امیر عباس صباغ : فیلمنامه ای غیرخطی که با قرار یک سرقت آغاز می شود، با اعتماد پی ریزی می شود و در اواسط فیلم، خیانت جای اعتماد را می گیرد و با اعتراف...
25 آذر 1395
فیلمنامه ای غیرخطی که با قرار یک سرقت آغاز می شود، با اعتماد پی ریزی می شود و در اواسط فیلم، خیانت جای اعتماد را می گیرد و با اعتراف به پایان می رسد یک فیلمنامه غیرخطی که در تمام مدت فیلم، حول حال، گذشته و گذشته دور چرخ می زند و ما در آن قبل و بعد از سرقت را می بینیم، ولی خبری از خود سرقت و لحظه وقوع آن نیست.
فیلمنامه (چه در مقام نگارش و چه در مقام اجرا) یک غافل گیری مطلق در سینمای آمریکا بود. نوع روایت و شیوه معرفی شخصیت ها به تماشاگر، از نکات مهم فیلمنامه است. در تقسیم شخصیت ها به دنیای «پلیس ها» و «گانگسترها» با ارزش ترین افراد، آنهایی هستند که به هم اعتماد می کنند و وفادار می مانند. در دنیای «پلیس ها» مأمور جوان حتی به قیمت بریده شدن گوش و شکنجه های فراوانی که «آقای بلوند» می کند، همکار نفوذی اش را لو نمی دهد و «آقای سفید» تا آخرین لحظه (قبل از فهمیدن این که «آقای نارنجی» مأمور است) پای او می ماند و حتی رو در روی رئیسش هم می ایستد و در آخر «آقای بلوند» با همه جنونی که از او می بینیم، چهار سال حبس را به جان می خرد، اما آدم فروشی نمی کند و در اینجا می ماند «آقای صورتی» که وقتی در انتها الماس ها را می ذردد و فرار می کند، انتخاب صحیح رئیس هنگام انتخاب رنگ ها برای افراد را تحسین می کنیم.
تارانتینو، فیلمنامه نویس و فیلم سازی عمل گراست، که دنیای علایق و اعتقاداتش، به قدری وسیع است که کاری با منتقدان پیرامونش نداشته باشد. او برخلاف بسیاری، خاستگاه خود را می شناسد و با انگیزه ای تمام نشدنی، آن را دنبال می کند و تاکنون هیچ گاه ایمانش را به خود و راهی که در آن قدم برمی دارد از دست نداده است. پس برای این که دنیای او را بشناسید و از آن لذت ببرید، قبل از این که فیلم هایش را چندباره ببنید و یا به دنبال رفرنس هایش به متون و فیلم های دیگر باشید، بهتر است شخصیت او را بشناسید. همان چیزی که او در پاسخ به اعتراضات بعد از بیل را بکش گفت: «... معلومه که بیل را بکش فیلم خشنیه، بالاخره یه فیلم تارانتیوییه دیگه. آدم نمی ره کنسرت متالیکا و بعد توقع داشته باشه، صدا روکم کنن.» او تعریف خودش را از سینما اراده می دهد؛ تعریفی که تنها خودش از عهده اجرای آن برمی آید.
بعد از اینکه نقشه سرقت از جواهر فروشی شکست می خورد و پلیس گروه را تار و مار می کند، سارقانی که از مهلکه جان سالم بدر برده اند به این نتیجه می رسند که یکی از آن ها نفوذی پلیس است...