میثم کریمی : پس از موفقیت های مالی فراوان کمپانی مارول از اقتباس آثارش در سینما ، کمپانی دی سی نیز که رقیب همیشگی مارول در عرصه داستان های مصور بوده، به این...
14 آذر 1395
پس از موفقیت های مالی فراوان کمپانی مارول از اقتباس آثارش در سینما ، کمپانی دی سی نیز که رقیب همیشگی مارول در عرصه داستان های مصور بوده، به این فکر افتاد تا انواع و اقسام داستان های اَبَرقهرمانی اش را در بازه زمانی مشخص طی سالهای آینده روانه سینما کرده و سهم خودش را از فروش هنگفت این آثار در سینما بدست آورد. « جوخه انتحار » جدیدترین عنوانی است که خاستگاه آن داستانهای مصور بوده و قدمت انتشار آن به بیش از نیم قرن پیش باز می گردد.
داستان فیلم درباره روزگار سیاه سیاره زمین است که اینبار طعمه موجوداتی شده که به قصد نابودی تمدن به آن سرازیر شده اند و به نظر می رسد که با نبودن اَبَرقهرمانان همیشگی، اینبار انسانها هیچ امیدی برای فرار از بحران نداشته باشند. در این وضعیت، یک مامور رده بالای امنیتی به نام آماندا والر ( وایولا دیویس ) تصمیم می گیرد تا گروهی از شرورترین زندانیانی که قابلیت های اَبَرقهرمانی دارند را از زندان خارج کرده و آنان را در قالب یک تیم به مبارزه این موجودات بفرستد و به آنان نیز اعلام می کند که در صورت رفتار خوش و موفقیت در انجام ماموریت، شرایط ویژه ای برای دوران محکومیتشان در نظر خواهد گرفت. اما ترکیب کردن این زندانیان عجیب و غریب اصلاً راحت نیست و...
آثار اَبَرقهرمانی شاید از معدود ژانرهایی در صنعت فیلمسازی باشند که کارگردان و اصولاً ایده پردازانی که برای ساخت اثر به استخدام استودیو در می آیند، کارکرد و دخالت چندانی در ساخت پروژه ندارند و به جهت توافق های میلیاردی کمپانی و ناشر کتاب های کمیک بوک، آنها می بایست یک " بله قربان گوی " تمام عیار را در ساخت فیلم تجربه نمایند که مشخصاً سودهی بسیار زیادی نیز برای آنان به ارمغان خواهد آورد؛ سوددهی که کمتر کارگردانی را به رد پیشنهاد ساخت یک اثر اَبَرقهرمانی ترغیب می نماید.
« جوخه انتحار » نیز یک مثال تمام و کمال از چنین وضعیتی به شمار می رود. کارگردان اثر دیوید آیر است که اگرچه موفقیت تاکنون موفقیت بزرگی بدست نیاورده اما ثابت کرده که یکی از باهوش ترین و خوش ذوق ترین نویسندگان و کارگردانان حال حاضر هالیوود بشمار می رود. با اینحال « جوخه انتحار » هیچ ارتباطی به دنیای نویسندگی و فیلمسازی دیوید آیر نداشته و به نظر می رسد که از فرمولی تبعیت می کند که فیلمساز فقط وظیفه چیدن پازل های آن در کنار یکدیگر و تبدیل آن به یک اثر بلند سینمایی را داشته است.
جدیدترین فیلم اَبَرقهرمانی که قهرمانانش متعلق به داستانهای مصور کمپانی دی سی می باشند، شروعی آرام و منطقی دارد که با معرفی شخصیت های داستان آغاز می شود که همگی آنها پرتره ای از یک تعریف یک خطی هستند و از بدو حضورشان در مقابل دوربین تا انتهای فیلم، هرگز از آن تعریف یک خطی که در دهه های گذشته از آنان بیان شده خارج نمی شوند و تبدیل به یک شخصیت قابل درک بر پرده نقره ای سینما نمی گردند.
اما مشکل اصلی فیلم زمانی ظاهر می شود که این زندانیان خطرناک با یکدیگر تشکیل یک گروه می دهند و داستان به نقطه حساس و هیجان انگیز خود می رسد. انتظار می رفت که سازندگان در این بخش با توجه به وجود شخصیت های جذابی که در فیلم حضور دارند بتوانند یک داستان قابل قبول به همراه اکشنی هیجان انگیز را به طرفداران خود تحویل دهند اما « جوخه انتحار » در تمام بخش هایی که امیدواری درباره آن وجود داشت، مخاطبش را ناامید می کند. فیلمنامه دیوید آیر سرشار از پراکندگی و پرش های داستانی است که به یکباره در مقابل دیدگان مخاطب ظاهر می شود تا او را به گذشته افراد برده و اطلاعات بی ارزشی از آنان در اختیار مخاطب قرار دهد که به واقع هیچ تاثیری در روند داستان ندارد.
