تیک آف سومین ساخته بلند «احسان عبدی پور»، فیلمساز جوان و با استعداد بوشهری است. او که در ساخته اولش، تنهای تنهای تنها، به سراغ مفهوم اصیل و جهانشمول دوستی رفته بود و آن را به زیبایی میان دو نوجوان از دو ملیت و فرهنگ متفاوت به تصویر کشیده بود، این بار نیز به سراغ مفهومی عمیق و انسانی رفته است، مفهومی که هر انسانی بهخصوص جوانان حداقل یکبار آن را درک کرده و از آن رنج بردهاند. هرچقدر بهره بردن از فضا و لهجه گرم جنوبی، در فیلم اول عبدیپور، همسو با محتوای فیلم پیش رفته و گرمای رابطه دونوجوان ایرانی و روس را تداعی میکرد، در تیک آف استفاده از فضای جنوب و تاکید بر لهجه داشتن بازیگران، تنها باعث کلافگی بازیگران و مخاطب میشود. «مصطفی زمانی» و «پگاه آهنگرانی» در تلاش برای ایجاد لهجه توان خود را برای بازی حسی از دست دادهاند در حالی که این امر در بازی بسیار خوب بازیگر محلی نقش «حمزه» وجود ندارد.
مصطفی زمانی و رضا یزدانی در فیلم تیک آف
البته علت انتخاب بازیگران مطرح از سوی تهیهکنندگان قابل فهم است اما اینکه کارگردانی هر مفهومی را تنها در بافت فرهنگی و اجتماعی که محل رشد خود او بوده، مطرح کند، از سویی این شانس را دارد که به دلیل آشنایی بیواسطه کارگردان با فضا بسیار دلنشین و طبیعی از کار دربیاید (چنانکه در تنهای تنهای تنها اینطور بود) و از سویی این خطر را دارد که به ورطه تکرار بیافتد و شرجی جنوب و لهجه بوشهری تنها به بخشی از اکسسوار صحنه تبدیل شود که نقشی در پیشبرد داستان ندارند.
پگاه آهنگرانی در فیلم تیک آف
حضور «رضا یزدانی» نیز در قامت بازیگر مردی تنها و در خود فرو رفته، وصلهای ناجور است. با آنکه کارگردان سعی دارد از سابقه ذهنی که مخاطب از او و جنس موسیقیاش دارد، بهره ببرد و حتی با یک نمای اجرای موسیقی و خوانندگی در اسکلهای متروک، این تصویر را پررنگتر میکند، اما به نظر میرسد باز هم تنها دلیل انتخاب یزدانی، جذب مخاطب بوده باشد. نوع روایت فیلم و معرفی شخصیتها و تعریف کردن مستقیم قصه در تکگویی یکی از بازیگران نیز نقطه ضعف دیگر این فیلم است که البته از اواسط فیلم به بعد وقتی مخاطب با اصل قصه همراه شود، کمتر به چشم میآید. اما بار اصلی فیلم و هدف کارگردان، نقطهای از احساسات انسان است که عبدی پور با بیپروایی روی آن دست میگذارد. تیک آف ماجرای چند جوان است که هریک به شکلی از دست روزگار سیلی خوردهاند. «فائز» و «آتنا» خواهر و برادری هستند که پدر بیمسوولیتشان یک شبه زندگی را در قمار باخته و مادرشان را دق داده، «شیرو» جوانی است که مورد بیمهری و سنگدلی معشوقش قرار گرفته و «حمزه» نیز با از دست دادن پدرش، خانواده را ترک گفته و تک و تنها روزگار میگذراند.
مصطفی زمانی و رضا یزدانی در فیلم تیک آف
نخ اتصال اینها به هم گروه موسیقی است که قبلا وجود داشته اما اکنون از هم گسسته زیرا فائز به رغم همه آرزوهای دور و درازش در موسیقی و سفر به اروپا، اکنون برای گذران زندگی ناچار است در عروسیها بنوازد و شیرو نیز ملوانی و کار در عرشه کشتیها را برای فرار از طرد شدنش انتخاب کرده و پنج سال به شهر خود نیامده است. به این دو، خواهر ناکام فائز که به واسطه قماربازی پدرشان از علاقه اصلیاش یعنی خلبانی بازمانده و خودکشی کرده، نامزد سابق فائز که به واسطه تنزل شغلی و مالی فائز از او فاصله گرفته و حمزه، جوان بیپناهی که فائز او را همچون اقوام به حساب میآورد، اضافه میشوند تا جمعی از شکستخوردگان شکل بگیرند و قدم در راه انتخابهای نفسگیر بگذارند.
