تاد مک کارتی : تروریسم، هرج و مرج سیاسی و بی ثباتی اقتصادی شماری از مسائل تهدید کننده ی دنیای واقعی هستند که فیلم «شوالیه ی تاریکی برمی خیزد/ The Dark Knight Rises» آنها...
14 آذر 1395
تروریسم، هرج و مرج سیاسی و بی ثباتی اقتصادی شماری از مسائل تهدید کننده ی دنیای واقعی هستند که فیلم «شوالیه ی تاریکی برمی خیزد/ The Dark Knight Rises» آنها را با پردازشی عمیق به قلمرو فیلم های سینمایی ساخته شده بر اساس کمیک بوک ها وارد می کند. قسمت آخر «سه گانه ی بتمن» ساخته ی کریستوفر نولان، یکی از موفق ترین ساخته های مهم و عظیم هالیوود است که باعث می شود تمامی ساخته های رقیب آن - کمپانی مارول- کاملاً ابلهانه و کودکانه به نظر برسند.
این فیلم با فضاسازی گیرا و میخکوب کننده ی خود که گهگاهی هم به شکلی که کسی تصورش را نمی کند ارعاب انگیز می شود، در کلیت خود در جایگاه بهترین فیلم سه گانه ی نولان قرار می گیرد، حتی اگر از وجود عنصر منحصر به فردی چون نقش آفرینی جاویدان «هیث لجر/Heath Ledger» در «شوالیه ی تاریکی/The Dark Knight» محروم باشد (به راستی مگر ممکن بود این فقدان حس نشود؟). این فیلم با هر معیاری که سنجیده شود یک بلاک باستر به شمار می رود.
کارگردان اثر در ترسیم فضایی واقعی و باور پذیر از گاتهام سیتی - شهری که توسط انقلابیون مسلح به سلاح های هسته ای محاصره شده - آنچنان شهامت به خرج می دهد که گاهی اوقات کمی مضحک به نظر می رسد که شخصی با لباس مبدل که حاضر نیست دست خود را به خون آلوده کند، بتواند با حضور خود همه چیز را به خوبی و خوشی تمام کند. این مسئله به ویژه از آن رو صحت پیدا می کند که نولان، احتمالاً بیش از هر فیلمساز دیگری که تا بحال به طور جدی روی یک ابرقهرمان کار کرده است، تا آنجا پیش رفته که نقاب از چهره ی چنین شخصیتی برمی دارد و او را ضعیف و ناتوان می سازد. اما او در کار خود موفق می شود و برخلاف شماری از میان پرده های دو فیلم قبلی، در این فیلم همه چیز واضح، مرتبط با موضوع اصلی و به جا و به اندازه است و تک تک لحظات مدت زمان 164 دقیقه ای فیلم را پربار می سازد (بخصوص اگر در حالت Imax دیده شود) .
در یکی از صحنه های مقدماتی فیلم که اگر جیمز باند وجود خارجی داشت عاشق آن می شد، یک هواپیمای متعلق به سازمان سی.آی.ا که در حال جابجایی زندانیان تروریست است، توسط بیِن/Bane (تام هاردی/Tom Hardy) به شکلی هیجان انگیز در میان هوا دزدیده می شود. Bane گردن کلفت ترسناکی ست که جلوی بینی و دهانش با یک نقاب فلزی شبکه مانند پوشانیده شده است و این نقاب باعث می شود صدایی مصنوعی و ربات مانند پیدا کند که به صدای شخصیت دارث ویدر در فیلم های جنگ ستارگان بی شباهت نیست. هدف Bane کاملاً مشخص نیست، اما معلوم است که چیز خوبی نخواهد بود.
