نقد و بررسی فیلم « جنگ ستارگان اپیزود ششم: بازگشت جدای
جیمز براردینلی : یک ضرب المثل قدیمی هست که می گوید باید بهترین چیز را گذاشت برای آخر کار. مسلم است که جورج لوکاس موقع ساخت سه گانه ی اصلی «جنگ ستارگان» از...
15 آذر 1395
یک ضرب المثل قدیمی هست که می گوید باید بهترین چیز را گذاشت برای آخر کار. مسلم است که جورج لوکاس موقع ساخت سه گانه ی اصلی «جنگ ستارگان» از این مثل پیروی نکرده است. «بازگشتِ جدای» که آخرین قسمت این مجموعه است، در مقایسه با دو فیلم دیگر به شدت غیرخلاقانه تر و تقلیدی می نماید. در واقع بیشتر لذتی که با دیدن این فیلم نصیب مخاطب می شود، از یک اصل ساده ایجاد می شود: پیوستن مجدد به دوستان و دشمنان قدیمی. اگر لوک، هان سولو، پرنسس لیا و دارث ویدر با چند شخصیت بی نام و بدون چهره جایگزین می شدند، «بازگشتِ جدای» چندان از فیلمی مانند «روز استقلال» جذاب تر نبود.
در این فیلم، مهمترین اصل برای کارگردان، ایجاد فضایی دوست داشتنی و زیبا بوده است. آن حال و هوای وهم انگیز و تیره ای که در تک تک لحظه های «امپراطوری ضربه می زند» به چشم می خورد، از میان رفته است. در عوض اینجا در «بازگشت جدای» با پیروزی قاطع خیر علیه شر، راه حلی بیش از حد سردستی و سهل انگارانه برای مثلث عشقی، و تعدادی عروسک خرس پشمالوی متحرک روبرو هستیم. این بار حتی دارث ویدر هم آنچنان ترسناک و رعب آور به نظر نمی رسد. با رسیدن امپراطور (یان مک دایرمید لاغر اندام و نحیف)، ویدر در مرتبه ی دوم اهمیت قرار می گیرد. تماشای گفتگوی متمدنانه ی امپراطور و لوک، به هیچ وجه رضایت بخش نیست.
جریان داستان یک سال پس از وقایع زمانی «اپیزود پنجم: امپراتوری ضربه میزند»، اتفاق میافتد. لوک (مارک همیل) به همراه لیا (کری فیشر)، لندو (بیلی دی ویلیامز)، چوبکا (پیتری می هیو) و روبات ها (آنتونی دنیلز و کنی بیکر) به سیاره تاتوئین (زادگاه لوک) می روند تا کسی را نجات دهند. هدف آنها چیست؟ نجات هان سولو (هریسن فورد) از چنگال جابای هات.
به محض اینکه گروه به هدف خود می رسند، داستان دوباره به فضا برمی گردد، جایی که اتحادیه ی انقلابیون با تازه ترین تهدید امپراطوری مواجه می شود: یک سیاره ی مرگ قدرتمندتر که اگر فعال شود می تواند بر سرنوشت تمامی مخالفین امپراطوری مهر پایان بزند. بدین ترتیب در حالیکه ناوگان امپراطوری برای حمله ی نهایی خود آماده می شود، لوک و همراهانش به ماه جنگلی اندور سفر می کنند تا سپری را که از سیاره ی مرگ در مقابل حملات و ضربات احتمالی محافظت می کند، از کار بیاندازند. آنجا با ایوک ها –ساکنین بومی سیاره که شبیه به خرس های عروسکی هستند - رابطه ی دوستانه ای پیدا می کنند و لوک از ترس اینکه حضورش باعث به خطر افتادن جان سایر اعضای گروه شود، خودش را تسلیم دارث ویدر می کند.
«بازگشتِ جدای» ترکیب های جذابی هم دارد. صحنه هایی که لوک، ویدر و امپراطور همزمان حضور دارند از تنش قابل قبولی برخوردار است و بازیگران هم به خوبی به ایفای نقش پرداخته اند. اگر پایان بندی و نتیجه گیری فیلم آنچنان غافلگیر کننده نیست، حداقل از آن چیزی که پیش بینی می شد کمی خاص تر و اصیل تر است. از نظر فنی، نبردهای فضایی فوق العاده کار شده اند و به راحتی آنچه در فیلم های قبلی به نمایش گذاشته شده بود را پشت سر می گذارند. نه تنها تعداد سفینه های فضایی بسیار زیاد است، بلکه سرعت و طیف حرکتی آنها هم به طوری نمایشی پیشرفت کرده است. شاید بتوان گفت «بازگشتِ جدای» از یک نظر ارزش این را دارد که تنها به دلیل جذابیت جلوه های ویژه ی به کار رفته در فیلم، آن را تماشا کنیم. در نسخه ی تدوین ویژه ی فیلم، یک برنامه ی رقص که به اندازه ی مورد حاضر در فیلم اصلی زننده و مبتذل می نماید، به صحنه ی مربوط به جابای هات اضافه شده است. علاوه بر این چند نکته ی جذاب هم چاشنی صحنه ی پایانی شده اند. یکبار دیگر بگویم که با وجود اینکه نکات اضافی تحول چندانی در فیلم ایجاد نمی کنند، اما توجه به آنها و پیدا کردنشان برای بیننده جالب است.