پگاه آهنگرانی در فیلم تیک آف
ماجرا از یک مهمانی و قرعهای برای اینکه چه کسی باید نان را برای شام تهیه کند آغاز میشود اما به همینجا ختم نمیشود، شیرو که در کشتیهای خارجی با ملوانهایی از همه جای دنیا کار کرده، راهی پیش پای این جمع میگذارد که کم کم برای همه آنها جدی میشود. او میگوید در کشتی برای قرعهکشی یک بطری را بین افراد میچرخانند و سر بطری به سمت هر کس بود، او باید احکامی را که برایش اتخاذ میشود بی چون و چرا قبول کند. البته هر شرطی میتواند گذاشته شود غیر از مرگ، هرچند یک جوان اوکراینی جانش را هم پای این بازی گذاشته است. ارمغان شیرو از ملوانهای کشتی، برای این جمع راهی باز میکند که تمام شکستها و عقدههای فروخورده فردی و اجتماعی خود را التیام بخشند و با حکمهای عجیب و غریب از شکستن شیشه مغازه عینک فروشی، تا زدن همسایهای که به آنها طعنه زده، تا توانایی برقراری ارتباط با دختری در بیابان و حتی حکم به خوردن بنزین، توانایی خود را محک بزنند. در واقع هرچه این جمع در جایگاه اجتماعی خود شکست خورده است، در این بازی و به واسطه حکم ها میخواهد خود را بازیافته و احیا کند و از خود احقاق حق کند.
مصطفی زمانی در فیلم تیک آف
دقیقا همینجاست که مخاطب –بهخصوص جوانان- با فیلم ارتباط میگیرند. این حس هیجان ناشی از تنوع حکمها، حس الزام و اجبار خودخواسته برای تن دادن به حکم، هرچه که میخواهد باشد، و حس موفقیت و غرور پس از سربلند بیرون آمدن از هر مرحله از بازی، برای هر جوانی ملموس و البته مطلوب است. دست گذاشتن عبدیپور روی چنین موضوعی، خواه هشدار باشد یا توصیه و راهکار، به خودی خود خطرناک و مذموم است. حس آزادی و موفقیتی که یک جوان پس از خرابکاریهای اجتماعی و عقدهگشاییهای شخصی به دست میآورد، مالکیتها و مرزهای اخلاقی که زیر پا گذاشته میشود، این تئوری که هرچیزی باید تجربه شود و نهایتا رهایی و کاتارسیس کاذبی که تجربه میکند نه امری پسندیده است، نه راهکاری روانشناسانه برای تخلیه روانی عقدههاست و نه هنجاری اجتماعی. از همه عجیبتر اینکه اولا چنین فیلمی مجوز گرفته و ثانیا در چنین زمان حساسی در کشور به روی پرده رفته است، زمان انتخابات که در آن معمولا سیاستمداران به دنبال تحریک احساسات جوانان هستند.
پگاه آهنگرانی و مصطفی زمانی در فیلم تیک آف
اما تیر خلاص کارگردان، اتفاق آخر فیلم است که در نام فیلم هم منعکس شده. در فیلم، پس از اتمام بازی و جداشدن شیرو از جمع، وضعیت در ظاهر به حالت قبل بازگشته اما در واقع حسی در آتنا شکل گرفته که به او این قدرت را میدهد که یک تنه به جنگ با تقدیرش برود و ناممکنها را ممکن کند. او تصمیم میگیرد هواپیمایی را بدزدد و برای دقایقی خلبانی کند تا آرزوی دیرینش محقق شود. اینکه این رویا چقدر عملی است و چنین فانتزی میتواند رخ دهد یا نه، بحثی درباره موفقیت فیلم در باورپذیر نشان دادن اتفاقات است اما حسی که آتنا را درگیر کرده این است که هرچه میخواهی، حکم کن، هر عقدهای داری باز کن و هرچه به آن نرسیدهای، مشروع یا نامشروع طلب کن. البته او به خواسته خود میرسد و سرانجام خلبانی میکند اما با دستگیری فائز و دوستانش توسط پلیس و صحبت فائز با او از برج مراقبت میفهمیم که در تعبیری استعارهوار، کنترل هواپیما از دست آتنا خارج شده و دارد بی وقفه به سمت بالا حرکت میکند و تا دقایقی دیگر سوختش هم تمام میشود. هرچند پلیس این حرف را باور نمیکند اما آتنا قسم میخورد که نمیتواند هواپیما را به پایین هدایت کند و وصیتهای خود را به برادرش میگوید.
مصطفی زمانی و رضا یزدانی در فیلم تیک آف
چنین توصیف و یا توصیهای از روحیه و عملکرد جوانان تا حدی ترسناک است. اینکه دعاهای برادر کوچک نیز کسی را نجات نمیدهد و این نسل چنان در این بازی پیش رفته و چنان تیک آف ای به سوی آسمان رویا و خیال کرده که اگر بخواهد هم نمیتواند بر زمین منطق و واقعیت فرود بیاید. اینجاست که مخاطب میگوید که ای کاش کارگردان برای ما و آدمهای قصهاش، سفری مطمئن آرزو میکرد و نه یک تیک آف بدون بازگشت.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید