راجر ایبرت : انتخاب نابخردانه در كارگردانی هنری، ساختار «گلادیاتور» ریدلی اسكات Ridley Scott را بوجود میآورد، قالبی كه هیچ تلاشی در آن انجام نشده است. فیلم تیره و مبهم به نظر میرسد....
15 آذر 1395
انتخاب نابخردانه در كارگردانی هنری، ساختار «گلادیاتور» ریدلی اسكات Ridley Scott را بوجود میآورد، قالبی كه هیچ تلاشی در آن انجام نشده است. فیلم تیره و مبهم به نظر میرسد. رنگهای آن توی گل و لای ته مانده رنگ و روغن تابلوی نقاشی را دارند و به نظر میرسد در روزهایی تیره و ترسناك فیلمبرداری شده است.تاریكی و محدود بودن جزئیات در لانگ شاتها به جلوه های ویژه كهنه و تیره كمك می كند (كلیزیوم در روم شبیه طرحی در یكی از بازی های كامپیوتری به نظر می رسد) و شخصیت ها باعث خوشایند تماشاچی نمیشوند: آنها تلخ، انتقام جو و افسرده هستند. تا پایان این فیلم طولانی، فقط یك صحنه پیروزی گلادیاتوری را با تصویر آسمان آبی دیدم (آسمان آبی در رؤیای خوشبختی های دور قهرمان وجود دارد). قهرمان، یك ژنرال اسپانیائی به نام ماكسیموس Maximus محبوب امپراطور در حال مرگ ماركوس اورلیوس Marcus Aurelius است. بعد از اینكه ماكسیموس در برابر هجوم بیگانگان مقاومت می كند، ماركوس او را نجات دهنده روم می نامد. اما او از سوی پسر ماركوس به مرگ محكوم می شود، یك رقیب سرسخت به نام كومودوس Commodus (نام او از كلمه لاتین convenient به معنای مناسب گرفته شده كه چنین ذهنیتی را بوجود نمی آورد).
بعد از اینكه ماكسیموس فرار می كند و همسر و پسرش را كشته شده می یابد، راه به سوی صحراهای شمال آفریقا پیدا می كند و در اینجا به عنوان برده به پروكسیمو Proximo مدیر گلادیاتورها، فروخته می شود. هنگامی كه كومودوس در كوششی برای انحراف افكار مردم از گرسنگی و طاعون، تحریم پدر خود را در مورد گلادیاتورها در روم برمی دارد، این ماكسیموس است كه بالاتر می رود و البته فیلم با نبرد بزرگ به پایان می رسد.
این داستان می توانست سرگرم كننده هم باشد. به تازگی «مهاجمان كشتی گمشده» را دوباره دیدم كه به همین اندازه نابخردانه اما به مراتب سرگرم كننده تر است. «گلادیاتور» لذت ندارد. افسردگی را جایگزین شخصیت می كند و معتقد است كه اگر شخصیت ها تلخ و عبوس باشند، ما توجه نمی كنیم كه چقدر خسته كننده هستند.
كومودوس یكی از امپراطورهای خودكامه و كج حلق روم است كه در حماسه های روم بزرگ شهرت دارد، حماسه هایی كه با اسپارتاكوس خاتمه می یابد. او مفسده های نامعمول هم دارد، می خواهد كه عاشق خواهر بزرگتر خود لوسیلا Lucilla باشد و پسر او را به عنوان جانشین خود قرار دهد.
ستون اخلاقی داستان به راحتی اداره می شود. كومودوس می خواهد كه دیكتاتور باشد اما سنا به رهبری گراكچوس Gracchus در برابر او می ایستد. سناتورها از او می خواهند كه برای بخش یونانی نشین شهر، جایی كه طاعون شدیدتر است، كانالی درست كند اما كومودوس تصمیم بر انجام یك دوره بازی می گیرد. پروكسیمو با گلادیاتورهایش از آفریقا میرسد، او كه ثابت می كند شكست ناپذیر است و تهدیدی برای محبوبیت امپراطور به شمار می رود. درس اخلاقی: خوب است كه گلادیاتورها كشتار كنند و قدرت به سیاستمداران برسد.
افراد كلیزیوم مثل كشتی گیران حرفه ای عمل می كنند و وقایع یادآور جنگ های مشهور هستند. بعد از اینكه تیم میزبان شكست می خورد، كومودوس سردرگم به ژنرال خود می گوید پیشینه من كمی مبهم است اما بربرها نمی بایست جنگ كارتاژ را از دست بدهند؟ بعد، صدای اعلام كننده شنیده می شود: «سزار مایل است كه تنها قهرمان شكست ناپذیر روم را به میدان آورد- تیتوس Titus افسانه ای! سكانس های نبرد سایه رنگ پریده ای از رفص با شمشیر در «Rob Roy» است. به جای حركاتی كه بتوانیم دنبال كنیم یا استراتژی ستودنی، اسكات به نماهای نزدیك تیره و ترسناك اكتفا می كند. جمعیت فریاد شادی سر می دهد.
هنگامی كه ماكسیموس در اولین نبرد بزرگ خود پیروز می شود، تصمیم بر عهده كومودوس است كه آیا زنده بماند یا بمیرد. جمعیت فریاد می زند: «زنده! زنده!» و كومودوس در پاسخ به تقاضای آنها با شست به طرف بالا علامت می دهد. این نشان می دهد كه كومودوس توجهی به آموخته های سزاری نداشته چرا كه در آن زمان در كلیزیوم شست نزدیك به مشت علامت زنده ماندن و شست بازتر به معنی مرگ بوده است. خوشبختانه هیچ كس در كلیزیوم هم این موضوع را نمی دانست.
كرو برای نقش ماكسیموس مناسب بود: ریش دارد، كم حرف می زند و تهدیدآمیز است. نقش نزدیكترین دوست او در میان گلادیاتورها را جیمون هونسو ایفا می كند. از آنجایی كه باید كمتر از ماكسیموس حرف بزند اغلب وحشی به نظر می رسد. نیلسن عمق فیلم را نشان می دهد و هریس پیر، جاكوبی و رید قابل قبول هستند.
«گلادیاتور» برای آنها كه خاطره ای از «اسپارتاكوس» و «بن هور» دارند خوشایند است. اجرای فیلم «تیتوس» به مراتب بهتر از «گلادیاتور» و ساختار داستان آن بهتر از فیلمنامه «گلادیاتور» است حتی اگر شكسپیر تیتوس خود را تنها قهرمان تاریخ روم قرار نمی داد.
ارتش روم به رهبري ژنرال ماکسيموس بر آخرين گروه بربرها غلبه ميکند و روم را نجات ميدهد. امپراتور مارکوس اورليوس در بستر مرگ بدون توجه به پسر مکارش کومودوس از ماکسيموس ميخواهد تا زمام امور را بدست گيرد و يک جمهوري مستقل پديد آورد کومودوس پدر را به قتل ميرساند و دستور اعدام ماکسيموس و خانواده او را در اسپانيا صادر ميکند. ماکسيموس از مرگ ميگريزد اما …