رضا خامکی : مسائلي حل نشده در فلسفه كه در «Inception» بدون داوري و القاي نظر به مخاطب 1- چگونگي نحوه ي تمايز همبستگي تصادفي از قانون و علت و معلول از مسائل حل نشده...
25 آذر 1395
مسائلي حل نشده در فلسفه كه در «Inception» بدون داوري و القاي نظر به مخاطب 1- چگونگي نحوه ي تمايز همبستگي تصادفي از قانون و علت و معلول از مسائل حل نشده ي بشر در قلمرو فلسفه در حوزه ي معرفت شناسي و عليت شناسي اين است كه چگونه ميتوان به اين نكته پي برد كه آيا تكرار پذيري مسائلي كه همبستگي آن با چيزي بنا بر استقرا و تجربه نشان داده مي شود مصداق نظم، قانون و عليتي در پشت آن است و يا تنها حاصل همبستگي تصادفي فاقد معنا و قانون ميباشد. يراي تفهيم اين موضوع به مثال زير توجه نماييد: فرض كنيد كه شما دانش آموزي هستيد كه هر گاه كه كتابتان را جا ميگذاريد، در شب قبل از آن روز ماهي خورده ايد. حال آيا ميتوانيد از همبستگي جا گذاشتن كتاب با خوردن ماهي استنباط كنيد كه جا گذاشتن كتاب معلول خوردن ماهي توسط شماست؟ حال با اين اوصاف چگونه ميتوان مطمئن شد كه چون هرگاه آب تا 100 درجه گرم شد و به تعاقب آن جوشيد، اين جوشيدن آب معلول دماي 100درجه سانتي گراد است نه چيز ديگر كه ممكن است با دماي 100 درجه تنها همبستگي اي تصادفي داشته است؟ مصداق اين سؤال در فيلم «Inception» اين است كه با چه معياري، افراد اين داستان ميتوانستند اين را درك كنند كه اينكه فرفره بعنوان توتم هرگاه چرخشش پايان ميافته، در درون واقعيت اتفاق مي افتاده و هر گاه چرخشش قطع نميشده، اين اتفاق در عالم رويا اتفاق مي افتاده، تنها ناشي از تصادف بوده و هيچ قانوني را نشان نميداده كه افراد خودشان را با آن وفق دهند كه نقيض اين استنباط اشتباه افراد داستان يعني استنباط قانون از همبستگي تصادفي، توسط نمونه نقيض آن همبستگي نشان داده شد؟ 2- كدام معرفت انسان صادق است؟ اين پرسش به معرفت شناسي تعلق دارد كه تاكنون پاسخي قطعي براي آن يافت نشده است و تئوري هاي بسياري براي آن توسط فلاسفه ارائه شده است: همچون مطابقت با واقعيت عيني، كاربردي بودن معرفت، دور بودن اين پرسش و... . اما نكته اي كه اكثريت اين پاسخها در آن مشترك است اين ميباشد كه معرفتي صادق است كه اولا مطابق واقعيت باشد و ثانيا به آن باورمندي باشد كه اشكال اين پاسخ آن است كه اولا اين پاسخ نوعي همانگويي و دور را در خود دارد چرا كه صادق بودن يعني واقعيت داشتن و اينكه ميپرسيم چه معرفتي صادق است يعني چه معرفتي واقعي است كه منطقا نميتوان پاسخ داد كه معرفتي واقعي است كه واقعي باشد و ثانيا باورمندي به چيزي دال بر صدق آن نمي شود و ميتوان به چيزي يقين محض داشت درحاليكه آنطور نباشد. مصداق اين موضوع در فيلم آن بود كه شخصيت كاب در برخي از روياهايش باور به واقعيت محض داشتن آنها داشته و حال با چه ملاكي ميتوان امر واقعي(صادق) را از امر ناواقعي(كاذب) تشخيص داد؟ 3- جهان پيرامون ما چه نسبتي با آنچه تصور ميكنيم دارد؟ اين مسئله نيز بحث زيادي در معرفت شناسي دارد. اين فيلم نظريه واقعگرايي عرفي كه معمولا نظر افراد فلسفه نخوانده است و معتقد است كه ما جهان مادي اطرافمان را بيواسطه و با حواس به همان شكلي كه هست، ادراك ميكنيم، به چالش كشيده و سؤالات بسياري را براي مخاطب مبني بر نسبت تصورات ما با واقعيت بيان ميكند. ممكن است كل داستان خواب كاب باشد. شايد عده اي مانند نورمن ملكم فيلسوف معاصر ادعا نمايند كه امكان ندارد كه فرد در حال خواب چنين پرسشي را كند، همانطور كه بارها كاب درصدد فهم آن است چرا كه پرسش كردن دال بر هشياري پرسشگر است اما خواب نوعي ناهشياري است، در حاليكه امروزه تحقيقات اين نوع خواب ها را به عنوان خواب هاي هشيار ميپذيرد كه در آن رؤيابين متوجه خواب بودن و خواب ديدن اش ميگرد. امكان دارد كه طبق عقيده اصحاب ايده آليسم، تصورات حاصل عمل شخصي ذهن و نفس شخصي خودمان باشد كه در هركسي متفاوت است و هر كس با توجه به تجارب حسي و ذهني پيشينش واقعيت را گونه اي ميبيند كه هيچيك بيانگر واقعيت اصلي نميباشد. در اين فيلم امكان داشته كه كل ماجراهاي كاب چيزي غير از واقعيت و حاصل تجارب ناخودآگاه ضمير او بوده كه طبق اين تعبير ميتوان گفت كه هميشه در رويا بوده و تشخيص واقعيت نيز نوعي توهم براي وي بوده است. ميتوان اين فيلم را با نظريه واقعگرايي علي نيز توصيف نمود كه علل تجربه حسي ما اشياي مادي جهان خارج است ولي طريقي كه باورهاي ادراكي را حاصل ميكنيم نيز خيلي مهم است. طبق اين نظريه وقتي من گيتارم را ميبينم، علت اين ديدن، شعاعهاي بازتابيده بر شبكيه چشم و تاثير من است. بطور مثال اگر تحت تاثير مواد مخدر باشم، در اين حالت علت باورم مواد مخدر بوده نه گيتار. درواقع ميتوان گفت كه شايد كاب ميتوانسته جهان خارج واقعي مادي را درك كند اما به دليل شرايطي، علت ادراك واقعيت براي او فراهم نشده بوده است. 4- آب اين كره و آب كره اي ديگر اين موضوع، بياني استعاري براي تبيين يكي از سؤالات اساسي فلسفه تحليلي ميباشد. در اين پرسش، بايد تصور شود كه در كره اي ديگر ماده اي وجود دارد كه مانند آب، بيرنگ، بي بو، شفاف، مايع، پاك كننده، رفع تشنگي كننده و... است و تمام خواص ظاهري آن عينا با آب يكي است و تعريف آن همان تعريف آب است اما اين ماده با فرمول و عناصري ديگر تشكيل شده است و حال در اين حالت چگونه ميتوان از طريق تعريف و خواص يكسان اين 2، پي به تفاوت ماهوي آنها برد؟ در «Inception»، ميتوان گفت كه شايد آن فرفره اي كه نايستاد اما ظاهرا در عالم واقعيت عمل ميكرد، همان فرفره پيشين نبوده است، درحاليكه خواص و تعريف ظاهري اين دو عينا يكي بوده ولي بدليل تفاوت ماهوي فرفره اي كه نايستاد با فرفره پيشين، به گونه اي ديگر عمل نمود اما با چه ميزاني ميتوان تفاوت ماهوي اين دو فرفره داراي خواص ظاهري و تعريف كاملا مشترك را از هم تمييز داد. و بي نهايت مسئله ي ديگر...
دام کاب (لئوناردو دی کاپریو) یک دزد ماهر در استخراج اسرار ارزشمند مورد نیاز سازمان های جاسوسی و شرکت های تجاری و چندملیتی است. توانایی او در این است که هنگامی که دیگران در خواب هستند و ذهنشان در آسیب پذیرترین وضعیت است، اسرار کلیدی آنان را از درون رویاهایشان ربوده و در دنیای بیرون از خواب بفروشند. اما همین امر او را به یک مجرم فراری بین المللی تبدیل کرده است و باعث شده عزیزترین چیزهایش را در این راه از دست بدهد. حال به کاب فرصتی برای آزادی پیشنهاد می شود. او با انجام این ماموریت می تواند زندگی اش را پس بگیرد، اما تنها در صورتی که بتواند امری غیر ممکن بنام تلقین را انجام دهد. این بار، کاب و گروهش باید کاری عکس سرقت را انجام دهند: این بار وظیفه آن ها دزدیدن ایده نیست، بلکه کاشتن یک ایده جدید در ذهن قربانی است و …