معمولاً زمانی که در یک فیلم ویژگی فلشبک مورد استفاده قرار می گیرد، سازندگان سعی در جلب توجه مخاطبشان دارند چراکه نیاز هست پیوندی میان گذشته و حال برقرار شود یا حداقل نتیجه گیری منطقی از به نمایش گذاشتن گذشته افراد شکل بگیرد، اما در « جوخه انتحار » این پدیده بی آنکه تاثیری در روند فیلم داشته باشد، تنها تبدیل به لحظاتی خسته کننده می شود که شاید بتوان در قسمت های بعد تاثیر آن را در شخصیت پردازی افراد احساس کرد اما در قسمت اول هیچ کارکرد مشخصی نیافته اند و به زائد ترین لحظات فیلم مبدل گردیده اند که بود و نبودشان تاثیری در جریان داستان ندارد.
در بخش روایت داستان نیز « جوخه انتحار » جز پیروی از فرمول حرکت از نقطه A به نقطه B که امروزه حتی در بازی های کامپیوتری نیز منسوخ شده، تمهید دیگری در نظر نگرفته است. داستان فیلم بطور خلاصه پاکسازی یک منطقه ، دزدیده شدن یک فرد و آزادی او و تکرار این روند در یک موقعیت دیگر است که باعث می شود فیلمنامه « جوخه انتحار » یکی از بی جزئیات ترین و خسته کننده ترین فیلمنامه های اَبَرقهرمانی باشد که تابحال ساخته شده است. در این فیلمنامه نه نقطه عطفی وجود دارد و نه لحظه ماندگاری که بتواند در یاد طرفداران این سری از داستانها باقی بماند.
کارگردانی لحظات اکشن فیلم نیز وضعیتی بهتر از داستان ندارد. « جوخه انتحار » در مقایسه با « بتمن علیه سوپرمن : طلوع عدالت » از صحنه های اکشن بیشتری بهره می برد اما نحوه پرداخت آن منحصر به فرد و در خدمت یک اثر اَبَرقهرمانی نیست. با توجه به حضور اَبَرقهرمانان عجیب و غریب در داستان می شد این انتظار را داشت که سازندگان از ویژگی های آنان بهره بیشتری برده و یک ترکیب هوشمندانه از اکشن اَبَرقهرمانی را به تصویر بکشند که حداقل سرگرم کننده باشد. اما « جوخه انتحار » بیشتر شباهت به آثار سینمای ژانر جنگ دارد که در آن مشتی از بَدمن های منفعل و بی سر و ته خودشان را به زمین رسانده اند و ضدقهرمانان داستان نیز با اسلحه و کمی دود و صحنه آهسته به استقبال آنان می روند؛ آن هم با یک حاشیه امنیت بسیار بالا تا کوچکترین شوکی به دل طرفداران سرسخت این اَبَرقهرمانان وارد نگردد!
در میان بازیگران فیلم تنها مارگوت رابی است که در نقش هارلی کویین توانسته شیطنت های دیوانه وار این شخصیت را به تصویر بکشد. شوخی های رابی و جملات کوتاهش برخلاف دیگر بازیگران فیلم شنیدنی و بامزه هستند و رفتار و خباثت این شخصیت نیز تا حدود زیادی به قامت رابی آمده است که باعث می شود او را موفق ترین بازیگر فیلم بدانیم.
جرد لتو در نقش جوکر بازی بسیار خوبی از خود به نمایش گذاشته است اما مشکل اینجاست که بازی او در انبوه مشکلات فیلمنامه ای « جوخه انتحار » به هدر رفته است. مسلماً در نگاه اول بازی لتو به شدت با هیث لجر فقید در « شوالیه تاریکی » مقایسه خواهد شد اما این مقایسه بی معنی است چراکه جوکر در » جوخه انتحار » رویه ای متفاوت پیش گرفته و خبری از تلخی نگاه اجتماعی جوکر در « شوالیه تاریکی » نیست. جرد لتو توانسته با گریم مناسب، جوکری جذاب خلق نماید که مخصوصاً در کنار مارگوت رابی بهترین لحظات فیلم را تشکیل داده اند. اما دیگر بازیگران فیلم از جمله ویل اسمیت توفیقی برای بازی در این فیلم بدست نیاورده اند و به جهت رویکرد سازندگان، ذوبِ در فیلمنامه ای شده اند که کمترین درجه اهمیت ممکن را برای استفاده از توانایی های بازیگران در نظر گرفته است.
« جوخه انتحار » در مجموع اثری ناامید کننده است که پراکندگی فیلمنامه و عدم تسلط بر اجزای تشکیل دهنده داستان باعث شده تا فیلم گیج کننده و در لحظاتی خسته کننده باشد. متاسفانه نفوذ بسیار زیاد کمپانی های فیلمسازی در هنگام ساخت آثار اَبَرقهرمانی که این سری از فیلمها را به فرمولیک ترین شکل ممکن به سینما می آورد، باعث شده تا پتانسیل های زیاد داستان جذاب « جوخه انتحار » حداقل در قسمت اول به هدر رود. متاسفانه زندانیان آزاد شده از بند هیچ دلیلی برای اینکه از دیدن آنها در خیابان و جنگ ها لذت ببریم در اختیارمان قرار نمی دهند.