سلیمان عبدی : سکانس اول : تیتراژ فیلم ترکیبی از رنگهای سرد و گرم (با این توضیح که رنگهای گرم به بیننده نزدیک تر است و بیشتر نمایان) و موزکی نرم در ابتدا با...
16 آذر 1395
سکانس اول : تیتراژ فیلم ترکیبی از رنگهای سرد و گرم (با این توضیح که رنگهای گرم به بیننده نزدیک تر است و بیشتر نمایان) و موزکی نرم در ابتدا با تنی پایین به سمت صعود سوق میگیرد ؛ و حرکت یک اتومبیل از دور با تصویری از پرسپکتیوبا صحنه ثابت جلوه ای متحرک میبخشد. سکانس دوم: رنگهای سرد در این سکانس بارزتر است و رنگ سرد کا آیتم را پوشش داده استو رنگاهای گرم در قالب نقش های زنده میشود سکانس سوم : پوشش رنگهای سکانس سوم با رنگهای روشن و بدون صدا شروع میشود و یک نفر با رنگ متمایز مشکی کاملا متفاوت و بارز از میان یکنواختی رنگهای روشنظاهر میشود. محیطی درمانگاهی روانپزشکی با حدالاقل رنگ گرم .نکته بارز نظم مشخص و مکرر در توضیع داروهای روانپریشهاست که در بین بیماران خودنمایی میکند. از دیدگاه فوکو : فوکو بیان میکند برخی نهادها در سده ی هفدهم صرفا به دیوانگان می پرداختند و نیز اینکه بخشهای خاصی برای دیوانگان در نظر گرفته شده بود هر چند به طود محدود اما روشن است که در سده هفدهم در برخی موارد دیوانگی به منزله پدیده ای در خور درمان تمایز یافت (کتاب سوژه ، استیلا و قدرت صفحه 135 و 136 فصل چهارم) سکانس چهارم : شخصی از محیط بیرون با رنگ متمایز مشکی وارد سالن آرام و یکنواخت آسایشگاه میشود (مک مورفی). با رفتارهای کاملا متفاوت از بیمارن دیگر با حالتی شلوغ ، رنگ تحرک و نشاط به مجموعه میدهد ، و سکانس از سکوت خارج میشود.. سکانس پنجم : تمکز فیلم بر روی نمایی بسته نزدیک از اشخاص هرنگ پوش (تیره پوش) در محیط بسته روشن.نظمی مشخص و معلوم در سئوال و جواب به نحوی که نوبتی صحبت کردن سئوال کننده و پاسخ دهنده ؛ بدون تداخل با همدیگر در نماهای بسته انفرادی جدا از هم . از دیدگاه فوکو : حبس نوعی محکومیت است ، شکلی از تنبیه اخلاقی که برای فقیران تعبیه شده است و در عین حال نقش اخلاقی دارد . فوکو میگوید تا پایان عصر کلاسیک حبس در قالب دو پهلوی مددکاری و سرکوب عمل میکرد و اساسا پیش از آنکه فرد محبوس ابژه دانش شود یا به او ترحم شود با او منزله سوژه اخلاق رفتار میشود (کتاب سوژه ، استیلا و قدرت صفحه 129 فصل چهارم) سکانس ششم : محیط سکانس با تحرکی از حات بی نظمی در تقلید حرکات مربی شروع کم کم سکوت با نظم ادامه پیدا کرد و دوبا ره با بی نظمی در مشاجران خاتمه میابد. تمام سکانس از نمایی نزدیک تقریبا هر نما شامل دو نفر با رنگ گرم نشان داده شده است. از دیدگاه فوکو : محور تاریخ دیوانگی فوکو همان گونه که خودش میگوید " تحلیل وجه های شرکت سوژه در گفتمانها است " یعنی توانایی سوژه در وارد شدن به گفتمان عقلانی و در حقیقت خود وجود سوژه به منزله سوژه مسئله ای است که مستلزم "جادهی کردارهای گفتمانی در حوزه دگرگونی هایی است که این کردارها در آن انجام میگیرند."