گرچه تنها چهار سال از فیلم قبلی بتمن می گذرد، با توجه به آنچه وقایع مهم «شوالیه ی تاریکی برمی خیزد» نشان می دهند، در دنیای داستانی فیلم هشت سال سپری شده است. در این مدت بتمن و بروس وین (کریستین بیل/Christian Bale) به طرزی شک برانگیز در جدایی کامل به سر برده اند و این موضوع به شدت باعث تعجب خدمتکار وفادار بروس وین، آلفرد (مایکل کین/Michael Caine) شده است. او ارباب خود را بابت کنار گذاشتن فعالیت هایش سرزنش می کند و او را متهم می سازد که "همینطور دست روی دست گذاشته که اوضاع دوباره خراب شود". اوضاع خراب می شود، خیلی زود و به سرعت. اما در این خلال به ندرت پیش آمده که گاتهام سیتی دلش برای بتمن تنگ شود و کمبود حضور او را احساس کند، زیرا که از طرفی در نظر عموم مردم او مقصر مرگ دادستان هاروی دنت است و از طرف دیگر از آن رو که مدتی ست چهره ی شهر تاحدی از جرایم سازمان یافته پاک شده است، نیازی به حضور او نبوده است.
بروس به وسیله ی سلینا کایل زیبا رو (آن هاتاوی/Anne Hathaway) مجدداً به سمت روشنایی و زندگی کشانده می شود. سلینا دختری شجاع و پرانرژی ست که مهارت اصلی اش سرقت منازل است و موقع دزدی از عمارت بروس، بعضی از ویژگی های شخصیت او را به همراه گردنبندی از درون صندوقچه اش کش می رود. برای همه سؤال بود که این شخصیت گربه مانند ناشناس (در هیچ جای این فیلم به او زن گربه ای/Catwoman نمی گویند) قرار است به چه شکلی در بافت داستانی این مجموعه از فیلم های بتمن قرار بگیرد. اما نویسندگان فیلمنامه، جاناتان و کریستوفر نولان، که فیلمنامه را بر اساس داستانی اثر مشترک کارگردان فیلم و دیوید اس.گویر/David S. Goyer نوشته اند، جانب عقل و احتیاط را نگه داشته و او را به عنوان یک آدم مزاحم اغواکننده و عشوه گر وارد داستان کرده اند. او مکرراً در پی رقابت با بتمن و نشان دادن برتری خود است و به دلیل خودخواهی اش نمی تواند جز همدستانی فرصت طلب کسی را در کنار خود داشته باشد.
Bane که به همراه مزدوران همدستش مجراهای زیرزمینی شهر را مصادره کرده است، یورش خود را آغاز می کند. اول با سعی در دزدیدن کمیسر گوردون (گری اولدمن/Gary Oldman) که با شکست مواجه می شود، و سپس با حمله ای وحشیانه و بی پروا به ساختمان بورس سهام که در دقیقه ی 45 فیلم اتفاق می افتد و تأثیر دوگانه ای دارد: بتمن را از مخفیگاه بیرون می کشد و بروس وین را با ورشکستگی مواجه می کند.
این مصیبت سرمایه دار ورشکست شده را وادار می کند تا به یکی از اعضای ثروتمند هیئت مدیره به نام میراندا تاته (ماریون کوتیار/Marion Cotillard) که تمایلاتی عاشقانه نسبت به او دارد، روی بیندازد. بروس از او می خواهد مدیریت شرکت اش را بر عهده بگیرد تا بتوانند دگت (بن مندلسون/Ben Mendelsohn) را که با Bane همدست است، از میدان به در کنند.
به این شکل نولان با جسارت تمام پایه های فیلم خود را بر اساس دو مورد از بزرگترین نگرانی های اصلی این دوران بنا می کند: تروریسم و فروپاشی اقتصادی، که نتیجه ی آنها چیزی نیست جز آشوب و هرج و مرج. به این ترتیب هنگامی که کل نیروی پلیس گاتهام عملاً فریب خورده و به راه های زیرزمینی کشیده می شود تا Bane را از آنجا خارج کند، او موفق شده مأموران را درست همانجایی بفرستد که می خواسته و آنها را طوری گیر انداخته که مانند حیواناتی به نظر می رسند که در یک آغل اسیر شده اند و در انتظار سلاخی شدن به سر می برند. این موضوع که برای به تصویر کشیدن گاتهام سیتی، برای اولین بار، به نوعی واقع گرایانه از فضاها و نماهای شهری نیویورک استفاده شده است، تنها به طنین انداز شدن نقشه ی نبوغ آمیز Bane کمک می کند. نقشه ای که از طریق آن او به تدریج کل جمعیت ساکنین منهتن را گروگان می گیرد. نولان همیشه فیلمساز به شدت جدی و حتی ظالم و سختگیری بوده است، و در هیچ یک از فیلم هایش به اندازه ی فیلم حاضر این خصوصیات را نشان نمی دهد.
