نرگس خرقانی : فیلم شجاع دل در ظاهر یک فیلم تاریخی درباره نخستین مبارزه اسکاتلندی ها علیه پادشاه انگلستان است. اما اتفاقات این فیلم چندان سندیت تاریخی ندارد و در واقع یک اتفاق...
19 آذر 1395
فیلم شجاع دل در ظاهر یک فیلم تاریخی درباره نخستین مبارزه اسکاتلندی ها علیه پادشاه انگلستان است. اما اتفاقات این فیلم چندان سندیت تاریخی ندارد و در واقع یک اتفاق تاریخی و زندگی یکی از قهرمانان تاریخ اسکاتلند دستمایه ساخت یک فیلم حماسی تمام هالیوودی قرار گرفته است و در این بین در این فیلم بیشتر جنبه های سرگرمی و تکنیکی کار مورد توجه قرار گرفته است تا ساخت فیلمی درباره تاریخ اسکاتلند.
نکته جالب توجه اینجاست که درباره ویلیام والیس قهرمان تاریخی اسکاتلند اطلاعات بسیار کم تاریخی در دست است و بخش زیادی از داستان هایی که درباره والیس گفته می شود بیشتر شبیه به افسانه است تا اینکه واقعیت تاریخی داشته باشد. شاید بخشی از علت این اطلاعات کم تاریخی مربوط به سال ها سلطه انگلیس بر این سرزمین باشد و فاصله تاریخی ۱۳۰۰ ساله با ویلیام والیس نیز مزید بر علت شده است که زندگی واقعی این قهرمان اسکاتلندی در هاله ای از ابهام باشد.
همین کمبود اطلاعات باعث شده است مل گیبسون کارگردان این فیلم و همچنین بازیگر ایفاگر نقش این قهرمان نهایت استفاده را در ساخت این فیلم بکند و یک فیلم حماسی -هالیوودی بسازد. فیلمی که در جوایز اسکار ۱۹۹۶ توانست در ۵ رشته به اسکار دست پیدا کند از جمله اسکار بهترین کارگردانی برای مل گیبسون و البته مهمترین فیلم اسکار سال ۹۶ نیز لقب بگیرد و شاید هم مهمترین فیلم مل گیبسون هم به عنوان کارگردان و هم بازیگر تا به امروز.
گفته می شود که ویلیام والیس یک اسکاتلندی بوده است که فرمانده نخستین جنگ استقلال طلبی اسکاتلندی ها علیه سلطه انگلستان بر اسکاتلند بوده است و از همین روی در داستان ها و افسانه های اسکاتلندی از جایگاه والایی برخوردار است. اما در خصوص انگیزه شورش والیس سندی در دست نیست. مل گیبسون با نمایش یک داستان عاشقانه و اینکه والیس به خاطر ازدواج با دختر مورد علاقه اش رو در روی حاکم قرار می گیرد داستان را برای مخاطب عام جذاب کرده است و علت اصلی یاغی شدن والیس را یک داستان عاشقانه نشان داده است.
روایت داستان های عاشقانه حماسی با پس زمینه تاریخی در هالیوود سابقه ای طولانی دارد. از جمله می توان به فیلم هایی چون اسپارتاکوس و السید اشاره کرد. خصوصا اینکه داستان هایی درباره قرار گرفتن مظلوم در مقابل ظالم همواره موفق بوده است و مخاطب را با خود همراه کرده است. شجاع دل نیز با همین فرمول موفق و آشنای هالیوودی هم در جذب مخاطب موفق عمل می کند و هم اینکه نظر بسیاری از منتقدان فیلم را با خود همراه می کند.استفاده از المان های امروزی در دل داستان نیز در نوع خودش جالب توجه است به طور مثال زمانی که والیس را برای اعدام می برند او مرتبا زیر لب می گوید آزادی، مفاهیمی از این دست بدون شک مربوط به قرن ها و شاید هم دهه های اخیر باشد و ۱۳۰۰ سال پیش از این، چندان خبری از مفاهیم حقوق بشری امروزه نبوده است. موفقیت فیلم شجاع دل تا بدانجا بوده است که ۱۹ سال پس از ساختش تبدیل به یک فیلم نوستالژیک برای بسیاری از دوست داران سینما شده است.
مل گیبسون کارگردان فیلم شجاع دل با این فیلم تا مدتها تبدیلبه یکی از ستاره های بسیار پولساز هالیوود شده بود و جایگاه وی با این فیلم آنقدر در هالیوود تثبیت شدکه توانست هم رده بازیگر- کارگردانانی چون کوین کاستنر و کلینت ایستوود قرار بگیرد.
به غیر از داستان دراماتیک و جذاب این فیلم، شجاع دل از طراحی صحنه و لباس بسیار خوبی برخوردار است. فضایی عمدتا به رنگ آبی و خاکستری به خوبی حال و هوای اسکاتلند مرطوب آن دوران را نشان می دهد همچنین نمادی از سردی و سختی زندگی مردم در آن دوران است. دوران قرون وسطی که شاید جز سیاه ترین دوران ها در تاریخ اروپا باشد.
شخصیت پردازی فیلم شجاع دل نیز در حد بسیار بالایی قرار دارد، خصوصا شخصیت پردازی ادوارد اول با نقش آفرینی پاتریک مک گوهان به عنوان منفی ترین شخصیت موجود در فیلم به شکلی بسیار استادانه انجام شده است. تصویر چند بعدی از این پادشاه ستمگر انگلیس به باورپذیری قیام والیس کمک شایانی کرده است و فیلم را بسیار جذاب تر کرده است.
پایان بندی فیلم نیز به شکلی است که نشان می دهد با مرگ شخصیت های قهرمانی چون والیس راهشان از بین نمی رود و همچنان کسانی هستند که ادامه دهنده راهشان هستند خصوصا در صحنه ای که قرار است سر والیس از تنش جدا شود او دوست و همراهش مورون را در بین جمعیت می بیند و همین حس امید را در لحظه مرگ در او زنده می کند و به شکلی بسیار باشکوه بیش این پیام فیلم را به مخاطب منتقل می کند.
همانطور که اشاره شد شجاع دل فیلم بسیار خوش ساختی است و با وجود اینکه چندان سندیت تاریخی ندارد اما همچنان می تواند برای هر مخاطبی جذابیت های بصری خود را داشته باشد و در عین حال پیام های آزادی خواهانه خود را به بهترین شکل ممکن سر دهد. خصوصا در این دوران که همچنان گروهی از مردم اسکاتلند به دنبال استقلال از بریتانیا هستند!
اواخر قرن سیزدهم. «ادوارد اول» (مک گوهان)، شاه انگلستان نسبت به سرزمین اسکاتلند ادعای مالکیت دارد. «ویلیام والاس» (گیبسن) که نسبت به زادگاهش تعصب نشان می دهد، پس از این که سربازان انگلیسی همسر تازه عروسش را به قتل می رسانند، برای خون خواهی و نیز آزادی اسکاتلند به مبارزه برمی خیزد...