(کتاب سوژه ، استیلا و قدرت صفحه 130 فصل چهارم) شلوغی این سکانس با سکانسهای قبلی با بازیگران متمایز پوش تیره رنگ مشخص شده است. سکانس هفتم : این سکانس با رنگهای کاملا سرد آغاز میشود اشتراک بازیگران نقش اصلی در تفکرهایی از آزادی با نمایشی پنهان . دو بازیگر نقش اصلی (مک مورفی و سرخپوست) از نماهایی نزدیک با تلفیق رنگهایی از نسبتا و گرم مشخص شده اند سکانس هشتم : ارتباط معنایی این سکانس با سکانس سوم در توضیع دارو بین بیماران است ، با این تفاوت که گیرنده گان دارو در هردو سکانس افراد متفاوتی میباشند و نظم سکانس قبلی را ندارد. سکانس نهم : ارتباط معنایی این سکانس با سکانس ششم در بحث و گفتگو بین بیمارن و روانپزشک با این تفاوت که در سکانس با سکانس مشابه که مک مورفی با لباس سبز و آرام ولی دریان سکانس با روپوشی روشن و فعالتر مشخص است. سکانس دهم : این سکانس با محیطی روشن همراه با سکوت ناب شروع در نهایت با بی نظمی از طرف بیماران واقعی شروع شده و در نهایت مک مورفی هدایت سکانس را با پیشنهاد شرط بندی به عهده میگیرد. نکته اینکه با شلوغ شدن و بی نظمی رنگهای گرم در سکانس خود را بیشتر نمایان میسازد. سکانس یازدهم : تکرار سکانسهای ششم و نهم با تاکید بر نماهایی بسته کاملا نزدیک از بیمارن و روانپزشک . در جلسات سئوال و جواب (روانکاوی ) بیماران و روانپزشک بیشتر بیماران تیره پوش بیشتر توجه می کنند . سکانس دوازدهم : در ابتدا با موزیکی آرام شروع میشود . مک مورفی بازیگر نقش اصلی در نقش دیوانه بازی میکند و توجه دیگر بیماران را به سمت تلویزیونی که تنها تصویر خود بیمارن را در خود انعکاس می دهد جلب میکند و دیگر بیمارن تحت تاثیر این جو قرار میگیرند. سکانس سیزدهم : سکانس بدون موزیک با رنگ غالب تیره در فضایی بسته طی جلسه ای میان دو روانپزشک مشکی پوش و یک روانپزشک تیره پوش و مک مورفی جهت بررسی حالت روانی بیمار تشکیل شده است . روانپزشکان بصورت خاصی در جهات چپ ، راست و روبروی مک مورفی را احاطه کرده اند . از دیدگاه فوکو : در تاریخ "بی عقلی" فوکو ، حبس تعمیم یافته ی سده ی هفدهم تعیین کننده است که آن زمان به بعد دیوانگی مطابق با مسئله فقر ، مسئله عدم توانایی کار و عدم توانایی فرد در ادغام در گروه درک شد . دیوانگی از طریق حبس عظیم ، سده ی هفدهم به رویدادی بدل شد که نه تنها در سطح ظهور عقل جا داشت بلکه همچنین در پیوند بود با مسائل مربوط به نظم شهر و ضرورت قاعده مند کردن اخلاقی آن رفتارهایی که عمل حبس آنها را در آنسوی مرزهای عقل جا داده بود . در آنسوی مرزهای عقل اما در پیوندی جدایی ناپذیر با احکام عقل (کتاب سوژه ، استیلا و قدرت صفحه 132 فصل چهارم ) سکانس چهاردهم : این سکانس در محیط بیرون توسط حصار اطراف به شبکه های منظمی از لوزی تقسیم شده است. محیط ، محیطی ورزش در حصارهایی بسته با دیدی آزاد به بیرون . مک مورفی اتوبوس آسایشگاه را با سایر بیماران را دزدیده و محیط آزاد بیرون را تجربه میکنند.(به بیماران دوست دختر مک مورفی نیز اضافه میشود.) از دیگاه فوکو : فوکو میگوید پارادوکس اصلی تجربه عصر کلاسیک این بود که از یک سو دیونگی گرفتار و محصور در تجربه ای اخلاقی از بی عقلی و محکوم به حبس ، از سوی دیگر مرتبط با عدم آزادی حیوانی که حد مطلق عقل انسانی بود.(کتاب سوژه ، استیلا و قدرت صفحه 139 فصل چهارم ) سکانس پانزدهم : این سکانس در اسکله فیلم برداری شده است که در آن مک مورفی همه بیماران را با دوست دخترش سوار قایق اجاره ای کرده است . موزیکی از پیانو جنبه آغازین سفر دریایی را به سکانس میدهد.