به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
«آقای دکتر کی میتونم بخوابم» با این جمله کلیدی سرهنگ حیدر ذبیحی آغاز میشود. جملهای که با خود بار معنایی بسیاری دارد؛ حاج حیدر محافظ (بادیگارد) است پس زندگی شغلیاش پر از تنش و اضطراب و نگرانی است. او که محافظ شخصیتهای سیاسی نظام است، حالا دچار تردید و شک شده! پس سعی دارد نخوابد زیرا با خواب او نظام، بیمحافظ میماند! بگذارید اندکی به داستان اشاره کنیم، حاج حیدر ذبیحی (پرویز پرستویی) که محافظ سیاسیون است، در ماموریتی با شجاعت و هوشمندی خود معاون رئیسجمهوری را از تروری انتحاری نجات میدهد اما این آغاز ماجراست او که دچار شک شده، با درخواست خود، محافظ یک دانشمند هستهای میشود، جوانی که پسر همرزم شهید حاج حیدر است و... ادامه ماجرا.
ابراهیم حاتمیکیا در اثر جدید خود به دنیای پرخطر یک محافظ پا میگذارد و از دغدغههای او میگوید. حاج حیدر از نسل انقلاب و جنگ است، از نسل خون و دود و آتش، از نسل سرداران دریادل بیادعا، اما دوران او و همسرش راضیه (مریلا زارعی) تمام شده! دوران جدیدی آغاز شده، زمانهای آمده که محافظ نمیخواهد «بادیگارد» میخواهد. به قول حاج حیدر «بادیگارد» یعنی مزدور، بیروح، ماشین! همانطور که نوشتم، حاج حیدر نگران است، شک کرده؛ او نگران دخترش مریم است که فرسنگها با مادرش فاصله دارد، نگران نظام است، نگران زندگی میثم زرین (بابک حمیدیان) فرزند همرزم شهید خود است، نگران مردمی است که توسط ترورهای کور کشته میشوند، نگران آینده نظام و انقلاب است، نگران نسل جوانی است که در دود و خماری و نشئگی دست و پا میزند، نگران موتورسوارانی است که با تندروی یادگار خیبریها را خدشهدار کنند و البته مشکوک، مشکوک به اینکه کاری میکند براساس اعتقادات اوست یا تنها یک شغل! او آمده بوده محافظ باشد نه یک «بادیگارد».
آخرین ساخته ابراهیم حاتمیکیا میتوانست یک پلیسی خوشساخت باشد که در برخی لحظات هم هست، اما رفتهرفته اسیر خرده داستانها و شعارزدگی میشود. قصه مریم دختر حاج حیدر و الیاس (نامزدش)، قصه ترور معاون رئیسجمهوری، قصههای حاج حیدر و همسرش، قصههای میثم زرین و نامزدش، قصه حاج حیدر و میثم و... شاید به دلیل همین خرده داستانهای فرعی است که «بادیگارد» در نیمه راه از نفس میافتد و اسیر شعارزدگی میشود چون فیلمساز باید به تمام سوالهای مطرحشده در فیلم پاسخ دهد و باید داستانکها را به سرانجام برساند!حاتمیکیا در «بادیگارد» به سه نسل میپردازد و ناخودآگاه آنها را قضاوت میکند، نسل حاج حیدر و همسرش راضیه، دخترش مریم و الیاس (که او هم محافظ است) و میثم و نامزدش سحر و چون دلش با نسل اول است، پس حق را به او میدهد! البته حاتمیکیا در آثار دیگری نیز از این اختلاف و شکاف نسلها گفته در «آژانس شیشهای»، «به نام پدر»، «به رنگ ارغوان» و... و اتفاقا خواسته پاسخی برای فاصله و شکاف پیدا کند تا شاید پلی بین این نسلها بزند اما چون هربار دلش با نسل پدرها بوده، پس فرزندان همواره بدهکار ماندهاند. به قول میثم زرین: «ما بزرگ شدیم و شما بزرگشدن ما رو ندیدین»!
حاتمیکیا این سالها عصبانی و مشکوک است برای همین قهرمانها و قصههایش به دل نمینشینند! دیگر در آثارش از دیده جانهای بینام و بیادعا خبری نیست، قهرمانهایش عصبانی و طلبکارند، مشکوکند اما نمیدانیم به چه چیز و از چه کسی. به همین دلیل آثارش به ورطه شعارزدگی درمیغلطند. فیلمهایش پر میشوند از تکجملههای زیبا ولی تکراری مانند: «این نسل حیدر که نمیترسه» یا «شخصیتهای دهه نود» یعنی همین دانشمندان نابغه یا «خیبری هستی یا موتوری» یا «زمونه بادیگارد میخواد». خب سوال اینجاست که این زمونه را چه کسی ساخته؟! نسل حاج حیدر یا نسل مریم و الیاس و میثم و سحر؟! حاتمیکیا از پاسخ به سوالهاست که طفره میرود! حاتمیکیا چون دلبسته حاج حیدر ذبیحی است و میخواهد او را تعریف کند، پس تمام انرژیاش را روی او متمرکز کرده، برای همین بقیه فیلمنامه را از دست داده است.
نمیشود از «بادیگارد» گفت و به فیلمبرداری خوب محمود کلاری، موسیقی گوشنواز کارن همایونفر، صدابرداری استاندارد بهمن اردلان و البته نقشآفرینی خوب پرویز پرستویی، امیر آقایی و مریلا زارعی اشاره نکرد.
ابراهیمخان حاتمیکیا شما فیلمساز خوبی هستید و این را بارها ثابت کردهاید فقط چرا این همه عصبانی و مشکوک شدهاید؟ بله شما محافظ انقلاب و جنگید اما برادر این نگاه طلبکارانه چرا؟! به قول حاج حیدر و البته شهریار: «دنیا یالان دنیادی...»، آقای براهیم عزیز یکبار دیگر حیدربابا را از سر تا انتها بخوانید.