در حالیکه فیلم اول «جنگ ستارگان» و قسمت دوم «امپراطوری ضربه می زند» چندان قابل انتقاد نبودند و ایراد خاصی در آنها دیده نمی شد، «بازگشتِ جدای» نواقص مهمی دارد. اولین و مهمترین مورد ایوک ها هستند، موجوداتی که به طور غیرقابل تحملی پشمالو و دوست داشتنی هستند و انگار تنها به این دلیل در فیلم گنجانده شده اند تا بعد از نمایش فیلم عروسک های آنها بازار را تسخیر کند. بچه ها از این موجودات خوششان می آید، اما همه ی افراد بالای 12 سالی که من می شناسم آنها را به شدت آزار دهنده و مسخره می دانند. بعد از آن عذر بیش از حد دم دستی و غیرقابل باوری ست که لوکاس برای پاک کردن صورت مسئله ی مثلث عشقی میان لوک، هان و لیا مطرح می کند. مهم نیست که لوکاس از ابتدای ساخت سه گانه این بهانه را در ذهن داشته یا خیر، در هر صورت ایده ی مزخرفی ست. این موضوع نه تنها تنش های احساسی فیلم را از بین می برد بلکه باعث می شود تماشاگران با حالتی حاکی از عدم باور و پذیرفتن راه حل پیشنهادی سر تکان دهند و اظهار تأسف کنند. مشکلات دیگری هم در این فیلم وجود دارد.
با در نظر گرفتن اینکه با "نبرد نهایی" روبرو هستیم آمار مرگ و میر جناح شورشی به شدت پایین و اندک است و اینکه چیزی از سرنوشت سفینه میلنیوم فالکون گفته نمی شود، از پیش چنین موضوعی را خبر می دهد.
مشخص است که می توانستم علاوه بر این موارد به این نکته ی بارز اشاره کنم که عمده ی عناصر «بازگشتِ جدای» از فیلم اول «جنگ ستارگان» برگرفته شده و این نکته بیانگر این است که هنگام ساخت این فیلم احتمالاً سرچشمه های خلاقیت و نوآوری نویسندگان فیلمنامه یعنی جورج لوکاس و لارنس کاسدن خشکیده بوده و دیگر چیزی برای ارائه نداشته اند.
نقش آفرینی های بازیگران در «بازگشتِ جدای» نسبت به فیلم های قبلی قوی تر شده است. حالا دیگر مارک همیل، هریسن فورد و کری فیشر در قالب شخصیت های سینمایی خود رشد کرده اند. کشش میان این سه نفر فوق العاده است، و تنها لحظاتی که کمی عجیب و غیرعادی به نظر می رسد زمانی ست که لوک و لیا درباره ی اصلیت خود صحبت می کنند. بیلی دی ویلیامز اینجا هم مانند «امپراطوری ضربه می زند» قهرمانی انسانی را به نمایش می گذارد که موفقیت او را آرزو می کنیم و با او همدل هستیم. یان مک دایرمید تازه واردی ست که در نقش امپراطور ظاهر می شود و او را به شایستگی به شکل موجودی چندش آور، حیله گر و شیطانی به تصویر می کشد، گرچه حضور او به اندازه ی حضور دارث ویدر در «جنگ ستارگان» با ابهت نیست.
با وجود اینکه تماشای مجدد «جنگ ستارگان» و «امپراطوری ضربه می زند» روی پرده ی سینما بسیار لذت بخش و سرگرم کننده بود، «بازگشتِ جدای» نمی تواند همان حس لذت را در تماشاگر به وجود بیاورد. علاوه بر این، در حالیکه دیده می شود لوکاس تمامی تلاش خود را به خرج داده تا در کالبد هر یک از قسمت های این سه گانه جانی دوباره ببخشد و کیفیت آن را بهبود بخشد، «بازگشتِ جدای» به چیزی بیش از افزایش کیفیت صدا، پاکسازی تصاویر و اضافه کردن چند صحنه ی نیاز دارد. با همه ی این صحبت ها، علیرغم وجود نواقصی که بر شمردیم، این فیلم هنوز هم قسمتی از «جنگ ستارگان» به شمار می رود و از این منظر می تواند چند ساعت سرگرم کننده برای ما ایجاد کند تا با شخصیت هایی که در طی سال ها آنها را شناخته ایم و به آنها علاقه مند شده ایم، تجدید دیدار کنیم. بدون شک «بازگشتِ جدای» ضعیف ترین قسمت این مجموعه است، اما به دلیل اینکه پایان بندی داستان مجموعه را در خود دارد دیدن آن بر تمام کسانی که از قسمت های قبلی لذت برده اند، واجب است.
داستان فیلم، یک سال پس از وقایع زمانی «اپیزود پنجم: امپراتوری ضربه میزند»، اتفاق میافتد. لوک اسکایواکر به همراه اعضای اتحادیه انقلابیون به سیاره تاتوئین میرود تا دوستش هان سولو را از چنگ جابای هات نجات دهد. در همین اثنا، امپراتوری کهکشانی، تصمیم میگیرد تا با یک ستاره مرگ نیرومندتر، نیروهای انقلابی را در هم بشکند. همزمان، ناوگان انقلابیون نیز در حال تدارک دیدن یک حمله تمام عیار به این ایستگاه فضایی جدید است...