( نفطه اوج سکانس در معرفی کردن بیماران با شخصیتهای مهمی از دکترها و ....است.) سکانس شانزدهم : مکان همان مکان سکانس چهاردهم در محیطی ورزشی و حصارهایی بسته با دیدی آزاد که در آن روانپزشکان در یک دسته و بیماران در دسته دیگر در بازی بسکتبال هستند. سرخپوست و دیگر بیماران تحت تاثیر هیجانات بازی و جنب و جوش مک مورفی قرار گرفته اند ، میتوان گفت مک مورفی نقش مدیر را ایفا می کند . سکانس هفتدهم : این مکان در استخر فیلم برداری شده است . نظم بارز در این سکانس شنای تمامی بیماران در استخر است. سکانس هجدهم : تکرار سکانسهای شش ، نه و یازدهم و حضور روانپزشکان زن و بیماران میابشد . کم کم مک مورفی مدیریت و نطق سکانسها رابه نحو بارزتری ایفا میکند و تاثیرگذار بر دیگر بیماران میابشد بصورتی که بیماران قدرت بیان پیدا میکنند. سکانس با سکوتی مطلق به سمت بی نظمی با تمسخر بیماران کشیده شده و دوباره به حالت اولیه و کنترل در می آید. تحت تاثیر همان بازی بیماران به قهقرا کشیده و از کنترل خارج میشود و به خشونت کشیده میشود. سکانس نوزدهم : روانپزشکان بیماران از کنترل خارج شده را در سالن آسایشگاه بصورت دست بسته بروی نیمکت نشانده اند . کف سالن بوسیله کف پوشهای موزائیکی و سرامیکی تیره و روشن (شطرنجی) در قالبهایی کوچک و بزرک بصورت منظم پوشش داده شده اند. سرخپوست و مک مورفی در تصویری بسته با هم صحبت میکنند و هر دو آدامس میجوند و معلوم میشود که سرخپوست و مک مورفی هر دو خود را به دیوانگی زده اند.(حرف زدن سرخپوست که خود را لال نشان داده بود) از دیدگاه فوکو : فوکو خاطنشان میکند که هرچند شکلهای بیمارگونه دیوانگی جستجو میشد آما همه آنچه کشف میشد انحراف از رندگی اخلاقی بود به گفته فوکو این جستجوی شکلهای بیمارگونه دیوانگی بر همان تقبیح های زندگی اخلاقی ارجاع داشت که میتوان در دفاتر ثبتی حبس یافت (کتاب سوژه ، استیلا و قدرت صفحه 143 فصل چهارم) از دیدگاه فوکو : فوکو میگوید ، توجه قضایی به دیواگی در سده هفدهم و هجدهم در پی آن بود که حالتهای کاملا واقعی دیوانگی را از حالتهای ساختگی آن متمایز کند .(کتاب سوژه ، استیلا و قدرت صفحه 138 فصل چهارم) سکانس بیستم : مک مورفی را وارد اطاق معاینه می کنند که در آن جمعی از روانپزشکان حضور داشته و همگی لباس روشن به تن دارند غیر از یکی ، شوک برقی به مک مورفی وارد میکنند. سکانس بیست و یکم : تکرار سکانسهای شش ، نه ، یازده و هجدهم است. همه بیماران از حالت وارد شدن مک مورفی حیرت زده میشوند . مک مورفی نقش دیوانه ای تاثیر گذار از شوک برق را بازی میکند. از دیدگاه فوکو : وقتی میخواستیم توضیح دهیم که چگونه بستری کردن دیوانگان مصادف بود با حبس آنان . (کتاب سوژه و استیلا و قدرت صفحه 141 فصل چهارم ) سکانس بیست و دوم : در محیطی تاریک در اتاق تلویوزیون پرستاران مراقب از سالن خارج میشوند (پایاین روز کاری ) . محیط رنگ گرم دارد و نشانه ترس و استرس است . سکانس بیست و سوم : محیطی بسته و تاریک با رنگهایی گرم اتاق خواب بیماران است . مک مورفی و سرخپوست در حال صحبت