بتمن سلینا را وادار می کند تا او را نزد Bane ببرد اما در این خلال چیزی بیشتر از آنچه درخواست کرده نصیب اش می شود. از نظر جسمی او به هیچ وجه نمی تواند حریف این جنگجوی قوی هیکل و عظیم الجثه بشود و نتیجه آن است که Bane مبارز افسانه ای را به سیاهچالی در یک زندان می فرستد و موقع جدا شدن به او وعده می دهد که گاتهام سیتی را با خاک یکسان خواهد کرد. این سیاهچال که ظاهراً جایی در خاورمیانه واقع شده، مانند یک چاه عظیم است و تنها یک بار کسی موفق شده از آن فرار کند، و آن شخص کسی نیست جز Bane که گفته می شود همانجا به دنیا آمده و در کودکی از آنجا گریخته است.
در این نقطه مانند سایر قسمت های فیلم، روابط پیچیده ای وجود دارند که به داستان های کمیک بوک برمی گردند و شخصیت ها و انگیزه هایشان را به یکدیگر مرتبط می سازند. در مورد بروس و Bane، موضوع ارتش سایه ها در میان است که موجب بازگشت کوتاه راس ال گول (لیام نیسون/ Liam Neeson) می شود که آخرین بار در فیلم «بتمن آغاز می کند/Batman Begins» (محصول 2005) دیده شده بود. یکی از شخصیت های کاملاً جدید این فیلم، مأمور پلیس کاربلدی است به نام جان بلیک (جوزف گوردون لویت/Joseph Gordon-Levitt) که در یکی از یتیم خانه های مؤسسه ی بروس وین پرورش یافته و از این بابت قدردان اوست. بسیاری از شخصیت های فیلم نقاب بر چهره دارند، یا واقعاً و یا تلویحاً و به طور ضمنی و مفهومی. جالب و تهییج کننده است که نقاب بتمن کل صورت وی جز دهانش را می پوشاند، یعنی درست همان قسمتی از صورت Bane که پوشانیده شده است. این تنها یکی از درونمایه هایی ست که برادران نولان از آن بهره جسته اند تا به جزئیات و عناصر داستانی مبتکرانه و نبوغ آمیز آخرین قسمت سه گانه ی خود بیفزایند، مجموعه ای از عناصر فوق العاده که حداقل یک مورد غافلگیری مهم و به خوبی پنهان شده را شامل می شوند.
هنگامیکه بروس وین در سیاهچال گیر افتاده و تلاش می کند دوباره قدرت خود را به دست بیاورد تا بتواند فرار کند، Bane به شکلی تماشایی و بی رحمانه کل نظام اجتماعی گاتهام سیتی را معکوس کرده است. 1000 نفر از مجرمین خطرناک از زندان آزاد شده اند، ثروتمندان از خانه هایشان در مناطق بالای شهر بیرون رانده شده اند، افرادی که از نیروی پلیس باقی مانده اند مانند موش زیر زمین پنهان شده اند و یک "دادگاه مردمی" به سرکرده گی مترسک/ Scarecrow (سیلیان مورفی/ Cillian Murphy) تشکیل شده که بی هیچ نظم و قاعده ای پی در پی حکم مرگ متهمین را صادر می کند. حالا که عملاً تمامی پل ها و تونل ها تخریب شده اند، هیچکس نمی تواند جزیره را ترک کند. خطری مرگبار آنها را تهدید می کند: یک دستگاه گداخت هسته ای که ابتدا توسط بروس و تکنسین نابغه ی وفادارش لوسیوس فاکس (مورگان فریمن/Morgan Freeman) به عنوان یک منبع انرژی بدون آلودگی تولید شده بود، اما در حال حاضر به دستور Bane به یک بمب هسته ای تبدیل شده که او وعده داده از آن استفاده کند.
