به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
یکی از نکات مهم در فیلم های فرزاد موتمن قصه گویی ست ، فیلمساز ما به راحتی می تواند قصه گویی کند و مخاطب را با خودش همراه کند اگر فیلم پوپک و مش ماشاالله و بیداری را که نگارنده هنوز هم نمی داند چرا موتمن آن دو فیلم را ساخته، از کارنامه کارگردانی اش حذف کنیم به راحتی درمیابیم که موتمن فیلمساز قصه گویی ست که محتوا برای او ارجحیت دارد و اساسا در فیلم های موتمن این محتواست که فرم را می سازد، جذابیت سینما منوط به قصه گویی ست فیلمی که بتواند قصه ی استاندارد را با عناصر استاندارد سینمایی تعریف کند یعنی می تواند روی مخاطبش هم تاثیر بگذارد و اصلِ قصه گویی لازمه یی به همراه دارد به نام(کشش)، عنصرِ مهمی در قصه گویی که باعث می شود مخاطب دوام بیاورد و از قصه لذت ببرد ، فیلم قبلی موتمن با وجود قصه ی سیاه و مینی مالیستی اش به شدت این کشش را به همراه داشت و حالا در فیلم جدید موتمن که بعد از چند سال بلاخره اکران شد این قصه گویی و کشش به سبک کلاسیک اما با عنصری به مراتب مهم تر به نام (تعلیق) شکل داده شده است، آخرین بار کی سحر را دیدی؟ یک درام اجتماعی ست با لایه های پلیسی یا یک درام پلیسی با لایه های اجتماعی ، اینکه ژانر فیلم چه باشد مهم نیست این فیلم یک اثر ژورنالیستی ست که می خواهد پیام اجتماعی انتقال بدهد، آخرین بار کی سحر را دیدی؟ با چفت و بست های داستان های پلیسی معمایی ساخته شده در فیلم یک مادر داریم که سراسیمه به اداره پلیس می رود و می گوید دخترم از دیشب به خانه برنگشته است حالا یک سرگردی داریم مامور رسیدگی به این پرونده است ، همانطور که گفته شد این فیلم به دلیل جذابیت در قصه پردازی توانسته کشش لازم را بدست بیاورد و حالا با فیلمی سروکار داریم که قرارست قصه ی پلیسی تعریف کند و بگوید سحر از شب گذشته تا حالا کجاست؟ و چه بلایی سر او آمده؟
ژاله صامتی و سیامک صفری در فیلم سینمایی آخرین بار کی سحر رو دیدی؟
با اینکه این شکل از قصه پردازی و اصولا ساختار قصه ی پلیسی در سینمای ایران نادر شده است اما موتمن تلاش کرده تا قصه ی پلیسی یا اجتماعی را پرورش بدهد، و در این امر موفق بوده است، آخرین بار کی سحر را دیدی به معنای واقعی فیلم سینماست ، اِلمان و عناصر یک فیلم سینمایی را دارد و اساسا این فیلم برای پرده ی سینما ساخته شده است یک فیلم که پایه و اساس آن تعلیق وار به جلو می رود و تماشاگر را با خودش همراه می کند و به هیچ وجه اسیر لایه های جورواجور و داستانک های بی مصرف نمی شود و قصه در یک مسیر مشخص و هدف دار قصد شکل گرفتن دارد و همان طور که گفته شد این فیلم با یک هدف ژورنالیستی ساخته شده و مطمئنا موضوع فیلم می تواند واقعی باشد، اما فیلمنامه در یک بخش هایی با مشکل روبروست، فضای شهری فیلم و اینکه موتمن خواسته با این فضا قصه تعریف کند یک مقوله ی جداگانه است اما شروع فیلم و به قتل رسیدن یک دختر با چاقو در یک پل خلوت تعلیقی ایجاد می کند که اساسا به موضوع فیلم ربطی پیدا نمی کند فقط یک تعلیقی ست چند دقیقه یی که مخاطب فکر می کند این دختر به قتل رسیده سحر است و بعد هم رها می شود، سرگرد مهم ترین شخصیت این فیلم است اما احساس می شود که موتمن این شخصیت را به درستی یا بهتر بگویم سینمایی پرورش نداده است سرگرد هوشمندی ست اما این هوشمندی یک رسم مرسوم شده است و موتمن می توانست برای جذابیت و خلق یک شخصیت مستقل سرگرد را خاص تر جلوه بدهد، نوع نگاه ، لحن صورت یا بیان سرگرد یکنواختی را شکل می دهد و عنصر جدابافته یی در وجود این شخصیت دیده نمی شود و موتمن فکر کرده با مدیوم کلوزآپ می تواند از او یک سرگرد درون گرای باهوش خلق کند اما در سینما یا تلویزیون ایران تا به امروز در خلق یک بازرس جرائم یا یک درجه دار انتظامی نتوانستیم به خلاقیت برسیم و تمامی این کاراکترها تکراری اند، در این فیلم سرگرد سعید مردی یک کاراگاه خشک و جدی ست با ابروهای در هم گره خورده که با جدیت به پرونده ها رسیدگی می کند و حتی برای قربانیان پرونده چند قطره ای اشک هم می ریزد که این شکل از شخصیت یک پلیس دمده شده است به همین دلیل سرگرد مردی یک تیپ است که با سوالات گوناگون از زیردستی هایش به نتیجه ی مطلوب می رسد! و اگر نه او یا چایی دارچین می خورد یا در اتاقش پشت به دوربین از پنجره بیرون را نگاه می کند، هیچگاه در سینمای ایران ما نتوانستیم پلیسی با شخصیتی خاص داشته باشیم اساسا فیلمسازهای ما دوست دارند پلیس ها را عبوس نشان بدهند و دلیلش هم مشخص نیست!
فریبرز عربنیا و آتیلا پسیانی در فیلم سینمایی آخرین بار کی سحر رو دیدی؟
آخرین بار کی سحر را دیدی؟ یک فیلم داستان محورِ معمایی ست به همین دلیل پیچیدگی های دراماتیک را رعایت کرده تمامی شخصیت ها با اصول و خواسته ی شرایط ژانری در فیلم حضور دارند و هر کدام می خواهند گره یی را باز کنند تا مشخص شود که سحر چرا به خانه برنگشته، دوتا از شخصیت ها به خوبی شکل نمی گیرند و دیر وارد می شوند ، سحر می توانست خواهری نداشته باشد و حضور این خواهر به کل اشتباه ست جز چند دیالوگ ارجاعی کاری از دستش ساخته نیست سحر یک برادر هم دارد که مسبب اصلی گم شدن اوست، اما این برادر و خواهر دیر به فیلم اضافه می شوند و حرفی هم از آنها زده نمی شود، دو مسئله وجود دارد: در همان سکانس نخست که مادر از کلانتری به خانه می آید می توانست حرفی از پسر و دختر دیگرش بزند تا مخاطب با موقعیت کلی این خانواده آشنا شود و مطمئنا با این معرفی قصه لو نمی رفت، سحر دانشجو بوده پس چرا سرگرد برای جستجو از هم دانشگاهی های او کمک نمی گیرد؟ پدر و مادر سحر هم نمی توانند نگرانی شان را بروز بدهند و در حد یک بازی نمایشی باقی می ماند ، واکنشی مادرانه یا پدرانه نمی بینیم فقط مادر در سردخانه جیغی می کشد و همین واکنش باقی می ماند جز بحث کردن با شوهر درباره ی امور تربیتی سحر که آن هم به جایی نمی رسد، فیلم هایی که بنا بر ساختار ژانر پلیسی ساخته می شوند همیشه حاوی پیام هایی هم هستند اما پیام در این فیلم به درستی شکل نمی گیرد، رابطه ی سحر با کیومرث برای مخاطب جا نمی افتد و فیلمساز می توانست به جای فلاش بک آخر، کمی از رابطه ی سحر و کیومرث را نشان بدهد که همه چیز ارجاعی نباشد با اینکه چارچوب ساختاری فیلم رعایت شده و می توانیم مضمون قصه را درک کنیم اما بهتر می بود فیلمساز با فلاش بک مخاطب را بیشتر از این با قصه درگیر کند.
محمدرضا غفاری در فیلم سینمایی آخرین بار کی سحر رو دیدی؟
در پایان فیلم دو (کاش) وجود دارد اولی تندگویی سرگرد نسبت به سهراب در سکانس آخر و فلاش بکی که از کسری و سحر می بینیم و برگشت به سکانس اول که فقط دلیل ژورنالیستی و آسیب اجتماعی دارد اما وجود این سکانس برای فیلم اهمیتی ندارد و اگر نبود جذابیت درام بیشتر می شد.
دوربین بهرام بدخشانی مثل همیشه بینظیر است حتی دوربین روی دست البته در بعضی از سکانس ها هیچ خدشه یی به فیلم وارد نمی کند یکی از بهترین سکانس های این فیلم نمای دونفره ی راه رفتن پدر و مادر کنار یک بیابان یا خرابه است که این بهترین دکوپاژ موتمن در این فیلم محسوب می شود و البته یکی از بهترین قاب های بدخشانی، اما دلیل مدیوم کلوزآپ برای این فیلم در بیشتر سکانس ها مشخص نیست چرا که این فیلم به دلیل موضوع این پتانسیل را داشت که از نماهای بازتر استفاده شود اما قاب ها به درستی چیده شده و کات خورده است تدوین توانسته انسجام لازم را به فیلم اضافه کند و تداوم ریتم با مضمون کاملا منطبق است، بازی خوب در این فیلم نداریم اما موتمن برای بازی خوب گرفتن تلاش بسزایی کرده اما می توانست از بازیگر دیگری به جای سهراب استفاده کند این بازیگر به دلیل نوعِ بازیش و اکت های نابجایش نتوانسته بازی استانداری را ایفا کند.
بهاران بنی احمدی در فیلم سینمایی آخرین بار کی سحر رو دیدی؟
اگر دو فیلم بیداری و پوپک و مش ماشاالله را از کارنامه کارگردانی موتمن جدا کنیم این فیلمساز به شدت به ژانر اهمیت می دهد و می تواند فیلمی درخور ژانر بسازد موتمن تجربه گرایی را می پسندد و نشان داده به قصه پردازی اشرافِ کامل دارد شب های روشن، سایه روشن ، خداحافظی طولانی و آخرین بار کی سحر را دیدی از آن دست فیلم هایی هستند که فیلمسازش به مخاطب سینما احترام می گذارد، چرا که برای موتمن دکوپاژ و میزان سن و قاب روی پرده اهمیت بسزایی دارد.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.