سینا بحیرانی : «شوالیه تاریکی بر می خیزد»، آخرین و البته مهم ترین «بتمن»ی است کە «کریستوفر نولان»، یکی از بااستعداد ترین و موفق ترین کارگردانان حال حاضر هالیوود، بە روی پرده می...
14 آذر 1395
«شوالیه تاریکی بر می خیزد»، آخرین و البته مهم ترین «بتمن»ی است کە «کریستوفر نولان»، یکی از بااستعداد ترین و موفق ترین کارگردانان حال حاضر هالیوود، بە روی پرده می فرستد. داستان فیلم، ۸ سال بعد از «شوالیه تاریکی» روایت می گردد. شهر «گاتهام» با فداکاری «بتمن» و با کمک نقشه ای کە «هاروی دنت» در سر داشت، بە یک شهر امن و بی جرم و جنایت تبدیل شده است. «بتمن» هم کناره گیری کرده و نیازی بە بازگشت دوباره نمی بیند. همه چیز خوب و آرام بە نظر می رسد اما… «تاریک ترین لحظه شب، قبل از سپیده دم است.» این جمله کە یکی از دیالوگ های خود فیلم است، همان زمانی است کە شهر «گاتهام» در آن قرار دارد. بە قول «سلینا کایل» طوفانی بزرگ در راه است. طوفانی کە هیچ کس قادر بە فرار از آن نیست. نقطه قوت «شوالیه تاریکی بر می خیزد»، ترسیم بسیار خوب این فضای آخرالزمانی و غیرقابل برگشتی است کە «گاتهام» با آن مواجه شده. فیلم نامه در فضاسازی این تاریک ترین لحظه شب، این طوفان بزرگ عالی عمل می کند. هر چه فیلم جلوتر می رود؛ تاریکی و وحشت بیش تری پدیدار می گردد. نکته اصلی این است کە «شوالیه تاریکی برمی خیزد» بسیار تیره تر، جدی تر و اخطاردهنده تر از «بتمن» های قبلی «نولان» است. درست مانند قسمت قبلی، این جا هم برادران «نولان» هنر خود را در خلق یک ضدقهرمان عالی و کامل نشان می دهد. «بین»، کسی کە در لیگ سایه ها زیر نظر «راس الغول» آموزش دید و بعدا از این گروه اخراج شد، در این قسمت دشمن شماره یک «بتمن» است. «شوالیه تاریکی» «ژوکر» را داشت. برادران «نولان» بە شکلی استادانه لایه های پنهان و بازنشده این ضدقهرمان موثر را خارج کشیدند. در واقع «ژوکر» را از نو خلق کردند. نتیجه تلاش آن ها و البته هنر «هیث لجر»، آنارشیست دیوانه ای شد کە خود را مکمل «بتمن» می دید و بزرگ ترین تفریح و حتی هدف زندگیش تعقیب شدن توسط «بتمن» بود! با مرگ «هیث لجر»، «نولان» مجبور بە خارج کشیدن یک ضدقهرمان دیگر برائ «بتمن» تازه شد و این بار انتخاب او، «بین» بود. جالب این جاست کە «بین» و «ژوکر» کاملا متضاد هم می باشند. «ژوکر» لاغر، رنگ و رو رفته، ضعیف، شلخته و بی نظم بود. اما برعکس او «بین» عضلانی، پرقدرت، نظامی و بااعتماد بە نفس است. «ژوکر» در درگیری فیزیکی ضعیف تر از «بتمن» بود اما «بین» بسیار قوی تر است. «ژوکر» کسی بود کە آرمان و هدفی بە آن صورت نداشت (و اصلا همین موضوع او را ترسناک تر می کرد!) اما «بین» هدف و ایدئولوژی دارد و تمامی اعمالش در راه همان هدف است. نکته تحسین برانگیز در «شوالیه تاریکی بر می خیزد» این است کە «بین» نه تنها زیر سایه «ژوکر» نیست، بلکه خود را کاملا از او جدا می کند و در بعضی جاها هم سطح و حتی بالاتراز «ژوکر» قرار می گیرد. برادران «نولان» فیلم نامه این قسمت را پر از نماد و شعار و کنایه کرده اند. «بین» از اساس با سیستم حکومت داری غرب مشکل دارد. او مخالف نظام سرمایه داری است و معتقد است فرصت برابر برائ همه انسان ها وجود ندارد. او بە کل از ثروتمندان تنفر دارد و بر این باور است کە غنی با بالا رفتن از شانه های فقیر بە این موفقیت رسیده است. بە این ترتیب «بین» نماینده طبقه پرولتاریا می گردد و با همراه کردن قشر فقیری کە دنبال احقاق حقوق از دست رفته خود می باشند؛ کل شهر را فلج می کند. این موضوع کە در فیلم می بینیم هم چنین بی تاثیر از جنبش وال استریت نیست کە مدتی پیش در آمریکا شکل