بعضی از صحنه های اکشن، مانند تعقیب و گریز های پی در پی حالتی آشنا دارند. به عنوان نمونه صحنه های مربوط به وسایل نقلیه: موتور سیکلت مسلحی به نام بت - پاد/Bat-Pod (بیشتر سلینا آن را می راند) و جت تک نفره ی هلیکوپتر مانندی که بت/ The Bat نام دارد و طوری راه های زیرزمینی شهر را زیر پا می گذارد که انگار از فیلم های اولیه ی مجموعه ی جنگ ستارگان بیرون آمده است.
اما هواپیما ربایی اولیه ی فیلم که در آسمان اتفاق می افتد، بلوای مربوط به ساختمان بورس سهام و به ویژه انفجارهای چند گانه ای که شهر را به زانو در می آورند - انفجارهای زیرزمینی، روی پل ها و از همه برجسته تر در یک استادیوم فوتبال - کاملاً دست اول و اصیل هستند و در تولید آنها مانند سایر قسمت های فیلم، با مهارت و نبوغ عمل شده است. گفته می شود هزینه ی ساخت فیلم 250 میلیون دلار بوده، اما به راحتی میتوان باور کرد که رقمی بالاتر از این برای آن هزینه شده باشد، منظور این است که تمام امور مربوط به ساخت فیلم تا این حد استادانه و با زحمت و دقت انجام شده اند.
اما این نکته که کل این بودجه صرف شده تا این رخدادهای غم انگیز و خشونت بار تا این حد واقعی و باورپذیر به نظر برسند - کوچکترین اثری از سهل انگاری و سرسری کار کردن در این صحنه ها وجود ندارد - حس تعلیق فضا را بالا می برد و مخاطب را با احساس ناآرامی فراگیری احاطه می کند. هر کس که وارد سالن سینما می شود می داند که این فیلم پایان سه گانه ی بتمن را رقم می زند، حداقل در حال حاضر و طبق آنچه کریستین بیل و کریستوفر نولان بیان کرده اند. اما برای اولین بار این احساس در بیننده به وجود می آید که شاید علاوه بر سه گانه ی بتمن، زندگی شخصیت بتمن هم به پایان برسد، ممکن است برای نیتی مهم تر، قربانی شود و یا خودش را قربانی کند.
کریستین بیل که مجبور است هر دو وجه شخصیت خود را به شکلی آسیب پذیر و رو به نابودی به نمایش بگذارد، بهترین نقش آفرینی خود در این سه گانه را در این فیلم ارائه می دهد. در فیلم های قبلی گاهی اوقات صدای او با حالتی بیش از حد تصنعی طنین انداز و متفاوت بود، این مسئله اینجا هم در لحظاتی وجود دارد اما در مقایسه با قبل بسیار کمتر است و از آنجایی که بروس ضعیف و بی خاصیت شده و بتمن هم ناتوان و از کار افتاده شده است، برای به نمایش گذاشتن ظرایف و جزئیات مربوط به نقش آفرینی توسط بازیگر مجال بیشتری وجود دارد. دو سه صحنه ی به شدت احساسی برای مایکل کین تدارک دیده شده که او به خوبی از پس اجرای آنها بر می آید و خودداری شخصیت از نمایش احساسات را به وضوح تصویر می کند، و سایر بازیگران ثابت مجموعه مانند گری اولدمن و مورگان فریمن هم همانطور که از آنها انتظار می رود عمل می کنند.
