برای فریاد زدن از چرندیات لزوما نباید پیامبری باشید که از تزویرهای زمانه مان بگوید , کافیست اما " گوینده ی شبکه ای "خسته و به ته خط رسیده باشید که به جنونی وحیانی (!) مبتلا شده
" شبکه " ریزبینانه ترین شکل تمرکز روی دو طرز فکر متقابل هم است , و نمایشی از خط داستانی ملتهب و ناپیوسته ای که در روایت به شیوه ای ادغام شونده , وجوه هولناک , عصیانگر و مافیایی مدرنترین عنصر زمانه ی مان (رسانه) را به تصویر میکشد , _البته برای به کار بردن لفظ "مافیایی" تا آخرین پرده ی فیلم باید صبر میکردم _ ... هر چند که نتورک مرثیه ای غیرسانتیمانتال و غیردراماتیک از ظهور و سقوط یک پیامبر است (!)_ البته با در نظر گرفتن این ایده که برای فریاد زدن از چرندیات لزوما نباید پیامبری باشید که از تزویرهای زمانه مان بگوید , کافیست اما " گوینده ی شبکه ای "خسته و به ته خط رسیده باشید که به جنونی وحیانی (!) مبتلا شده و هر شب با سخنوریهای تکاندهنده همه را تسخیر میکند _ ... اما تمرکز روایت غیرخطی اثر , روی پیچشی به شدت غیرسانتیمانتال از سه شخصیت محوریست ; بیل هاوارد , مکس , کریستنسن . و مهمترین تمهید سیدنی لومت در استفاده از این گونه ی روایت , ترکیب پیوسته ی اجزای مربوط به این سه شخصیت و تلفیق آن با هسته ی مرکزیست _ یعنی همان تقابل دو طرز فکر کذایی که در پرده های ماقبل آخر بین هاوارد بیل و آقای ینسن به باشکوهترین و نمادینترین شکل ممکن به تصویر کشیده شد , نمایی تلفیقی از لانگ شات (long shot) و لو انجل شات (low angel shot ) به همراه غرشهای آقای ینسن , که صحنه را تسخیر میکند , چه چیزی بیشتر از این هاوارد بیل و ما را حیرت زده میکند ؟! _ به این ضمیمه کنید نریشن های به جا و اندکی که درست روی حفره های داستانی قرار میگرفتند و به روایتی نامتعارف و مستند از وقایع منتهی میشدند ...
نتورک اصراری هوشمندانه دارد بر پیوستن جزئیات و عناصر ریتمیک اجرا به هم برای دست یافتن به شمایلی واقعگرا از صحنه . این را میشود در تمام سکانسها دید چه زمانی که مکس دارد با آب و تاب لطیفه ی همیشگیش (به زعم خودش تا به حال گفته نشده !) را برای همکارانش تعریف میکند یا سخنرانیهای بینظیر و ماندگار بیل حتی اگر قبول کنیم او یک دیوانه است یا اشتیاق دیوانه وار کریستنسن زمانیکه دارد در مورد کسب سهم و رتبه های بالاتر برای برنامه هایش حرف میزند و یا حالتیکه او با آن ناز و اداهای خاص زنانه اش و در حالیکه روی میز مکس به شکلی اغواکننده لم داده و از ایده های مضحکش سخنرانی میکند , البته نکته ای که از بازگو نکردن آن احتمال دارد به عذاب وجدانی دردناک مبتلا شوم , نمایش درخشان و حق به جانب فرانک هکت است با آن ایده ها و طرز فکرهای ترسناک و خطرناکش اگر چه دوست داشتنی ترین حالت او زمانیست که عصبانی میشود و با حالتی مضحک , تند و نامفهوم صحبت میکند ... البته شاید که همه ی این موقعیتها را دوست داشته باشیم ولی مطمئنا هیچ کسی جز مکس وجود ندارد که به زنی بلندپرواز , خشک و بی روح _ که حتی زمان رابطه ی جنسی هم به مسائل مربوط به کارش فکر میکند و آن را بلند در همان هنگام به زبان میآورد (!) _ , حتی آن هم با وجود متاهل بودن , عاشقانه احساس نزدیکی کند ...
اگر چه نتوورک نکوهشیست شرافتمندانه که لحنی افشاگرانه-جسورانه توام با پایانی تراژیک را , به تمهیدی گیرا برای نشان دادن وجوه هولناک و پشت پرده ی شبکه تبدیل میکند اما نتیجتا سیدنی لومت متعهدانه و با نگاهی فراتر و دور تر از دو طرز فکر " سیستمی جهانی بر پایه ی پول " و " طرز تفکر بشارت آلود و افشاکننده ی هاوارد بیل " به این دو ایده می پردازد و تا انتها همانقدر تفکر آقای ینسن را مورد تقدیس قرار می دهد که به هاوارد بیل نگاه ویژه ای دارد و بازنده ی واقعی ماجرا شبکه است و آقای هکت و خانم کریستنسن و دار و دسته ی مافیاییشان که به جز رتبه ها و سهم های برنامه شان به چیز دیگری نمی اندیشند , بله نتوورک نکوهش این ایده است : شبکه نابود کننده ی همه ی مفاهیم انسانی و تبدیل آن به چرندیات است ...
لومت در استفاده از شیوه ی باورپذیری وقایع , به همان اندازه , تلاشی آگاهانه در تایین حد و مرزی مشخص برای عدم نزدیکی به شخصیتها قائل بوده که نتیجه احساسی سرشار از توهم "نسبت به شخصیتها " و " تراژدی پرده ی آخر داستان " است , که اساسا با از دست رفتن اثر از وحدتی پیوسته , فیلمنامه در نیمه ی دوم خود تبدیل به اثری دوپاره میشود ; یکی رابطه ی عاشقانه ی مکس و کریستنسن و دیگری ماجرای بیل . که این حرکت روایی در دو جهت بیشترین ضربه را به بار دراماتیک فیلم وارد میکند و اگر چه که سیدنی لومت در نتورک به هدف مضمونی خود میرسد اما بار احساسی به شدت ضعیفی را به همراه دارد , نکته ی مهمی که امتیازات زیادی از فیلم را نابود میکند ...
هر چقدر که در طول دیدن فیلم پیش می رفتم به این حقیقت رسیدم که نتوورک را باید در پرده ی بزرگ دید با آن نماهای با عمق میدان وسیع و خیره کننده اش به ندرت می شود به اثری این چنین ظریف در تصویرپردازی برخورد کرد که اصول تکنیکی سینما را رعایت کرده باشد .در هر حال دیدن نتورک در پرده ی بزرگتر به نظرم امکان این را دارد که خستگی کمی را که در نیمه ی پایانی فیلم ناشی میشود بکاهد , هر چند که لومت در نتوورک فراتر از زمان خود به ایده های سیاسی و اجتماعی آشوبگرانه و تلفیقی از عناصر آشنای هر دو دست می یابد و محصولی با خلاقه های پرتکلف و لحنی به دور از احساسات می آفریند که مسئله را در آخرین لایه فقط یک تراژدی آمریکایی نمیداند ... انگار که چیزی ورای همه ی اینهاست ... ذات آنارشیستی - هیولایی شبکه , دغدغه ای ورای موسیقی , وفادار به واقعگرایی .
شناسه نقد : 1248367