گرفت. در آن جا هم طبقه پایین جامعه پروتمندان را عامل بدبختی خود دانستند و برائ بە دست آوردن حقوق خود آغاز بە اعتراض کردند. منتها آن جا دیگر «بین»ی وجود نداشت کە رهبری شان را بر عهده بگیرد! البته انتقادات «نولان» تنها بە غرب خلاصه نمی شود. «بروس وین»، بخش اعظم درآمدش را صرف یک پروژه برائ تولید انرژی پاک کرده است. اما همین پروژه را «بین» با کمک یک دانشمند روسی (باز هم روسیه!) تبدیل بە سلاح هسته ای می کند. پروژه ای کە برائ ساخت دنیایی بهتر استارت زده شده بود، خود بە سلاحی مرگ بار برائ نابودی همان دنیا تبدیل می گردد. ابزار بە خودی خود چندان مهم نیستند، این نحوه استفاده از آن هاست کە معادلات را بر هم می زند. در دنیای امروز کشورهای بسیاری مجهز بە سلاح هسته ای می باشند و کشورهای بسیاری هم در راه رسیدن بە آن می باشند. «نولان» آشکارا سلاح هسته ای را بزرگ ترین خطر برائ انسان قرن ۲۱ معرفی می کند. «شوالیه تاریکی بر می خیزد» کاملا تحت تاثیر اتفاقات دنیای امروز است. جنبش وال استریت، نظام سرمایه داری، غرب ستیزی، سلاح هسته ای و… تمام این اتفاقات خود را در شهر «گاتهام» نشان می دهند. چنین تاثیرپذیری و رئالیسمی در تمام سری «بتمن» بی سابقه بوده است. «شوالیه تاریکی برمی خیزد» ابعادی بزرگ تر و تیره تر از دو قسمت قبلی دارد. «نولان» تلاش کرده عظمت بیش تری بە فیلم نامه تزریق کند و اتفاقا همین مساله تا حدودی بە ضرر فیلم تمام شده است! شخصیت ها و داستانک های بیش تری اضافه شده اند. نیم نگاه نولان بە گیشه سبب شده فیلم پر از ستارگان مشهور شود. این همان سببی است کە بعضی وقت ها آرزو می کنم کاش «کریستوفر نولان» هیچ وقت بە این حد از موفقیت نمی رسید! تا بە حال، هر فیلم او پرفروش تر از فیلم قبلی شده و او مجبور است در فیلم بعدی طرفداران تازهش را هم راضی کند. تاثیر مخرب این مساله را در «شوالیه تاریکی بر می خیزد»، می بینیم. همان طور کە گفتم برائ فروش بیش تر، ستاره های بیش تری وارد کار شده اند. این مساله فی نفسه ایرادی ندارد، ما بعضی از نقش ها پرداخت خوبی ندارند و بعضی هم نیمه کاره رها می شوند. و گل سرسبد این شخصیت های ناقص، «میراندا تیت» با بازی «ماریون کوتیار» است. نقش و کارکرد او در فیلم مشخص است، اما مساله میزان اهمیتی است کە این نقش دارد. اگر جسور باشیم و کل این نقش را از فیلم نامه حذف کنیم؛ هیچ اتفاقی نمی افتد! البته یک غافل گیری در اواخر فیلم وجود دارد. در پایان متوجه می شویم کە «میراندا» در اصل «تالیا» دختر «راس الغول»، معشوق «بین» و همان بچه ای است کە از چاه فرار کرد. ولی همین غافل گیری وضع را بدتر می کند! چرا کە کاملا سرهم بندی شده و احمقانه انجام می گردد. یکی از ویژگی های فیلم های غافل گیر کننده این است کە اگر برگردیم و فیلم را دوباره تماشا کنیم، می بینیم کە نویسنده کدهایی را در مورد آن صحنه و شخص مورد نظر در فیلم گذاشته است اما ما توجه نکرده ایم. ولی در این مورد اصلا این طور نیست. اگر فیلم را ده بار هم ببینید باز هم سرنخی از هویت واقعی «میراندا تیت» پیدا نمی کنید. او تا اواخر فیلم «میراندا» است و بە یک باره «تالیا» می گردد. در این صحنه می توان او را بە هر شخصیت دیگری تبدیل کرد. کاملا مشخص است کە «نولان» این غافل گیری عجولانه را برائ هیجان و جذابیت بیش تر بە فیلم نامه اضافه کرده است. من کە معتقدم می گردد کل این شخصیت و تغییر هویتش را از فیلم نامه حذف کرد! حتی اگر کمی شجاعت بیش تر بە خرج دهیم «بلیک» با بازی «جوزف گوردن لویت» را هم می توان بدون این کە لطمه ای بە ساختار فیلم نامه زده شود، حذف کرد. تازه در مورد او دیگر غافل گیری