Bane شخصیت ترسناکی ست، قابلیت های جسمی او و روش بی پروا و بی خیالانه ای که برای ایجاد هرج و مرج غیر اخلاقی و عاری از هر گونه احساس مسئولیت در پیش می گیرد جذاب و میخکوب کننده است. تام هاردی، با وجود نقابی که در کل طول فیلم صورت او را می پوشاند و صدای متحول شده اش، مجبور است بیشتر حالات خود را از طریق حرکات بدنی بیان کند، و این کار را با قدرت تمام انجام می دهد. علاوه بر این در چند لحظه ی کلیدی و مهم فیلم چشم های او به اندازه ی چندین کتاب حرف می زنند. به هر حال، حذف کلام و عناصر چهره باعث ایجاد محدودیت هایی در نمایش احساسات شخصیت می شود و آخرین لحظات حضور او بر روی پرده ی سینما به نوعی هدر شده اند و بهره ی لازم از آنها برده نشده است. شاید با دیدن این صحنه ها مخاطب کمی حس کند که از وداعی مناسب و درخور شخصیت، محروم شده است.
آن هاتاوی با گستاخی و سرزندگی نقش زن گربه مانند را بازی می کند، و ماریون کوتیار هم در نقش ضمیمه ای گرم و دلپذیر برای این دنیای غالباً نفرت انگیز عمل می کند. با وجود اینکه نولان و بیل با صراحت گفته اند «شوالیه ی تاریکی برمی خیزد» صحنه ی وداع آنها با بروس وین و بتمن است، نمای آخر فیلم به وضوح در مسیری قرار دارد که احتمال ساخت چند فیلم مرتبط توسط کمپانی برادران وارنر را تقویت می کند.
مانند فیلم های قبل، ارزش های تولیدی فیلم فوق العاده بالا و مهم و مؤثر هستند. جز بالاترین درجات تحسین و ستایش چیزی نمی توان گفت که شایسته ی زحمات عوامل تولید فیلم باشد: طراحان صحنه ی فیلم نیتن کراولی و کوین کاوانا، والی فیستر فیلمبردار، طراح لباس لیندی همینگ، متخصص جلوه های بصری پاول فرانکلین، متخصص جلوه های ویژه کریس کوربود، تدوینگر لی اسمیت، آهنگساز هانس زیمر، و مسئول صدا ریچارد کینگ (تعداد اعضای گروه تولید فیلم بیش از اینهاست).
تنها نقص سهوی فیلم که به چشم می آید ایرادی در پیوستگی زمانی وقایع فیلم است که نشان می دهد حمله به ساختمان بورس سهام طی روز اتفاق می افتد اما صحنه ی تعقیب و گریز پس از آن در شب صورت می گیرد.
تقریباً نیمی از فیلم، که شامل تمام صحنه های عظیم اکشن آن هم می شود، با دوربین های لارج - فرمت آیمکس تصویربرداری شده است و با توجه به اینکه هر دو نسخه ی فیلم را در نمایش های مقدماتی دیده ام، باید بگویم نسخه ی آیمکس 70 میلیمتری که در 102 سالن سینما در سراسر جهان به نمایش درمی آید به وضوح از شفافیت و کیفیت تصویر بالاتری برخوردار است و برای بیننده تجربه ی سینمایی تأثیرگذارتری رقم می زند. نسخه ی معمول 35 میلیمتری فیلم با وجود اینکه زیباست اما به نوعی در مقایسه با نسخه ی ذکر شده، از جذابیت بصری کمتری برخوردار است.
با وجود تمامی تکنولوژی های پیشرفته ای که در ساخت «شوالیه ی تاریکی برمی خیزد» به کار گرفته شده اند تا آن را به جایگاه حاضر برسانند، هنگامی که پای مباحث زیبایی شناسانه ی فیلمسازی به میان می آید، نولان با غرور و جسارت تمام به فیلمسازی سنتی وفادار می ماند (این روزها تنها موفق ترین کارگردانان می توانند این جسارت را از خود نشان دهند). در انتهای تیتراژ پایانی طولانی فیلم، یادداشتی ظاهر می شود که بر روی این روش تأکید می کند:
"این اثر سینمایی بر روی فیلم (نوار) تصویربرداری شده و به پایان رسیده است."
هشت سال بعد از اینکه «بتمن» ( کریستین بیل ) تمام جنایت های «هاروی دنت» را گردن می گیرد، رهبر گروهی از تروریست ها بنام «بین» ( تام هاردی )، شهر گاتهام را ویران می کند و اینگونه است که شوالیه تاریکی برای محافظت از شهر باز می گردد...