساس است،به کمک صداهای مناسب،جهان خارجی و غیر واقعی برای تماشاگر کاملا قابل پذیرش میشود. صداها در مورد اشیا،کار سادهتری دارند،افسون و فریبندگی فیلم آنقدر داستان را روان کرده که صداها به راحتی بر تصاویر منطبق میشوند؛این گام بزرگ در پیشبرد بصری فیلم بسیار مؤثر واقع شده است.
شهر اشباح شیرینترین پایان ممکن را دارد، هرچند صحنههای زیادی از فیلم با مخلوقات زشت همراه است،اما تخیلات موجود با آسایش نافذ و پاکی خاصی همراهند.بدون تردید میازاکی قصد داشته با تقابل موجود در تخیلات و صحنههایی که آفریده است روی بیننده تاءثیر بگذارد.رؤیا و کابوس،تصورات زیبا و یا بیتناسب،افسونکننده و یا ترسناک،همگی بر یک موضوع واحد تکیه دارند و خاطرنشان میکنند که چه فاصله کوتاهی بین موقعیتها و شرایط به ظاهر کاملا متفاوت و غیر قابل مقایسه وجود دارد،بسیار کمتر از آنکه ما میتوانستیم تصور کنیم.
شهر اشباح به آرامی با چیهیروی(با صدای داوی چاس)بیمیل و ناآرام آغاز میشود.که اخمو پشت یک ماشین نشسته است و به همراه والدینش به خانه جدیدشان در حومه شهر میرود.او از اینکه محیط آشنای خود را ترک میکند خوشحال نیست، و حتی وقتی مادر به او میگوید که زندگی جدیدش یک ماجراجویی خواهد بود او خیلی متقاعد نمیشود. ماجرا بسیار زود آغاز میشود،در جایی که هیچکس پیشبینی نمیکند و این خود یک امتیاز برای جذابیت داستان است تا بتواند بیننده را با خود همراه کند.پدر چیهیرو دچار یک اشتباه میشود،یک راه میانبر را در جنگل میبیند و با خود میاندیشد که این راه میتواند یک پیشامد خوب برای او باشد و این آغاز ماجراست.
وقتی با چیهیرو از ابتدا تا انتهای داستان همراه میشویم او به عنوان یک دختر معمولی آغاز داستان، اعتماد به نفس و توانایی خود را به دست میآورد، بطوری که از عهدهء کشمکشهای استثناییای که میازاکی در طول داستان برایش تدارک دیده برمیآید.
نام کارگردان-نویسنده به عنوان آخرین تصویر،وقتی روی پرده ظاهر میشود که شهر اشباح تمام موفقیتها و اعتبارات لازم را کسب کرده است.
دختری ۱۰ ساله در نقل مکان خانواده اش به حومه شهر، در دنیایی سرگردان می شود که توسط خدایان، جادوگرها، و هیولاها اداره می شود؛ جایی که انسان ها به شکل حیوانات در می آیند.