هم وجود ندارد! در مجموع، فیلم نامه در پرداخت شخصیت های فرعی واقعا ضعیف عمل می کند. گویا تمام تمرکز روی «بتمن» و «بین» بوده است. درست است برادران «نولان» در پرداخت قهرمان و ضدقهرمان اصلی عالی و بی نقص عمل کرده اند، ولی نادیده گرفتن شخصیت های فرعی اشتباهی نابخشودنی است. البته این موضوع در مورد تمام شخصیت های فرعی صدق نمی کند. برائ مثال، شخصیت «سلینا کایل» با بازی «آن هاتاوی» کاملا بە دل می نشیند، پرداخت خوبی دارد و رابطه اش با «بتمن» و میزان اهمیتش کاملا ملموس و اثر گذار است. بعد از اکران «شوالیه تاریکی» یکی از منتقدان خارجی گفته بود: مهم ترین کاری کە «نولان» با بتمن کرده این است کە او را از بالای ابرها پایین کشیده و بر سطح زمین و در کنار مردم قرار داده است. «بتمن» یک قهرمان تخیلی بود کە در یک شهر فانتزی و حتی سورئال بە مبارزه با جرم و جنایت می پرداخت. این نکته در تمام کمیک ها و فیلم های قبلی «بتمن» وجود داشت. اما «نولان» در سه گانه اش «بتمن» را بە قهرمان دنیای امروز، دنیای انسان قرن ۲۱ با همین مشکلات واقعی تبدیل کرد. این مساله، از یک طرف سبب همذات پنداری بیش تر با شخصیت« بتمن» شد. ولی از طرف دیگر سبب ایجاد یک نوع منطق غیرقابل باور هم شد. و این منطق غیرباور در «شوالیه تاریکی برمی خیزد» کاملا خود را نشان می دهد. «گاتهام»، در دنیای کمیک های «بتمن»، بیش تر از آن کە یک شهر با تعریفی کە ما در دنیای واقعی از یک شهر داریم باشد، یک دنیاست. دنیایی کە در آن هیچ شهر یا کشور دیگری وجود ندارد. اما «نولان» در بتمن هایش، «گاتهام» را تبدیل بە یک شهر واقعی مثل نیویورک یا لندن کرد. شهری کە بخشی است از یک کشور. بە همین سبب اتفاق هایی کە در بتمن های «نولان» رخ می دهد؛ قابل باور نیست. ما مرتب در حال مقایسه این شهر با یک شهر واقعی هستیم و این مقایسه خود بە خود پرسش هایی ایجاد می کند: چرا«گاتهام» با بقیه شهرها فرق دارد و محل جرم و جنایت است؟ چرا «بین» اصرار بر نابودی شهر «گاتهام» دارد و بقیه دنیا برائش مهم نیست؟ سبب وجود این همه جنایتکار نابغه و بالفطره در این شهر چیست؟ اصطلاح «تعلیق عدم باور» هم کە «ساموئل تیلور کالریج»، شاعر و منتقد انگلیسی در سال ۱۸۱۷ مطرح کرد هم این جا جواب نمی دهد. چرا کە «نولان» خودش مخصوصا در قسمت سوم اصرار دارد «گاتهام» را یک شهر معمولی مثل بقیه شهرها، تنها یک شهر، یک بخش از دنیا نشان می دهد. در حالی کە در کمیک های بتمن، «گاتهام» تنها شهر و دنیایی است کە وجود دارد. بە همین سبب هر اتفاقی کە در آن رخ می دهد با منطقی کە در دنیای «گاتهام» معرفی شده، سبب می گردد ما باور می کنیم. این هم یکی دیگر از نقاط ضعف بتمن سوم «نولان» است کە «گاتهام» را کە در فیلم ها و کمیک های قبلی دارای شخصیت خاص خود بود، بە یک شهر معمولی تبدیل کرد. «شوالیه تاریکی بر می خیزد» یک پایان باشکوه است بر سه گانه «نولان». فیلم، البته ضعیف تر از «شوالیه تاریکی» است. اما ویژگی هایی هم دارد کە در دو قسمت قبلی وجود نداشت. «نولان» بسیار خوب توانسته پیام ها و موضوعات مورد نظرش را در قالب شخصیت معرکه ای چون «بین» پیاده کند. فیلم، هم چنین پایان بسیار خوبی دارد. پایانی کە کاملا بە حال و هوا و فضای داستان می خورد. بعد از این سه گانه، کار برائ کارگردان هایی کە ساخت بتمن های بعدی را بر عهده می گیرند، بسیار سخت خواهد بود!
هشت سال بعد از اینکه «بتمن» ( کریستین بیل ) تمام جنایت های «هاروی دنت» را گردن می گیرد، رهبر گروهی از تروریست ها بنام «بین» ( تام هاردی )، شهر گاتهام را ویران می کند و اینگونه است که شوالیه تاریکی برای محافظت از شهر باز می گردد...