کردن با همدیگر هستند . نگهبان تحت تاثیر صحبت های مک مورفی قرار میگیرد و در را بروی خوانده های مک مورفی (دو زن ) باز میکند. پخش مشروب بین بیماران و نوشیدن آن باعث بی نظمی در آسایشگاه شده است . از دیدگاه فوکو : فوکو میگوید آخرین چهره ای که عمل طرد در مورد او انجام گرفت چهره فرد بی بند و بار است در اینجا روابط جدید که میان اندیشه آزاد و نظام هوسها برقرار شد مورد نظر است (69) ( کتاب سوژه و استیلا و قدرت صفحه 134 فصل چهارم.) سکانس بیست و چهارم : بیمران تحت تاثیر مشروبات قرار میگیرند و کاملا از کنترل روانپزشکان خارج میشوند . رنگ غالب ترکیبی از رنگهای گرم وروشن است. مک مورفی با رنگ متمایز مشکی کاملا مشخص است . روانپزشک یکی از بیماران را زیر سئوال گرفته و سکوتی مطلق بر سکانس حکم فرماست. از دیدگاه فوکو : فوکو میگوید دگرگونی های دیگری گواه این جاگیری دیوانگی در قلمرو همگانی است و بویژه دگرگونی هایی که در ماهیت تنبیه رخ داد . به نظر بریسو رسوایی در ملا عام تنبیهی مطلوب بود همواره متناسب با جرم بدون جراحت جسمی بطور بی واسطه منطبق با وجدان اخلاقی و نیز ابزاری برای جلوگیری از جرم.فوکو میگوید از طریق چنین انگاره هایی " روانشناسی تمام عیاری در حال تولد بود که معانی اساسی دیوانگی را تغییر داد و توصیفی نو از روابط انسان با شکلهای پنهان بی عقلی ارائه میداد.(کتاب قدرت واستیلا و قدرت صفحه 153 فصل چهارم) سکانس بیست و پنجم : مک مورفی و سرخپوست قصد فرار دارند . یکی از بیماران خود کشی کرده است و توجه آسایشگاه را به خود جلب کرده است.رنگ گرم ؛ رنگ غالب اتاق خودزنی (خودکشی ) است.مک مورفی به روانپزشک زن حمله کرده در انتفام بیماری که خودکشی کرده است قصد کشتنش را دارد ؛ توسط مراقبین این شرایط به کنترل در می آید و مک مورفی را از آن حالت حمله خارج میکنند . سکانس بیست و ششم : سکانس با نمایی بسته از بازی شرط بندی بیماران اغاز میشود . تمرکز تمام بیماران بروی صحبت کردن از مک مورفی است و سرخپوست با سکوتی مطلق و معنا دار گوش فرا داده است. سکانس بیست و هفتم: سرخپوست بروی تخت در اتاق خواب دراز کشیده است و در فکری عمیق که مک مورفی را گیج و منگ می آورند ، سرخپوست بیدار میشود و پیش مک مورفی میرود و با او صحبت میکند و او را در آغوش میگیرد . سرخپوست می فهمد که مک مورفی را دیوانه کرده اند و او را خفه میکند . سکانس بیست و هشتم : این سکانس تحت تاثیر سکانساهای اولیه مک مورفی ؛ سرخپوست سنگ آبخوری موجود درآسایشگاه را بر داشته و با پرتاب آن پنجره را میشکند و فرار میکند .(همان سنگی که بروی آن شرظ بندی کرده بود که بلندش کند) سکانس بیست و نهم : سکانس آخر فیلم یا فضایی از رنگ تیره و تار و روبه تاریکی مطلق است و فیلم پایان میابد و بر خلاف سکانس اول که به سمت روشنایی سوق می خورد . (دیگر بیمران با هیجان خاصی فرار سرخپوست را تحسین میکنند.
«رندل پاتریک مک مورفی» (جک نیکلسون) را به جرم تجاوز دستگیر می کنند و به حکم دادگاه او را برای بررسی وضعیت روانی اش به بیمارستان روانی ایالتی می فرستند. مک مورفی، با مقررات سخت و غیر انسانی تیمارستان که توسط زن سرپرستاری (لوئیز فله چر) اعمال می شود مخالفت می کند...